• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •                    فایل صوتی

    صفحه 39 سطر 2 قوله *« و اما الارواح »*

    ارواح هفتمین امر از امور طبیعیه است.
    در كتاب خلاصه الحكمه صفحه 82 آمده *« ارواح جمع روح است و آن به اصطلاح اطبا عبارت از بخار دم طبیعی متین صافی حاصل از لطائف اغذیه است و از كبد به واسطه ورید شریانی به بطن ایسر قلب می رود و حرارت قلبی در آن تصرف می نماید و از آن بخار لطیفی حاصل می گردد آن را روح حیوانی و محل قوه حیاتی نامند »* یعنی وقتی غذایی كه خورده می شود و در كبد نضج داده می شود به بخش لطیف آن روح گفته می شود و بخش غلیظ آن به سمت اعضا می رود كه از كبد به واسطه ورید شریانی به بطن ایسر قلب می رود و حرارت قلبی در آن تصرف می كند و از آن بخار لطیفی حاصل می شودكه به آن، روح حیوانی می گویند و از آنجا به مغز می رود و مغز روح حیوانی را نضج می دهد و از آن، روح نفسانی تولید می شود اما اینكه ابتدا روح نباتی تولید می شود طبق همین بیانی كه توضیح داده شد یا ابتدا روح حیوانی تولید می شود و به سمت كبد می رود و كبد، روح نباتی تولید می كند بین اطباء قدیم اختلاف است.  
    این توضیح روح بود و چون ارواح حامل قوی و مركب برای آن هستند و قبلا بیان شد كه قوی سه تا است كه عبارتند از قوه نفسانیه و قوه حیوانیه و قوه نباتیه، لذا نیاز به سه مركب هست كه یكی از آنها مركب برای قوه نفسانیه باشد كه روح نفسانی است و یكی از آنها مركب برای قوه حیوانیه باشد كه روح حیوانی است و یكی از آنها مركب برای قوه نباتی باشد كه روح طبیعی است. هر كدام از اینها نیاز به خادمی دارند كه روح، آن قوه را به اعضا برساند. روح نفسانی به واسطه اعصاب به اعضا می رسد و روح حیوانی به واسطه شرائین به اعضا می رسد و روح نباتی به واسطه اورده به اعضا می رسد. در كبد بین اطبا جدید و قدیم بحث است كه از كبد به تمام اعضا می رود یا از كبد به قلب می رود و از قلب به تمام اعضا بدن می رود.

    توضیح عبارت

    *« و اما الارواح فهی اجسام لطیفة تحدث من بخاریة الاخلاط المحمودة و لطافتها »*
    ارواح اجسامی هستند كه لطیف می باشند و از بخاریت اخلاط محموده و لطافتشان حادث می شوند.
    نكته: معنای روح در نزد اطبا همین بود كه بیان شد و در نزد غیر اطبا كه فلاسفه و شارع باشد در كتاب مفرح القلوب صفحه 128 آمده است كه در زبان شرع از فرمان *« قل الروح من امر ربی »* ساكت از بیان آن شده است و روح در زبان فلاسفه به نفس ناطقه مسمی است و مشار الیه لفظ *« انا »* - كه هر واحد از انسان ها بدان ناطق است - همین است. و نزد جمهور، عقل هم همین نامند.
    *« و تنقسم الی طبیعیة »*
    ارواح تقسیم به روح طبیعی می شوند.
    *« و هی التی تنفذ من الكبد فی العروق غیر الضوارب الی جمیع البدن »*
    روح طبیعی آن است كه نفوذ به تمام بدن می كند از كبد در عروقی كه غیر ضوارب هستند.
    *« و الی حیوانیة هی التی تنفذ فی العروق الضوارب من القلب الی جمیع البدن »*
    روح حیوانی آن است كه نفوذ به تمام بدن می كند از قلب در عروقی كه ضوارب هستند.
    *« و الی نفسانیة و هی التی تنفذ من الدماغ فی العصب الی اقاصی الاعضاء »*
    روح نفسانی آن است كه نفوذ به دورترین اعضا می كند از دماغ در اعصابی كه هستند.
    در قانونچه محشی علت این مطلب آمده كه چرا در روح طبیعی و روح حیوانی تعبیر به *« جمیع البدن »* می كند ولی در روح نفسانی تعبیر به *« اقاصی الاعضا »* می كند؟ چون روح نفسانی در تمامی اعضا نیست زیرا حس در تمامی اعضا وجود ندارد *« و انما لم یقل الی جمیع البدن كما قاله من الاولیین لان الارواح النفسانیة لا تنفذ الی جمیع الاعضاء بل الی الحاسه فقط »*.

    صفحه 40 سطر 5 قوله *« و اما الاسنان »*

    عمر یك انسان به اعتبار سن به چهار قسم تقسیم می شود:
    1 - سن نمو.
    2 - سن وقوف.
    3 - سن كهولت.
    4 - سن شیخوخت.
    سن نمو: سنی كه نمو در آن زمان به صورت دوام وجود دارد.
    معنای نمو در كتاب بحر الجواهر به اینصورت معنا شده *« زیاده فی اقطار الشخص علی نسبة یقتضیها نوعه »* یعنی شخص در قطرهای خودش *« یعنی طول و عرض و عمق »* زیادی پیدا كند بر نسبتی كه نوع انسان اقتضای آن را می كند. سن نمو از ابتدا تولد و تا نزدیك 30 سال طول می كشد كه به این سن، سن حداثت هم می گویند. در كتاب مفرح القلوب آمده *« باید دانست كه ظهور نمو تا 20 سال پر ظاهر است و بعد از آن نیست »* یعنی بعد از 20 سال به اندازه ای كه قبل از 20 سال بود ظهورِ كافی و وافی نیست علت اینكه دارای نمو است چون انسان دارای جمال و كمال و قوت در ترقی است و رو به نقص نمی رود لذا می گویند سن نمو تا 30 سال ادامه دارد.
    حكم سن نمو: حرارت و رطوبت غریزی بر شخص غالب است یعنی مزاج شخص، حار و رطب غریزی است. اما به چه علت رطوبت و حرارت دارد؟ چون این سن، سن نمو است و نمو به معنای تمدید و كشش پیدا كردن اعضا در قطرهای سه گانه است و این تمدید پیدا كردن به این صورت است كه اولا باید رطوبت باشد چون تا رطوبت نباشد بدن قابلیت شكل پذیری ندارد و ثانیا باید همراه با حرارت باشد چون تا حرارت نباشد این غذاهایی كه می خواهند به اقطار ثلاثه شخص تبدیل شوند تبدیل نمی شوند. توضیح این بحث در شرح الموجز صفحه 35 آمده است. علت اینكه برودت در این سن نیست این است *« فانه یوجب السكون و الجمود »* علت اینكه یبوست در این سن نیست این است *« فانه یستلزم صلابة الاعضا فلا تستعد لان تتمدد »* چون لازمه اش صلابت اعضا است و وقتی صلابت داشته باشد امتداد و كِشش پیدا نمی كند تا زیادی در اقطار ثلاثه پیدا كند.

    توضیح عبارت

    *« سن النمو و هو الذی یدوم فیه النمو و منتهاه قریب من ثلاثین سنة »*
    سن نمو سنی است كه نمو در آن دوام دارد و انتهای آن نزدیك به 30 سال است.
    *« و تغلب الحرارة و الرطوبة فی هذا السن »*
    و بر این سن، حرارت و رطوبت غلبه دارد.
    *« و سن الوقوف و هو المستكمل للنمو من غیر ظهور نقص فیه و منتهاه قریب من خمسة و ثلاثین سنة »*
    سن وقوف: سنی كه نمو در آن به نهایت رسیده و بر آن حالت ثابت است بدون اینكه نقصانی در آن ظاهر شود و غایت این سن از 30 تا 35 سالگی است.
    نكته: در كتاب شرح الموجز صفحه 35 این مطلب آمده كه بدن انسان دارای رطوبت غریزی و حرارت غریزی است. رطوبت غریزی ماده برای حرارت غریزی می شود هر چه رطوبت غریزی بدن كم شود حرارت غریزی هم كم می شود. مثال برای روغن چراغ می زنند كه هر چقدر روغن كم شود حرارت چراغ رو به نقصان می رود. این رطوبت كه مورد تغذیه بدن انسان است گاهی اضافه بر غذای بدن است یعنی از باب مثال، غذای بدن انسان اگر 100 گرم باشد بدن صبی 200 گرم تولید می كند كه 100 گرم از آن مصرف غذای بدن می شود و 100 گرم دیگر باعث اضافه شدن اعضا در اقطار ثلاثه است. اما گاهی فقط به اندازه 100 گرم تولید می كند كه سن وقوف به اینصورت است.
    ترجمه: سن وقوف سنی است كه نمو در آن كما پیدا می كند ولی بدون اینكه نقصی در آن ظهور پیدا كند و انتهای این سن 35 سال است.
    *« و تغلب الحرارة و الیبوسة فی هذا السن »*
    حكم سن وقوف: گرمی و خشكی است علت اینكه گرمی دارد این است كه دارای رطوبت غریزی است و رطوبت غریزی ماده برای حرارت غریزی است. اما علت خشكی این است كه رطوبت غریزی به سمت نقصان می رود و كاسته می شود.
    *« و سن الانحطاط مع بقاء القوة و هو الذی یتبین فیه النقصان الا ان القوة فیه لم تضعف بعد و هذا قریب من ستین سنة »*
    سن كهولت: قوه در سن كهولت باقی است ولی به سمت نقصان می رود سن شیخوخت هم به سمت نقصان می رود ولی این نقصان، ظهور و بروز دارد اما در سن كهولت این نقصان، ظهور و بروز ندارد. مثلا ذهاب بصر و بیاض مو پیدا می كند.
    ترجمه: سن انحطاط كه همراه با بقاء قوه است سنی می باشد كه نقصان در آن آشكار می شود ولی قوه در این سن، هنوز ضعیف نشده و این سن تا نزدیك 60 سال است.
    *« و تغلب البرودة و الیبوسة فی هذا السن »*  
    حكم سن كهولت: سردی و خشكی است. غلبه برودت به خاطر این است كه هر چه به سمت پیری می رود حرارت غریزی نقصان پیدا می كند و غلبه یبوست به خاطر این است كه استیلا بر تحلیل رطوبات بدن پیدا نمی كند یعنی حرارت بدن به اندازه كافی نیست تا بتواند رطوباتی كه در بدنش تولید می شود را تبدیل به عضو كند بلكه رطوبات بدنش رو به نقص می رود و به خشكی می گراید. زیرا رطوباتی كه باید به جوهر عضو برود و عضو را مرطوب كند وجود ندارد.
    *« و سن الانحطاط مع ظهور ضعف القوة و هو سن الشیخوخة الی آخر العمر »*
    سن شیخوخت: سنّی كه ضعف قوه در آن به صورت معتدٌ به ظاهر می شود و از 60 سال تا آخر عمر است.
    ترجمه: سن انحطاط سنّی است كه ضعف قوه در آن ظهور پیدا می كند.
    *« و تغلب البرودة و الیبوسة و الرطوبة الغریبة البالة »*
    حكم سن شیخوخت: غلبه برودت و یبوست و رطوبت غریبه دارد.
    علت غلبه برودت همان است كه در سن كهولت بیان شد زیرا بدن به سمت نقصان می رود و حرارت بدن نقصان پیدا می كند زیرا ماده ی بدن كه رطوبت است نقصان پیدا می كند. علت یبوست هم به خاطر استیلاء تحلیل بر رطوبات بدن دارد به همان بیانی كه گذشت.
    نكته ای كه در شیخوخت هست اینكه رطوبت غریبه وجود دارد برای توضیح این مطلب می گوییم رطوبت بر دو نوع است:
    1 - غریزی.
    2 - غریبه.
    فرق این دو در كتاب مفرح القلوب صفحه 137 آمده كه وقتی یك درختی قطع می شود چوب درخت، مرطوب است و این رطوبت در درون ذات درخت وجود دارد اما وقتی قطعه ای از درخت در جایی بماند و خشك شود اگر آن درخت را داخل آب بیندازید تا مرطوب شود این خیسی و رطوبتی كه این چوب پیدا می كند ذاتی نیست. فرق بین رطوبت غریزی و رطوبت غریبه را به این صورت بیان می كنند كه رطوبت در سن صبی، غریزی است یعنی در ذات و كمونِ اعضا موجود است اما رطوبت در سن كهولت اینگونه نیست كه در تمام اعضا بدنش موجود باشد بلكه رطوبت فضلی در بدنش وجود دارد چون قوه هاضمه شخصی كه به سن شیخوخت رسیده به این صورت نیست كه بتواند تمام رطوباتی كه در بدنش تولید می شود آنها را هضم یا دفع كند بلكه در بدنش باقی می ماند.
    نكته: در كتاب مفرح القلوب صفحه 138 آمده این تقسیم سن به 4 قسم كه از ابتدا تولد تا 30 سال و از 30 تا 35 سال و از 35 سال تا 60 سال و از 60 سال تا آخر عمر می باشد بر اساس اكثریت و به اعتبار اقالیم و منطقه های معتدل است كه وجود دارد و الا در بعضی از امكنه در 30 سالگی شیخوخت روی می دهد و در بعض دیگر تا 60 سال شباب می باشد.