• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • ما می خواستیم ببینیم كه با قطع نظر از روایت خاصه و قاعده من ادرك اگر مستند ما قاعده تجاوز باشد در آنجایی كه كمتر از چهار ركعت به غروب داریم و شك می كنیم كه آیا نماز خواندیم یا نخواندیم باید اینكه شك بعد از وقت است یا شك در وقت است حالا یك تقریب دیگری ما عرض می كنیم.
     نماز مركب از اجزائی است بي اشكال لكن در عین حالی كه اجزائی دارد از تكبیر تا سلام اعتباری شده است پیش شارع مقدس صلاه یك معنای اعتبار شده است كه یك معنای وحدانی است و علاوه بر اینكه یك معنای وحدانی جوری اعتبار شده است كه انسان وقتی كه وارد شد تكبیر گفت در این صلاه الان هست الان اینطور نیست كه الان كه تكبیر می گوید در صلاه نباشد صلاه مركب از اجزائی است جزء اول صلاه نیست جزء دوم صلاه نیست اگر فقط اجزاء بود طبیعت صلاه باید كه برای صلاه اصلا وقت نبود و باید كه اول وقت اول وقت تكبیره الاحرام باشد نه وقت صلاه تكبیره الاحرام صلاه نیست ثانی وقت ،وقت مثلا حمد باشد و همینطور در هر جزئی از اجزاء كه در وقت واقع می شود وقت او باشد و خود ماهیت صلاه یك مجموعی است كه تا تمام اجزائش تحقق پیدا نكند آن مجموع تحقق پیدا نمی كند آن وقت اگر بخواهیم بگوییم كه نماز وقت دارد بعد از اینكه در وقت واقع می شود بعد از اینكه تمام شد آن وقت بعد تمامیت چون تمام اجزاء صلاه آمده است و هر كدام وقتی داشت در وقتش واقع شده است همانطوری كه مجموع عبارت از صلاه است این وقت هم از اولش تا آنجایی كه این اجزا درآن واقع شده است به این معنا وقت صلاه می شود .
    و باز اگر عبارت از همین مجموع بود و چیز دیگری در كار نبود باید كه ما در ارتكاذ متشرعه  باید اینطور باشد كه ما داخل صلاه نشدیم برای اینكه صلاه مجموع است مجموع من حیث المجموع است تكبیره الاحرام صلاه نیست عرض كنم كه حمد و سوره چه اینها هیچكدام صلاه نیستند و باید ما در ادله قواطع در ادله نواقص همه اینها را باید را تصرف بكنیم برخلاف آن چیزی كه در ارتكاذ متشرعه هست بگویم به این اخباری كه در باب قواطع وارد شده است قواطع معلوم می شود كه یك معنایی است كه قطعش میكند مثلا قهقهه آنكه انسان از روی هم رفته ادله می فهمد و از ارتكاذ متشرعه می فهمد این است كه صلاه یك نحو اعتبار شده است كه انسان وقتی كه تكبیر گفت وارد صلاه است اگر چنانچه حالی كه تكبیر گفت حالا یك فاصله ای هم داده حمد خوانده است اینطور نیست كه در این فاصله در نماز نباشد اگر عبارت از همین اجزاء باشد باید انسان وقتی الله اكبر می گوید این جزء نماز است در نماز نباید در نماز هیچ جايش نباشد حالا فرض كنیم كه خیر راجع به اجزائش همین كه جزء است در جزء نماز باشد اینكه خلال این واقع می شود باید انسان بیرون برود از نماز باید وارد بشود باید اینها همه اش خلاف واقع و خلاف ارتكاذ متشرعه و خلاف روایاتی است كه در ابواب مختلفه در باب خلاف بنابراین بی اشكال است این مطلب كه انسان وقتی كه تكبیر گفت توی نماز است وارد شد در نماز و انسان در نماز است هست تا آخر كه تسلیم می گوید آن وقت خارج می شود از نماز در همه حالات انسان در نماز هست و نماز در همه حالات محقق است بنابراین آنیكه اعتبار شده است یك طبیعتی اعتبار شده است كه در همه این حالات این طبیعت محقق است نه اینكه یك طبیعتی است كه از مجموع انتزاع شده است و تا مجموع محقق نشود آن طبیعت محقق نشده  ونه اینكه عبارت از مجموع اجزاء است هیچكدام اینها نیست اعتباری اینطور شده است كه در همه حالات انسان در نماز واقع است تكبیر كه می گوید در نماز است وقتی هم بعد از تكبیر یك لحظهاي نفس می كشد كه فرض كنید بعدش حمد بخواند باز هم در اين لحظه در نماز عصر است اگر در این لحظه مثلا یك استقبال از دست برود نقض كرده است نماز را نه اینكه در نماز نبوده استقبال كرده در نماز بوده و نقض شده است استقبال نقض كرده ثلاث استقبال را اگر اینطور باشد كه همه حالات نماز است آ ن وقت این روایاتی كه دارد شده است كه آن وقت راجع به وقت باید ملاحظه بكنیم ببینیم كه وقت را كه شارع به اعتبار كرده است برای این طبیعت كذایی كه در هر حال نماز است برای این وقت قرار داده است یا برای اجزاء نماز وقت قرار داده است وقتی كه شارع قرار داده است كه اذا زالت الشمس دخل الوقت وقتی كه غروب شد خرج الوقت تا غروب در قربت هستی و غروب خارج می شوی از وقت چه جور اعتبار كرده است كه ما از اول كه وقت وارد می شود از اولی كه اذان ظهر را می گویند زوال تحقق پیدا می كند آیا اول زوال وقت نیست برای نماز وقت برای تكبیره الاحرا م شارع این جور قرار داده كه اول زوال وقت تكبیره الاحرام است وبعدش وقت جزء دیگر است و همینطور اوقات است از برای صلاه برای هر جزئی وقت شارع قرار داده است یا در این اعتبار اصلا اجزاء ملاحظه نشده است و وقت برای نفس طبیعت قرار داده اذا زالت الشمس دخل الوقتان وقت الظهر وقت العصر و ثم انت فی وقت منهما جمیعا الی ان تقرب الشمس آنجایی كه در باب توابعی مثلا یا منتزع از مركبات است یا مركباتی كه یك نحوه وحدتی در خودش اعتبار شده است و یك نحوه حیثیتی درآن اعتبار شده است وقتی اسم طبیعت را می برند اصلا ذهن كسی متوجه به اجزاء نمی شود وقتی گفته می شود صلاه خیر موضوع هیچ در ذهن انسان نمی آید كه تكبیره الاحرام چه، چه یك عنوانی در ذهن انسان می آید كه آن عنوان فانی است درآن این اجزاء و همه اجزاء چیزها درآن فانی است وقتی گفته اند اذا زالت الشمس دخل وقت الظهر اصلا ناظر به اجزاء نیست مال نفس طبیعت است و وقتی ما می توانیم بگویم كه دخل الوقت كه این طبیعت در همین حالی كه من تكبیر بگويم متحقق بشود و این جور كه ما اعتبار كردیم متحقق است طبیعتا طبیعت متحقق است منتهی همینطور هستش ،هستش تا آخر نه این است كه ما وقتی ممتد میشود تا آخر هی بعضی اجزاء می آید بعضی اجزاء اجزائش اینطوری است و به عبارت اخری اگر چنانچه ما یك وقت لحاظ اجزاء طبیعت را می كنیم و وقت را مثلا برای اجزاء این طبیعت قرار می دهیم آن وقت باید بگویم كه این وقت ممتد برای این موجودی است كه الله اكبر چه اینجا چه اینجا و همین طوری كه خود این وقت ممتد هست این طبیعت ممتد است هر دو جزئش مقابل جزء دیگر واقع می شود و تمامش وقتی واقع شد آن وقت صلاه در وقت واقع می شود آن وقت اول وقت ،وقت صلاه نیست اینطور نیست كه اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاه وقت صلاه وارد نشده بنابراین اعتبار اذا زالت الشمس لم یدخل وقت الصلاه  اذا زالت الشمس دخل وقت تكبیره الاحرام حالا اعتبار و اگر چنانچه بگویم بعد از تمامیت اجزاء آن وقت صلاه منطبق شده است بر این اذا زالت الشمس و به این اندازه اربع ركعات گذشت از وقت گذشت آن وقت وقت صلاه است چه وقت ما می توانیم بگویم اذا زالت دخل الوقت وقتی كه نماز جوری اعتبار شده باشد كه ما با الله اكبر وارد طبیعت نماز بشویم هیچ نقصی الان در نماز نیست این در طبیعت یعنی طبیعت در این جهت كه صدق می كند طبیعت هیچ اشكالی نیست كه در اینها صدق می كند كه من در نماز هستم در طبیعت هستم.
     اعتبار شده است تمام این اجزاء اعتبار شده است به یك نحوه وحدتی  كه آن نحوه وحدت این طبیعت در بین اینها هست با اینها هست مع اینها هست طبیعت مع اینها است نه طبیعت خارج از اینها باشد طبیعت عین اینها است اما نه اینكه كثرت در طبیعت باشد اگر چنانچه طبيعت را یعنی عنوان صلاه را وضع كرده باشند از برای اجزاء مجموعش خب یك احتمالش این است احتمال اینكه شما حالا می فرمایید كه عنوان صلاه وضع شده است از برای مجموع اجزاء اگر اینطور باشد وقت را برای طبیعت نمی توانیم بگوییم اول وقت اول وقت ،وقت طبیعت نیست برای اینكه مجموع اجزاء است مجموع اجزاء نماز است تكبیره الاحرام نماز نیست حمد نماز نیست شما اصلا وارد نماز نشدی اینها همه مقدمات هستند تا آخر. تا آخر كه گذشت كه شما آن وقت می گوید من آن طبیعت این مجموع را محقق كردم در وقت.
     اما اگر چنانچه بخواهید بگویید اول وقت نماز در وقت است وقت نماز اول زوال است نمی توانید با این اعتبار كه نماز عبارت از مجموع این اجزاء است عبارت اخری از مجموع این اجزا است  شما نمی توانید بگویید كه اول وقت ،وقت نماز است. یعنی الان نهار است من هم همین را می خواهم بگویم نه اینكه یوم وضع شده برای مجموع اجزاء یوم وضع نشده برای مجموع اجزاء یوم وضع شده برای یك قطعه ای كه از اول تا آخرش مثل آب می ماند چطور آب وضع شده برای این طبیعت اینجايش آب، اینجايش هم آب در عین حالی كه وضع شده است از برای این طبیعت ممتده جوری است كه همه جزئش آب است و تمامش آب است زمان وضع شده است از برای این امر این امر مستمر من الاول الی آخر لكن اینطور نیست كه مجموع اینها عبارت از زمان باشد مجموع ایام مثلا شهر رمضان مجموع عبارت از مجموع این ایام باشد كه هر  یومش رمضان نیست مجموع رمضان است رمضان عبارت از یك اعتباري است عبارت از یك امر ممتدی است كه با این اجزاء با این ایام موجود است و اینجور نیست كه ایام بعد او باشد كه ما الان در وقتی كه هلال ماه رمضان را می بینیم در هلال ماه رمضان وارد نشده ایم در روز اول وارد شده ایم در ماه روز اول كه ما وارد شدیم در رمضان وارد شدیم بی هیچ شاعبه مجاز ما از روز اولی كه در شهر رمضان وارد شدیم در شهر رمضان به شاعبه قضا وارد شدیم و ما هستیم در شهر رمضان تا اینكه هلال شوال پیدا بشود همه اینها در هر حال شهر رمضان است همینطور اگر چنانچه آبی باشد از اینجا تا اینجا همه اینها آب است این هم آب است، آن هم آب است زمان اینجور است اینطور امور ممتده اینها اینطور هستند و در مجموع صلاه اگر بخواهیم بگوییم كه لفظ صلاه وضع شده است از برای مجموع این اجزاء اگر بخواهد این را بگویم باید در همه روایاتی كه وراد شده در باب صلاه تصرف كنیم و بگویم صحیح نیست این روایت این عبارات غلط است و برای یك طبیعتی است كه با اينها اعتبارا نخير بسیط است بسیط موجودمع المركب وعین المركب اعتبار است اعتبار است شهر اسمش چیي هست بلد شهر نجف اسمش چی است اسم مجموع این اجزاء است پس ما اولي كه وارد شديم در سور نجف وارد نجف  شدیم در شروع نجف وارد نجف نشدیم بر اینكه آنكه نجف نیست وارد شدیم در یك چیزی كه این را با او با او وقتی پهلو هم بگذارند آن وقت نجف است شما ملتزمید كه الان تو نجف نیستید الان ما تو نجف هستیم نجف برای چی وضع شده است ما الان در نجف هستیم و ما دریك نقطه به اندازه حجم جسممان هستیم بیشتر كه نیستیم نجف وضع شده است برای یك معنای كه آن معنا بلد عبارت از یك شیئ است كه عین همین هااست لكن نه به معنای اینكه مركب من هذاو هذا این همین ها است واین معنائی است كه ما از اول كه دروازه وارد شویم در نجف وارد شدیم تا از آن دروازه بیرون نرفته ایم هی درنجف هستیم همیشه در نجف هستیم اگر حیث ا زبرای مجموع باشد هیچ وقت در نجف نیستیم اصلا قابل این نیست كه در نجف باشیم برای این كه هر آنی در یك آنی هست كه آنجا نجف نیست تا از نجف هم بیرون برویم در نجف وارد نشده ایم این لابد باید اسم یك یك چیزی باشد كه ان معنای باشد  كه آن معنا از اول سور محقق است تا آخر زمان همین طور است منتها اینها امور اعتباریه است ما الان امور یك نحوه حقیقتی دارد آب همین جور است اما نه اینكه اشكال برآن باشد كه اشتغال می شویم نه خیر از ان نیست برای اینكه آنطور كه شما حقا باید اشتغالی باید بشوید آنی كه من عرض می كنم برائتی هستیم اینی كه مربوط به آقای اخوند می فرماید غیر این است كه من عرض می كنم نه خیر  آن طور نمی گوید  آن می گوید امری است انتزاعی ازاینها عنوان معراج المومن اینها می خواهیم دست بیاوریم می خواهید شك بكنید می خواهید دست بیاریم ما اینجور نمی گوییم ما می گوییم صلاه همین هاست یك معنای متزاحمی نه یك معنای معنای منتزع از اینها و انها محصل او هستند و تتمه علی عوده الاول حالا اینی كه ما می خواهیم عرض بكنیم این است كه ما هیچ اشكای درما ارتكاذ متشرعه عرف مانمی بینیم كه وقتی گفتیم الله اكبر تو نمازیم نماز است نه اینكه ما الله اكبر را كه گفتیم تو یك جزء نماز بعد در جزء دیگر وارد می شویم و بعد در جزء دیگر و اینها اجزاء نماز هستند  نه خود نمازما بمجرد افتتاح التكبیر درآن را باز كردی وارد در شهر را باز می كنی وارد می شویم و هستیم  در نماز تا آخر وقت كه قرار داده شده برای همچین وجوبی قرار شده واین موجود از اول هستش تا ان آخر شما الله اكبر كه گفتید در نماز هستید و نماز در وقتش واقع است السلام علیكم كه شما می گوید در آخر وقت هستید شما در وقت هستید  در همان وقتی است و صلاه در وقت واقع شده یك نماز الان در وقت است شما در نماز هستید و نمازتان در وقت است نه اینكه شما درنماز نباشید در سلام باشید شما همانطوری كه ارتكاذ متشرعه است ازاول نماز در نماز هستید تا آخر و این معنایی كه مطابق ارتكاذ متشرعه است  و مناسب با روایاتی كه در باب صلاه من قاطعیت ناقضیت امثال ذلك وارد شده است برای این وقت قرار دارد داده اند دخل الوقتان یعنی برای این طبیعت وقت هستش  وروی این طبیعت وقت وارد شد  یعنی الان كه شما تكبیر می گویید طبیعت را در این وقت واقع  كردید   یعنی وارد طبیعت كه هستید شما طبیعت را  مشتمل به طبیعتی است  در وقت طبیعت تا آخری كه شما  نماز را تمام می كنید مثلا جزء آخر وقت است  شما مشتغل به نماز هستید و طبیعت نماز در وقت دارد واقع می شود در وقت است اینها اگر این طور شد هیچ فرقی  به این جزء اول اذا دخل الوقت اذا زالت شمس دخل وقت ظهر چطور در اینجا می گوید كه من الان در ظهر واقع شدم در وقت ظهر واقع شدم نماز هم اگر الان بگویم بجا بیاورم در ظهر است وقت ظهر است ولو اینكه نماز ممتد یعنی اجزائش ممتد  لكن طبیعت الان محقق است همین طوری كه در اول شما اینطور می گوییم در آخر هم هم همین است در آخر هم شما تا سلام نماز را تمام نكردید طبیعت مشتغل به طبیعت هستید  طبیعت الان محقق است الان شما مشتغل به صلاه هستید دارید نماز می خوانید نه این است  كه مشتغلید به سلام نماز و نمازش دنبالش از بین رفته است  با نماز هیچ نمی خوانیم هی مشتغل به اجزاء هستش شما نماز دارید می خو اند در همه موارد نماز است همانطوری كه اذا زالت الشمس دخل الوقت ظهر ما در وقت نمازمان كه شروع می كنیم نماز در وقت واقع شده همان طور كه تا آخر همه اجزاء این  وقت این طور است كه كه وقتی نماز می خوانیم دروقت در وقتش  نماز در وقتش است و برای اجزای نماز اصلا لحاظ وقت نشده  كه اجزا وقت باشد برای طبیعت است  منتها  طبیعت با اینها یك نحوه  اعتباری بحسب اعتبار دارد اگر این طور شد معنی وقت  صلاه  ما می خواهیم و تا آخر وقت صلاه  مضی نشده  تا  غروب شمس نشده  وقت صلاه مضی نشده است لم یمضه وقت صلاه اگر اعتبار برای  اجزا می كردیم می گفتیم كه اجزا وقتی یك قدری ناقص آمد دیگر اجزا نمی تواند  صحیح ئاشته باشد در این وقت باید یا بگویم كه وقت از این طرف از هر دو طرف باید بگویم، بگویم وقت از اولی كه وارد می شود نیست وقت تكبیره الاحرام است  این تا آنقدر را لحاظ نكنیم نمی شود  بگویم وقت صلاه در آخرش هم همینطور تا  صحیح برای تمام اجزا صلاه نداشته باشد نمی توانیم بگوییم وقت صلاه نتیجه این می شود كه اگر كم تر از از این وقت كم تر از شیئ این وقت باقی مانده است مضی  وقت صلاه اما اینی كه ما عرض می كنیم كه هم مطابق ارتكاذ  متشرعه است و هم با روایات متعدده ابواب متعدده از روایات مناسب است و نباید بگوید تقیدی ما قائل بشویم اینكه ما عرض می كنیم همه این طرف از اول هرجایی كه دست بگذاری وقت صلاه است وقت طبیعت است وقت صلاه هم بحسب روایات وقت برای صلاه قرار داد ه اند نه برای اجزا صلاه الصلاه وقت آن كذا صلاه ظهر وقت آن كذا صلاه العصر وقت آن كذا نه اجزا صلاه و آن كذا وقتی اینطور شده باید ما مضی لا مضی را نسبت به این طبیعت حساب بكنیم نه نسبت به طبیعت ممتده و نه نسبت به اجزاء به خود اجزاء وقتی نسبت به طبیعت  ملاحظه كردید همان طوری كه اول وقت وقت صلاه  آخر وقت هم وقت صلاه تا نگذرد آن آخر تا آخر وقت همان طوری كه تا نیامده وقت صلاه بمجرد اینكه زوال شد وقت صلاه است ممتدد وقت  صلاه تا آخر تا نگذرد ان وقت وقت صلاه نگذشته است این بحسب قاعده تجاوز است كه ما هیچ لحاظی به روایات دیگر ندهیم و بگویم كه كلما شككت فیه مما قد مضی فشكك لیس به  ما بخواهیم این را حساب بكنیم ملاحظه این را بكنیم كه مضی چی چیز ما می خواهیم می خواهی چی گذشته باشد بحسب این تعبیری كه ما عرض كردیم وقت صلاه باید بگذرد آن وقتی كه برای صلاه قرار داده اند باید بگذرد وقت را برای اجزا قرار نداده اند  برای صلاه قرار داده اند  لحاظ امتداد اصلا نشده است لحاظ نفس طبیعت صلاه  همان طوری كه شما می گویید الصلاه خیر موضوع هیچ در ذهنتان نمی آید كه امتداد دارد عرض می كنم كه كثرت دارد   هیچ یك عنوان وحدانی در ذهن شما می آِید منتها وقتی می خواهید تشریعش كنید آن وقت ذهن ثانی ذهن دوم می رود سراغ تشریعتش نظیر اینكه می گوید كه مثلا مدرسه شیخ جای نماز خوانده است اینجا كه می گوید كه مسجد شیخ اصلا در ذهن شما این اجزا نمی آید وارد نمی شود اینجا یك عنوانی در ذهن شما می آید  و هیچ اجزا و لحاظی نیست و خالی است این اجزا در طبیعت وقتی  به لحاظ ثانی بخواهیم ملاحظه كنیم  آن وقت از برای مسجد شیخ ستون است ،سقف است، زمین است  نماز هم همین است منتها بعضی امور اعتباریه است  بعضی امور حقیقته است اینطور است بعضی امور اعتباریه است این طوری است.
      بنابرین كلما شككت فیه مما قد مضی یعنی وقتی گذشت وقت صلاه یعنی الان دیگه وقت صلاه نیست  اگر گذشت وقت صلاه دیگه وقت صلاه نیست اسمش آن وقت شك شما اعتبار ندارد و تا این نگذشته اگر نصف ركعت به آخر یك سلام به آخر مانده باشد بحسب این قاعده شك شما در وقت واقع شده و باید اعتناد بكنید به این شك