• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • صفحه12 سطر3: «الثالث المعتدل الصنفی بالقیاس الی ما هو خارج عن صنفه» [۱]

    بحث در مورد اقسام معتدل فرضی بود كه 8 قسم بود قسم اول و دوم در جلسه قبل بیان شد الان به قسم سوم رسیدیم كه «معتدل صنفی بالقیاس الی ما هو خارج عن صنفه» است.
    نكته: در كتب منطقی مثل المنطق مرحوم مظفر نوع به این صورت تعریف شده «هو تمام الحقیقه المشتركه بین الجزئیات المتكثره بالعدد فقط فی جواب ما هو». مثل انسان و بقر و شجر كه نوع هستند. در تعریف صنف در كتاب شرح الموجز صفحه 23 آمده «الصنف هو طائفه من النوع امتازوا عن غیرهم منه لصفه عرضیه مقیسا الی ما هو خارج عنه» یعنی صنف، یك گروه و طائفه و بخشی از نوع است كه از غیر خودش امتیاز پیدا می كند یعنی یك نوعی را فرض كنید كه به چند طایفه و گروه تقسیم می شود و هر طائفه ای كه حاصل می شود به خاطر این است كه خود آن نوع در آن طائفه یا بخش وجود دارد به علاوه یك صفت عرضی. مثلا انسان ها به حسب منطقه تقسیم به اصناف می شوند و گفته می شود انسانِ هندی، انسانِ ایرانی، انسانِ اروپایی. هر كدام از صفت «هندی» و «ایرانی» و «اروپایی» یك صفت عرضی است كه نوع انسان را مقید به بخشی از انسان كرده. به این، صنف گفته می شود. بحث ما الان درباره صنف است.
    تعریف معتدل صنفی بالقیاس به خارج از صنف: این صنف نسبت به اصنافی كه خارج از این صنف است لحاظ شود. در كتاب شرح الموجز مثال به این است: مزاجی كه برای هر یك از شخص شخص و افراد هندی است سزاوار به افراد هندی است. نمی شود مزاجی كه برای ایرانی است برای هندی باشد. قوام وجود صنف هندی به مزاج هندی بستگی دارد یعنی اگر مزاج هندی بودنِ خودش را از دست بدهد و در ایران زندگی كند اگر مدت زیادی بماند از آن مزاج صنفی كه برای خودش بوده خارج می شود یعنی آن صنف برای آن شخص وجود ندارد. یا مثلا كسی كه در ایران زندگی می كند مزاج صنف ایرانی را دارد اگر از مزاج ایرانی بودن خارج شود در اینصورت به این شخص، ایرانی گفته نمی شود مثلا اگر به هند برود می گویند هندی شده و مزاج هندی را قبول كرده.
    توضیح مثال كتاب: زمین را به 7 اقلیم تقسیم می كنند و می گویند هر اقلیمی یك صنف است. اما به چه مناطقی از زمین اقلیم صدق می كند. اگر نقشه كره زمین را در جلوی خود قرار دهید زمین به واسطه خط استوا به دو قسمت نیمكره شمالی و نیمكره جنوبی تقسیم می شود به نیمكره جنوبی كاری نداریم چون در قدیم نیمكره جنوبی را مسكونی نمی دانستند و می گفتند افراد كمی در آنجا زندگی می كنند. نیمكره شمالی را از كره جنوبی و ژاپن تا آخر آفریقا كه كشور مغرب و سنگال وجود دارد لحاظ كنید. این مناطق را مسكونی می دانستند و این بخش را به 7 قسمت تقسیم كردند كه به هر قسمت، یك اقلیم گفته می شود. خط استوا را لحاظ كنید سپس از خط استوا به سمت بالا بروید و پایتخت كشور بوركینافاسو را لحاظ كنید. از آن نقطه ای كه پایتخت آن قرار دارد یك خطی به موازات خط استوا از نزدیك ژاپن تا كشور مغرب رسم كنید. از اینجا طبق بعضی اقوال اقلیم اول شروع می شود سپس كمی بالاتر از شهر بمبئی كه در هند قرار دارد نقطه ای را فرض كنید و خطی به موازات خط استوا رسم كنید در اینصورت یك مستطیل حادث می شود كه دو ضلعِ طولی آن را رسم كردید به این محدوده در كتب قدیم اقلیم اول گفته می شود. این خط دومی كه كشیده شد انتهای اقلیم اول بود ولی ابتدای اقلیم دوم هم هست و به سمت بالا بروید تا نزدیكی بندرعباس كمی بالاتر از آن نقطه ای فرض كنید خطی به موازی خط استوا رسم كنید باز هم مستطیلی حادث می شود كه به آن اقلیم دوم گفته می شود. هكذا اقلیم سوم تا هفتم. این اقالیم در كتب نجوم به اعتبار درجه تقسیم نشده بلكه به اعتبار ساعت تقسیم كردند و گفتند طولانی ترین روز آنها كه اول تابستان است در اقلیم اول 12 ساعت و 15 دقیقه است و در اقلیم دوم، طولانی ترین روزش 12 ساعت و 45 دقیقه است و در اقلیم سوم، طولانی ترین روزش 13 ساعت و 15 دقیقه است.
    در كتاب قانونچه برای معتدل صنفی بالقیاس به خارج اینگونه مثال زده كه هر اقلیمی از اقالیم «و هر منطقه ای از مناطق كره زمین كه از آن تعبیر به اقلیم می شود» یك مزاجی مخصوص به خودشان دارد یعنی خصوصیت مزاجی وجود دارد كه مربوط به این اقلیم است اگر از اقلیم  وارد اقلیم دیگر شود این شخص، صنف آن اقلیم قبلی را ندارد و برایش موجود نیست. این اقلیم ها هر كدام یك صنف از اصناف نوع انسان هستند كه به واسطه صنف عرضیه ای كه به انسان عارض شده «مثلا كون در یك مكان است» دارای صنف شده است.
    نكته: اینكه مثال به اقلیم زده فكر نكنید كه فقط اقلیم است بلكه می توان مثال به ذكوریت و انوثیت زد و گفته شود مزاجی كه مربوط به صنف رجال است فرق می كند با مزاجی كه مربوط به صنف نساء است. یعنی مزاجی كه برای مردان است مخصوص به مرد است اگر مزاج مردانگی از بین برود و مزاج زنانگی بگیردی وجود مردی از او گرفته می شود و زن می شود.

    توضیح عبارت

    «الثالث المعتدل الصنفی بالقیاس الی ما هو خارج عن صنفه»
    قسم سوم معتدل صنفی است نسبت به چیزی كه خارج از صنف خودش است اما این صنف داخل در نوع است یعنی اصنافی كه مربوط به نوع انسان است با یكدیگر سنجیده می شود و گفته می شود انسان هایی كه در اقلیم اول است با انسانهایی كه در اقلیم دوم است سنجیده شود نه اینكه انسانی كه در اقلیم اول زندگی می كند با شیر یا گاو كه در اقلیم دوم  زندگی می كند سنجیده شود چون نوع آنها یكی نیست بلكه جنس آنها یكی است و آنچه در اینجا لحاظ می شود این است كه صنف آنها یكی باشد.
    «و هو المزاج  الذی یحصل لسكان اقلیم من الاقالیم بالقیاس الی سائر الاقالیم»
    معتدل صنفی بالقیاس به خارج،  مزاجی  است كه حاصل می شود برای كسانی كه سكونت می كنند در اقلیمی از اقالیم ولی آن افرادِ ساكنِ  در اقلیم را نسبت به سایر افراد لحاظ كنید.
    «الرابع المعتدل الصنفی  بالقیاس الی ما هو داخل فی صنفه و هو المزاج الذی یحصل لاعدل شخص من اشخاص صنف معین»
    ترجمه: معتدل صنفی حاصل می شود برای معتدلترین شخص از اشخاص یك صنف معینی.
    بیان معتدل صنفی بالقیاس الی الداخل: هر اقلیم و منطقه ای را لحاظ می كنیم كه مزاج مخصوص به خود دارند مثلا كسی كه در ایران زندگی می كند مزاج  ایرانی دارد. خود ایرانی ها را هم اگر لحاظ كنید یك فردی از افراد ایرانی در حد اعتدال وجود دارد كه بقیه افراد آن اعتدال را ندارند.
    در كتاب شرح الموجز در مورد «معتدل صنفی بالقیاس الی الداخل» و «معتدل نوعی بالقیاس الی الداخل» تعبیر به «مما یعزّ وجودهما» می كند یعنی وجودشان عزیز و نادر است.
    نكته: در بحث معتدل صنفی نباید بدن یك اروپایی را با بدن پیامبر ملاحظه كرد چون اگر با پیامبر ملاحظه كنید صنف را لحاظ نكردید بلكه نوع را لحاظ كردید یعنی نوع انسانی لحاظ شده و چون پیامبر معتدل است این شخص اروپایی نسبت به پیامبر بارد می شود.
    نكته: مقایسه این دو قسم به این صورت است كه مزاج صنفی به دو اعتبار لحاظ می شود یكبار اعتبار و لحاظ در این صنف به این است كه وجود این صنف و عدم وجود این صنف لحاظ می شود یعنی گفته می شود كه آیا مزاج صنف انسانِ هندی موجود هست یا موجود نیست. اگر مزاج صنف انسان هندی موجود باشد همان قسم سوم می شود كه معتدل صنفی بالقیاس الی الخارج است. اما اگر مزاج صنف انسان هندی موجود نباشد خارج از صنف انسان هندی است. اما یكبار مزاج صنف به اعتبار كمال آن صنف و عدم كمال آن صنف لحاظ می شود یعنی بر فرضی كه مزاج صنف موجود شد و وجودش فرض شد وجود این صنف با كمال این صنف و عدم كمال این صنف سنجیده می شود و گفته می شود در خود این صنف، فردی از افراد این صنف در مرتبه كمالِ اعتدال صنفی قرار دارد و افراد دیگر با آن فردی سنجیده می شود كه از این تعبیر به مزاج صنفی بالقیاس الی داخل می شود.

    [۱] قانونچه، محمد بن محمود الچغمینی الخوارزمی،انتشارات المعی، ص12، س3