• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

     صفحه9 سطر3:  «و اما الامزجه فنقول ان الاركان اذا تصغرت اجزاؤها و تماست فعل بعضها فی بعض» [۱]

    بحث سوم:

     تعریف مزاج: در كتاب شرح اشارات و تنبیهات آمده كه به تصحیح حضرت علامه حسن زاده حفظه الله جلد 2 صفحه 365 و به چاپ نشر بلاغت جلد 2 صفحه 286 آمده است. در كتاب خلاصه الحكمه جلد اول صفحه 40 آمده است. در كتابی كه اصطلاحات طبی را توضیح داده و در دسترس هم می باشد كتاب بحر الجواهر نوشته محمد بن یوسف الهروی كه موسسه احیاء طب طبیعی چاپ كرده است.
    مقدمه برای تعریف مزاج: این مقدمه در كتاب خلاصه الحكمه هم آمده. وقتی سكنجبین را لحاظ می كنید می بینید از عسل و سركه تشكیل یافته است و دارای اقسامی است. این عسل و سركه به طوری با هم متحد می شوند و از اتحاد آنها چیزی حاصل می شود به نام سكنجبین كه دارای یك كیفیت و خاصیتی است كه آن كیفیت و خاصیت، مناسبت با كیفیت و خاصیت عسل دارد بدون اینكه بتوان در سكنجبین آن عسل را از سركه جدا كرد یعنی خود عسل فی نفسه یك كیفیت دارد و خود سركه هم فی نفسه یك كیفیت دارد ولی وقتی این دو با هم مخلوط شدند از تركیب این دو، كیفیت سومی حادث می شود كه خصوصیات آن دو را دارد و سنكنجبین این كیفیت جدید را دارد.
    نحوه تركیب به دو صورت است:
     1-تركیب اتحادی
     2-تركیب انضمامی.
    در آب گوشت، نخود و لوبیا و گوشت و ... وجود دارد كه می توان اینها را از آب گوشت جدا كرد، این تركیب، انضمامی است اما سكنجبین، تركیبش تركیب انضمامی نیست كه به یكدیگر ضمیمه شوند بلكه با یكدیگر متحد می شوند و چیز سومی به وجود می آید كه خاصیت آن دو شئ «عسل و سركه» را دارد ولی نه به آن شدّت و حدّتی كه آن دوشئ «عسل و سركه» داشتند.
    بیان تعریف مزاج: همین حالتی كه سكنجبین دارد مزاج هم دارد یعنی عناصر اربعه را ریز ریز می كنیم مثلا 10 جزء ریز از عنصر ناری و 5 جزء ریز از عنصر مائی  3 جزء ریز از عنصر هوائی و 7 جزء ریز از عنصر ارضی با یكدیگر مخلوط می شود این اجزاء قبل از مخلوط شدن دارای كیفیاتی بودند كه مربوط به خودشان بود. وقتی مخلوط شدند كیفیت اولیه ی خودشان را ندارند بلكه آن شدّتی كه داشتند كاسته و شكسته می شود و كیفیت جدیدی حاصل می شود از آن كیفیت جدیدی كه از مخلوط شدن اینها حاصل می شود تعبیر به مزاج می كنند. مثلا می گوییم اگر یك لیتر آب كه 100 درجه گرما دارد و یك لیتر آب كه 50 درجه گرما داشته باشد را لحاظ كنیم و معیار را آبِ 100 درجه قرار بدهیم آبِ 50 درجه نسبت به این آبِ 100 درجه بارد است یعنی برودت دارد و به گرمای آبِ 100 درجه نیست. اما اگر معیار آبِ 50 درجه باشد گفته می شود آبِ 100 درجه، حارّ است یعنی حرارت دارد و اندازه آبِ 50 درجه نیست. وقتی آبِ 100 درجه و آبِ 50 درجه را مخلوط كنید از مخلوط كردن این دو، كیفیتی به نام كیفیتِ 75 درجه حاصل می شود كه از این كیفیتِ 75 درجه تعبیر به مزاج می شود. گاهی دو لیتر آبِ 100 درجه هست و یك لیتر آبِ 50 درجه است وقتی این دو با هم مخلوط شوند از 75 درجه بالاتر می رود و كیفیت حاصله مثلا 85 درجه می شود. اما گاهی برعكس است به اینكه یك لیتر آبِ 100 درجه وجود دارد و دو لیتر آبِ 50 درجه وجود دارد وقتی با یكدیگر مخلوط شوند گرمایی كه از مخلوط شدن این دو حاصل می شود زیر 75 درجه می شود مثلا 65 درجه می باشد.
    حال می خواهیم در بحث خودمان این مطلب را بگوییم: مزاجی كه برای انواع موجودات حاصل می شود چگونه حاصل می شود؟ وقتی موجودات را لحاظ می كنیم هر نوع از این موجودات «مثل بقر، غنم و شجر و.. » كه حاصل شدند از این 4 اركان حاصل شدند ولی نسبت این اركان به یكدیگر باید لحاظ شود.
    در یك حالت اینگونه است كه وقتی اركان با یكدیگر مخلوط می شوند به نحوی است كه حرارت نار در برودت آب و برودت ارض اثر می گذارد و آن شدت و حدّت و تیزی كه برودت آب و برودت زمین داشت را می كاهد و كم می كند مانند مثال آب سرد و آب گرم كه گفته شد. و همینطور یبوست ارض در رطوبت هوا و رطوبت آب اثر می گذارد و آن شدتِ رطوبتی كه در هوا و آب بود را می شكند.
    بستگی دارد كه چه مقدار از عنصر ناری و چه مقدار از عنصر هوائی و چه مقدار از عنصر ارضی و چه مقدار از عنصر مائی برداشته می شود گاهی 10 جزء از عنصر ناری برداشته می شود و 5 جزء از عنصر مائی برداشته می شود. عنصر مائی در غایت برودت است  و عنصر ناری در غایت حرارت است وقتی این دو با یكدیگر مخلوط شوند چون عنصر ناری بیشتر است مزاجی كه حاصل می شود كیفیتش به سمت حرارت بیشتر است نسبت به موجودی كه عنصر ناری او 10 تا است و عنصر مائی 4 است. پس اگر عنصر ناری 10 جزء باشد و عنصر مائی 5 تا باشد مزاجی كه حاصل می شود از نظر حرارت و برودت، گفته می شود كه به سمت حرارت، امیل است تا به سمت برودت. همینطور اگر یك نوع از حیوانی از 10 عنصر ناری و 4 عنصر مائی تشكیل شده حرارتش بیشتر از موجود اولی خواهد بود. مثلا حیوانات درنده برای تغذیه خودشان باید گوشت را به صورت خام بخورند پس حرارت حیوانات درنده باید بیشتر از حرارت بدن انسان باشد یعنی باید عنصر ناری در بدن آنها نسبت به بدن انسان بیشتر باشد یعنی مزاجی كه در تشكیل حیوان درنده وجود دارد امیل به حرارت است نسبت به انسان، تا گوشت خام در بدنشان هضم شود. از آن طرف حیواناتی كه علفخوار هستند نیاز به اینگونه حرارت كه در بدن حیوانات درنده است ندارند مثل خرگوش. یعنی عنصر ناری در این موجودات نسبت به انسان كمتر است و نسبت به حیوانات درنده خیلی كمتر است.
    تا اینجا مثال عنصر ناری و مائی بود كه فقط نسبت به حرارت و برودت آنها سنجیده شد حال همین مطلب را در نار و ماء نسبت به یبوست نار و رطوبت آب بسنجید كه همین مباحث در آنها می آید. همینطور در دو عنصر دیگر هم بین رطوبت هوا و یبوست ارض و بین حرارت هوا و برودت ارض لحاظ كنید. اینها را ما تك تك لحاظ كردیم اما اینها را باید به صورت مجموعی لحاظ كرد مثلا می گوییم موجودی تشكیل شده از 10 جزء ناری «كه حرارت نار در غایت شدت است اما یبوست نار در غایت شدت نیست یعنی مثلا اگر هر جزء ناری 100 درجه حرارت داشته باشد و در تشكیل مزاج نیاز به 10 جزء ناری باشد معادل 1000 درجه حرارت می شود و اگر هر جزء ناری 70 درجه یبوست داشته باشد و در تشكیل مزاج نیاز به 10 جزء ناری باشد معادل 700 درجه یبوست می شود» و 8 جزء هوائی «كه رطوبت هوا در غایت شدت است ولی حرارت آن در غایت شدت نیست یعنی مثلا 8 تا 100 درجه رطوبت دارد و 8 تا 70 درجه حرارت دارد» و 7 جزء مائی «كه بردت ماء در غایت شدت است ولی رطوبت آن در غایت شدت نیت یعنی مثلا 7 تا 100 درجه برودت دارد و 7 تا 70 درجه رطوبت دارد» و 9 جزء ارضی «كه یبوست آن در غایت شدت است ولی برودت آن در غایت شدت نیست یعنی مثلا 9 تا 100 درجه یبوست دارد و 9 تا 70 درجه برودت دارد»
    در اینجا گفته می شود كه 10 جزء ناری هست و 10 تا 100 درجه حرارت دارد. آن كه مخالف حرارت است كیفیت برودت است كه برودت در این جزء ناری اثر می كند اما چه مقدار برودت وجود دارد؟ گفته می شود كه  7 تا 100 درجه بود «كه در جزء مائی وجود داشت» حال اگر این 7 تا 100 درجه و 10 تا 100 درجه بود اگر اینها با هم مخلوط شوند چون جزء ناری بیشتر است این موجودی كه تشكیل می شود به سمت حرارت میل بیشتری دارد یعنی گفته می شود این موجود، حار است. این مطلب در حرارت بود، در برودت هم همینطور گفته می شود در رطوبت و یبوست هم اینطور گفته می شود كه 8 تا  100 درجه رطوبت بود «كه در عنصر هوایی بود» و 9 تا 100 درجه یبوست بود «كه در عنصر ارضی بود» پس این موجود به سمت یبوست مایل است و مزاجش حار یابس می شود. البته باید چیز دیگری هم لحاظ شود مثلا حرارت كه با برودت سنجیده شد خود این حرارت اگر با رطوبت سنجیده شود رطوبت در حرارت اثر می گذارد و سورت و تیزی حرارت را مقداری می شكند و از آن طرف یبوست، مقدار حرارت را بیشتر می كند.
     تا اینجا نحوه تركیب بود كه بیان شد.

    توضیح چند اصطلاح:

    «فاذا انتهی الفعل و الانفعال»: وقتی فعل و انفعال بین كیفیات حاصل می شود. این فعل و انفعال كه واقع می شود چه چیز فاعل است و چه چیز منفعل است؟ در اینجا سه قول وجود دارد:
     قول اول «قول اطبا»: كیفیات هر كدام از عناصر در كیفیات دیگری اثر می كند.
     قول دوم «قول حكما»: فاعل، صورت نوعیه به توسط كیفیت است و ماده، منفعل است یعنی صورت نوعه و ذات نار به واسطه حرارت خودش در ماده آب اثر می گذارد. اینها بحث های فلسفی است كه وارد آن نمی شویم می توان به كتاب مفرح القلوب جلد اول صفحه 23 مراجعه كرد.
     قول سوم «قول بعضی از متأخرین»: كیفیت، فاعل است و ماده، منفعل است.
    نكته: این فعل و انفعال به این معناست كه مثلا عنصر نار در عصنر آب اثر كند و عنصر آب در عنصر نار اثر كند یعنی از باب تفاعل است كه هر دو فاعل در یكدیگرند. یعنی نار در آب اثر می كند و برودت آب را كاهش می كند و آب در نار اثر می كند و حرارت نار را كاهش می دهد. به این معنا نیست كه یكی در دیگری فقط اثر كند و دیگری، فقط منفعل باشد. این را مزاج نمی گویند بلكه از آن تعبیر به كون و فساد می كنند. مثل اینكه نار در آب اثر كند و آب در نار اثر نكند در این صورت ماء تبدیل به هوا می شود كه از این تعبیر به مزاج نمی كند.
    «الی حدّ ما»: چرا تعبیر به حدّ متوسط حقیقی نكرد؟ چون موجوداتی كه تشكیل می شوند اینطور نیستند كه به توسط حقیقی برسند وقتی به توسط حقیقی می رسند كه هم عنصر مائی 10 جزء باشد هم عنصر ناری 10 جزء باشد و حال آنكه چنین موجودی وجود ندارد چون بعداً در اقسام مزاج بیان می شود كه معتدل حقیقی وجود خارجی ندارد پس مراد این است كه این كیفیت، به حدّی می رسد كه مخصوص به این نوع است مثلا اگر یك لیتر آب 100 درجه باشد با یك لیتر آب 50 درجه باشد وقتی مخلوط شوند مزاج 75 درجه حاصل می شود كه به این مزاج 75 درجه، حد وسط بین این دو گفته می شود یعنی نه حرارت 100 درجه را دارد و نه برودت 50 درجه را دارد بلكه حدّی در وسط این دو دارد. كه این بستگی دارد به نوعی كه تشكیل می شود. چون تعریف مزاج به طور مطلق بیان می شود لذا باید تعریفی بیان شود كه تمامی انواع موجودات را شامل شود لذا گفته می شود كه به یك حدّ وسط مّا برسد نه به حدّ وسط حقیقی برسد.
    مثلا حیوانات درنده باید حرارتشان نسبت به انسان بیشتر باشد و حیواناتی كه درنده نیتسند باید كمتر باشد.
    «كیفیه متشابهه»: كیفیتی باشد كه تشابه داشته باشد. در اینكه مراد از تشابه، تشابه در چه چیز می باشد سه قول است كه در شرح الموجز جلد اول صفحه 19 به چاپ پاكستانی آمده كه آن سه قول عبارتند از:
     1-قول اصحاب خلیط: مراد از تشابه، تشابه در حس است.
     2-قول حكما: مراد از تشابه، تشابه در حقیقت است.
     3-قول اطبا: مراد از تشابه، تشابه در نوع است.
    در اینجا قول اطبا را توضیح می دهیم.
    مثلا وقتی عسل و سركه با هم مخلوط شد بخشی كه بالای لیوان است همان مزاج سكنجبین را دارد و بخشی كه پایین لیوان است همان مزاج سكنجبین را دارد ولی خود نوع سكنجبین در تك تك افرادی كه در این لیوان وجود دارند موجود است یعنی هر جزء از این لیوان را كه بردارید می گویید سكنجبین است ولی شخصی كه در بالای لیوان است با شخصی كه در پایین لیوان است فرق می كند. در ما نحن فیه می گوییم این موجود و نوعی كه حاصل شده از عناصر اربعه تركیب شده یعنی وقتی مزاج انسانی حاصل شد در این مزاج انسانی، 4 ركن وجود دارد ولی آن مزاج انسانی كه مثلا در حد اعتدال است یعنی نه حرارت انسان زیاد است نه برودت انسان زیاد است و نه رطوبت و نه یبوستش زیاد است. آن كیفیت مزاج انسانی در آن جزء ناری كه در وجود انسان وجود دارد موجود است و آن كیفیت مزاج انسانی در آن جزء مائی كه در وجود انسان وجود دارد موجود است و هكذا در جزء هوائی و ارضی، یعنی یك نوع مزاج وجود دارد كه در تمام افرادش به صورت یكسان وجود دارد یعنی یك نوع مزاجیه وجود دارد كه دارای 4 شخص است كه شخص ناری و شخص مائی و شخص ارضی و شخص هوائی است و این نوع در تك تك اشخاص وجود دارد. یعنی همان نوعی كه در فرد مائی انسان هست در فرد هوائی و ارضی هم هست.

    توضیح عبارت

    «و نقول ان الاركان اذا تصغرت اجزاؤها و تماست فعل بعضها فی بعض بقواها المتضاده»
    اجزاء اركان زمانی كه ریز شوند «بخشی از اركان را بگیریم و آنها را ریز ریز كنیم» و این اجزاءاركان با یكدیگر تماس پیدا كنند بعضی از این اجزاء در بعضی، فعل می كنند به قوای متضاده ای كه دارند.
    «بقواها المتضاده»: مراد همان كیفیاتی است كه هر كدام از عناصر دارند و با یكدیگر متضادند چون این عنصر حرارت دارد و آن دیگری برودت دارد.
     مراد از قوه: چیزی است كه منشا صدور یك اثر و فعل می شود از آن تعبیر به قوه می كنند. در ما نحن فیه كیفیت نار در كیفیت آب اثر می كند به این كیفیت، قوه می گویند چون منشا اثر است.
    «و كسر كل واحد منها سوره كیفیه الآخر»
    و می شكند هر یك از این اجزاء آن سورت و حدت و تیزی و غلبه كیفیت دیگر را
    «فاذا انتهی الفعل و الانفعال بینها الی حدّ ما حدث لذلك المركب كیفیه متشابه»
    پس زمانی كه این فعلیت «اثر گذاشتن» و انفعال «اثر پذیرفتن» بین اجزاء منتهی شد به یك حدّی، حادث می شود برای آن مركب «كه ما مثال به نوع انسان زدیم شما می توانید به نوع شجر یا بقر یا ... بزنید» حادث می شود كیفیتی كه این كیفیت در تمامی اجزاء آن مركب تشابه دارد كه مراد از تشابه در نظر اطباء، تشابه در مزاج بود» و آن كیفیت متشابهه را مزاج گویند.

    [۱] قانونچه، محمد بن محمود الچغمینی الخوارزمی،انتشارات المعی، ص9، س3