• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • قضیه محل عادی كه كس ادعا بكند كه مضی اعم از مضي از محل عادی است و از محل شرعی این چند وجه می‌شود برايش گفت ببینیم همه می شود یا نه یكی قضیه اطلاق كه كلما شككت فی ما مضی قد مضی فمضه كما هو این اطلاقش اقتضاء می‌كند كه مضی محل شرعی او محله العادی ما یك جوابی از اطلاق دادیم یك چیز دیگری هم هست آنجا و آن این است كه نسبت مضی را به خود ذات شیئ دادن این نسبت را غیر ما هو له است یعنی مجاز است خودشیئ مضی ندارد معنی به اعتبار وقت است به اعتبار محل است كه آن هم باز به اعتبار گذشتن وقت است اصلا مضی مال زمان است شاید در زمانیات هم كه نسبت داده‌اند بازبه اعتبار زمان است.
     بناءعلیه كلما شككت فیه مما قد مضی این حقیقت ادعای است بنابراین كه جمیع مجازات برگشت می كند به حقیقت ادعای و مصحه ادعا كه مصحه این نسبت به ذات این شیئ با اینكه ذات شیئ مضی ندارد ممكن است كه به اعتباراين معنا باشد مصحه این دعوا این معنا باشد كه چون شارع مقدس یك محلی برای این شیئ قرار داده است و آن محل گذشته است زمانش دیگر آن محلش رفته است از بین و گذشته است از آن جهت چیزی كه محلش بحسب ما قرره شرع گذشته باشد یصحه ادعای اینكه این خودش گذشته است این گذشتن كه نسبت به خودشيئ می دهند حالا اینكه خودشی از امور نیست كه گذشتن داشته باشد به واقع این به اعتباراين كه مصحه این ادعا این است كه این شیئ از باب اینكه یك محلی داشته است پیش شارع مقرره بوده است یك محلی پیش شارع از این جهت آن محل چون گذشته است و دیگر حالا آن محل نیستش از این جهت یصحه اینكه ادعا بشود كه این خودشیئ گذشته است و یمكن كه مصحه دعوای محل عادی باشد یك كسی بگوید كه چون این عادت كرده است این آدم با اشخاصی كه عادت كرده‌اند باید این شیئ را در یك همچین محلی بیارند حالی كه بر خلاف عاده مثلا در وقت دیگر بخواهد بجا بیاورد این محل عادی رامی شود گفت كه گذشته است و چون محل عادی این شیئ گذشته است نسبت به خود این شیئ بدهند ادعا كه این خودش گذشته است و یحتمل كه هر دوجهت لحاظ شده باشد گذشتن هم،گذشتن محل باشد و هم گذشتن محل شرعی باشد و هم گذشتن محل عادی باشد اگر این هر سه بود ادعایش مصحه داشته باشد یك وقت این است كه ادعا مصحه ندارد مگر با جمع بینهما هر دوآنها به احتمال رابع است كه هم مضی زمانه عادی شده باشد و هم مضی زمان مقرر شرعی شده باشد كه مجموع هر دو را باید اعتبار كرد كه چهار احتمال بشود احتمال مضی مصحه ادعا مضی زمان عادی باشد، مضی زمان شرعی باشد این دو تا احتمال و اعم از مضی این ولو كه چه این باشد چه او این هم احتمال ثالث و مضی هر دو كه هم زمان شرعی یعنی وقت شرعیش گذشته باشد وقت عادیش گذشته باشد كه این هم احتمال رابع است اینجا در باب اطلاقات كه ما می گوییم كه اطلاق اقتضای این را می كند این است كه یك موضوعی را ما موضوع حكم شرعی قرار بدهند و قیدی نیاورند و مقام بیان هم باشندمثلا فرض كنید كه اعتق رقبه اگر چنانچه تخلف كردی نذرت مثلا اعتق رقبه این اعتق رقبه كه فرموده است رقبه كه یك ماهیت است یك طبيعتی است و می شود كه طبیعتی  مقید باشد به شیئ و می شود كه بی قید باشد وقتی این طبعیت راذی قید در تلوحكم قرارداده‌اند بحسب حكم عقلائی عقل این است كه همین طبیعت بحسب نفسه وبی قید موضوع از برای حكم است اگر قیدی داشت خوب مقام بیان بود خوب آن قید را ذكر كند حالا اینكه قید راذكر نكرده است و این را موضوع قرار داده است از برای قضیه معلوم می‌شود تمام موضوع عبارت از این است قید دیگری ملحق به این نیست در باب اطلاقات اینطور گفته می‌شود اینجای كه خود موضوع،موضوع حكم نیست كلما شككت فیه مما قد مضی خود مضی موضوع حكم نیست بلكه موضوع حكم یك چیز دیگری است كه ادعا به این نسبت داده شد مضی یك امر دیگری است كه ادعا به آن می گویم مضی در اینجا نظیر آنجانیست كه چون یك حكمی را موضوع قرار دادی و قید قرار ندادی بر ايش پس معلوم می‌شود مطلق است اینجا ما باید ببینیم مصحه ادعا چی هست این را موضوع قرار داده كه كلما شككت فیه مما قد مضی این هم مجاز است ما مضی مجاز است و چون در مجازات مجاز بنابراین است كه یعنی بنا ما براین است كه حقایق ادعائیه هستند و حقایق ادعائیه مصحه لازم دارند باید ببینیم مصحه چی هست محتمل است كه مصحه همان مضی وقت شرعی باشد و ممكن است مضی،مضی وقت عادی باشد و ممكن است آن دو قسم دیگر كه هر دو باشند یا خیر اطلاق باشد كه هر كدامش كافی باشند اگر همه اینها در مصحه بودن صحیح باشد ما راهی نداریم كه بگویم این قسمش است یا آن قسمش هست یا آن قسمش هست تنها ما از خارج می دانیم كه معنی وقت شرعی بلا اشكال هست ما این را از خارج فهمیدیم اگر ما نبودیم و مطلب خارجی علم خارجی می‌گفتیم  محتمل است كه مضی مصحه ادعا گذاشتن وقت شرعي باشد آن صحيح است ادعايش ممكن است مصحه وقت عادي باشد آنهم صحيح است ادعائش وممكن است كه آن دو قسم ديگري باشد و اما ما از خارج این مطلب را می‌دانیم بحسب روایاتی كه وارد شد است در باب قاعده تجاوز كه تطبیق شده است بر محل شرعی در مواردی این مطلب معلوم است كه مضی شرعی هست بلا اشكال پس این مضی شرعی كه هست مصحه ادعا هم هست اینطور نیست كه اگر چنانچه آن یكی نباشد یك ادعای تمام نباشد اگر خود شارع مقدس یك چیزی را محل مقرر قرار داد بحسب قانون مثلا كلیش برای صلاه یك محلی قرار داد برای اجزاء صلاه یك محالی قرار داد و بعد مضی ‌اش را كه گفته است در اینجا نسبت به غیر ما هو علیه داده شد ما بخواهیم بگوییم كه آیا این مصحه دارد یا نه بلا اشكال مصحح از جهت مضی شرعی بلا اشكال هست وقتی این مطلب بلااشكال هست و از آن طرف هم دخول آن در قاعده تجاوز دخول این تجاوز ازمحل شرعی در قاعده تجاوز بلا اشكال هیچ كس درآن شبهه نكرده هیچ اشكالی درآن نیست در روایات هم بر مطلب شده است آن مقداری را كه ما می‌توانیم اثبات كنیم كه مصحه ادعاست و ادعا روی این ضمینه شده است همین تطبیق است زائد بر او دلیلی مانداریم كه شارع آن هم اعتبار كرده باشد مثل آن اطلاقات نیست كه یك چیزی را موضوع حكم قرار داده باشد خودش موضوع حكم است موضوع حكم قرار داد وقتی قید نداشته باشد این یك چیز دیگری را در اینجا ذكر كرده است مجازآ الی مصحه ادعايش یك چیزی مصحه ادعا این هم باشدصحيح اين هم باشداين يك چيز ديگري را در اينجا ذكر كرده مجازاالي مصحه ادعايش يك چيزي مصحه ادعا اين هم باشدصحيح اين هم صحيح است آن همباشد صحيح لكن چون ما مي دانيم از خارج كه محل شرعي حتما وارداست در روایات چی پس آن لحاظ شده است بلا اشكال و اما دیگری سایر جاها لحاظ شده باشد این دلیلی نداریم برآن.
     بناءعلیه از راه اطلاق هم نمی‌توانیم این مطلب را درست كنیم علاوه براینكه همان معنای كه عرض كردم كه اگر از این مطلب هم بكنیم بحسب نظر عقلاء اگر چنانچه شارع خودش یك مقرراتی داشته باشد یك محالی از برای اجزاء داشته باشد بعد دلیل بگوید كه اگر گذشت چطور آدم دیگر می‌شنید همینی كه من خودم قرار داده‌ام نه اینكه اختياردست مردم است اگر عادت كرده‌اند آن هم هست اگر عادت نكرده‌اند مختلف بشود یكی عادیش است یكی عادیش نیست كه بطور حرج مرج مثلا یك همچنین چیزی باشد بحسب قاعده این نیستش این یك راه است كه كسی محل عادی را بخواهد بگوید یك راه دیگر هم كه به آن تمسك شده است این است كه گفته شده است كه این بعض روایات كه وارد شده در باب وضو كه هوحین یتوضؤ اذكر یا هو قرب الی حق كه در بعضی دیگری وارد شده است این دلیل بر این است كه خیر اگر انسان عادتش به یك معنای شد حین یتوضؤ است آن را می‌آوردش حین یتوضؤ اذكر برای افاده محلی است كه هم از محل عادی یا شرعی باشد این ضعیف تر از آن احتمال است برای آنی كه حین یتوضؤاذكر بعد ما كان خودش  هست كنایه است كه حالا ما در مقام صحبت این نیستیم حین یتوضؤ اذكر این ملاك جعل است این حكمت جعل است و حین یتوضؤ اذكر معناش اگر هم فرض كنید ما بخواهیم احتمالیت اینها درست كنیم این مربوط به این است آدمی كه تكلیفش این است كه یك كاری را انجام بدهد و در حالی كه می خواهد انجام بدهد می خواهد از عهده تكلیف خارج بشود آن وقت ذكر تر هست تا حالا كه وقت گذشته است این ربطی به این ندارد كه اگر چنانچه ذاكر باشد در محل عادی بجا مي آورد آدم مناسبت ذاكر بودن با اینجا این است كه آدم ذاكر مامور به را همان طور كه هستش بجا می‌آورد بحسب اجزاء شرایط مامور به راهمانطور كه هستش بجای آورد مگر اینكه یك غفلتی بكند اما آدم هم معنی ذاكر مناسب با این باشد كه اگر چنانچه انسان عادتش هم به این چیز شد می آورد روي این عادت تناسب با حین یتوضؤ اذكر ندارد این هم وجه غیر صحیحي است ولو بعض از اعاظم فرمو‌ده‌اند مثل شیخ .
    وجه دیگری كه می‌شود باب آن تلمذ یا استدلال كرد این است كه در روایات وضو و غسل این تعبیر هست كه اگر چنانچه در حال وضو شك كردی در یكی از چیزهای وضوئت آنجا چه و اگر چنانچه از حال وضو خارج شدی و داخل شدی فی حال آخر از حال وضو خارج شدی و داخل شدی در حال آخراگرداخل در حال آخر شدی ایگر اعتنا به این شك نكن در باب غسل هم همین معنا هست كه اگر چنانچه در حال دیگر وارد شدی صلاه و غیرها دیگر اعتنا نكند كسی بگوید كه حال آخر اعم از این است كه حال عادی باشد مثلا اگر من شك كردم در مسح پای چپ و من حالا مشغولم كه خشك  كنم چیز را برداشتم كه صورتم را خشك كنم این از وضو خارج شدن و فی حال آخروارد شدن برآن صدق می‌كند .
    بناءعلیه اینجا هم كه اگر چنانچه یك مطلبی باشد فی امر عادی باشد خارج شده از یك مطلبی در یك امر عادی مأنوسي باشد اینهم صدق می‌كند یا اگر در باب غسل من در غسل طرف چپم شك بكنم و وارد شدم در یك بازار برای شغلی اینهم صدق می‌كند برآن این مطلب هم اشكال دارد برای اينكه ما ببینیم حال وضو عبارت از چی هست .
    اینهم اشكال دارد بر اینكه ما باید حساب بكنیم محل وضو كه آدم یك وقت ازآن گذشته یك وقت ازآن نگذشته چه وقت است اگر چنانچه من غفلت كردم ملتفت بوده‌ام كه الان باز مسح پا را مثلا یا مسح پای چپ را نكشیدم ملتفت این نبوده‌ام پا شدم یك قدری راه رفتم لكن رطوبت بود بلكه عمدا هم مانع ندارد مادامیكه رطوبت دست هست و خشك نشده است این مقدارازفاصله مانعی ندارد كه انسان آنقدر فاصله بدهد این راوبعده مسح بكشد محل وضو حال وضو عبارت از آن حالی است كه انسان باز اجزاء وضو را می‌تواند بهم متصل كند این حال وضو است از اولی كه انسان وارد وضو می شود در حالت وضو است تا آن وقتی كه دیگر گذشت دیگر اگر چنانچه بخواهد الان مسح بكشد دیگر وقت مسح گذشته است دیگر وقت مسح گذشته است تمام اینها حال وضو است ولو در این وقتی كه‌ می خواهد..... باز هم حال وضو است حالا ما فرض كردیم كه این برداشته است و ملتفت شد كه این مسح نكرده این الان حال وضو است و لهذا باید مسح بكند پس الآن بحسب خود این روایت كه می‌گوید اگر حال وضو هست باید بر گردد و بجا بیاورد اگر شك كرد باید بجا بیاورد و اگر از حال وضو خارج شد حال وضو و خروج از حال وضو عبارت از این است كه حال وضوئش آن وقتی است كه بتواند الان مسح را هم بكشد و حال خروج از وضوئش آن وقتی است كه اصلا گذشته باشد وقت لهذا این آدم دو حال دارد یك حالی است كه می‌داند كه الآن حال وضوئش گذشت دیگر یعنی گذشته است ورطوبتش هم از دستش رفته است اینها یك وقت هست كه این مطلب اینطور نیست حال وضوئش باز محفوظ است یك مطلبش هم مورد شك هست كه آیا حال وضو است آنجائی كه حال وضوئش محفوظ نیست و بكلی دیگر همه مطالب گذشته است آنجا ما ملتزمیم كه قاعده تجاوز جاری است آن جای كه حال وضوئش باقی است الآن و آن شك كرده وارد می‌كند لكن حال وضو است الآن ركوع محفوظ است باز آنجا هم بحسب این روایت همین روایتی كه به آن تمسك كرده‌اند بحسب این روایت باید بگردد و مسح بكند آنجائی كه مورد شك استصحاب بقاء حال وضو را می‌تواند بكند با استصحاب بقاء حال وضو الآن شكش را بگوید كه شك من در حال وضو است او علی اشكال فی ذلك در هر صورت در باب غسل هم همینطور است انسان در حال غسل بودن نه معناش این است كه دارد صورتش را می‌شورد یعنی این غسلی كه مقرر است كه سر، طرف راست،طرف چپ چی باشد این یك وقت انسان در بین غسل است اگر كسی الان سرش را شست و فردا می‌خواهد طرف راستش را بشورد می‌گویند مجاز است و ابطالش نكرده باشد.
     بناءعلیه ما حال غسل را باید حساب كنیم حال آخر حال غسل را باید حساب كنیم یك وقت انسان وارد می‌شود در یك حالی مترتب بر غسل است مثل اینكه وارد می‌شود بر نماز آنجااز از حال غسل دیگه گذشته بعد از حال غسل ديگر گذشته بعد از حال غسل وارد شده است در حال دیگری یك وقت این است كه نه در نماز وارد شده رفته دارد تجارت می‌كند كاری به نماز ندارد اینجا باز در حال غسل است .
    بناءعلیه با این روایتی كه اگر می‌گوید از حال غسل گذشته است آن وقت در حال آذر وارد شده است معنای حال آذر این حال است كه از حال غسل گذشته آن وقت در حال آخر وارد شده معناي حال آخر اين حال است كه از حال غسلي دیگر تمام شده باشد مثل اینكه مثلا غسلش رابهم زده باشد كه یا آنجا كه اصلا درست نمی‌شود آنجائی كه وارد شده باشد در نماز وارد شده باشد در چیز مترتب به غسل اما تا وارد نشده باشد مترتب بر غسل این الان در حال غسل است .
    بناءعلیه با این وجه هم مطلب را نمی‌شود درست كرد روی این مطالب خوب ما باید اعتنا به شك اگر چنانچه نماز ظهر را شك داریم كه خوانده‌ایم یا نه و نماز عصر را خواندیم بخواهیم با قاعده تجاوز درست كنیم به اعتبار این مطالبی كه عرض كردیم كه یا مثلا تجاوز است از باب اینكه شرط بوده است اینها مطالب درست نمی‌شود اما در مورد یك نصی است كه ما ببینیم در مورد آن نصی باید چه بكنیم.