• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • ما در این صدر روایت زراره كه ابن ادریس نقل كرده‌اند دو تا احتمال دادیم یك احتمالى  بود كه داده بودند كه مقصود از مشكوك عبارت از ظهر است و ما متعلق به یقین هم همان ظهر است آن وقت ناچار بودیم كه تأویل كنیم یك احتمال كه ما دادیم این بود كه متعلق به‌الیقین عصر است و مشكوك عبارت از ظهر است ما می‌خواهیم ادعا بكنیم كه ظهور روایت در این دومی است كه ما عرض كردیم اصلا ظاهر در این معناست برای اینكه در روایت دو فرض شده است فرض دو چیز شده است فرض یقین، فرض شك از ذیلش یعنی از همان جمله كه شك می فرماید معلوم می شود كه یك مشكوك فیه دست در كار اول این فقره كه می فرماید كه اذا جاءیقین معلوم می شود كه یك یقینی هست پس ما در این موضوع بحسب ظاهر روایت یك متقین داریم و یك مشكوك فیه خود روایت بحسب ظاهر تعیین می كند متقین را می فرماید كه اذا جاء یقین بعد حائل اگر بعد از این كه حائل را كه عبارت است از عصر است بحسب قرینه این روایت اگر بعد از حائل یك یقینی پیدا شد كه محتمل است كه بحسب نظر اول این كه یقین به متقین عبارت از عصر باشد یعنی همین حائل را ایجاد كرده و بعد یقین پیدا كرده بربطلان و محتمل است كه متعلّق ظهر باشد و یقین به ظهر تعلق گرفته باشد مضاه و مضی علی یقین و یقض الحائل و شك جمیعا حائل را مقابل مشكوك قرار داده ما یك متقین داریم در این جا برحسب فرض روایت كه گفته جاء یقین یك مشكوك قرارداده ما یك متقین داریم در این جا برحسب فرض روایت كه گفته جاء یقین یك مشكوك داریم بحسب فرض روایت كه می گوید كه شك را باید ایتان بكند پس یك متقین مشكوك داریم بحسب روایت كه ما مردد بودیم كه متقین ما كدام است مشكوك ما كدام است وقتی كه مقابل قرارداد حائل را یا عصر حائل را بحسب نسخه دیگر عصر حائل را مقابل قرارداد با شك معلوم می شود شك در غیر متعلّق به غیر است وقتی شك متعلق به غیر عصر شد معلوم می شود یقین مال حائل است پس ظاهر روایت این است كه اگر چنانچه عصر را آورده است و شك دارد در این كه آیا ظهر را آورده است یا نه اگر علم پیدا كردند كه عصرش باطل است این باید عصر را به جا آورد و ظهر را هم بیاورد و بر خلاف قاعده هم هست مخالفت با هیچی هم نیست ظاهر روایت هم همین معناست و لو صدر روایت حالا به مادرآن موردى كه مابحث می كنیم كار نداشت ما تبأ تعرض به آن كردیم لكن معنایش این است و مخالفت با قواعد هم نیست كه بعضی فرموده اند كه این مخالفت با قاعده لا تعاد است و اعاده عصر مخالفت با قاعده لا تعاد است و باید تقید كنیم مثلا قاعده لا تعاد را ...مخالف قاعده نیست فرق او این است كه یقین به بطلان عصر كرد كه شك در ایتان ظهر ووقت هم فرض این است كه باقی است ودر همچین موردی هم متقین را باید بجا بیاورد هم مشكوك فیه را حالا ما بینیم كه می توانیم یك جمعی مابین این روایت و صحیحه دیگر زراره كه تعارض به عامین من وجه عرض كردیم دارد صحیحه زراره دو فقره دارد كه یكی از آنها تعرض به وقت صلاة است كه عبارت است از همان اوّل وقت است یكی هم تعرّض به وقت فوت دارد و دو جمله است منتها به منزله سه جمله است كه یك جمله یعنی دو جمله است فقط یك جمله اگر چنانچه وقت صلاة باقی است در وقت صلاة اگر چنانچه شك بكند این باید نمازش را ادا بكنند و اطلاقش هم اعم از این است كه آیا عصر را كرده باشد یا فكر كرده باشد عصر آن روایتی كه حائل را ذكر می كند عصر را ذكر می كند ان دخله شك بعد حائل یا ان دخله شك چه او اعم از این است كه اول وقت باشد یا آخر وقت باشد
     نباءًعلیه هر وقت فقره ای از اینها بود عموم من وجه پیدا می شود برای این كه آن اعم از این بود كه نماز عصر كرده باشد یا نه و این اعم از  این است كه دراوّل وقت باشد یا نه تعارضشان در آنجاییست  كه دراول وقت نماز عصر را كرده بحسب آن روایت اعاده لازم نیست آن روایت اعاده لازم است آخر وقت هم همینطور بحسب آن روایت دیگر اعاده لازم است این تعرض عامین من وجه حالا این را می گذاریمش كنار تابعه ببینیم باید پا هذا من وجه چه بكنیم.
     یك وجهی كه شاید به نظر آقایون یك قدری بعید به نظر برسد لكن وقتی با روایت دیگر همان صحیحه زراره اول ملاحظه كنید بعید نیست برای جمع بین رواتین این وجهی را كه عرض می كنم باشد فرمود فإن شك فظهر فی ما ببیند و بین ان یصلی والعصر كه دیروز خواندیم یصل العصر كه این آدمی كه شاك است بین آن وقتی كه بین خودش و بین نماز عصر ایتان به نماز عصر یعنی قبل از این كه نماز عصر را بخواند این اگر شك كرد باید اعاده كند و بعدش هم احتمال دیگر این است كه بنیه و بین عن یصلی العصر باشد و مراد وقت صلاه عصر باشد یعنی آن وقتی كه عصر خوانده می شود نه این كه عصر را خوانده اگر آدم شك كند مابینه و بین عن یصلی العصر یعنی بین آن وقتی كه نماز عصر خوانده می شود كه یك احتمال این است كه وقتی چهار ركعت به غروب داری كه وقت مختص به عصر است.
     یك احتمال هم این است كه آن وقتی كه یك ركعت هم به غروب داریم كه در آن وقت هم یصلی العصر اگر شك كند این بین در این كه ظهر را كرده است یا نه بینه و بین عن یصلی العصر بین آنكه خوانده می‌شود چه وقت است جای نماز عصر است چهار ركعت به غروب یا یك ركعت به غروب كه هر دو احتمال هست كه بعد هم تعرضش می‌كنیم اگر این طور شد نمازش را بخواند و در نسخه‌ای كه در اینجا بطور نسخه نوشته است لكن در وسائل این نسخه را ذكر كرده است معلوم می‌شود كه روایت مختلف بوده به حسب نسخه در سرائر هم آن‌طوری  پیش من است مثل نسخه ایشان نوشته است ما حالا روی آن احتمالی كه عرض می‌كنیم روی آن نسخه‌ای است كه در مسائل هست و اینجا به طور نسخه بدل هستش و ان دخله شك بعد أن یصل‌العصر اگر چنانه بعد أن یصل‌العصر دخل شك یعنی بعد از آن وقتی كه وقت خواندن نماز عصر است اینجا اعاده ندارد الا أن  استیقن بنابراین نماز عصر را نماز عصر می گویند چون در عصر خوانده می‌شود مقابل ظهر كه چون ظهر خوانده می‌شود اول ظهر بحسب ترتیب ابتدائش خوانده می‌شود نماز ظهر می‌گویند او را نماز عصر می‌گویند برای اینكه در عصر خوانده می‌شود در این روایت تا اینجا كه عرض كردیم اشاره شد به وقت روی آن وقتی كه نماز عصر به آن وقتی كه وقت نماز عصر است یا نماز عصر خوانده می‌شود در آن وقت و جای این است كه خوانده بشود كه یك ركعت به غروب هم ممكن است باشد اینجا اگر اینطور شد اعاده ندارد لأن عصر حائل یعنی آن زمان كه دیگر وقت گذشت و وقتی است كه دیگر نماز عصر هم نمی‌شود بخوانی آن وقت بعد از اینكه أن یصل‌العصر بعد از اینكه أن یصل‌العصر باز یك وقتی هست لكن این عصریست كه حائل است كه یك عصر داریم یعنی وقت داریم كه حائل نیست و آن عبارت از وقتی است كه عصر است ليكن گنجایش نماز ظهر را دارد آنجای كه نماز عصر را هم دارد این قائل نیست زمان حائل نیست یك وقت عصر هم داریم كه حائل است و آن وقتی است كه لا یصل العصر می‌گوید در آنجا دیگه جای نماز عصر هم می‌گیرد عصر هست اما جای نماز عصر نیست اگر نصف ركعت ما به غروب داشته باشیم آنجا جای نماز عصر دیگر نیست یعنی لا یصل‌العصر در این وقت اگر هم نماز عصر را بخواند نماز عصر مقرر در وقتش نیست.
     بناءعلیه این عصری كه در اینجا می‌گوید عبارت از آن زمانی است كه لایصل العصر و آن زمان حائل است این بحسب نظر من این است كه عین بعید نیست كه یك روایت بوده است و تفسیر به بعد وقت بوده نقل به معنا شده است عین معنایست كه در روایت زراره و فضیل است حالا من خود روایت زراره را بخوانم آنجا این است كه متی استیقنت أو شككت فی وقتها أنك لم تصلها این یك جمله أو فی وقت فوتها انك لم تصلها این هم یك جمله اینجا صلیت فإن شككت بعد ما خرج وقت‌الفوت بعد از اینكه وقت فوت خارج شد خود روایت تفصیل می‌كند وقت فوت را به اینكه آن وقتی است كه اگر چنانچه این وقت بگذارد دیگر نماز مؤداة نیست آن وقت ذیق است اگر چنانچه خرج وقت الفوت یعنی خرج آن وقتی كه اگرآن وقت بگذرد دیگر نماز فوت هست آن‌جا دیگه اعتنا به شك نكند آن‌جا چه وقت است آن وقتی كه نیم ركعت به غروب داریم اگر ما نصف ركعت به غروب داریم وقت است لكن خرج وقت‌الفوت یعنی آن وقتی كه اگر ایتان بشود نماز به آن، آن نماز كانت مؤداة آن وقت گذشته است.
     بناء علیه روایت صحیحه زراره وفضیل اول امررا دائر بین گذشتن وقت فوت كرده‌این روایت هم امر را دائر بین نگذشتن و گذشتن وقت فوت كرده است منتها آنجا وقت‌ الفوتش آن را گذشته است اینجا آخر وقت را عصر گذشته است بنابراین اینطوری كه ما عرض می‌كنیم تعارضی ما بین این دو تا روایت صحیحه‌ این و این نیست و اینطور نیست كه مقصود این باشد كه اگر بعد از نماز عصر من شك كرده‌ام كه نماز ظهر را كرده‌ام یا نه چیز  نیست و نمازا عصر حائل است اگر چنانچه عصر نيامده من شك بكنم اینجا باید نماز را بخوانم و اگر در عصر وقتی كه لا یصل‌العصر به عبارت از این آخر وقت عصر و اینكه لا یصل‌العصر  باشد آن زمان دیگر حائل است كه من چه فوت را وقتی فوت خرج وقت‌الفوت اینجا می‌فرمایند كه لإن الوقت حائل برای اینكه حائل آمده است حائل را اطلاق كرده‌اند به وقت كه خرج وقت الفوت نصف ركعت غروب می‌شود اینجا هم عصر را اطلاق كرده‌اند به همین معنای وقت فوت كه نصف ركعت به غروب باقی می‌ماند بحسب این ترتیب جمع مابین روايتین می‌شود مخالف با قواعد هم نیست كه ما بخوایم مثلا بگویم كه از ادله كل شیئ شككت فیه مما قد مضی این خارج است و قد مضی این معنایش نیست وقت با قیست اینها و تقيد در ادله هم نیست این یك مطلب.
     مطلب دیگر این است كه حالا ما یك مطلب دیگر عرض كنیم كه اساس همه از بین می‌برد و آن این است كه كتاب‌های كه از اصحاب ائمه(ع) هست بوده است اینها به ما آن كتاب‌ها را نداده اند به طور مستند نرسیده یعنی ما الآن هیچ سندی نداریم به كتاب حریز‌بن عبداالله آن كتب خاص زراره ما سندی در اینها نداریم خود كتاب‌ها هم اینجور نیست كه همچنین معروف باشد كه ما بدانیم كتاب مال اوست كافی هم بر فرض اینكه ما سندبه كافی نداشته باشیم داریم اما بر فرض اینكه ما سند به كافی نداشته باشیم كافی احتیاج سند ندارد كافی چیز واضحات است كه كافی مال كلینی است كتب اربعه  جزء واضحات است كه مال این ائمه حدیث است اما مثلا كتاب حریز‌بن عبدالله كه صاحب سرایر از ایشان نقل می‌كنند ما سند برآن نداریم باقی می‌ماند این فرمایشی صاحب سرائر كه از كتاب حریز‌بن عبدالله می‌گوید من نقل می‌كنم خود ایشان هم كه سندی ذكر نكرده‌اند كه من با چه سند آن را از كتاب حریز نقل كنم ظاهر این است كه ایشان از كتاب حریز نقل كرده است و پیش ایشان ثابت بوده كه كتاب مال حریز است به طور اجتهاد شهادت مثل شهادت‌های دیگری كه به طور اعیان باشد نیست آن یك اجتهادی است از صاحب سرائر با این كه واسطه مابین او و مابین حریز زیاد بوده است  ما هم دلیلی نداریم براین كه ایشان از سند نقل كرده و ظاهر این فرمایش ایشان در همه اینها این است كه خود كتاب پیش او بوده نه سند بر كتاب داشته و إلا جای این بود كه در آخر سرائر ذكر بكند اینجا ذكر نفرموده‌اند این را می‌فرمایند كتاب چی و هو كتاب معتمد بله پیش ایشان كتاب محتمل بوده و ایشان هم یا سند داشته است برای ما ذكر نكرده است یا آنچه كه ظاهر است این است كه سند نداشته لكن قرائن پیش ایشان قائم بوده است كه با آن قرائن اعتقادشان این بوده است كه این كتاب،كتاب مثلا حریز‌بن عبدالله است و مانه سند داریم به كتاب حریز‌بن عبدالله نه قرائن داریم به این مطلب و نفرمایش ایشان یك شهادت عینی است كه ما از ایشان قبول بكنیم اجتهاد است و ممكن است قرائنی كه پیش ایشان قائم شده كه كتاب حریز‌ این كتاب مال حریز‌بن عبدالله است این قرائن اگر پیش ما بود ما نتوانستیم اعتقاد پیدا كنیم بنابراین این روایت بعد از سند ما نمی‌توانیم به آن اتكاء كنیم و اساس مطلب كه ما بخواهیم تعارض مابین به آن روایت با آن روایت بندازیم اساس آن غیر صحیح است حال بر فرض اینكه تعارض مابین رواتین باشد و یك وقت این است كه ما قائل بشویم به اینكه بین عامین من وجه و بین متباينین در این جهت فرق نیست كه هر دو جزء اخبار علاج هر دو اینها را می‌گیرد این محل اشكال است كه آیا عامین من و جه را ما می‌توانیم معامله تعارضی كه عمل كنیم به اخبار علاجیه جزء آنها می‌توانیم حساب كنیم یا نمی‌توانیم حساب كنیم.
     یك احتمال این است كه نه ما آن چیزی را كه دلیل داریم بر آن بحسب روایت ما ظاهر در این است كه متباین بوده است  يكيش ،یكيش را و متابین بحسب ظاهر حالا اگر چنانچه خیر با القاء خصوصیت اینها گفتیم نه اینطور هم نیست اگر چنانچه تعارض نداشتيم بین اینها به این معنا كه اخبار علاجيه در اینجا بياورديم كه بحسب قاعده باید سقوط بكند وقتی سقوط قاعده این است كه من اگر شك كردم در وقت باید نمازم را در ظهر شك كردم در وقت باید نمازم را اعاده بكنم این روایت بود اگر چنانچه ماسندش را درست می‌دانستیم این روایت بود كه یعنی دلالت آن را هم درست می‌دانستیم این روایت بود كه ما را وادار می‌كرد درالشك بعد‌العصر در چی وقتی تعارض كردند سقوط كرده‌اند هر دو آن‌ها از حجیت ما دیگه نمی‌توانیم به این روایت عمل بكنیم.
     نباءعلیه قاعده تجاوز كه قاعده عمومی است به او عمل كرده و اگر چنانچه گفتیم اخبار الهیه در اینجا هم می‌آید و ما نتوانستیم كه مثلا علاج را یعنی توانستیم كه جمع عقلائی ما بین این دوتا بكنیم و باید رجوع كنیم به چیزهای كه مرحجاتی كه هستش اگر موافقت كتاب را ما اعم دانستیم از آن كه كتاب خدا باشد یا چیزهایی كه رسول اكرم فرموده است كه در نصوص ما هم هست كه عرضه دارید به سنت رسول‌الله یا اعم از آن و روایات خود ائمه(ع) باشد كه در بعضی روایت هست كه به روایات ما عرضه بدارید اگر چنانچه اینها هم مرحجات دانستيم یعنی همانطور كه موافقت كتاب جزء مرحجات بود موافقت اینها هم جزء مرجحات بود موافقت با او و همچنین روایات كلما شككت فیه مما قد مضی و در بعضی از آنها هم دارد اگر هم وقت باقیست باید اتیان بكنی اینها مرحج می‌شود و اگر چنانچه این را از این هم دستمان كوتاه شد مرجح اینها يعنی بعد سقوط دیگر مرجح می‌شود.
    بناءعلیه‌ این روایت حریز‌بن عبدالله كه چیز نقل  كرده اولا سندش اشكال دارد و ثانیا دلالتش بر آن معنا ثابت نیست بلكه بحسب آنطور كه ما عرض كردیم دلالتش غیر آن است و مطلب برخلاف آن چیزی است كه گفته شده است و ثالثا اگر چنانچه تعارض مابین آن‌ها باشد مرجح با آن طرف است و رابعا اگر چنانچه سقوط پیدا بكند باز مرجح عبارت از روایات قاعده تجاوز است این راجع به آنجای كه من شك در نماز بكنم بعد نماز عصر شك بكنم اینكه نماز ظهر را كرده‌ام یا نه حالا یك فرعی كه دنبال این هست كلما شككت فيه مما قد مضی همین را می‌خواهیم عرض كنیم كلماشككت فیه مما قدمضی‌ ازآن در می‌آوریم این معنا را كه اذالم یمضی‌الوقت باید اعاده بكند در بعض از روایات هم دارد این را كه اگر در محل هستی اعاده بكن بعضی روایات هم استفاده می‌شود چون مقام تحدید است استفاده می‌شود مفهوم استفاده می‌شود بعضی هم به طور تعلیق است یك مطلبی كه دنبال این است باید یك تعرضی به آن كرد این است كه اگر بین نماز عصر من شك كردم وقت موسع است همین فرع است كه وقت موسع است این فرع این بود كه بعد از نماز عصر من شك كرده‌ام كه آیا نماز ظهر آورده‌ام حرفمان را گفتیم حالا اگر بین نماز عصر من شك كردم كه آیا نماز ظهر را آورده‌ام یا نه آن‌جا را باید چه بكنیم.