• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • اگر چنانچه بعد از اشتغال به نماز عصر و قبل از تمام شدن شك بكند كه آیا نماز ظهر را بجا آورده است یا بجا نیاورده است اینجا احتمالاتی است كه هر كدام یك وجهی دارد احتمال اینكه قاعده تجاوز اصلا جاری نباشد حتی نسبت به اجزاء گذشته اگر دو ركعت دوم مثلا شك كرد كه آیا نماز ظهر را بجا آورده یا نیاورده است قاعده تجاوز نسبت به این دو ركعت هم جاری نباشد یك احتمال است .
    احتمال دیگه اینكه قاعده تجاوز جاری باشد و ركعات بعد هم دیگه احتیاج به قاعده تجاوز نداشته باشد.
    و احتمال سوم اینكه قاعده تجاوز جاری باشد و تا این حد از نماز را كه اتیان كرده است با قاعده تجاوز تمام كنیم لكن نسبت به ركعت بعد قاعده تجاوز جاری نباشد تا بعد بینیم چه بكنیم.
     اما وجه اینكه قاعده تجاوز جاری نباشد و حتی بعد صلاه هم این وجه اگر چنانچه شك كرد بعد از صلاه هم باز قاعده تجاوز نباشد این است كه كسی بگوید كه آن چیزی كه اعتبار شده است در تقدم صلاه ظهر و عصر یا تأخر عصر از ظهر كون هذه تعبیر همه روایات این است كه الا ان هذه قبل هذه كسی بگوید كه ازان تعبیر ما كه می‌فهمیم كه عنوان قبلیت باید درست بشود كون صلاه شرط صلاه عصر است كه نماز ظهر قبل از آن باشد كسی بگوید كه عنوان قبلیت معتبر است و قاعده تجاوز غایت امر این است كه بگوید امضه كما هو اما عنوان قبلیت را دیگه نمی‌تواند درست كند حتی اگر بعد از نماز عصر هم شك بكند كه آیا نماز ظهر را آورده یا نیاورده است آنجا هم قاعده تجاوز نمی تواند آن عنوان را  قبلیت را ثابت بكند و لهذا با قاعده تجاوز اینجا ما نمی‌توانیم كاری را انجام بدهیم منتها آنجائی كه بعد از نماز است اگر چنانچه علم هم پیدا كرده بودیم به اینكه نماز ظهر را نخوانده است در آنجا باید نماز عصر را بخواند و دیگرا عتبار شرطیت ثابت است و در اینجا هم كه بین صلاه است قاعده تجاوز چون عنوان قبلیت را نمی‌تواند ثابت بكند و آن چیزی كه در لسان دلیل بحسب تمام روایاتی كه در این قضیه تعرض كرده است این است كه لا ان هذه قبل هذه هم در نمازمغرب و عشا هست این مطلب و هم در نماز ظهر و عصر این تعبیر هست حالا ما بعد عرض می‌كنیم كه این آیا درست است یا نه خوب لازمه این مطلب كه قاعده تجاوزجاری نباشد این است این الان كه در بین صلاه هست شك دارد كه آیا آن نمازی را كه اتیان كرده است كه نماز عصر است آیا نماز ظهر را خوانده بوده است و بعدمتلبس شده است به نماز عصر یا نماز ظهر را نخوانده است و قاعده‌اش این است كه حالا عدول كند به نماز ظهر آن وقت باید این مطلب را ببینیم كه آیا موضوع عدول كه بحسب روایات اگر نسیان كرد یك نمازی را نماز ظهر را و وارد شد در نماز عصر و متذكر شد اگر متذكر شد كه نماز ظهر را نخوانده است روی این عناوین گفته شده است عدول كند آیا در موردی كه تذكر موضوع حكم است نسی فتذكر اتیان كرد بعد حالا علم پیدا كرده است به اینكه نماز ظهر را نخوانده است اینجای كه شك دارد كه نماز ظهر را خوانده است یا نخوانده است نمی توانیم اینجا را هم عدول بكنیم جزو عدول قرار بدهیم فرض می‌كنیم كه اگر چنانچه ما قاعده تجاوز را جاری ندانستیم می‌آیم سراغ استصحاب در اینجا كه تذكر گفته شده و علم مثلا موضوع قرار داده شده است دو احتمال هست .
    یك احتمال اینكه این عناوینی كه عناوین طریقه هستند اینها وقتی كه دلیل قائم بشود اذا اعلمت كذا آن ظاهر بر این است كه آن علم طریق به واقع است حكم روی واقع است نه اینكه علما موجودیت دارد اینجا هم كه فرموده است كه اگر تذكر پیدا كرد به اینكه نخوانده است نه اینكه نسیان تذكر اینها دخالت در مطلب داشته باشد بلكه موضوع حكم عدم اتیان است و علم طریق به این است كه اگر اتیان نكرده باشد این موضوع از برای عدول است این یك احتمال.
     یك احتمال هم اینكه نه علم موضعیت داشته باشد اما بنابراینكه علم طریق باشد و موضوع نباشد و حكم مال عدم اتیان باشد خوب استصحاب عدم اتیان محقق موضوع ادله عدول می‌شود این گفته اگر اتیان كرده به نماز ظهر ووارد شده است بر نماز عصر عدول بكند این گونه نماز ظهر را اتیان نكردی الآن كه در نماز عصر هستم آن می‌گوید كه نماز ظهر را اتیان نكردی موضوع آن قضیه كه آدمی كه مشغول به نماز ظهر استو مشغول نماز عصر است و فهمید نماز ظهر را بجانیاورده این موضوع منقح می‌شود به واسطه استصحاب اگر هم كه ما قائل بشویم به این وجه دوم كه وجه ضعیف است كه موضوعیت علم در اینجا در باب استصحاب .
    یك احتمال كه خالی از وجه نیست می‌شود گفت وجیه است این است كه استصحاب بحسب لسان ادله‌اش قائم مقام قطع موضوعی هم می شود تعبیر ادله استصحاب لاتنقض الیقین بشك هست كانه یقین یك امر چیزی است كه یك امر محكمی است و شك امر شكیست یك امر متزلزلی است این صالح نیست كه یقین را بشكند كانه اعتبار شده است كه البته در عالم تعبد اعتبار شده است كه یقین هستش الآن این وجهی است كه در باب استصحاب ممكن است كسی بگوید كه قطع موضوعی را هم در محل قطع موضوعی هم استصحاب نیست این حرف آنجا را فرض كنید كه ما علم یقین لازم داریم به اینكه عدول بكنیم من شك دارم كه آیا اتیان كرده‌ام به نماز ظهر رااتیان كرده‌ام یا نه ادله استصحاب می گوید كه نقض یقین نباید بكنی به شك تعبدا آن یقین را حفظشن كن نقض نكن آن یقین را حفظ كنیم یقین را كسی از این راه بگوید كه نه قطع موضوعی هم اگر باشد استصحاب قائم مقام قطع موضوعی می‌شود و موضوع عدول پیدا می‌شود لكن عمده این است كه این تذكر نسی اینها خودشان موضوعیت ندارند و حكم روی واقع عدم اتیان است این در صورتی كه ما قائل بشویم به اینكه اگر چنانچه در بین نماز متوجه شد به این قاعده تجاوز جاری نیست و بهمان نكته در اینجا قبلیت ما می خواهیم و قبلیت نمی‌شود ثابت بشود لكن اصل این اشكال هم تمام نیست برای اینكه احتمال قوی هست به اینكه این الا ان هذه قبل هذه بیان اشتراط نماز عصر است به نماز ظهر به اتیان نماز ظهر نه اینكه عنوان قبلیت هم دخالت داشته باشد الا ان هذه قبل هذه این برای این است كه عنوان اشترط نماز عصر را به اتیان نماز ظهر را ثابت می‌كند .
    بنا ء علیه ما اعتبار قبلیت دلیل نداریم به اینكه اعتبار شده است قبلیت روی تغییر بحسب نظر عرف این است كه می‌خواهد بفرماید كه شرط لهذا و هذا شرط لهذا حالا ما اگر فرض كردیم كه عنوان قبلیت هم معتبر است خوب ما شك داریم دراینكه آیا نماز ظهر را قبل از نماز عصر با همین عنوان نماز ظهر را قبل از نماز عصرباشد آیاما اين شرط را كه عبارت از قبليت هذا آيا  بجا آوردیم یا نه، نه اعتنا نكن اگر ما بخواهیم اعتنا قبلیت راقرار بدهیم برای یك موضوع دیگری را بخواهیم برايش درست بكنیم نه او را درست نمی‌كند اما همان مقدار كه مجرای قاعده تجاوز باشد قاعده تجاوز شاهرچه شك بكنید در یك امری كه معتبر است در نهار شما در هر جا شك بكنید و به هر چی شك بكنید كه یك نحوه اعتباری دارد بحسب قاعده تجاوز این است كه نه اعتنا نكن نمازت را تمام كن برو سراغ كارت به این اعتنا نكن من هم اینجا غایت امر این است كه اعتبار قبلیت شده است و من شك دارم در اینكه آیا ان قبلیتی كه اعتبار شده است از برای نماز ظهر آیا من این كار را انجام داده‌ام محقق‌اش كرده‌ام این شرط را یا نه كلما شككت فیه مما قد مضی فعضه كما هو این می‌گوید یا بلي قد ركعت و اتیان به حكم را هم كردی كه از آن القاء خصوصیت بكنی این است كه تو این قبلیت هم حاصل شد قبلیت بنسبه الی ذلك اگر ما بخواهیم به قبل یك مطلب دیگر را مترتب كنیم اصلا قاعده تجاوزآنجا راتعبد نمی كند تعبد من حیث است .
    بناء علیه یك احتمال كه احتمال عدم جریان مطلقا باشد این احتمال احتمال ضعیفی است .
     احتمال دوم این است كه قاعده تجاوز جاری باشدو بنسبه الی صلاه مطلب را تمام كند نه اینكه تا اینجايش درست بكند اعتباری كه در این اموری كه شرط است مثلا از برای صلاه یك بعضی از شرایط هست كه می‌دانیم كه اعتبار شده است بنحوی كه اجزاء صلاه هم در آن معتبر هست مثلا طهور ، طهور همان طور كه در نفس طبعیت معتبر است تكبیره الاحرام هم طهور لازم دارد حمدهم طهور می خواهد این در همه نماز و در اجزاء نماز همه طهور معتبر است قبله در همه اجزا نماز معتبر است یك وقت اینطور است یك وقت این دست كه اعتبار اجزا اصلا نشده اجزا نداشته همان نفس طبعیت لحاظ شده كه این طبعیت جلوی آن طبعیت این طبعیت قبل از آن طبعیت اگر اعتبار شده باشد به این معنا كه این طبعیت قبل از آن طبعیت این طبعیت قبل از آن طبعیت اگر اعتبار شده باشد به این معنا كه این طبعیت قبل از آن طبعیت باشد و اصلا نظری به اجزاء طبعیت و به مثلا اجزا این مفسره نكرده و بعد صورت وحدت وحدانیت و عنوان بسیط صلاه را ملاحظه كرده و صلاه را بعد فرمود كه این طبعیت صلاه بر آن طبعیت صلاه مقدم باشد این محلی كه ما باید احراز كنیم این را برای نفس طبعیت صلاه معتبر است آن حاصل است اجزا صلاه هم كه اصلا نظری به آن نبوده است كه اعتبار شده باشد در آن قضیه تقدم صلاه ظهر در عصر بحسب لسان دلیل بحسب اعتبار اینجوری است اینطور نیست كه صلاه عصر را ملاحظه كرده باشند اجزائش را و نماز ظهر هم ملاحظه كرده باشند گفته باشند كه این طبعیت این ماهیت تكبیره الحرام باید مقدم باشد بر سلام باید مقدم باشد برچه باید مقدم باشد اینجوری است تعبیر این است كه هذه قبل هذه این طبیعت قبل از این طبیعت باید باشد اعتبار زیادی بر اینكه برای اجزا ءاعتبار شده باشد نیست همین طبیعت قبل از این طبعیت باید باشد ما الان كه در بین صلاه شك داریم در اینكه آیا طبعیت صلاه عصر كه مشروط بود به اینكه قبل از این طبعیت صلاه ظهر، طبیعت صلاه ظهر محقق باشد اگر ما یك همچنین شكی كردیم و قاعده تجاوز به ما گفت كه كلما شككت فیه مماقد مضی فشكك كما هو یا شكك لیس به شیئ ما الان آن چیزی كه در طبیعت معتبر بود احراز كردیم بحسب قاعده تجاوز آن كه در طبعیت یا شكك لیس به شی ما الآن آن چیزی كه در طبعیت معتبر بود احراز كردیم بحسب قاعده تجاوز آني كه در طبعیت معتبر بود نه آني كه در اجزاء معتبر بود در اجزاء اصلا لحاظ نشده طبعیت لحاظ شده اینكه در طبعیت اعتبار شده بود آن را ما احراز كردیم بواسطه قاعده تجاوز.
     بناء علیه دیگر ما احتیاج به اینكه بگوییم تا اینجا یعنی بحث ندارد كه بگویم تا اینجا قاعده تجاوز است و از اینجا به بعدش نیست این در وقتی بود كه اعتبار شده باشد در تمام اجزا این معنا وقتی كه اعتبار شده بودمی گفتیم خوب این جزءسابق  و جزءلاحق داريم در جزءسابق  شرط محقق در جز سابق دلیل نداریم برآن.
     بناء علیه اگر كسی اینطور بكوید الآن كه می‌خواهد نماز را تمام كند الآن كه در بین صلاه است و شك د راین دارد كه آیا نماز ظهر را بجا آورده است یا بجا نیاورده است الآن بحسب قاعده تجاوز احر از شد به اینكه طبیعت آن طبیعت عصر شر طش تحقق پیدا كرد اجزاء عصر هم هیچ شرطی ندارد طبیعت عصر شرط دارد واین طبیعت عصر تحقق پیدا كرد و شرطش هم این است كه جلوی طبیعت باشد این طبیعت جلوی آن طبیعت باشد دیگر ما یأتی نداریم ما مضا است مایأتی دیگه نداریم براي  اینكه اجزاء درآن اعتبار نشده طبیعت هم كه اعتبار شده است براي طبیعت اینها هم محلش گذشته است خوب حالا روی این فرض كه نماز را الان هم من تمام می كنم عصرا و بعد از نمازم بحسب آنطوری كه عرض كردیم نماز ظهر را باید بخواند برای اینكه آن مقداری كه قاعده تجاوز درست كرده است همین مقدار است كه از ناحیه تو خاطر جمع باشد اما از ناحیه صلاه فی نفسه این را نگفته بعد از نماز باید نماز ظهر را بخوانی خوب حالا بین نماز چه بكنیم قاعده تجاوز جاری و ما هم الان اگر بخواهیم نماز را بخوانیم دیگه احتیاج به یك قاعده دیگری نداریم همین الان نماز ظهر را نماز ظهر می خوانیم لكن لاحد ان یقول كه اینجاهم باید برای اینكه قاعده تجاوز یك اصل حیثی است یك احراز حیثی خواهد الان این نمازی كه من متلبسم كه هستم یك شك دارم  در اینكه آیا شرطش موجود شد یا موجود نشد كه عبارت از صلاه ظهر بود قاعده تجاوز می گوید كه بنای بر این بگذار كه فمضه كماهو دیگر مناقشه بخوان برو احراز هم كه می‌كند همین مقدار كه من حیث اینكه این طبیعت مشروط به آن طبیعت است از این حیث نماز ظهر محرز خوب آنی كه قاعده عدول چیزش هست این است كه فی حد نفسه اگر نماز ظهر را اتیان نكرده بود‌م باز عدول می كند اینجا هم اینطور بگويیم كه شما شك دارید كه آیا نماز ظهر را اتیان كرده‌ای یا نه اگر می‌خواستیم كه معارض بشودبا شرطيت قاعده تجاوز حاكم بود اگر ما می‌خواستیم كه با استصحاب درست كنیم كه تو نماز ظهر نكردی پس نماز عصر حرفش نبود قاعده تجاوز حاكم است و می گوید نه هر چیزی را كه شك كردی در این شیئ معتبر است شكتان لیس بشیئ و حاكم بود بر دلیل استصحاب اما در همین جا در همین موضوع شك دیگری داریم و آن این است كه من نمازظهرم را خوانده یا نخواند‌ه‌ام نه شرط را بجا آورده یا نه ولو نماز ظهر را شرط هم هست لكن دو حیث دارد یك حیث نماز ظهری فی نفسه و مستقلا یك حیث هم حیث اشتراط نماز عصر به آنی كه قاعده تجاوز درست كرد و استصحاب هم نمی‌تواند معارضه كند با قاعده تجاوز و آن مقدم بر اوست آن حیث اشترط نماز عصر به نماز ظهر است اما فی نفسه نماز ظهر را آیا اتیان كرده یااتیان نكرده‌ام این قاعده تجاوز به این كار ندارد وقتی به این كار ندارد استصحاب جاری است من شك دارم دراینكه آیا نماز ظهر را خوانده یا نخوانده‌ام استصحاب عدم اتیان نماز ظهر می كنم موضوع می‌شود از برای ادله عدول با استصحاب عدم اتیان به نماز ظهر قضیه عدول را درست می‌كند و می گوید كه نماز ظهر را درست كرده‌ام با قاعده تجاوز كه قاعده تجاوز می‌گوید شرطش حاصل یعنی شرط طبیعت حاصل است.
     پس بناء علیه الان شمائی كه نماز می‌خوانی نمازی كه شرطش حاصل است نسبت به آتیه هم اصلا چیزی نیست در كار لكن الان شمامتلبس هستی به نماز عصر و نمی‌دانید كه آیا اتیان به نماز ظهر كردید یا نه استصحاب می گوید كه اتیان به نماز ظهر نكردید ادله چیز می گفت كه اگر چنانچه نماز ظهر را نسیان كرد و ما گفتیم ازآن استفاده می شود یعنی اتیان نكرد به نماز ظهر بعد متذكر شدیم كه اتیان نكرده است این عدول كند به نماز ظهر . پس بناء علیه روی این فرض هم بحسب قاعده باید عدول بگویم.
    باقی ماند یك فرض دیگر و آن اینكه قائل به این بشویم كه قاعده تجاوز تا اینجا را درست می كند از اینجا به بعد را درست نمی‌كند و دنبال این یك روایتی است كه می‌خوانیم ببینیم آن چی می‌گوید.