• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • در مسئله سابق كه بنابراينكه اصل در اطراف علم اجمالي مطلقا جاري نباشد كه منتهي شد به اينكه وقتي قاعده تجاوز جاري نباشد وقاعده استصحاب دراصل نوبت مي رسد به استصحاب عدم اتيان ظهر و قاعده اشتغال كه اينها محكوم اين دو اصل بودند آنها كه از بين رفت اين دو اصل پيدا مي شود كه قاعده اشغال اقتضا مي كند كه عقل حكم  كند به اتيان نماز عصر استصحاب عدم اتيان هم حكم مي كند كه بايد نماز ظهر را بجا بياوري كه بايد هر دو را به جا بياوري  حالا صحبت در اين است كه وقتي كه ... كرد اگر چنانچه بنا گذاشتيم كه ما مي توانيم از اول صحيحه حلبي استفاده اين را بكنيم كه ولو اينكه موضوع آنجا اين است كه نمازها را نكرده باشد لكن از آن استفاده مي توانيم بكنيم كه كسي كه ملزم است نماز را بكند  اگر چنانچه خوف فوت نداشته باشد مقدم بدارد ظهر را بر عصر و اگر خوف فوت دارد عصر را بجا بياورد اگر اين مطلب را از صحيحه فهميديم ان وقت ما بايد ظهر را چون خوف فوت نداريم ظهر را به جا بياوريم و بعد هم عصر را بجا بياوريم  وممكن است كه ما از راه ديگر هم مطلب را تمام كنيم و ان اينكه من كه شاك هستم در اينكه ايا هردو نماز را بجا اورده ام يا بجا نياورده‌ام خب دو احتمال در كار است يكي اينكه هيچكدام از نمازها را بجانياورده باشم يكي اينكه هردو نمازهارا كرده باشم كه ديگه اين احتمال فارغ است احتمال اينكه هر دو نمازها را نكرده باشم به فرض نكردن هر دو نماز به قاعده  صحيحه حلبي هستيم ، صحيحه حلبي ميگفت كه اگر هر دو نماز را نكرده باشد بايد نماز ظهر را بر عصر مقدم بدارد اگر خوف فوت ندارد و اگر خوف فوت دارد نماز عصر را بخواند و حكم روي واقع نكردن است نه احراز واقع اين است كه نماز را نكرده باشد وقتي كه نماز را نكرده حكمش اين است كه در صورت خوف فوت عصر را بخواند و در صورتيكه خوف فوت ندارد ظهر را بخواند و بعدش عصر را بخواند.

    ما اينجا دوتا احتمال داريم يكي احتمال اينكه نمازها را كرده باشيم ، بر ما چيزي نيست ، احتمال دوم اين است كه بر حسب واقع نمازها را اتيان نكرده باشيم ، هيچ كدام را.
    اگر نمازها را هيچكدام اتيان نكرده باشيم به حسب صحيح حلبي بايد نماز ظهر بخوانم و بعد نماز عصر را با اينكه خوف فوت من ندارم به همان بياني كه من عرض كردم كه نماز عصر در محل خودش اگر چنانچه بجا آورده باشد در محل خودش اگر چنانچه من ادرك داشته باشد خوف فوت ما را رد ميكند.
    من الان وقتي كه اون محل را نگاه ميكنم ديگر خوف فوت ندارم با اينكه ميدانم كه در محل خودش من ادرك ، اصل منطبق است و با انطباق اصل به من ادرك مزاحم هم از براي ظهر نيست ، ظهر هم ديگه مزاحم ندارد . مزاحمت مال اين بود كه فوت بشود اگر چنانچه فوت نشود مزاحمت در كار نيست.
    بناء عليه از اين راه هم ما ميتوانيم مطلب را تمام كنيم كه بگيم اصل كجهول صحيحه حلبي را ما علم نداريم به مجهوليت لكن دو احتمال ميدهيم كه يك احتمالش حسب ما چيزي نيست ، تكليفي براي ما نيست. آن احتمالي كه براي ما تكليف هستش آنيست كه مشمول حديث صحيحه حلبي است، بناء عليه بايد همين مطلب را ما بگيم كه اگر چنانچه اصل را ما جاري ندانستيم در طرفين و منتهي شد به اينكه ما به حسب استصحاب و قاعده اشتغال هر دو را بايد اتيان بكنيم بايد اول ظهر را اتيان كنيم ، بعد هم عصر را اتيان بكنيم اين به اينكه اصل جاري نشود.
    اين در صورتي كه ما اصلين را جاري ندانيم و اما اگر چنانچه در اطراف علم اصل را جاري بدانيم آنجايي كه مخالفت تكليفي ازش لازم نمي‌آيد مثل اينجا كه ما اصلا تكليف علمي نداريم ، دراينجا شك است و مخالفتي كه ميكنيم با اين قطعي كه اينها با هم هستند و نيستند يعني حكم شرعي نيست تا ما گرفتارش بشويم.
    اگر چنانچه بنابراين شد كه اصل جاري بشود قاعده تجاوز چون فرض اين است كه تجاوز كرده نسبت به ظهر قاعده تجاوز اقتضا ميكند كه من نماز ظهر را بگويم آورده‌ام و استصحاب اقتضا مي كند كه من نماز عصر را نياورده‌ام ، نماز ظهر را بايد با قاعده تجاوز رها كنم ،  نياورم و نماز عصر بياورم.
    اينجا اشكال شد به اينكه شما بخواهيد نماز عصر را بياوريد با اينكه علم به عدم تفكيك داريد كه يا هر دو را آوردهي يا هر دو را ترك كردي، شما بخواهيد اين تفكيك را بكني نماز عصر لغو است ، الان اتيان به نماز عصر يك كار لغوي است براي اينكه از دو حال خارج نيست ، يا اينكه نماز عصر و ظهر هر دو را آورده‌اي كه ديگر اين نمازي نيست حركات است و اگر چنانچه نماز ظهر و عصر را نياوردي ترتيب را بايد اعتنا كني ترتيب معتبر است براي اينكه بر حسب آن البته بياني كه كرده‌اند كه هشت ركعت ما فرض ميكنيم  و دو ركعتش و اينها ، آن حرفها يا بنابراين كه مثلا قاعده من ادرك هر دوي اينها را بگيرد و اين اشكالات سابق را غمض عين كنيم و روي آن فردي كه حالا هر يك حالا رفع اشكال كرده صاحب اين قول به اينكه مجموع صلاتين هست و هشت ركعت هست و در اين هشت ركعت دو ركعتش را ميتوانيم بخوانيم ، بنابراين بايد اين نمازها را بخوانيم.
    بنابراين چون كه هم نماز ظهر را ميشود خواند و هم نماز عصر را ميشود خواند در اين پنج ركعت شما بايد ترتيب را احراز كنيد ، اين باشد مابين نماز ظهر و عصر و شما يا نماز عصر را خواندي يا نماز عصر را بدون ترتيب داري ميخواني بدون اينكه ظهر را بخواني داري ميخواني و اين لغو است، حالا پس چه بكنيم.
    يك حرف اين است كه ما با قاعده تجاوز ميتوانيم اين ترتيب را درست بكنيم.
    در قضيه الا ان هذه قبل هذه كه در روايات وارد شده است چندتا احتمال هست، يه احتمال اينكه كون الظهر قبل العصر بعنوانه يك عنوان قبليت اعتبار شده است چنانچه خب داخل دليل اين است كه ان هذه قبل هذه يا اينكه بعديت العصر عن الظهر شرط في الاصل يا قبليت الظهر شرط في الاصل يا بعديت العصر شرط في الاصل اين دو احتمال يكي اينكه عنوان ترتب عصر بر ظهر ما ميخواهيم اينكه عصر مرتب بر ظهر است،اين سه احتمال كه روي اين سه احتمال گر اين سه احتمال باشد قاعده تجاوز نمي‌تواند اين كار را درست بكند براي اينكه قاعده تجاوز بيشتر از اين نيست كه شكك ليس بشء يا غايت امر اينكه احراز حيثي ميكند بنا بگذار بر اينكه آمده است ، اما بنا بگذار كه آمده است حالا من عصر را بعدش كه خواندم پس قبل او واقع ميشود اين حكم عقل است و الا حكم شرعي نيست يا عصر بعد از ظهر واقع شد اين حكم عقل است يا ترتب دارد عصر به ظهر پيدا كرد ، عصر به ظهر اينه همه حكم عقل است و با اصل نمي‌توانيم ثابت كنيم الا علي القول بالاصل المثبت.
    احتمال رابع اين است كه نه ما اينها را نمي‌خواهيم ، ما ميخواهيم كه نماز ظهر وجود پيدا كند وقتي وجود پيدا كرد تو نماز عصر بخوان وجود نماز ظهر باشد و بعد از اينكه اين تحقق پيدا كرد اينكه وجود پيدا كرد تو نماز عصر بجا بياور كسي بگويد كه همانطوري كه صحيحه حلبي هم گفته اگر خوف فوت نداري نماز ظهر را بخوان بعدش هم نماز عصر را بخوان،اينجا هم ما بگيم كه اوني كه ما ميفهميم از هذه قبل هذه نه عنوان قبليت است ، نه عنوان بعديت است، نه عنوان ترتب است،اينها نيست.
    انسان بايد نماز ظهرش را بخواند وقتي كه نماز ظهر را خواند آنوقت نماز عصر را بخواند همين مقدار بيشتر نيست ،ديگر چيز ديگري نيست در كار.
    خب اگر اينطور ما بنا گذاشتيم ميتوانيم بگيم كه خب نماز ظهرش را خوانده بنا بر وجود است، ديگر مورد حيثي است حالا كه نماز ظهرش را خوانده است پس نماز عصر را مي‌خواند يا باز اشكال دارد اشكال اين است كه قاعده تجاوزآن چيزي كه تجاوز كرده و به عنوان تجاوز او را بنا بر وجود بگذارد ، نماز ظهر دوتا حيثيت دارد، يك حيثيت اين است كه خودش يك واجبيست كه از واجبات سبعيه خود نماز ظهر است يه حيثيت ديگه اين است كه شرط هست نماز ظهر براي نماز عصر نماز ظهر را كه ميخوانم بعد نماز عصر را بخوانم خب نمي‌توانيم بگوييم اصلا شرطيت هم ندارد ، اين شرطيت دارد منتهي همين مقدار كه اين را بخوانند بعد كه اين را خواند آن را بخواند.
     آن مقداري را كه قاعده تجاوز درست ميكند بناي بر وجود نماز ظهر است تعبدا في وجوده الاستقلالي اين گذشته است اما وجوب شرطيش نگذشته است شرطش از براي ظهر نگذشته باز وقتش. مثلا ما وضو را كه براي نماز ظهر شرط بوده است ،اگر چنانچه بعد از نماز ظهر من شك كردم كه وضو آوردم يا نياورده‌ام نسبت به نماز ظهر كه شك بعد المحل است احراز مي‌كند بنابر احراز حيثي كه تو وضو داشتي براي نماز ظهر، اما همين حيث را درست مي‌كند كه وضوي براي نماز ظهر كه وقتش و محلش گذشته است اين وضو را احراز مي‌‌كند من حيث اينكه نماز ظهر مشروط به وضوست و اما حالا نماز عصر هم من مي‌خوانم ، آنكه وقتش نگذشته است آنجا ديگه من بايد احراز كنم نمي‌توانم بگويم حالايي كه وضو را در نماز ظهر بنا بر وضو گذاشت اين ديگه تفكيك يعني چه،نميشه يك چيزي وجود داشته باشد هم نداشته باشد، اين در عالم تعبد مانع ندارد كه يك چيزي اعتبار وجود بشود از حيثي و اعتبار وجود نشود از حيث ديگري.
    اينجا هم آنطوريست كه آن چيزي را كه اعتبار شده است اين است كه كل ما شككت فيه مما قد مضي بنا بگذار بر اينكه اين الان وجودي دارد و ما مضي‌اش اگر نماز عصر را ما بخوانيم و بعد شك بكنيم كه آيا نماز ظهر را خوانده بوديم و نماز عصر مي‌ماند نسبت به نماز عصر مي‌گوييم بنا بر اين بگذار كه نماز ظهر را خواندي اين محرز حيثي است.
    از جهت اشتراط نماز عصر به نماز ظهر ما بناي بر وجود اين شرط ميگذاريم ، بعد از وقت محل است ،بنا ميگذاريم كه اين شرط وجود پيدا كرده است لكن خود نماز هم كه واجبيست مستقل من غير اينكه باب اشتراطي باشد، خود آن نماز را من شك دارم كه آورده‌ام يا نه محلش هم باقيست ،من بايد نماز ظهر را بخوانم.
    نمي‌توانيد شما بگوييد يك شيء كه نميتواند هم موجود باشد هم نباشد ، بله به حسب واقع نميتواند هم موجود باشد هم نباشد لكن به حسب تعبد و مقام تعبد مي‌شود كه تعبد به وجود يك شيء بكنند و تعبد به عدمش بكنند در يك حيث تعبد به وجود بكنند از يك حيث تعبد به عدم بكنند ؛ اينجا هم همينطور اشكال هست كه شما مي‌گوييد كه من كه نماز ظهرم را به قاعده تجاوز خوانده‌ام بنا بر خواندن است و وقتي از نماز ظهر فارغ شدم حالا نماز عصر مي‌خوانم ديگه چه طلبي از من دارند. مي‌گوييم كه نخير نماز ظهر شرط نماز عصر است نمي‌توانييد بگوييد هيچ ارتباطي به نماز عصر ندارد يك وجود مستقليست.
    اينكه شما قاعده تجاوز داريد چون وقت نماز ظهر گذشته است شما قاعده تجاوز داريد و اما راجع به اينكه قاعده تجاوز به شما مي‌گويد كه نماز شما من حيث انه صلات و فريضة ازش فارغ هستيد و براي اينكه نماز ظهر را من هذه الحيثية بناي بر وجوب بگذار و اما از حيث اين جهت كه شرط است در نماز عصر كه نماز ظهر بخوانم اين وقتش نگذشته است الان شما موقعي هستيد كه بخواهيد شرط را تحصيل كنيد بايد حالا تحصيل كنيد وقت نگذشته.
    بناء عليه نماز ظهر من حيث بنا بر وجود ميگذاريم و من حيث بنا بر وجود نميگذاريم ، من حيث اينكه خودش يك وجود مستقلي است بنا بر وجود ميگذاريم من حيث كه شرط است از براي او بنا بر وجود نميگذاريم و بايد نماز ظهر را بخوانيم و بعد نماز عصر را بخوانيم و بنابراين اينطور ميشود كه ما نيتوانيم با قاعده تجاوز نه ترتب را درست كنيم و نه قبليت را درست كنيم و نه بعديت را درست كنيم و نه اينكه حالا ما نماز ظهر را خوانديم و اينها ديگر نميخواهيم همچين كه نماز ظهر را خواندم ديگر نماز عصر را بخوانم كسي طلب ندارد ، ميگوييم نخير شما نماز ظهر را كه خواندي ديگر نماز ظهر را كسي ازت طلب ندارد ، نماز عصر مشروط به اين است، وقتش نگذشته ، چون وقتش نگذشته بايد نماز ظهر را بخوانيم.من الان بايد نماز ظهر را بخوانم براي تحصيل شرط و نماز ظهر را كه ميخوانم براي تحصيل شرط البته قاعده تجاوز گفته نخوان ، از آن حيث گفته نخوان از اين حيث كه نگفته بنابراين قضيه رجاء هم نيست ؛قضيه اين است كه من بايد بخوانم اين را ،بايد نماز ظهر را شرطش را به دست بياورم نماز عصر را به من نگفتند نماز عصر را تو خواندي حتي در جهت شرطيت من نماز ظهر را اگر هم به حسب اعتبار تعبد شرعي خوانده باشم من حيث انه موجود مستقل من فارغم از نماز ظهر و اما من حيث ان اشتراط العصر الظهر من فارغ نيستم و بايد نماز عصر را بخوانم تا ترتيب حاصل بشود و فراغ ذمه حاصل بشود ،از اين حيث بايد اينطور بگوييم كه نماز ظهر را بايد بخوانم.
    احتمال ديگري كه داده‌اند كه «و له» اينكه بگذارد تا اين يك ركعت بگذرد بعد نماز عصر را بخواند
    «و له» چرا «و له» كسي كه ميتواند ترتيب را به دست بياورد از حالا بگذارد تا وقت ترتيب بگذرد خب بله اگر بگذرد اين يك ركعت وقتش بگذرد ديگر ترتيب معتبر نيست براي اينكه وقت اختصاص عصر است و عصر را بايد بخواند لكن چه راهي بر اين معنا داريد كه من بگذارم تا وقت بگذرد تا وقتي كه وقت گذشت اين كار را بكنيم ؛ بناء عليه به حسب قاعده بايد نماز چيز را بخواند و به حسب آنطوري كه ما باز عرض كرديم در صحيحه حلبي اينجا آن حرف جاريست كه آن حرف مقتضاش اين است كه نماز ظهر را بايد بخواند براي اينكه خوف فوت نيست نماز ظهر را بخواند و نماز عصر هم بخوانند.