• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •                    فایل صوتی

    صفحه 35 سطر 4 قوله *« و اما الخیال »*

    بحث در قوای نفسانیه بود، بیان شد كه قوای نفسانیه به دو قسم مدركه و محركه تقسیم می شود. وارد در اقسام قوه نفسانیه مدركه شدیم كه بر دو قسم ظاهره و باطنه است. قوه محركه ظاهره بیان شد. به بحث از قوه مدركه باطنه رسیدیم كه 5 قسم بود قسم اول كه حس مشترك بود و در جلسه قبل بیان شد. در این جلسه وارد قوه دوم می شویم كه قوه خیال است.
    تعریف قوه خیال: صورتهای محسوسه ای كه توسط حس مشترك از حواس پنجگانه ظاهری درك شده خزانه ای برای آنها وجود دارد كه به آن خزانه، خیال می گویند. یعنی قوه خیال نیرویی است كه صُوَر را حفظ می كند و پس از ناپدید شدن از منظر حس آن را نگه می دارد.
    « بعد الغیبوبه »: این قید به این خاطر آمده تا بیان كند وقتی صور محسوسه به توسط حس مشترك درك شد در قوه دیگری به نام قوه خیال نگهداری و حفظ می شود تا وقتی كه دوباره به آن احتیاج پیدا شدد از آن مخزن و خزانه بیرون آید و استفاده شود مثلا مزه ای را می چشیم و احساسی از این مزه به واسطه قوه چشایی كه از قوای حواس ظاهره است حاصل می شود و حس مشترك صورتی از این چشیدن را درك می كند و آن را در خزانه ای به نام خیال قرار می دهد تا بعداً اگر مزه دیگری را چشید و صورتی از آن در حس مشترك ایجاد شد مقایسه كند كه آیا این مزه همان مزه است یا غیر آن است اگر قوه خیال دچار مشكل شود هیچ چیز بعد از غایب شدن به یاد نمی ماند و آنچه انسان بار دوم آن را می بیند نمی شناسد پس ضار را از نافع و دشمن را از دوست نمی شناسد و خود بخود امر معاش و معاد مختل می شود.
    علت نیاز به قوه خیال: كار قوه حس مشترك ادراك است و كار قوه خیال، حفظ است و حفظ غیر از ادراك است پس آن قوه ای كه حفظ می كند غیر از قوه ای است كه ادراك می كند پس نیاز به یك قوه ای است كه خزانه برای قوه حس مشترك باشد. این مطلب در كتاب مفرح القلوب صفحه 116 آمده است.
    چون قوه خیال خزانه حس مشترك است پس باید در خلف و پشت سر و نزدیك حس مشترك باشد. قبلا بیان شد كه دماغ به سه بطن تقسیم شده كه بطن اول به دو قسم تقسیم شده بود و قسم اول جایگاه حس مشترك است اما قسم دوم جایگاه قوه خیال است.
    نكته: در كتاب مفرح القلوب صفحه 117 آمده كه حس مشترك و خیال در نزد اطبا واحد است و همچنین قوه متخیله و واهمه كه بعداً بیان می شود در نزد اطبا واحد است و قوه حافظه هم وجود دارد لذا طبق نظر اطبا سه قوه وجود دارد ولی طبق نظر فلاسفه 5 تا است.

    توضیح عبارت

    *« و اما الخیال فهی التی تحفظ ما تقبله الحس المشترك من الصور المحسوسه بعد الغیبوبة »*
    *« بعد الغیبوبة »* متعلق به *« تحفظ »* است.
    خیال قوه ای است كه حفظ می كند چیزی را كه حس مشترك آن چیز را قبول می كند و آن چیز عبارت از صور محسوس است بعد از غیبوبت.
    *« و محلها آخر البطن المقدم من الدماغ »*
    محل قوه خیال، آخر بطن مقدم از دماغ است.

    صفحه 35 سطر 8 قوله *« و اما المتصرفة »*

    نكته: چیزهایی كه درك می شوند به دو قسم است:
    1 - صورت است یعنی چیزی در خارج موجود است كه صورتی از آن گرفته می شود.
    2 - معنایی از معانی جزئیه است.
    ادراك صورت به واسطه حس مشترك است و خزانه آن خیال است اما ادراك معانی جزئیه به واسطه قوه واهمه است و خزانه آن قوه حافظه است.
    نكته: قوه واهمه چیزهایی را كه در خارج درك می كند معانی جزئیه ای از آنها درك می كند كه آن معانی جزئیه مربوط به محسوسات هستند مثلا محبت زید به ولدش را نگاه می كند. یعنی رفتاری از زید صادر می شود كه نشان دهنده محبت جزئی زید به فرزندش است *« چون كار وهم ادراك جزئیات است لذا محبت جزئی زید به فرزندش را درك می كند اگر بخواهد به صورت كلی حكم كند كه هر پدری فرزند خودش را دوست دارد كار عقل است و به واسطه قوه واهمه نخواهد بود »*.
    در اینجا بیان می كنیم قوه متصرفه كه قوه سوم است در صورتها و معانی جزئیه ای كه به واسطه حس مشترك و واهمه ادراك شده تصرف می كند. تصرفش به یكی از این دو صورت است: یا این صورتها را با صورت های دیگر تركیب می كند یا این صورتهایی را كه درك كرده از یكدیگر تفصیل می دهد.
    توضیح: خود تركیب دارای سه قسم است:
    1 - یك صورت با صورت دیگری تركیب می شود.
    2 - یك معنای جزئی با معنای جزئی تركیب می شود.
    3 - یك صورت با یك معنای جزئی تركیب می شود.
    همین سه قسم در تفصیل هم می آید به اینصورت:
    1 - بعض صور از بعض صور جدا می شود.
    2 - بعض معانی از بعض معانی جدا می شود.
    3 - بعضی معانی از بعض صور جدا می شود.
    قسم اول: بعضی از صورتها با بعضی از صورتها تركیب می شود مثل اینكه صورت یك انسانی درك شده و صورت انسان دومی هم درك شده است. راس انسان اول را به انسان دوم می چسباند و یك انسان دو راس تشكیل می دهد. مصنف برای این قسم مثال می زند.  
    قسم دوم: بعض معانی با بعض معانی تركیب می شود مثلا حب و بغض در حضرت سلمان علیه السلام جمع شده است زیرا هم حب به امیرالمومنین علیه السلام دارد و هم بغض اعداء ایشان را دارد. یا مانند حب فرزند به پدر و مادر خودش كه دو حب جزئی است. مصنف برای این قسم نیز مثال نزد.
    قسم سوم: بعض صور با بعض معانی تركیب می شود مثلا صداقت جزئیه ای كه در زید است را تخیل می كند. خود زید یك صورت است كه با واسطه چشم آن را دیده و درك كرده و صداقت جزئیه ای را كه زید دارد قوه واهمه اش ادراك كرده است. مصنف برای این قسم هم مثال نمی زند.
    قسم چهارم: بعض صورتها را از بعضی صورتها جدا می كند مثلا انسانی كه سر ندارد را تصور می كند. مصنف برای این صورت مثال می زند.
    قسم پنجم: بعض معانی را از بعض معانی جدا می كند مثلا همان مثال حضرت سلمان علیه السلام را ملاحظه كنید كه فقط حب به امیرالمومنین علیه السلام یا فقط بغض به دشمنان امیرالمومنین علیه السلام دارد. مصنف برای این قسم هم مثال نزده است.  
    قسم ششم: بعض معانی را از بعض صور جدا می كند مثل اینكه وقتی صداقت جزئیه زید را تصور كرد خود زید را فی نفسه جدا تصور می كند خود صداقت را هم جدا تصور می كند.
    این مطالب در كتاب مفرح القلوب صفحه 118 آمده است.
    نكته: قوه متصرفه بستگی دارد كه در استخدام چه قوه ای قرار بگیرد اگر قوه متصرفه در اختیار قوه ناطقه قرار بگیرد به این اعتبار از این قوه متصرفه تعبیر به قوه مفكره می كنند اما همین قوه متصرفه اگر در اختیار قوه واهمه قرار بگیرد از آن تعبیر به قوه متخیله می كنند.

    توضیح عبارت

    *« و اما المتصرفة فهی التی تتصرف فی المحسوسه و معانیها الجزئیة بالتركیب و التفصیل »*
    اما قوه متصرفه، قوه ای است كه تصرف در صور محسوسه و معانی جزئیه می كند و این تصرف به تركیب و تفصیل است.
    *« مثل ان تتخیل انسانا ذا راسین فقد ركّبتَ راسین علی بدنه »*
    این عبارت مثال برای تركیب صور با صور است. مثل اینكه قوه متصرفه، انسانی را تصور كند كه دارای دو راس است.
    *« و مثل ان تتخیل انسانا عدیم الراس فقد فصلت راسه من بدنه »*
    این عبارت مثال برای تفصیل است. مثل اینكه انسانی را تصور كند كه راس ندارد. در اینصورت راس انسان از بدن تفصیل و جدا شده.
    *« و محلها اول البطن الاوسط من الدماغ »*
    محل قوه متصرفه در ابتدای بطن دوم دماغ وجود دارد.
    *« و اما الوهم فهی القوة التی تدرك بها المعانی الجزئیه المتعلقه بالمحسوسات من الموافقة و المخالفة و العداوة و الصداقة »*
    قوه واهمه قوه ای است كه به واسطه آن، معانی جزئیه ای كه مربوط به محسوسات است درك می شود مثل موافقت و مخالفت و عداوت و صداقت. توجه كنید این مثالهایی كه زده مقید به قید جزئیت است زیرا اگر موافقت كلی و مخالفت كلی مراد باشد كار عقل می شود نه وهم. در قانونچه محشی به اینصورت مثال زده *« كموافقة البارد للمحرور و مخالفته للمبرود و الحار بعكسه »* این مثالی كه زده شده كلی است و باید جزئی شود یعنی گفته شود *« كموافقة هذا البارد لهذا المحرور »* یعنی این شخصِ حار، این شیء بارد برای او خوب است *« و كمخالفة هذا البارد لهذا المبرود »* یعنی این میوه خیار كه بارد است مخالفت دارد با این شخص بارد. برای عداوت و محبت هم اینگونه مثال زدند كه این گرگ به سمت این گوسفند حمله می كند یا این شخص به فرزند خودش محبت می كند.
    ترجمه: اما وهم، قوه ای است كه به سبب آن قوه معانی جزئیه ای كه تعلق به محسوسات گرفته درك می شود كه عبارتند از موافقت و مخالفت و عداوت و صداقت.
    *« و محلها آخر البطن الاوسط من الدماغ »*
    محل این قوه، آخر بطن اوسط از دماغ است.
    *« و اما الحافظه فهی التی تحفظ المعانی المدركه بالوهم »*
    این قوه واهمه كه معانی را درك می كند باید در یك محلی آنها را نگه دارد كه از آن تعبیر به حافظه می كنند. توجه كنید مراد از حافظه در علم طب، همان حافظه ای كه در عرف گفته می شود نیست.
    ترجمه: قوه حافظه قوه ای است كه معانی را كه به توسط وهم درك شده حفظ می كند.
    *« و محلها البطن الاخیر من الدماغ »*
    محل این قوه، بطن آخر از دماغ است.
    نكته: اینكه مكان واهمه در آخر بطن اوسط از دماغ است و مكان حافظه در بطن آخر دماغ است به خاطر این است كه چون وقتی به آن بخش از سر ضربه وارد شود آن قوه دچار مشكل می شود مثلا اگر قوه واهمه دچار مشكل شده افراد را می شناسد چون حس مشترك و خیال او سالم است اما محبت و عداوت آنها دچار درك نمی كند.