• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • صفحه13 سطر5: «الخامس المعتدل الشخص بالقیاس الی ما هو خارج عنه» [۱]

    بیان شد كه در فصل اول از مقاله اول، 4 بحث وجود دارد بحث اول در تعریف اركان بود. بحث دوم در اقسام اركان بود بحث سوم در تعریف مزاج بود. بحث چهارم در اقسام مزاج بود بیان كردیم مزاج در یك تقسیم بندی به دو قسم تقسیم می شود:
     1- معتدل بالحقیقه
     2- غیر معتدل بالحقیقه.
     بیان كردیم كه معتدل بالحقیقه وجود خارجی ندارد اما غیر معتدل بالحقیقه بر دو قسم می شود:
     1- معتدل بالفرض.
     2- غیر معتدل بالفرض.
     بحث در اقسام معتدل بالفرض بود كه 8 قسم می شود به قسم پنجم رسیدیم.
    بیان معتدل شخصی بالقیاس الی الخارج: یك شخص را ملاحظه می كنیم و نسبت این شخص را به خارج از این شخص ملاحظه می كنیم و اینطور گفته می شود كه هر شخصی برای خودش مزاج خاصی دارد كه وجود شخصی این شخص به این مزاج بستگی دارد یعنی اگر این شخص بخواهد وجودش در خارج تكوّن پیدا كند متوقف بر این مزاج است. یعنی اگر این شخص با شخص های دیگر سنجیده شود گفته می شود یك مزاجی برایش وجود دارد كه اعتدال برای این شخص است. ممكن است مزاجی كه برای این شخص معتدل است برای شخص دیگر حار باشد یا بارد باشد ما كاری نداریم كه برای شخص دیگری حار باشد یا بارد باشد ما خود این شخص را می خواهیم نسبت به افراد دیگرش بسنجیم و بگوییم مزاج این شخص از نظر حرارت و برودت و رطوبت و یبوست باید در یك مقداری باشد كه آن مقدار، باعث می شود شخصیت این شخص از اعتدال شخصی خودش برخوردار باشد. اگر از این مزاج اعتدالِ شخصی خارج شود این شخص نخواهد بود مثلا زید بودن خودش را دارد اگر از مزاج اعتدالیِ زید خارج شود این شخص، زید نخواهد بود بلكه عمرو یا بكر یا خالد می شود.

    توضیح عبارت

    «الخامس المعتدل الشخصی بالقیاس الی ما هو خارج عن اشخاص نوعه»
    در حاشیه قانونچه بعد از لفظ «نوعه» اضافه كرده «داخل فی نوعه و صنفه» یعنی معتدل شخصی را نسبت به افراد خارج از این شخص می سنجیم ولی مراد ما از افراد خارج از این شخص،  افرادی است كه در همان صنف و همان نوع است یعنی اگر زید فرض شد كه اعتدال مزاج خاصی  دارد زید كه انسان است با بكر و خالدی كه در همان شهری كه زید و بكر و خالد است سنجیده می شود یعنی در یك صنف باشند نه اینكه با یك شخص آفریقایی یا اروپایی سنجیده شود و باید در یك نوع هم باشند یعنی زید را با افراد  انسان در همان شهر مسنجیده می شود نه اینكه با افراد نوع دیگر مثل شیر و بقر و غنم سنجیده شود.
    «و هو المزاج الذی یحصل لشخص معین حتی یكون موجودا صحیحا»
    معتدل شخصی مثل  مزاجی كه حاصل می شود برای یك شخص معینی به اینكه موجود صحیحی باشد یعنی اگر بخواهد  یك وجود صحیحی داشته باشد باید مزاج  شخصی خودش را داشته باشد. اگر از این مزاج شخصی خودش خارج شود و به سمت مزاج شخصی بكر یا خالد برود موجود صحیحی نخواهد بود. یا مریض می شود یا می میرد.
    «السادس معتدل الشخصی بالقیاس الی احواله فی نفسه»
    خود این شخص ملاحظه می شود كه حالات مختلفی دارد مثلا حالت جوانی  و حالت پیری دارد یا در حالت  بهار یا پاییز  است.  مثلا كسی كه در سن جوانی هست گرمای بدنش بیشتر است و در سن طفولیت رطوبت بدن بیشتر است. طبع مزاج اینها این است كه وقتی گرمای بدنشان بیشتر است پس فصل پاییز و زمستان برای آنها مكمل می شود چون آن فصل ها سردی دارد. یعنی شخص جوان در فصل بهار و تابستان، مزاج شخص خودش را دارد ولی در فصل پاییز و زمستان كه برودت دارد مزاجش در حالت بهتری قرار دارد.
    «و هو المزاج الذی اذا حصل لشخص كان علی افضل ما ینبغی ان یكون علیه»
    معتدل شخصی بالقیاس به احوال خود شخص، مزاجی است كه هنگامی كه برای شخصی حاصل شود، آن شخص می باشد بر بهترین مزاجی كه سزاوارتر است بر آن حال باشد.
    «السابع المعتدل العضوی بالقیاس الی غیره»
    قسم هفتم مزاج عضوی است نسبت به غیر خودش: یعنی وقتی اعضای بدن انسان مقایسه می شود معلوم می گردد كه هر عضوی باید در یك حدی از مزاج خاصی باشد. در حاشیه شماره 15 صفحه 13 از قانونچه محشی آمده «فان المقصود من العظم دعامه للبدن و اساساً له» یعنی استخوان ستون بدن است «و یناسبه الیبوسه» وقتی چیزی می خواهد ستون بدن باشد باید محكم و سفت باشد و این محكمی و سفت بودن اقتضا می كند كه صفت رطوبت را نداشته باشد بلكه صفت یبوست داشته باشد. «فاعتدال العظم ان یكون ایبس» یعنی اعتدال استخوان این است كه یابس باشد یعنی یبوستش در حدّ زیادی باشد یعنی اگر یبوست استخوان زیاد باشد باعث می شود كه دعامت بدنش در حدّ محمول باشد پس اعتدال عضوی استخوان این است كه یابس باشد. وقتی استخوان با دِماغ سنجیده می شود گفته می شود استخوان نسبت به دماغ یابس است و دماغ نسبت به استخوان رطب است ولی همان رطوبت برای دماغ و همان یبوست برای استخوان، اعتدال عضوی آنها نسبت به خارج است.
    ترجمه: هفتم معتدل عضوی است كه نسبت به غیر آن عضو سنجیده شود.
    «و هو المزاج الذی یجب ان یكون لنوع كل عضو من الاعضا مما یخالف به غیره»
    معتدل عضوی مزاجی است كه مناسب است برای نوع هر عضوی از اعضا یعنی نوع استخوان، یابس است حال در هر شخصی یا صنفی باشد.
     «مما یخالف به غیره»: مراد از «ما» مزاج است و ضمیر مستتر در «یخالف» به «كل عضو» بر می گردد. ضمیر «به» به «ما» در «مایخالف» بر می گردد و ضمیر «غیره» به «كل عضو» بر می گردد.
    ترجمه: از مزاجی كه مخالف است این عضو به سبب مزاج، غیر آن عضو را از اعضا، یعنی این عضو مزاجی مخصوص به خودش دارد كه اعضای دیگر این مزاج را ندارند. آن مزاجی كه برای این عضو است معتدل می باشد.
    «الثامن المعتدل العضوی بالقیاس الی احواله فی نفسه»
    معتدل عضوی بالقیاس الی الداخل: یعنی همین عضو را نسبت به احوال خودش ملاحظه كنید. در شرح الموجز حاشیه 17 صفحه 23 این عبارت آمده است «ان یقال ان عظم الفخذ حاله فی سن الشباب علی افضل ما یكون ان ینبغی علیه» یعنی استخوان فخذ و ران حالش در سن جوانی بر بهترین حال از حالات استخوان بودن قرار دارد چون سن جوانی یابس است و استخوان هم یابس است این دو معین یكدیگر می شوند و آن دعامت و استحكامی كه برای جوان ایجاد می كنند بهترین حالت دعامت و استحكام بدن است نسبت به صبابت و كهولت و شیخوخت.
    نكته: در اینجا همان بحث قبلی به بیان می آید و گفته می شود این عضوی كه گفته می شود گاهی وجود و عدم وجود عضو لحاظ می شود و گاهی كمال و عدم كمال عضو لحاظ می شود مثلا گفته می شود استخوان باید یابس باشد. مثلا یبوستی كه بین 8 تا 12 درجه باشد یبوستِ مخصوص به استخوان است یعنی قوام استخوان به این مقدار از یبوست محقق می شود اما همین قوام و استحكامی كه برای استخوان است اگر مثلا 10 درجه باشد «یعنی نه به سفتی 12 و نه به شل بودن 8 است» حد اعتدال استخوان نسبت به خودش می شود.
    «و هو المزاج الذی اذا حصل لعضو كان علی افضل ما ینبغی ان یكون علیه»
    معتدل عضوی، مزاجی است كه زمانی كه برای عضوی حاصل شود آن عضو بر بهترین حالتی است كه سزاوار است آن عضو بر آن حالت باشد.
    «و اما المزاج الخارج عن الاعتدال بحسب اصطلاح الاطباء فینقسم الی ثمانیه اقسام»
    تا اینجا 8 قسم از اقسام مزاج معتدل خوانده شد در ادامه وارد بحث از خارج از اعتدال می شود و می گوید كیفیات چون 4 تا هستند كه عبارت از حرارت و برودت و رطوبت و یبوست است پس خارج از اعتدال یا به واسطه خروج یكی از كیفیات از حد اعتدال است مثلا رطوبت آن شخص خارج از اعتدال است یا یبوست آن شخص خارج از اعتدال است یا حرارت آن شخص خارج از اعتدال است یا برودت آن شخص خارج از اعتدال است. كه این خروج از اعتدال، تحقق خارجی دارد ولی زود از بین می رود چون اگر یك كیفیت خارج از اعتدال باشد كیفیت دیگری هم از اعتدال خارج می شود. تفصیل این مباحث در كتابهای مفصل آمده است.
    حالت دیگر این است كه دو كیفیت از این 4 كیفیت خارج از اعتدال می شود در اینصورت باید دو كیفیتی را لحاظ كرد كه ضد هم نباشند یعنی حار را با رطب ملاحظه كرد و گفت مزاج این شخص حار رطب است یعنی از حدّ اعتدال حرارت و رطوبت خارج شده است نمی توان گفت مزاج این شخص حار و بارد است یعنی از حد اعتدال حرارت و برودت خارج شده چون حرارت و برودت ضد یكدیگرند و ضدان در یك شیء جمع نمی شوند.
    ترجمه: اما آن كه خارج از اعتدال شده «كه از آن تعبیر به سوء مزاج می كنند» كه تحقق پیدا می كند به حسب اصطلاح اطباء تقسیم به هشت قسم می شود.
    «لانه اما ان یكون احر مما ینبغی او ابرد منه او ارطب منه او ایبس منه او احر و ارطب منه او احر و ایبس منه او ابرد و ارطب منه او ابرد و ایبس منه»
    چون خارج از اعتدال یا مفرد است یا مركب است و هر كدام 4 قسم می شود. تا اینجا فصل اول از مقاله اول تمام شد.

    p.sdfootnote { margin-bottom: 0in; line-height: 100%; }p { margin-bottom: 0.1in; direction: rtl; line-height: 120%; text-align: right; widows: 2; orphans: 2; }

    [۱] قانونچه، محمد بن محمود الچغمینی الخوارزمی،انتشارات المعی، ص13، س5