• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • عرض كردیم به حسب این طور كه ما تمام كردیم كه هم قاعده تجاوز و هم صحیجه زراره  و فضیل ازآن استفاده می شود كه وقت تا آخر تا آخر وقت اگر چنانچه انسان شك بكند این شكش شك در محل است و در وقت است و اگر چنانچه وقت تمام شد و غروب آفتاب شد مثلا در ظهرین آن وقت اگر شك من شك بعد التجاوز محل است بعد الوقت است بنا براین دیگر ما حدیث من ادرك برایمان نتیجه ای ندارد احتیاجی به من ادرك كه ما الان می دانیم كه وقت است ولو اینكه یك ركعت وقت است یا كمتر از یك ركعت وقت است این را میدانیم و قاعده تجاوز قاعده حدیث زراره اینها به ما گفته اند اگر چنانچه در وقت است این شكت در محل است بنابراین ما باید به این شك اعتنا بكنیم.
     اما بنابراین كه گفته شده است كه قاعده تجاوز در آن جای است كه یك مقدار از این وقت گذشته باشد به اندازهای كه سعه برای صلاه نداشته باشد میزان مضی وقت مقدار شرعی نیست بلكه میزان این است كه وقت نباشد به اندازه ای كه تمام نماز را بشود در آن وقت ایجاد كرد اگر وقت هم به اندازه این سعه نداشت باشد در اینجا خوب اینجائی كه وقت سعه دارد كه شك در وقت است اگر وقت هم به اندازه این سعه نداشته باشد به حسب قاعده تجاوز این كه مثلا  از روایت آنها فهمیده اند این شك بعد الوقت است یعنی بعد آن وقتی كه سعد به اندازه صلاه دارد اینها كه شك را ر وقت مقرر كنند كه شك در وقت است اینها محتاجند به اینكه به حدیث من ادرك ركعتتا متشبث بشوند .
    حالا ما ببینیم كه آیا با حدیث من ادرك می توانیم این مطلب را درست بكنیم یا نه نمی شود.
     ما یك وقت عنوان وقت خارج وقت داخل وقت را دنبال هستیم كه به عنوان شك فی الوقت من باید اعتنا به شك بكنم و به عنوان شك خارج در خارج وقت از وقت دیگر اعتنا لازم ندارد كه ما به دنبال این دو عنوان، عنوان شك فی الوقت ، عنوان شك خارج وقت باشیم .
    یك وقت هم همین طور هست كه نه ما شك در وقت در خارج وقت را خیلی لازم نداریم ما مهمان روایت صحیحه زراره است صحیحه زراره ام می گوید كه اگر چنان چه شك كردید در وقت فوت و اگر شك كردی خارج از وقت فوت نه در وقت فوت خودصحیحه زراره می فرماید كه وقت فوت ازآن استفاده می شود كه وقت فوت عبارت از آن وقتی است كه اگر او گذشت لم تكن صلاتك مؤداة كسی بگوید ما ازاین می فهمیم كه میزان این است كه صلاه موداه باشد یا صلاه موداه نباشد اگر چنان چه جوری است كه وقتی ما در وقتی هستیم  كه اگرنماز بخوانیم نماز ادا است در اینجا شك ما در وقت است و اگر طوری است كه اگر ما نماز بخوانیم نمازمان ادا نیست اینجا شك بعد الوقت است یك وقت هم این عنوان را كه ادا بودن صلاه و لا ادابودن صلاه میزان است ما این عنوان را باید به دست بیاوریم اگر قضیه عنوان وقت باشد كه ما شك در وقت می خواهیم قاعده من ادرك قاصر از این است كه این مطلب را تمام بكند برای اینكه اولا تنزیل تنزیل وقت نیست آن مقداری كه از حدیث من ادرك ما می توانیم استفاده بكنیم این است كه یا المدرك للركعت مدرك لصلاه من ادرك میزان من را بگیریم من ادرك ركعتا من صلاه فقد ادرك صلاه تنزیل شده است به حسب این احتمال شخص مدرك لركعه موضع به منزله شخص مدرك لجمیع صلاه .
    اما حالا وقت هم تنزیل شده باشد نیست و یا اینكه بگویم دیگر این منش را القاء كنیم ازآن استفاده می شود كه ادراك ركعتا من الوقت به منزله ادراك صلاه بنابراین ما آن چیزی كه از روایت می فهمیم  این است كه تنزیل شده است ادراك یك ركعت به منزله ادراك صادق البته این با قطع نظر از آن احتمال ثالثی است كه ما سابقا عرض كردیم و آن اینكه اصلا باب تنزیل نیست باب كفایت ادراك ركعت است نه باب تنزیل حالا اگر باب تنزیل باشد كه ادعا شده است باب تنزیل است تنزیل وقت منزله وقت و همین طور تنزیل مثلا خارج وقت یعنی كمتر از یك ركعت منزله خارج وقت از روایت من ادرك ما نمی توانیم استفاده كنیم برای اینكه این وجه یا ظاهر است من ادرك ركعتا من الوقت فقد ادرك الصلاه ادرك ركعتا من صلاه كمن ادرك ادرك تامتا مثلا باقی يا وقت این یا ظاهر در این است كه مدرك ركعت را منزله مدرك یا ادراك ركعت را منزله ادراك حساب نكرده اند تنزیل كرده اند و یا محتمل است مثل آن محتملات سه تا احتمال است بلكه چهار تا احتمال هست یك احتمال آنی است كه قبلا عرض كردیم كه اصلا باب ،باب تنزیل نیست  باب این است كه می خواهد بگوید یك ركعت نماز كه در وقت واقع شد كافی است منتها آنجا یك احتمال این بود كه بخواهد تفسیر كند روایت وقت را آن را البته نمی توانیم بگویم یك وقت هم نه تفسیر او را نمی خواهد بكند می خواهد یك حكم شرعی رابیان بفرماید كه ولو وقت آن طوری است لكن بنای بر این بگذارید كه یك ركعت نماز در وقت واقع شده وقت كافی است دیگر اما نه اینكه می خواهد تنزیل این را بكند كه این یك ركعت ادراك ركعت به منزله ادراك است و سه تا احتمال دیگر چهار تا احتمال دیگر مثلا هست نمی توانیم ترجیح بدهیم یك احتمال رابر احتمال دیگر اگر قائل به ترجیح این نشویم كه مدرك منزله مدرك است ادراك منزله ادراك است و فرق است ما بین اینكه ادراك ركعت از صلاه منزله ادراك صلاه باشد  اصلا به وقت كاری نداشته باشد تصریح هم بكند كه نه وقت صلاه نیست سه ركعت سه ركعت بعدی كه در خارج صلاه وقت واقع می شود در خارج وقت واقع شده به حكم وجدان اینطوری است خیر اگر در عبارت هم تصریح بكند كه ادراك ركعت از وقت ادراك سه ركعت كه خرج وقت این ادراك صلاه نیست ایت ادراك وقت نیست وقت نیست در عین حالی كه بگوید وقت نیست بگوید كه لكن شمائی كه یك ركعت از نمازتان در وقت واقع شده است این به منزله این است كه شما ادراك كردی صلاه را در وقت به منزله ادراك صلاه در وقت است وقت سر جای خودش باقی است و ما ترجیح دادیم این احتمال را زائد بر اینكه زائد این است به اینكه در مواردی كه یك ادعای در كار است تنزیلی در كار است تنزیل تعبدی ُادعای در كار است كه بخواهند بگویند كه این وقت  آن وقت است این وقت به منزله آن وقت است اینجا نباید در نظر بگیرند كه یكیش وقت یكیش وقت نیست یكی یك جايش وقت یك جايش وقت نیست را مناسب نیست با یك تنزیلی كه واقعیتی كه معنای ادعائی است كه این وقت است برای صلاه و مثل سایر مواردی كه حقیقت ادعائی هست وقتی كه ادعا می كند شخص به اینكه زید اسد اگر گفت زید اسد مناسب نیست كه بگوید بچه اش تو مدرسه درس می خواند اسد بچه اش تو مدرسه درس نمی خواند این مناسب این است كه بگوید شبهه او هم در بیابان دارد گردش می كند افتر اس می كند مناسبات با آن چیزی كه حقیقت ادعائیه هست ادعا بكند كه هذا اسد و بعد بگوید كه رفته بودم جماعت نماز جماعت می خوانده اینها بلحاظ اسد نمی سازد امام جماعت كه اسد نيست هذا اسد مناسب است كه وقتی جهات دیگرش را می گوید اگر خانه اش را بخواهند بگویند همان اسمی كه برای خانه اسد است ببرند اگر بچه هايش را می خواند اسم ببرند همان بچه های كه به اسم اسد است اسم ببرند اگر عملشان را می خواهند بگویند همان عملی كه مناسب اسد بگویند و الا با ادعا منافات دارد حقیقت ادعائیه معناش این است كه من ادعا كرده ام مدعی باشم كه این اوست وقتی این اوست همه چیزهایی كه مربوط به اسد است در این هم هست این اگر چنانچه تنزیل كرده مقدار وقت خارج وقت مقدار وقت آن وقت با تغییر من ادراك ركعتا من الوقت مناسب نیست این خودش دارد می گوید كه یك ركعت را ادراك كرده است سه ركعت را وقت نیست این كانه گفته یك ركعت وقت است سه ركعت وقت نیست این بخواهیم ما حمل نمی كنیم به اینكه تنزیله كرده وقت خارج را منزله وقت با تصریح خودش و با ظاهر كلام خودش كه ادراك ركعتا و لم یدرك بحسب واقع سه ركعت را این نمی سازد با این كه یك تنزیلی در وقت باشد ولو با ادراك می سازد به اینكه دیگر نگفته ادراك نكرده است این با این مطلب می سازد كه كسی كه یك ركعت آن وقت را ادراك كرده و سه تا هم ادراك نكرده بمنزله آن آدمی است كه ادراك كرده وقت را بواسطه همین ادراك این ادراك كرده صلاه را كرده  ادراك صلاه بیشتر از این لازم ندارد مثلا علی ای حال اگر این مطلب هم مثلا مقبول نباشد لكن ظاهر اینكه من ادراك ركعتا من صلاه كمن ادراك صلاه فمن ادراك صلاه یا فی وقتها یا جمیعا  تامتا تنزیل را روی ادراك برده یا روی من ادراك برده یكی ازاین دو تا و اگر این ظهور هم قبول نكنید نمی توانید ادعا بكنید كه ظاهر این است كه وقت را تنزیل كرده این هم یكی از محتملات است وقتی كه از محتملات است دست ما كوتاه می شود از اینكه بخواهیم اثبات كنیم با این روایت كه تنزیل كرده است وقت را منزله او این یكی از  اشكالات است كه باب، باب تنزیل وقت نیست یكی هم اشكالات این است كه بر فرض اینكه وقت باب تنزیل باشد تنزیل منزله وقت باشد شكستی در وقت است ثابت نمی تواند باشد این نكته را عرض بكنم كه قاعده تجاوز دو تا قاعده نیست یك قاعده است یعنی از ادله تجاوز ما دو تا قاعده نمی فهمیم یك قاعده شك در  وقت یك قاعده شك
    در خارج وقت این جور نیست كه دو تا قاعده تعبدیه ما داریم كه هر دو را روی این قاعده تعبد كرده شارع بر ما یكی قاعده تجاوز كه كلما شككت فیه مما قد مضی شكك لیس بشیئ یكی هم قاعده ای كه از این می فهمیم این است كه اگر چنانچه تو در وقت بودی اعتنا بكن بشك این یك چیزی نیست كه شارع برای ما بیان بكند یك حكم عقلی است انسانی كه مكلف بتكلیف شرعیت عقلیش این است كه اگر شك كند كه اتیان كرده یا نه اتیان كند اگر تصریح هم در این روایت هم كه می فرماید اگر چنانچه شك كرد در وقت یا شك كرد فی وقت فوت فليصله ازآن یك مولویتی ما نمی فهمیم جای مولویت نیست برای اینكه جای مقام امتثال است مقام امتثال جای مولویت نیست اینجا مولویت با عقل است حكم با عقل است جایی كه عقل حكم می كند و مقام امتثال است نه مقام تشریع است  اینجا جای این نیست كه شرع به ما می فرماید كه اتیان بكن اتیان بكن را عقل می گوید فلیصله ارشاد بحكم عقل است نه اینكه یك چیز تازه ای .
     بناء علیه قاعده تجاوز كه شك بعد المحل باشد این یك قاعده شرعیه است كه اگر شرع نفرموده بود و من شك می كردم بعد نماز كه آیا با طهارت آورده ام یا نیا ورده ام آیا رو به قبله بوده است یا نبوده حكم عقل این است كه تو شك در امتثال داری وقتی شك در امتثال داری عقل حكم می كند كه باید اتیان بكنی قاعده اشتغال می گوید باید اتیان بكنی استصحاب هم آنجاهائی كه جاری است می گوید باید اتیان بكنی و در یك همچنین موردی كه عقل حكم فرمائی می كند و به عبارت آخرئی مقام است كه جای حكومت عقل است نه جای حكومت شرع بله شرع در اینجا می تواند  كه چیز بكند كه نه آن تكلیفی كه ما گفتیم قیدش این است لازم نیست بیاری حالا دیگر در این لازم نیست بیاری  اما اینكه حكم عقل است به اینكه حكم عقل است به اینك باید بیاری اگر شارع هم بفر ماید فلیصله بیش ازاینكه یك شاهد به همان حكم غقل است ما نمی فهمیم ازآن نمی فهمیم یك مولویتی هست به این جا یك ایجابی هست در اینجا بحیث كه اگر چنانچه ما بحسب واقع نماز را ایجاد كرده بودیم حالا كه من شك دارم كه ایجاد كرده ام یا ایجاد نكرده ام ایجادش نكنم اینطور نیست كه حالا كه من ایجاد نكرده ام خلاف این فلیصله كرده ام یك كتكی بخورم برای اینكه چرا نماز نكردی نماز را نكرده بودم الشارع كسی را كه نماز كرده كه دیگر ازاو نماز نمی خواهد بلكه یك ترجیح است یك خلاف حكم حق نیست كه انسان كرده توجیه ای است اما ترجیح به معنای اعم   و اما اینكه یك مولویتی شارع داشته باشد در این جا كه خیر واجب است بر تو نماز در وقتی كه شاكی در این كه نماز خواندی واجب است بر تو نماز مگر شارع دو تا نماز از من می خواسته خوب منی كه شاكم یك احتمالش این است كه نماز كرده باشد آنجایی كه كرده باشم فلیصله معنا ندارد من كه یك نماز بیشتر به عهده ام نیست ولو اینجا كه نكرده باشم آنجا باید بگویم اوامر اولیه دارد دیگر محتاج به این امریم اوامر اولیه اگر من نكرده باشم كافی است تا اگر كرده باشم هم ثابت شده این دیگر یك حكم دیگری نیست بنابرین این طور احكامی كه در مقام حكم عقل در آنجایی كه مقام امتثال مقام فرمان  فرمائی عقل است  اگر چنانچه از شارع مقدس وارد شد یك حكم این طوری و قرائنی در كار نبود محكوم به اشاد به همان مطلب عقلی است مثل اخبار احتیاط اگر چنانچه كسی قائل به احتیاط   بشود اخبار احتیاط در مواردی كه عقل حكم به احتیاط می كند  اخبار احتیاط همه شان  ارشاد به همان حكم عقل است كه احتیاط می كند اخبار برائت هم در مواردی كه عقل هم حكم برائت می كند بازهم ارشاد به همان حكم عقل است مگر یك چیزها ی زائدش البته باید تعبدی باشد.
     بناء علیه ما در آنجایی كه می خواهیم شك در محل درست بكنیم یك قاعده عقلیه است
    نه یك قاعده شرعیه كه ما موضوع حكم شرع می خواهیم درست بكنیم راجع به بعد الوقت اگر چنانچه چیزی باشد حكم شرع است كه كلما شككت فیه مما فد مضی حكم شرعی تعبدی اما راجع به داخل وقت شارع دیگر حكم ندارد عقل حكم دارد شارع این را می فرموده اگر من در وقت شك می كردم كه نماز خوانده ام یا نه نخوانده ام عقليم حكم می كرد كه باید نماز بخوانم  این یك حكم شرعی تبعيت خاصی ندارد  در آن جایی كه یك مولویتی داشته باشد همان ارشاد است اگر اینطور باشد ما با من ادرك ركعتا من الوقت فقد ادرك الوقت مثلا فقد ادرك صلاه  بخواهیم موضوع این را     درست بكنیم كه تو در وقت هستی حالی كه در وقت هستی حكم شرعی دارد این جهتش را كه خارج را من ادرك به منزله وقت قرار داده این شرعی است اما وقتی ه منزله وقت قرار داد آن را ما با قطع نظر از مثلا قواعد دیگر قواعد تجاوز اینها ما در اینجا بخواهیم بگوئیم حكم شرعی هم داریم  كه اذا كنت فی وقت فلیصله و این حكم شرعی مرتب می شود در این شك  در وقت ما همچین چیزی نداریم منتها حالا كه نداریم آیا عقل حكم می كند به این كه باید اتیان بكنی استصحاب عدم اتیان هم ما داریم كه باید آن هم می گوید باید اتیان بكنی یا نه اینطور نیست بعد از این اگر نبود اگر نبود روایات خارج وقت و عرض كنم كه تعبد به اینكه تجاوز وقت نبود ما البته اینطور می گفتیم كه عقل حكم می كند به اینكه باید اتیان كنید احتیاج به چیزی هم ندارید لكن ما یك احتمال این است كه  حالا وقت باشد یك احتمال این است كه خارج وقت باشد .اگر چنانچه خارج وقت باشد اینجا خارج وقت باشد یك حكم تعبدی شرعی دارد . اگر چنانچه وقت باشد حكم تعبدی شرعی ندارد حكم عقلی دارد حالا كه عقل میخواهد حكم بكند به اینكه تو باید اتیان بكنی اینكه خارج شده است آن چیزی كه خارج از وقت خارج شده است از این حكم حكم عقل از حكم عقل آنجایی كه شك بعد الوقت است و بعد از محل است خارج شده است عقل می گوید كه باید ثابت بكنی كه شك در وقت است تا اینكه اتیان لازم داشته باشد ما باید ثابت بكنیم این مطلب را كه شك در وقت است تا گرفتار این مطلب بشویم كه با من ادرك ركعتا من الوقت نمی توانیم ثابت بكنیم كه شكه فی الوقت یا نه دیگر لزوم ندارد ما شك در وقت قرار بدهیم این حكم عقل است حكم عقل دیگر مقید به وقت نیست بله حكم عقل فی نفسه مقید به وقت نیست لكن بعد از اینكه یك عنوان پیدا شد یعنی حكم عقل را یك جای جلويش را گرفته اند استصحاب را در جایی جلویش را گرفته اند اگر خارج وقت هم حكم عقل را جلویش را گرفته اند هم استصحاب را جلویش را گرفته اند وقتی كه اینطور شد كه الان ما دوتا عنوان داریم عنوان شك در وقت داریم عنوان شك در خارج وقت داریم شما چون جلوی او را گرفته است شك در وقت را باید درست بكنی تا اینكه حكم عقل برايش مرتب بشود به مجرد اینكه این حكم عقل است حكم عقل مقید به وقت نیست درست نمی شود فی نفسه حكم اشتغال مقید به وقت نیست لكن بعد از اینكه از طرف شارع جلو رفتند از حكم عقل جلو گرفتند از استصحاب شما باید شك در وقت را درست بكنید تا ما بگویم كه این مواردی است كه از استصحاب جلو نگرفته اند این مواردی است كه از حكم عقل جلو نگرفته اند تا آن وقت بتوانید بگویید كه من بدون احراز وقت من باید حكم اشتغال نمی توانید این را بگویید كه بدون احراز وقت بر اینكه عنوان پیدا كرد وقتی عنوان پیدا كرد احراز وقت می خواهد احراز اینكه شك من در وقت هستش می خواهد آن كلام در این است كه ما بعد از اینكه من ادرك را فرض كنید كه گفتیم كه غیر خارج وقت من ادرك ركعتا من الوقت ادرك الوقت ازآن فهمیدیم كه نه خارج وقت ،وقت است این كافی است در اینكه شك در این را شك در وقت قرار بدهد شك در وقت وجدانی كه نیست موضوع شك تنزیل است تنزیل خارج وقت منزله داخل است نه اماره بر این است كه وقت است وقتی تنزیل شد به اندازه تنزیل ما باید دنبالش برویم مثبتش را نمی توانیم قائل بشیم كه بگویم حكم عقل مترتب بر اوست یك وقت این است كه یك اماره به واقعیتی ما داریم اماره وقتی كه شد اماره به این بر چیزهای دیگری هم كه لازم است .اما یك وقت تعبد یك مطلبی است تعبد به یك تنزیلی است متعبد كرده ما را كه این را منزله وقت من قرار دادم و شما هم باید تبعیت بكنید این معنا یك واقعیتی دست شما نمی دهد واقعیت آن همان تنزیل است وقتی واقعیتش همان تنزیل است این اماره بر این است كه این وقت است تا اینكه شكش هم در اینكه واقعیتش هم این است كه شك وقت باشد این تنزیل كرده یك خارجی را منزله او ما به اندازه تنزیل می گوییم اگر تنزیل كرده بود شك دراین هم منزله شك در وقت می گفتیم شك در این هم منزله این را تنزیل نكرده كه ما همین مقداری كه تنزیل كرده می گویم تنزیل كرده وقت را منزله خارج وقت اما اذا شككت فیه كان شكك فی الوقت شك در وقت شك خارج وقت می خواهیم شك در وقتی است كه یك تنزیلی كرده باشند كه شكك در آنجا مثل شك در وقت است اما این حكم عقل است كه حالا كه تنزیل شد این منزله او پس شكش هم اینطور است حكم عقل عقلی است كه در همه استصحابات مشبهه حكم عقل هستش .بنابراین روی این معنا نه این مطلبی كه گفه شده است كه این شك احتیاج به وقت ندارد قاعده اشتغال كه تقیید به وقت ندارد این در صورتی بود كه خارج نشده باشد ازآن یك مطلبی كه شده باشد حالا دوتايش یكی وقت یكی خارج وقت وقتی خارج وقت خارج شد اشتغال حكم فرمایش در وقت باید باشد و شما محتاجید با اینكه شك فی الوقت درست كنید شك بالوقت نمی توانید درست كنید. پس این شبهه ای كه شده است این شبهه تمام نیست.
     حالا یك شبهه هم راجع به این است كه شما می خواهید كه من ادرك را جاری كنید و حالا ما بنائمان بر این بود كه من ادرك مال كسی است كه نماز نخوانده است حالا ادراك كرد وقت را باید نماز بخواند اینطور نیست كه فقط می خواهد وقت تعیین كند كه تقریب اول بود حال من ادرك چنانچه در روایت موثقه هم اینطوری است كه كسی كه چشمش خواب رفته مثلا یا روایت زراره كسی كه چشمش خواب رفته در آن روایت در همین موثقه اینجا كسی كه چشمش خواب رفته است یا اینكه عائدی برايش پیدا شده است و نماز نخوانده است حالا اگر چنانچه یك ركعت از نمازش از وقت واقع شد صلاتش صحیح است این تعبیر این است تعبیر من ادرك اینها هم همین مطلب را بیشتر ازآن استفاده نمی شود كه این یك قاعده است برای كسی كه ادراك وقت را آنقدر كرده است و موضوع این است كه نماز را نخوانده حالا رسید به حالا حالا كه رسید به حالا می بیند كه یك ركعت در وقت است نمازش حالا بخواند شما لازم دارید این مطلب را كه نماز خواندن را اثبات كنید با چی شما نماز خواندن را اثبات می كنید با استصحاب ،استصحاب عدم اتیان به صلاه را اینطور تقلید می كنید كه من ادرك می گوید كه وقت وسیع است برای كسی كه نماز نخوانده استصحاب هم می گوید این نماز نخوانده پس وقت وسیع است برای كسی كه نماز نخوانده است و وقتی كه وقت وسیع شد برای كسی كه نماز نخوانده اگر چنانچه شك كرد.
    حالا با قطع نظر از آن اشكال است اگر چنانچه شك كرد شكش در وقت است خب با قطع نظر از این توسعه وقت این توسعه داده نشده بود به من ادرك چه چیز بود وقتش به حسب این معنا كه وقت باید موسع برای تمام صلاه باشد به حسب این معنا وقتش خارج وقت در وقت نبود وقتی در وقت نباشد قاعده تجاوز داریم قاعده تجاوز بر استصحاب مقدم است موقوف است جریان استصحاب یعنی موقوف است تمسك به من ادرك به اینكه استصحاب جاری باشد و استصحاب جریانش موقوف است بر اینكه تجاوز در كار نباشد آن وقت فرض این است تجاوز بود شما تجاوز بوده است و جدانا تجاوز بوده به حسب این چیزی كه تمام كردیم وقتی وجدانا تجاوز بوده قاعده تجاوز مقدم بر استصحاب است وقتی مقدم براستصحاب شد قاعده تجاوز نمی گذارد من ادرك بیاید  موضوع من ادرك را از بین می برد یعنی این چیزی كه موقوف است من ادرك به او استصحاب است قاعده تجاوز موضوع من ادرك را از بین میبرد و مانع می شود جریان من ادرك .
    بناء علیه شما من ادركتان به واسطه قاعده تجاوز فصل شد وقتی من ادرك فصل شد دیگر نمی توانید شما با من ادرك كار انجام بدهید این شبهه ای است كه شده است ظاهرا شبهه صحیحی هم هست حالا تا بعد