• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • من می خواستم از مرسله دیگر عبور بكنیم لكن در تقریرات شیخمان (رحمه الله) یكی دوتا مطلب بود كه باید تعرض بكنیم چون در اشباه نظائر خیلی جاها ممكن است محل حاجت باشد.
     بنابراین از ادله من ادرك ما تنزیل وقت بفهمیم ولكن همه اینها اشكال داشت لكن بنابراین تنزیل وقت خارج به منزله وقت باشد خب شبهه شد به اینكه این تنزیل موجب این نمی شود كه شك در این را هم شك در وقت كند و آن چیزی كه شما لازم دارید آن این است كه اذا شك فی الوقت كذا اذا شك خارج وقت كذا متی شككت فی وقت الصلاه او فی وقت فوتها فلیصلها فاذا خرج الوقت و شك فیه اینجا دیگر اعتنا نكن پس ما باید شك در وقت درست بكنیم اینجا به دو وجه می خواهیم تمام كنیم كار را یكی آنی كه می فرمایند كه این می فرمایند كه این تنزیل شك تنزیل وقت خارج منزله وقت این عین این مطلب است كه شك اگر چنانچه كردی باید اتیان بكنی . بعد مقدمه ای برای این ذكر می فرمایند .
    می فرمایند كه احكامی كه متعلق به عناوین است این احكام به جزئیات این عناوین هم متعلق است و عین همان حكم به جزئیات  این عنوان هم متعلق است و فرق ما بین متعلق به عنوان و جزئیات در اجمال و تفصیل است حكم در اجمال متعلق نفس طبیعت است و نفس طبیعت اجمال این تفاصیل است و همان حكمی كه متعلق به طبیعت است متعلق به افراد حقیقت هم هست اگر بگوید كه الخمر حرام بیعت خمر را حرام بكند این حكم متعلق به تمام مصادیق خمر است و همه متعلق حكم است لكن اجمال و تفصیل فرق ما بین این و او به این است كه آنجا به طور اجمال است اینجا بطور تفصیل است و در اینطور موارد وقتی كه ما بخواهیم قیاس تشكیل بدهیم می گوییم كه هذا خمر و كل خمر یحرم شربه و هذا یحرم شربه حكم را در نتیجه می بریم روی هذا این فرع به عنوان هذا ،هذا خمر كل خمر یحرم شربه فهذا یحرم شربه نه اینكه هذا الخمر ما بخوانیم و شرب الخمر بخوانیم حكم یك حكم كلی كه خمر كرده است مصداق وقتی از برایش پیدا شد می گوییم كه هذا خمر و كل خمر یحرم شربه  فهذا یحرم شربه حالا اگرما فرض كنیم كه خمریت یك چیزی را با استصحاب درست كنیم البته ایشان نمی گوید ولی مقصود این است اگر چنانچه ما خمریت یك موضوعی را با استصحاب درست كنیم یا یك موضوع تنزیل شود دلیل تنزیل كند منزله خمر مثل فقاء را كه فرموده است الفقاء خمر اینجا ما وقتی كه بخواهیم قیاس تشكیل بدهیم می گوییم كه هذا یا هذا الفتاء یا الفقاء خمر و كل خم یحرم شربه الفقاء یحرم شربه دیگر خمر را نمی آوریم در نتیجه شرب الخمر را نمی آوریم در نتیجه تا شما بگویید كه شرب الخمر را ما باید اثبات بكنیم حكم همان حكمی كه روی كبرای كلی است روی طبیعت است وقتی كه ما قیاس تشكیل بدهیم روی مصداق من غیر معنون بودنش به عناوینی كه در كبریات است روی مصداق بما انه شی بما انه مصداق همان حكم می آید روی این و در نتیجه میگوییم كه هذا یحرم شربه هذا الفقاء یحرم شربه و دیگر ما عنوان شرب نمی خواهیم عنوان عرض بكنم خمر نمی خواهیم آنها دیگر لازم نیست بعد از اینكه این مقدمه ثابت می فرمایید كه اینجا هم همینطور است ما به دلیل تنزیل فهمیدیم كه این وقت وقت است سه ركعت بعد از غروب وقت لظهرین وقتی كه به دلیل تنزیل گفتیم وقت لظهرین آن وقت آنطور می گویم هذالمقدار من الوقت وقت و كل وقت شك فی اتیان صلاته بحسب اتیان آن وقت نتیجه می گیریم كه من هذا اوقت اگر چنانچه ما شك كردیم در اینكه آیا نماز آوردیم یا نیاوردیم در این وقت باید ما اتیان بكنیم اینجا دیگر بحسب فرمایش ایشان اگر تقدیر تمام باشد بحسب این تقدیر اینجا دیگر مانه عنوان وقت ظهر می خواهیم وقت آنجا را می خواهیم و نه عنوان شك فظهر می خواهید شك فظهر هم نمی خواهیم همین را شك فی الوقت هم نمی خواهیم ما اشاره می كنیم به این وقت خارجی به این قطعه وقت خارجی كه بعد المغرب بود می گوئیم كه این قطعه از وقت كه وقت مغرب است وقت لظهرین بحسب دلیل تنزیل و كل وقت لظهرین و شكه یوجب لزوم اتیان این قطعه هم شك در او یوجب كذا و شك در این قطعه كه وحدانی است شما می گفتید شك فی الوقت برای اینها می خواهیم درست كنیم ما می گوئیم شك فی الوقت نمی خواهید شك فی هذه قطعه به این معنا اولا ،ثانیا هم یك حرف دیگری دارد كه بعد عرض بكنم حالا ما راجع  به این قضیه ای كه ایشان فرموده اند اگر فرموده باشند خوب یك مناقشه ای در اصل آن ادعای اول است كه خیلی به ما ارتباطی ندارد كه حكم روی طبیعت حكم اجمالی به مصادیق است این مثل اینكه ما بین تبایع  و ما بین كلیات یك فرق گذاشته نشده كبریات كلیات كه كل انسان كذا كل امر كذا اگر چنانچه قضیه ،قضیه كلیات باشد كلیات همین طور است كه كل خمر كذا این كل تقریبا جمع در تعبیر است نسبت به كل مصادیق نسبت به مصادیق نسبت به مصادیق به كل مثل نسبت به اجمال تفصیل است  كه با این كل ما یك حكمی را تمام افراد می رسانیم حكم را به تمام افراد می رسانیم  به وسیله كل روی كل می گذاریم لكن همین كل وسیله است از برای اینكه هر فردی از افرادحكم داشته باشد آنها مقام تفصیل است كل مقام اجمال است كه تعبیر به كل مثلا كل نار حار یا كل عالم بحسب اكرامه این  كانه گفته است زید و عمرو و بكر و كذا واجب اكرام اینجا این بيان تفصیلی است این بیان اجمالی است .
    در باب تبایع این طور نیست  كه افراد باشد طبیعت باشد و مادر آنجا هم مثل اینجا بگوئیم كه طبیعت اجمال حكم را دارد  و افراد تفصیل این را دارند در باب تبایع حكم روی نفس طبیعت است ابدا افرادی در كار نیست منتها اینكه هر مصداقی كه تحقق پیدا كند طبیعت است خود طبیعت است طبیعت لابشرط نفس طبیعت زید تمام حقیقت طبیعت است و عمرو تمام حقیقت طبیعت زید انسان عمرو انسان نه اینكه زید مصداق الانسان است زید انسان است نفس طبیعت به تمام حقیقته عین این مصداق و متحد با مصداق است و با آن مصداق و با آن مصداق كه خود طبیعت در این جا تحقق دارد نه این است كه قضیه مصادیق طبیعت باشد الخمر حرام اگر گفتند كه حكم آمد حرمت علیكم الخمر كه حكم آمده است روی نفس طبیعت خمر این مصادیق خود خمر است كه حكم روی طبیعت خمر بطور اجمال باشد واین تفصیل او باشد مصادیق حكم ندارد حكم روی نفس طبیعت است بخلاف كلی كه حكم روی مصادیق است و یعنی كل اصولی كه حكم روی مصادیق است اما آنجائی كه تبايع موضوع حكم هستند حكم دیگر نفس طبیعت است در طبیعت لابشرط طبیعت لابشرط هر جا پیدا شد خودش هست حكم را دارد این حالا مناقشه ای است كه حالا برود ما اینجا نمی خورد. لكن عمده مطلب این است كه یك ادعا ایشان دارد به اینكه حكم به اینكه تفصیل خارج وقت منزله عین تعبیر این است كه عین را این معنااست كه شك در او موجب وجوب می شود خوب چطور عین و اینها تنزیل یك وقت این است كه می گویم لازمش این است یا آن خودش است خوب عناوین را كه ما نمی توانیم كه ازآن صرف نظر كنیم عنوان نزلت هذا منزله هذا عین عنوان این است یا الشك فی شك فیه یك وقت شما اداعی می كنیم نه آن حكم آن مترتب بر این است یك وقت می گوید كه عین این است و مقایسه می كنید مصادیق را با طبیعت به اینجا مقایسه مصداق به طبیعت مصداق طبیعت است و عین او است لكن اینجا دو عنوان هستند یك عنوان شك فی هذا یك عنوان دیگر تنزیل هذا منزله هذا یك عنوان نیست كه هذا وقت اگر گفتند كه كه مثلا نزل شارع وقت كند یك كرده است وقت مغرب را منزله وقت ظهر آن وقت مصادیقش عبارت از ظهر هذا و ظهر فردا پس فردا مغرب هذا ،مغرب فردا ،مغرب پس فردا اینها مصادیق هستند كه یك مطلب دیگری كه زود پیش یك عنوان است و یك مصادیقهای دارد یك طبیعتی است یك مصادیقی دارد این نمی شود گفت كه ما شك گفت كه شك در وقت عین كون هذا الوقت عین هذا الوقت است شك در وقت یك مطلبی است مصداقهایی دارد عناوینی دارد شك از حالات نفسانیه من است و وقت از اوامر خارجیه است چه طور یك مطلبی كه از عناوین نفسیه من است با یك مطلبی كه عین خارجی است اینها یكی هستند عین هم هستند بگوئید كه عین هستند می خواهید بفرمائید عین هم هستند ما نمی توانیم بپذ یریم عین هم هستند اینها دو عنوان هستند یكی عنوان وقت هذا وقت اگر همانطوری بود كه شما می فرماید هذا خمر و كل خمر يحرم شربه هذا يحرم شربه قضیه مصداق عنوان بود كه یك چیزی بوده اند خوب این مطلبی است اما این مطلب كه نیست شما می گوید كه هذا وقت و كل وقت اذا شك فیه بكون شك بحسب اعتنا به ما عرض می كنیم كه این كه برای كه شما می گوید نه این است كه مصداق اش عبارت از این است كه این باید شما این را ثابت بكنید هر وقتی اعم از وقت واقعی كبری كلی بخواهید بگوئید اعم از وقت واقعی و وقت تنزیلی هر وقتی اینطوری است حالش اگر این را درست بكنیم نتیجه می دهد كبری و اگر این را درست نكنید الوقت درست می شود آن وقت الوقت این می شود كه الوقت بطور كلی كه اذا كان الوقت محققا الشك فیه شك كذا آن وقت درست می كند كه شك در این اذا كان كذا بحسب كذا ما اینجايش را ایراد داریم كه شك در این شما نمی توانید ثابت بكنید اینك شك در این طور است به همین مصادیق خارجی شما این قدر كه ثابت كردید تنزیل وقت بود منزله واقع اما شك در این هم شك در شكی است كه حكم ندارد اینها باید ثابت كنیم كه هذا شك فی الوقت تا تو ادراكت منطبق بشود آن كبری براو شما آن كبری را می خواهید منطبق بكنید مصداق و طبیعت نیست قضیه مصداق و شی مترتب بر مصداق شی مترتب بر اوست نه قضیه مصداق و نفس طبیعت شما می خواهید با اینكه وقت ثابت بكنید كه اذا شككنا فیه كان كذا فاذا شككنا فی ذلك كان كذا ما عرض می كنم اذا شككنا فی ذلك یترتب علیه الحكم این از لوازم این است كه تنزیل كرده منزله این و شما تنزیل این را اثبات نكردی شما تنزیل وقت را اثبات كردی بیش از تنزیل وقت اثبات نكردی شما باید اثبات بكنی كه الشك فیه هم تنزیل می شده منزله شك در وقت تا نتیجه بگیرید بنابراین به این مطلب نمی توانید ما تسلیم بشویم این كبرای كلی در جاهای كه حكم واقع باشد در جاهائی كه یك حكم تنزیلی اعم از واقع تعبدی باشد اینجا درست كه تنزیل اعم باشد در جای كه تنزیل مال وقت تنزیل وقت است ما حالا تسلیم بشویم و بگوئیم تنزیل وقت است منزله وقت آن وقت شما بخواهید بگوید كه این عین او هستش چون عین او هست پس نتیجه ما اینور می گیریم ما قبول نداریم كه عین او باشد این از اموریت كه از احكام مرتبه بر اوست وقتی از احكام مترتبه بر او شد باید حكم شرعی باشد و شك لیس شرعیا موضوع حكم شرعی شما باید ثابت بكنید هذا الشك كه موضوع حكم شرعی است دارای این حكم است و این را با اصل نمی توانیم درست كنیم كبرای كه حكم شرعی باشد این است كه بعد از اینكه شك شما درست شده است حكم شرعی عبارت از این است كه رقبه علی هذاكذا اشكال عمده این است كه ما اگر چنانچه عموم تنزیل را هم درست كردیم بیش از این نتیجه نمی گیریم كه هذا وقت ظهر این قطعه وقت ظهر است اما الشك فی شك فی وقت ظهر از كجا هذا وقت ظهر من قبول دارم روی عموم تنزیل اگر ما قائل شدیم به عموم تنزیل می گوئیم هذا وقت ظهر اما هذا وقت ظهر حكم شرعی كه به هذا وقت ظهر رسید صل وقت ظهر است صل صلاه ظهر حكم شرعی مترتب علیه اما این فرض كنید كه هذا وقت ظهر ماذا شككنا فیه ما عرض می كنیم اذا شككنا فیه شما باید ثابت كنید كه شككنا فی وقت ظهرتا این مطلب درست بشود نمی توانیم كه همین طوری بگوئیم برای اینكه شك داری را شما درست باید بكنید كه شك در این كه شك در ظهر است بشود اذا یجب علیكم اذا شكك یجب علیكم حكم روی شك است شك را شما  باید ثابت بكنید در اینجا شك همچین حكمی دارد و نمی توانید این را در یك عبارت اخری تنزیلی كه شده است یا استصحابی كه ما می كنیم اگر حكم شرعی بلاواسطه مترتب بر آن شد صحیح است مثبت نیست .
    و اما اگر حكم شرعی یك  واسطه ای دارد با آن واسطه مترتب بر آن است اینجا مثبت است اینجا آیا حكم شرعی بلاواسطه مترتب است یا حكم شرعی كه عبارت از وجوب است بواسطه شك مترتب است ولو شك در این وقت ولو شك در این وقت باشد اما حكم شرعی است شك این موضوع حكم شرعی است و موضوع حكم شرعی اش عبارت از وجوب صلاه است حكم شرعی كه شك كه من حكم شرعی نیست حكم شرعی عبارت از وجوب صلاه است با استصحاب بقاء وقت مثلا وجوب صلاه ثابت می شود برای اینكه حكم شرعی است مترتب بر وقت استصحاب بقاء وقت كردیم با تنزیل هذا الوقت منزله وقت ظهر وجوب ظهر ثابت می شود اینها حكم شرعی است اما اذا شككت فی كذا شما معجون درست كردید از موضوع حكم، حكم مترتب بر این موضوع است و موضوعات نمی تواند مترتب باشد بر چیزی مستصحب بر مستصحب باید تنزیل احكام باید مترتب باشد اگر موضوع را بخواهد مترتب كنید موضوع را می تواند مترتب باشد اگر حكم را می خواهد مترتب كند كه این حكم مترتب نیست و به عبارت آخر حكم ما كه عبارت از وجوب صلاه است مترتب بر وقت نیست مترتب برهذا نيست مترتب بر شك در وقت است مترتب در شك هذا است سپس بواسطه است ما بین حكم و هذا وقتی واسطه شد ما بین حكم و هذا شما استصحاب وقت را بكنید و بخواهید بگوئید كه شكش این حكم را دارد این مثبت است برای اینكه حكم عقل این است كه شكش این حكم را دارد اما شرع نفرموده شكت شك این حكم را دارد حكم روی شك آورده و حكم را كه روی شك آورده شما می خواهید برسانید این حكمی شك روی شك آورده بوسیله برسانید به موضوع بوسیله یك موضوع این می خواهید حكم را مترتب بر موضوع كنید نه حكم بلاواسطه مترتب بر موضوع است یعنی تمام نمی شود و این در همه جا مثلا در باب شرب خمر است كه موضوع مسلمی است یك وقتهای است كه حرمت علیكم الخمر من استصحاب خرمیت یك موضوعی را كه كرده ایم یا تنزیل كرده شارع یك شیئ را منزله خمر حرمت علیكم ذلك عقل می فرماید حرمت علیكم ذلك به مناسبت حرمت علیكم ذلك این است كه شربش حرام است اما حكم آورده روی خمر حرمت علیكم الخمر اینجا آنی كه ما با تنزیل یا استصحاب درست می كنیم می گوئیم هذا خمر و الخمر حرم علینا و حرم علینا هذا نه اینكه خوب هذا خمران بگوئیم كه حرمت علینا هذا این خواست و حرمت علینا هذا موضوع می شود از برای كبرای كلی شرطی یا از برای طبیعت حكم برآن هست ما دیگر نمی خواهید اثبات بكنیم كه شرب او درست كنیم حكم شرب نیامده آن لازمه عقلی است كه وقتی گفتن این حرف آمد لازمش این است كه خوب حرام است یا بیعش حرام باشد یا شربش حرام باشد  این چیز ها و اما نگاه كردنش دیگه حرام نیست از لازمه حكم عقل است به اینكه وقتی فرموده حرام است ما می فهمیم كه مقصود این است مقصود این است  كه حرام است شربش اما آنی كه حكم برآن شده است حرمت علیكم است و حرمت علیكم هم اینجا آمد.
     اما اگر این حكم بود شرب الخمر گفتم كه اذا شرب الخمر يجب حده يا یحد ما استصحاب كردیم كه هذا خمر و این آدم هم شرب كرده  نمی توانیم چیز بكنیم برای شرب الخمر را شما نمی توانید اثبات بكنید شرب هذا وحدا ني او هذا خمرا تعبدی اما هذا خمر وشارع تعبد كرده باشد به اینكه شربش هم شرب خمر است چنانچه تعبدی نكرده است بر ما.
     بناءعلیه آنجا هم كه قدر مسلم است كه شربش كذا این است كه حكم روی خمر آمده است تنزیل بر خمر وارد شده است نه بر شرب الخمرا كه حكم روی شرب الخمر آمده بود اینجا هم ما نمی توانستیم بگوییم این یك مطلبی است كه ایشان فرموده است .
    مطلب دیگری كه فرموده اند كه خوب به فرض اینكه این مطلب را قبول نكنیم دلیل تنزیل این مقدار ازآن آمده است كه این وقت را وقت شیئ قبول نكرده است این وقت را خارج وقت قبول نكرده وقتی خارج الوقت نباشد ما دیگر شك در وقت نمی خواهیم قاعده اشتغال می گوید كه باید اتیان كنی اگر ما در وقت شك بكنیم نه این است كه به عنوان اینكه شك در وقت به قید وقت باشد قاعده اشتغال می گوید كه تو اشتغال یقین پیشتر هم این را فرموده اند قاعده اشتغال می گوید كه تو اشتغال یقینی داشتی برائت می خواهی ما همین قدر كه از تحت قاعده تجاوز بیرونش كنیم كافی است و ادله تنزیل كافی نیست برای معنا ما این هم نفهمیدیم یعنی چه ادله است همان طوری كه ادله تنزیل كافی نیست برای اینكه شك در وقت درست بكند ادله تنزیل كافی نیست كه بگویند این شك خارج وقت است شما می گوید كه ادله تنزیل كافی است برای اینكه این شك را شرط در وقتش نكند یعنی خارج از وقتش بكند یا شك در وقت نیست خوب شك در وقت نیست هم باید شما اثبات كنید دلیل تنزیل بیشتر از این ازآن نمی آید كه آنجا این وقت تنزیل شد منزله وقت اما شكش در وقت است شك اش در خارج وقت است شك اش در وقت نیست آنها را بدلیل تنزیل ما نمی توانیم اثبات كنیم .بنابراین آن جور كه ما تمام كردیم مسئله را احتیاج به مطالب نداشت و شكش شك در وقت بود متعهد ایم به اینكه دلیل من ادرك بخواهیم و آن طوریكه دیگران آقایون تمام كرده اند كه ما شك در وقت می خواهیم تنزیل وقت می خواهیم من ادرك می خواهیم یكی اینكه استصحاب در این مورد جاری نیست یكی اینكه تنزیل نیست یكی اینكه اگر تنزیل هم باشد تنزیل وقت نیست یكی اینكه اگر تنزیل وقت هم باشد راجع به ادراك صلاه است نه راجع به سایر جهات عموم ندارد تنزیل به این حرفهای كه اینها هم باشد شك در وقت ثابت نمی شود و اینها.
     وآن عناوین دیگر هم این اشكال كه عبارت از این است كه با بودن شك در وقت بنابرفرمایش آنها شك در خارج وقت قاعده تجاوز است یا استصحاب جاری نیست در همه تقریبا تش ما شك بعد المضی وقت مضی بخواهیم چه شك بعد الوقت بخوانیم چه شك فی زمان كه یكون صلاه موداه بخواهیم هر چی را بخواهیم این اشكالیكه اشكال عمومی بود كه فرموده اند این اشكال هستش برآن بنابراین روی فرمایش آقایون مطلب تمام نخواهد شد.
     حالا یك مسئله دیگری است كه آنهم همین طورهااست لكن خوب یك مسائل دیگری هم دارد وآن این است كه اگر چنانچه پنج ركعت به غروب داریم و من شك دارم در اینكه نماز ظهر وعصر را خوانده ام حالا اینجا چه بكنم .