• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • يك شبهه‌اي در اين روايت من ادرك هست كه اين مسئله در مسئله بعد هم بايد موردش زیاد است و آن اين است كه اگر چنانچه ما وقت را به نحوي كه از ظاهر روايت وارد هست داود بن فرقد هست بگويم كه وقت تا چهار ركعت به غروب مشترك بين ظهر و عصر است و بعد خرج وقت ظهر و دخل وقت العصر ظاهر اين است كه همانطوري كه غروب وقتي شد خارج وقت است و گويا وقت عصر نيست چهار ركعت به غروب هم كه مانده اين هم وقت عصر است و وقت ظهر اصلا نيست ديگر خارج وقت اين اگر اينطور بگويم من ادرك ركعتا من الوقت فقد ادرك الوقت من ادرك ركعتا من الصلاه و هو ادرك صلاه اين در نماز ظهر در نماز عصر نماز مغرب عشاء صبح همه اينها اشكالي درآن نيست براي اينكه همانطوري كه در نماز عصر اگر چهار ركعت به غروب شمس داشتيم و اينجا وقت عصر است و اگر چنانچه گذشت ديگر وقت عصر نيست اينجا هم اگر چهار ركعت به غروب داشته باشيم ديگر وقت ظهر نيست خرج وقت الفوت و صحيح است كه بگويم كه اگر پنج ركعت به غروب داريم ادرك وقت الظهر را ركعتا و سه ركعت خارج وقت است.
     و اما اگر اين طوري كه ما عرض كرديم كه وقت تا غروب آفتاب مشترك است ما بين ظهر و عصر و هر كدام اگر واقع بشود در وقتش واقع شده است منتها چهار ركعت وقتي كه به غروب داشتيم اينجا دو احتمال داريم ما يكي اينكه مزاحمت كند عصر با ظهر به نحوي كه اگر چنانچه ظهر بخواهد واقع بشود اين مزاحم نمي گذارد واقع بشود يعني مزاحم با مصلحت ظهر است و ظهر در اين چهار ركعت ديگر مصلحتي ندارد وقت است لكن مصلحتش مزاحم پيدا كرده.
     احتمال دوم هم اين بود كه قضيه مزاحمت هم نباشد بلكه قضيه اشتراط ظهر به عدم عصر يا ترك عصر بلا عذر. شرط است در نماز ظهر اين كه نماز عصر آمده باشد يا اگر من ترك كرده باشم مع العذر باشم نسيان كرده باشم قضيه ،قضيه اشتراط است نه قضيه مزاحمت است و نه قضيه خروج وقت اين كه در صحيحه حلبي فرموده است كه اگر چنانچه نماز ظهر را بجا بياورد فاتتا نه از باب اين است كه وقت ظهر نيست از باب اين اين است كه شرط ظهر تحقق پيدا نكرده و اگر بخواهد نماز ظهر را بخواند بدون شرط است ديگر از دستش رفت نماز ظهر همراه وقت هم ديگر نيستش و نماز عصر هم كه فوت شده خارج وقت واقع شد قضيه، قضيه اشتراط است.
     در اينجا كه روي مسلك ما هستش يك اشكال هست و آن اين است كه اولا بحسب ثبوت مي شود من ادرك ركعتا من الصلاه فقد ادرك صلاه هم اگر كسي قائل به تنزيل بشود هم تنزيل خارج وقت را بكند منزله صلاه، صلاه در وقت و هم تنزيل غير مشروط را بكند منزله غير مشروط و يا تنزيل مزاحم را بكند منزله غير مزاحم فرض اين است كه وقت است ديگر معنا ندارد در ظهري كه وقتش است بگويم ادرك ركعتا من الوقت اين ادرك خمس ركعات همه‌اش هم وقت ظهر است اگر ما قائل شديم به اينكه وقت است منتها مزاحم دارد در اين سه ركعت مزاحمت عصر باز ظهر واقع مي شود يا اين سه ركعت در وقتي واقع مي شود كه مشروط به اين است كه عصر را كرده باشد و فرض اين است كه عصر را نكرده يا واقعا نكرده كه اين فرع است يا حكم استصحاب نكرده فرعي را كه در فرع ماست وقتي كه اينطور باشد آيا مي شود كه كلمه من ادرك ركعتا من الصلاه فقد ادرك الصلاه جمع بكند مابين تنزيل اگر باشد تنزيل خارج وقت منزله وقت و تنزيل مشروطه به منزله غير مشروط يا تنزيل مزاحم دار منزله غير مزاحم دار حالا اين با چند كلمه مي شود اين دو تا را انسان جمع بكند كه فقط اين دو تا جمع بشود.
     بله يك جور ممكن است لكن اين بلااشكال نيست و آن اين است كه بگويم كه وقت هم يكي از شروط است آن هم يكي از شروط است شروط ديگري هم ما داريم بطور جامع بگويم كه من ادرك ركعتا من الصلاة مع شرطه ادرك الصلاة تنزيل بكنيم مشروط را منزله غير مشروط يا ادراك يك شي كه شرطش حاصل است منزله ادراك تمام ركعات در شرط آن وقت بخواهيم تمام شروطي كه مثلا هستش خارج بكنيم يا منحصرش بكنيم به همان قضيه شرطي كه مثلا ما مي گوييم كه بعضي صحبت كرده اند نسبت اين تقيدات ،تقيدات اكثري است كه مستهجن است .
    نباءً عليه بلااشكال من ادرك ركعتاً من الصلاة فقد ادرك الصلاة متعرض وقت است و شاهد بر اين هم اين است كه تمام رواياتي كه وارد شده است در اينجا همه متعرض اين هستند كه اگر چنانچه ادراك كند نماز صبح را و يك ركعت از نماز صبح در وقت واقع بشود مثل اين است كه نماز ظهرش در مثلا نماز صبح اش را ادراك كرده يا نماز عصر را قبل الغروب اگر چنانچه كرد نماز عصر را ادراك كرده است.
     يك جهت ديگر هم حالا عرض مي كنم كه بعد تعرض به خود اين مطلب مي كنيم كه ما پنج تا روايات در اين باب من ادرك پنج تا روايت داريم. يك روايت مرسله كه در رسائل مرسله ذكري ذكر كرده است لكن در خلاف هم هست علاوه بر اينكه سابقاً هم عرض كردم در خلاف هم اين مرسله هست من ادرك ركعتاً من الصلاة فهو ادرك الصلاة يك روايتش اينطور.دو تا روايت اش كه تعرض نماز صبح را دارد كه من ادرك غداة قبل طلوع فجر فقط ادرك الغداة دو تا روايتش هم قضيه نماز عصر است كه من ادرك ركعتاً من العصر قبل غروب شمس ادرك صلاة تامتاً يا ادرك صلاة عصر في وقتها. اين صحبت پيش مي آيد كه چطور شد كه در اين روايات عصر را مي گويد صبح را مي گويد ظهر را صحبتي ازآن نيست نمي شود كه نكته اش اين باشد كه اصلاً ظهر مغرب تو كار نيست البته اشاره هم ندارند در اين روايت اشاره هم نيست نمي شود اين را گفت كه من ادرك ركعتاً من الصلاة بعد از اين كه اين روايات هست كه عبارت من ادرك در دو ، سه تا از آن من ادرك هست و تعرض به ادراك وقت هست آن من ادرك هم ادراك وقت است و در نماز ظهر بحسب آنطوري كه ما تمام كرديم از روايات اينطور فهميديم در نماز ظهر اين موضوع ندارد آنجایي كه پنج ركعت به غروب داريم و منتقل شده است به نماز ظهر را نماز عصر هم نخواند نماز ظهر هم نخوانده وقت مشترك است اينجا نمي شود گفت ادرك ركعتاً من الوقت.
     بله اگر نماز عصر را خوانده است و حالا يك وقت ملتفت شد كه نماز ظهر را نخوانده يك ركعت به غروب داريم آنجا هم چون نماز ظهر مشترك است در وقت ادرك ركعتاً من الوقت و اينجا را هم من ادرك شاملش هست.
     و اما آنجایي كه مورد بحث ماست كه ما پنج ركعت به غروب داريم آيا مي شود ما با اين بناي كه گذاشتيم كه وقت مشترك است مابين صلاتين الي غروب و اين كه نماز ظهرم فوت مي شود لا لاجل اينكه در وقتش واقع نمي شود بلكه لاجل اينكه با شرطش نيست و ديگر هم نمي توانيم بدست بياوريم اگر اتيانش كرديم يك وقت اتيان مي كنيم در وسط ظهر در اول وقت الي شرط اينجا باز فوت نشده از ما با شرطش دوباره اتيان بكنيم اما اينجا كه چهار ركعت فرض كنيد به غروب داريم و اين نماز ظهر را اگربخواند فرض ما اين است كه نماز ظهر را اگر بخواند مشروط است بين اينكه عصر را نياورده بايد عصر را آورده باشد فرض اين است كه عصر هم نياورده اينجا به آن گفته مي شود فوت براي اينكه نماز ظهر از دستش رفت ديگر نمي تواند نماز ظهر را در وقتش بخواند.بر اينكه ايني كه اتیان كرده است فاسد بوده است از باب اينكه شرط را نداشته بخواهد جبران كند ديگه وقتي در كار نيست بناً عليه فاتتا اين ميزان است كه هر دو فوت است برا ي اينكه هر دو از دست رفت و نمي توانيم ما جبران كنيم در وقت خودش .
    خوب بنابراين اگر ما پنج ركع وقت داريم هر دو نمازها را نخوانديم با من ادرك مي توانيم امكان دارد كه بحسب آن ترتيبي كه ما عرض كرديم جمع بكند مابين اين دو تا مطلب خصوص اين دو مطلب نه اينكه مطلق اضطرار كه مبتلا بشويم به قضيه تقيد اكثر استهجان اينطور كارها كه گفته اند راجع خصوص اين كه وقت را متعرض باشد و شرط را هم متعرض باشد يا مزاحمت را هم متعرض باشد بگويم كه من ادرك ركعتاً من الوقت هم تنزيل مي كند ادراك را و يا تنزيل مي كند وقت حالا ادراك را كه ظاهر كلام است هم تنزيل مي كند ادراك ركعتاً من الوقت را منزله ادراك وقت تماماً و هم بخواهد تنزيل بكند كسي كه ادراك كرده است يك ركعت را مع شرطه و مشروطه منزله آن جاي كه درك نكردم منزله اينكه ادراك كرده است و نماز را با شرطش اتیان كرده اين يك ركعت نمازي كه كرده نمازي بوده است كه مشروط به شرط نبود يعني مشروط به اينكه نماز عصر را ندارد نبوده اختصاص نبوده در كار اين سه ركعتي كه مشروط بوده يا آن سه ركعتي كه مزاحمت داشته بخواهيم آن سه ركعت را آن وقت را منزله اين قرار بدهيم نه در وقت بلكه در مزاحمت كردن و در اينكه مشروط را منزله لامشروط شرط را منزله لاشرط قرار داده اند گمان ندارم بشود جمع كرد مابين اين دو تابا كلمه من ادرك حالا شما فرض بفرمايد كا ما عقلاً هم يك فكري كرديم كه نتوانستيم عقلاً جمع بكنيم لكن ميزان كه همان مطلق اينكه عقل يك همچين حكمي مي كند نسبت ميزان اين است كه ببينيم ظاهر عرفي اين را مي توانيم بگويم كه تحميل كنيم به خودمان كه با اين ظاهر ما اين را مي فهميم با من ادرك ركعتاً من الصلاة فقد ادرك صلاة اين مطلب را ما خودمان مي فهميم كه هم تنزيل كرده ادراك ركعت را در وقت منزله ادراك در همه ركعات ادراك همان يك صلاة و هم تنزيل كرده است آن چيزي كه مشروط نبوده است و منزله مشروط و هم تنزيل كرده مزاحم دار را منزله لامزاحم بلااشكال ما بحسب حكم اين مطلب را نمي فهميم اگر اين طور شد ما چه دليل داريم كه بخواهيم خودمان را ملزم كنيم كه من ادرك نماز ظهر هم شامل مي شود ولو آنجاي كه نزديك غروب خوانده بشود آنجا كاملاً كه اشكال هم ندارد اما در اينجاي كه پنج ركعت ما به غروب داريم ما دليلي به اين نداريم كه اينجا من ادرك را داريم اين فقط آنهايي كه قائلند به اينكه وقت ديگه گذشت يا اگر نماز عصر را نكرده است ديگر نماز عصر را نكرده وقت ظهر اختصاصي ديگر به عصر دارد كه ديگه وقت بحسب فعلاً ديگر وقت از براي او نيست بلكه يك وقت اقتضائي قائلند يك وقت شاني قائلند آنها مي توانند بگويند كه الآن ديگر وقت نيست وقتي كه نماز عصر را نكرده خارج وقت است فعلاً آنها مي توانند به من ادرك تمسك كنند ما كه آن مطلب را اينطور تمام كرديم كه نه اين وقت مشترك است مابينهما تا غروب و هيچ فرقي مابين نماز ظهر عصر هم اين وقتش است نيست يك جهات ديگري است كه اختصاص كه گفته مي شود به واسطه جهات ديگر است ما نمي توانيم بگوييم كه من ادرك ركعتاً من الصلاة فقد ادرك الصلاة نماز ظهر هم آنجاي كه نماز ظهر عصر را نخوانده ام و پنج ركعت به غروب داريم آنجا را مي گيرد.
     خوب حالا اگر نگرفت در ما نحن فيه ما چه بكنيم ما همان حرف سابق را مي زنيم  مي گويم ما احتياج به من ادرك نداريم ما صحيصه حلبي تكليف ما را معين كرد صحيحه حلبي گفته است كه اگر چنانچه فوت احداهما را داري بايد نماز عصر را بخواني و اگر خوف نداري نماز ظهر را اول بخوان نماز عصر را بعد بخوان نماز ظهر را من خوف نداريم لكن وقتش نيست نماز عصر را خوف ندارم براينكه من ادرك در وقتش نيست مزاحمت هم نيست براينكه مزاحمت مال جاي است كه نماز عصر فوت بشود اينكه مزاحم مي شود براي اينكه من اگر امردائر شد به اينكه نماز ظهر هم فوت بشود نماز عصرم فوت بشود نماز عصر بايد مقدم بشود فوت نشود اما اگر من هم نماز ظهرم را بجا بياورم تام تمام هم نمازعصر را بجا بياورم تاماً و من ادرك ركعتاً من العصر فقد ادرك الصلاة العصر في وقتها فقد ادرك الصلاة العصر تامتاً وقتي اين طور تعبيرات هست فقها هم اين روايات را يا روايت من ادرك را استنادش به آن كرده اند و عرض بكنم كه نه بنابراين به حسب اينطوري كه ما تمام كرديم استنادي نيست اينجا .
    خوب حالا واقع بشود اين ديگه خارج شده وقتش و به قاعده تجاوز مي توانيم تمسك بكنيم بخلاف آنطوري كه ما مي گفتيم كه قاعده تجاوز نيست در كار و استصحاب ما تمسك كرديم اگر پنج ركعت ما به غروب شمس داريم اينهاي كه قائلند كه اگر نماز عصر را نخوانده اين سه ركعت ديگر از وقت عصر است و مختص به عصر است و جاي نماز ظهر نيست و قائلند به اينكه نسبت به نماز ظهر هم شك در وقت است و هم چون اختصاص به عصر دارد در اين در خارج وقت الآن دارد واقع مي شود.
    نباءًعليه الآن من شكم نيست به ظهر شك در خارج وقت است و نسبت به عصر چون پنج ركعت داريم در وقت است آن وقت اينجا نسبت به وقت اينجا چند فرع هست كه ما هر فرعيش را بايد صحبت كنيم يكي اينكه جاي باشد كه ما علم داريم كه اينها يا هر دو نماز يا هيچ كدام را نكرديم هيچ جا احتمال ندهيم .
     مي دانم كه اينجا نماز ظهر را ايجاد كرده ام و يا نه نماز ظهر خوانده ام نه نماز عصر خوانده احتمال اينكه نماز ظهر خوانده باشم عصر نخوانده يا عصر باشم اين احتمال را ندهم تفكيك نيست در كار اينجا كه اين فرع اگر چنانچه من شك بكنم كه نمازها را آورده ام يا نياورده ام و نسبت به نماز ظهر در وقت است و نسبت به نماز عصر در خارج وقت است و نسبت به نمازعصر در وقت است نسبت به نماز ظهر قاعده تجاوز است چون خارج وقت است نسبت به نماز عصر در خارج وقت است و نسبت به نماز عصر استصحاب بقاء حكم است استصحاب بقاء صلاة وجوب صلاة است اين دو تا علم مخالف يكيشان با واقع دارد براينكه تكليف نبوده بحسب اين دو تا اصل بايد من يكي را نبا بگذارم كه آمده است يكي را نبا بگذارم كه نيامده است اين مخالف آن علمي است كه من دارم اگر ما قائل شديم كه اصول در ابواب علم تعارض بلغرض هم ولو باشد در اطراف علم ولو اينكه مخالف عمليه هم تكليف عمليه هم نداشته باشد اصول جاري نيست يعني حالاي كه تعارض واقع شده بلعرض ،‌عارض بذات كه نيست من علم دارم كه ياقاعده تجاوز مخالف با واقع است جاش نيست يا استصحاب مخالف با واقع است جایش نيست اينها تفكيك ندارد به اين مطلب اگر ما نبا گذاشتم به اينكه اصول در اطراف اجمالي اصلاً جاري نيست يا اگر جاري است ساقط شود كه سقوط پيدا مي كند دست ما از قاعده تجاوز و استصحاب عدم اتيان به عصر كه با هم متعارض بلغرض بوده اند يعني بواسطه علم اجمال با هم متعارض شده بودند سقوط مي كنند اين دو تا اصل يعني نه شما قاعده تجاوز حالا ديگر داريد و نه استصحاب عدم اتيان صلاة داريد.وقتي اينها سقوط كردند نوبت به اصول محكومه مي رسد يك اصل محكوم در ظهر داشتيم و استصحاب عدم اتيان بصلاة بود استصحاب عدم اتيان به صلاة محكوم قاعده تجاوز بود يك قاعده اشتغال در اصل داريم كه او محكوم استصحاب عدم اتيان صلاة بود در استصحاب عدم اتيان صلاة قاعده اشتغال ديگر جایش نيست قاعده اشتغال آن وقتي است كه حكمي از طرف شرع نباشد آن وقت حكم عقل است به اينكه اشتغال داريم چه موافق چه مخالف فرقي نمي كند پس ما وقتي كه دستمان از قاعده تجاوز استصحاب عدم اتيان به عصر كوتاه شد مي رويم سراغ قاعده استصحاب عدم اتيان به ظهر و قاعده اشتغال وقت بحسب كه قاعده بايد هر دو اينها را هم نماز ظهر بعهده ماست كه اتيان بكنيم هم نماز عصر بعهده ماست كه اتيان بكنيم .
    خوب حالا مي شود كه اين را ما وارد كنيم در روايت صحيحه حلبي صحيحه حلبي اين بود كه كسي كه نماز نكرده است آنجاي كه نماز وجداني نكرده باشد اين موضوع صحيحه حلبي است آنجاي كه ما با استصحاب عدم اتيان به صلاة ظهر و عدم اتيان به صلاة عصر داشيم مثل آن طرحي كه ما به مبناي ما آن طرح به مبناي ما كه قاعده تجاوز نيست اصلاً استصحاب عدم اتيان به ظهر استصحاب عدم اتيان به عصر منقح موضوع روايت صحيحه طلبي است آن گفته وقتي نماز نكردي آن وقت اگر خوف داشتي چطور اگر خوف نداشتي چطور اينجا هم استصحاب عدم اتيان مي گويد نماز نكردي همان موضوعي را كه او حكم روش گذاشته است اين مي كند اينجا يك طرفش استصحاب عدم اتيان به ظهر است يك طرفش اشتغال است قاعده اشتغال كه نمي گويد ايتان به ظهر نكردي قاعده اشتغال مي گويد كه توي كه شك داري در اين كه از ظهر خارج شدي يا نه و علم داشتي كه قبلاً عهده ات مشغول بود بايد همچنين كني كه بايد تو عهده ات خارج شود شما همان حكم احتمالي كافي است.
     نباً عليه اگر ما در صحيحه طلبي بگيم كه ما اين موضوع كه اذ الم یصله صلاة ظهر و صلاة العصر و شما نمي توانيد با استصحاب اشتغال اين مطلب را درست بكنيد. نباءًعليه دستمان از صحيحه طلبي هم كوتاه مي شود موضوع او را نمي توانيم بدست بياوريم ببينيم بعد چه مي كنيم .
    واما كسي با التماس مطلب را تمام بكند بگويد كه درست است كه صحيحه طلبي فرموده است كه كسي كه نماز ظهر عصر را نخوانده است اما ما مي توانيم اين مطلب راازآن بفهميم كه كسي كه بايد نماز عصر را بخواند اين اگر چنانچه وقتش خوف فوت را داشته باشد اگر چنانچه وقت درا ينكه نماز ظهر عصر را بخواند اگر چنانچه وقت هست بايد نماز ظهر هم اول بخواند نماز عصر را بعد و اگر چنانچه خوف فوت دارد يك از آن يكي ديگري را فوت مي داند مي شود يا خوف دارد كه فوت شود اين نماز عصر را بايد بخواند نماز ظهر را رها كند و ما اينجا ولو اينكه نمازها هر دو را نمي توانيم بگوييم كه اتيان نكرده است متحمل است ايتان كرده باشد يك طرفش را استصحاب مي گويد ايتان نكردي يك طرفش هم قاعده اشتغال است لكن ما بايد اين نمازها را بجا بياوريم نه به حكم شرع شارع هم در اينجا الآن حكمي ندارد همان تكليف اولي را دارد من احتمال ايتان هم كرده ام ديگر روي تكليف اوليه ام نمي توانيم تمسك بكنيم ما وقت حكم عقلمان اين است كه تو بايد الآن نمازت را بخواني .
    اگر كسي اين التماس را قبول كرد و اين خواهش را قبول كرد به اين ولو اينكه صحيحه حلبي مي فرمايد كه وقتي هر دو را بجا نياورده كذا و ما هم هر دو را بجا نياورده نمي توانيم احراز كنيم لكن مي توانيم اين مطلب را بفهميم كه اين مسئله اين است كه انسان وقتي بايد تا نماز را بجا بياورد تكليفش اين است كه اگر مي داند هر دو فوت مي شود مثلاً اگر قاعده اشتغال در نماز ظهر و نماز عصر ما هر دو را شك داشتيم و استصحاب اين حرفها نداشتيم نه در اين نه در او قاعده اشتغال فقط بود و با چهار ركعت نماز به غروب چهار ركعت به وقت غروب هست اينجا كه چهار ركعت وقت به غروب داريم بيايم نماز ظهر را بخوانيم يا نه اينجا هم ما مي فهميم كه نماز عصر را بايد بخوانيم ما اين معنا را مي فهميم كه هر جاي اين دو تا شريك بخواهند جنگي بكنند اين شريك مقدم است عصر مقدم است و مزاحمت نمي تواند بكند ظهر با عصر ما ولو اينكه در اين قضيه حالا كه من كرده ام استصحاب عدم اتيان نماز ظهر نماز عصر هيچ كدام را ما نداريم فرض اينطور بكنيم لكن چهارركعت به غروب داريم اين و قاعده اشتغال به ما مي گويد كه تو نماز ظهر را بايد بخواني نماز عصر هم بايد بخواني مني كه خارج شنيدم كه اگر كسي نماز ظهر عصرش را نخوانده باشد و چهارركعت به غروب دارد حتماً بايد نماز عصر را بخواند من اگر بخواهم از اشتغال خارج بشوم و اگر نماز ظهر را بخواند فوت ازآن مي شود من اگر بخواهم از اشتغال خارج بشم بايد نماز عصر را بخوانم تا از نماز عصر را خارج بشوم و اينجا اگر نماز ظهر را بخوانم نه از نماز ظهر اشتغالم فارق است و نه از نماز عصر اشتغالم فارق است. نباءً عليه ما بگوييم كه از اين مي فهميم كه ما ولو اينكه عبارت آن معنا را دارد مي فهميم كه در هر جاي عقل يا شرع حكم بكند كه نماز بخوان اگر وقت براي هر دو نيت عصر را بايد من بخوانم اين شريك مقدم به او هيئتش نباءً عليه بگويم كه اينجاي هم كه قاعده اشتغال هست استصحاب عدم اتيان صلاة مثل اينجا مي ماند كه هر دو استصحاب داشته اند كه حالا من خوف اين را دارم كه هر جا كه خوف فوت وقت را بايد چه بكند اينجا هم اين مطلب را بگويم كه كه الآن بواسطه آن دليل خوف فوت ندارد از قاعده تجاوز ايتا كه دستمان كوتاه شد برگشت به اينكه قاعده اشتغال استصحاب است و قاعده اشتغال استصحاب مي گفت هر دو را بايد اتیان بكني و ما شريك را بايد مقدم بداريم اگر من ادرك نداشته باشيم اما اگر من ادرك داشته باشيم مجبوريم اين بگويم اين محتاج يك تاملي است كه بعد عرض مي كنم .