در شك بعدالوقت مطلب گذشت كه اعتنا لازم نیست ادله تجاوز هست و هم دلیل خاص لكن حالا در بعضی موارد محل صحبت است .
یك مورد اینكه سه ركعت از وقت گذشته باشد یا دو ركعت یا یك ركعت حالا این بعد از اینكه وقت گذشته و به اندازه سه ركعت صلاه یا كمتر باقی مانده است آیا میتوانیم با قاعده بعد تجاوز و با قاعده من ادرك این مطلب را درست كنیم این مطلب موقوف است كه چند تا مطلب درست باشد اگر آن مطالب درست شد ممكن است كه با قاعده من ادرك ما این خارج وقت را هم كه بلا اشكال به حسب ادله اولیه وقت تا غروب است وقت تا طول شمس است چند تا مطلب اگر چنانچه درست بشود ما میتوانیم ادعا كنیم كه در این وقتیهم كه به قاعده من ادرك خارج وقت را كه نمازش واقع شده است صحیح است در اینجا هم شك بعدالوقت است و با قاعده تجاوز به ضمیمه قاعده من ادرك مطلب را تمام كنیم یك مطلبی كه باید تمام بشود این است كه بعد از اینكه بلا اشكال ادله من ادرك توسعه حقیقی در وقت نداده است اینطور نیست كه ادلهای كه وارد شده است راجع به وقت و وقت را تا غروب شمس قرار داده است یا تا طلوع آفتاب قرار داده است دلیل مدرك بگوید كه نه وقت بیشتر از این است بحسب واقع بعد از اینكه این بلا اشكال نیست و لو اینكه احتمالش در كلمات به طوری كه شیخ طائفه نقل میكنند و سابق هم ما این مطلب را تعرض كردیم احتمالش در كلمات قوم بوده است لكن بلا اشكال این طور نیست آن وقت ان احتمالاتی كه صحیح هست اگر بعض از آن احتمالات صحیح به حسب تصور صحیح آنها ثابت بشود ضمیمه بعض حرفهای دیگر ممكن است كسی این معنا را تصدیق كند .و آن اینكه من ادرك را كسی بگوید كه این تنزیل كرده است خارج وقت را به منزله داخل و تنزیلش هم به طور اطلاق است و در جمیع آثار است كسی بگوید كه از من ادرك صلاه فقد ادرك صلاه فی وقتها و امثال اینها یك احتمالی هست كه این طور كسی بگوید كه كسی كه ادراك كرد یك ركعت از وقت را این وقت را ادراك كرده است مقصود این باشد كه این خارج وقت برای آن كسی كه ادراك كرده وقت را به اندازه یك ركعت خارج وقت بهتر از وقت است اگر چنانچه این مطلب بتوانیم از این روایات ثابت بكنیم و بعد هم اینكه اطلاق تنزیل هم در كار باشد كه در همه آثاراین وقت خارجی تنزیل شده است به منزله وقت آن وقت یك مقدمه دو، سه تای كه میخواهیم عرض كنیم ثابت میشود حالا ما اول راجع به این صحبت بكنیم كه شاید اعم مقدمات باشد این است كه احتمالات زیاد است در من ادرك و ما هم سابقا در باب اوقات تعرض كردیم به مفاد من ادرك احتمالاتش لكن حالا به طور اجمال اشاره باز عرض میكنم كه برای اینجا ببینیم كه آی میتوانیم تشبث كنیم.
یك احتمال این است كه این ادله من ادركالوقت به قدر صلاه من صلاته فقد ادركالوقت در بعضی روایات هست من ادرك ركعتا منالصلاه فقد ادرك لصلاة در بعضی روایات آوردهاند من ادرك ركعتا من صلاه فقد ادرك صلاه فی وقتها یا ادرك ادات فی وقتها امثال این طور تعبیرها كه از همه واضحتر كسی بخواهد چی بكند من ادرك منالوقت فقد ادركالوقت است كه شیخ الطائفه به عنوان مرسله این را نقل میفرمایند و فی لفظ من ادرك ركعتا منالوقت بعد ادركالوقت البته روایاتی كه اینجا وارد شده است مرسلاتا إلا یكی از آنها لیكن قوم بینها تشبث كردهان به این نبوی من ادرك ركعتا منالصلاه فقد ادرك صلاه این مورد فتوی است و قوم هم تشبث كردهاند به آن از ایین جهت از جهت سندش راجع به این مرسه اشكال نیست حالا ما آنكه از همه .
اینها زائدتر است برای این ادعا كه وقت خارج را وقت قرار داده این مرسله رأی خواهد شرط بكنیم من ادرك ركعتا منالوقت فقد ادركالوقت این از دو جهت مورد بحث هست یكی اینكه من ادرك ركعتا منالوقت فقد ادركالوقت می خواهد وقت خارج را منزله وقت قرار بدهد كه احتمال این وقت خارج را میخواهد منزله وقت قرار بدهد حالا یا خود مفاد مثلا كسی ادعا كند این است یا اینكه لازمه یك همچنین مطلبی كه من ادرك ركعتا منالوقت فقد وقت لازم این،این است كه وقت را توسعه داده باشند و توسعه حقیقی خلاف واقع است پس توسعه تنزیلی هست خارج وقت را تنزیل كرده منزله و فرموده است كه كسی كه یك ركعت از صلاه را در وقت ادرك كند ادرك الوقت.
یك احتمال این است كه وقت خارج را تنزیل كرده باشد منزله وقت .
یك احتمال دیگران این است كه ادراك صلاه را ادراك صلاه ركعتا واحده را منزله ادراك صلاه در وقت قرار دادهاند اینكه وقت را منزله وقت قرار داده است ادراك صلاه یك ركعت از صلاه را در وقت این ادراك به منزله ادراك صلاه است در وقت این هم یك احتمال است كه اگر این احتمال است دیگر ما نمیتوانیم با ادله من ادرك مطلب را ثابت كنیم اگر آن احتمال سابق باشد كه وقت را تنزیل كرده منزله وقت خارج را تنزیل كرده منزله وقت آن میتوانید این جهتش را درست كنیم تا بعد ببینیم تنزیل مطلق است یا باز تنزیلش هم درآن اشكال است تنزیل مقید ممكن باشد ولی خوب مقابل آن احتمال این است كه من ادرك ركعتا منالوقت فقد ادركالوقت ما سابقا عرض كردیم كه از چیزهای كه تبعید می كند كه وقت را منزله وقت قرار دادهاند این است كه حقیقت، حقیق ادعای است واقعا كه ادراك نكرده است وقت را تنزیل است و حقیقت حقیقت ادعای است در حقایق ادعای آن چیزی كه واقع است آنها منسی است است آنها مثلا اگر كسی گفت رأیت اسدا و دنبالش یك آثاری از انسانیت بار كند برآن این با ادعا مخالف است بر اینكه میگوید اسد دیدم آن وقت وقتی كه بخواهد چی بكند مثلا بچه اسد هم هرچی هست میگوید بچههاش هم شبل است محلش هم در جنگل است این طور چیزها مطابق بلاغت میشود .
اما اگر بگویید من رأیت اسدا بازید داشت صحبت میكرد این یك كلام منحطی است و با تنزیل ضافات دارد با حقیقت ادعائیه منافات دارد كه وقت است ادركالوقت این وقت است در عین حالی كه گفته وقت است نمیتواند بگوید من ادرك ركعتا منالوقت ادركالوقت این معنایش این است كه ملاحظه ادراك ركعت را كرده كه خارج وقت نیست. بناء علیه این تنزیل یك تنزیل بعیدی است .اما من ادرك ركعتا منالوقت ادراك مانع ندارد كه تنزیل بشود منزله ادراك چنانچه از محتملات هم این است كه مدرك را منزله مدرك تمام قرار داده باشد من ادرك ركعتا منالوقت بگویم كه معناش این است كه المدرك ركعتا منالوقت مثل آن كسی است كه مدرك تمام وقت است مدرك تمام وقت است این هم یك احتمال است كه مدرك را منزله مدرك ركعت را منزله مدرك تمام وقت قرار داده.
یك احتمال دیگر این است كه اینها هیچ یك از اینها نیست تنزیل هم نیست این حرفها نیست بلكه درباب صلاه كه وقت دارد اولش عبارت از اول ظهر است مثلا صلاه ظهر و آخرش عبارت از غروب آفتاب است نمیخواهد یك چیزی را تنزیل یك چیز دیگر بكند میخواهد بفرماید احتمالا میخواهد بفرماید كه در نماز یك ركعتش هم كه در وقت اتیان شد كافیست چنانچه جلو هم در نماز اگر چنانچه من وارد نماز شدم و یك جزء از نماز را در وقت ادراك كردم آنجا هم اگر كسی به ادله من ادر بخواهد تمسك كند باید یك ركعت از آن را ادراك كند كن روایات دیگری هست بعضی روایات هست كه اگر چنانچه باز از نماز خارج نشدی وقت وارد شده و لو مثلا آخر ركعت آخر وارد نیاز شد و تشهد وارد وقت شد به حسب آن روایت آن هم ادراك وقت را كرده و جاز صلاته احتمال این است كه همان جور كه در آجا اینطور بود كه وقتی جلو را تنزیل كرده باشند منزله وقت اینجا هم تنزیل نیست این معنا ر بخواهند افهام بفرمایند كه در وقت اگر كسی یك جزء نمازش در وقت واقع شد در طرف اول هر جزئی میخواهد باشد در طرف آخر به قدریك ركعت اگر این مقدار از صلاه وارد یعنی نماز را ادراك به این مقدار كرد این در این كه نمازش تام است كافی است همین مقدار،همین مقدار از ادراك نه اینكه ادركالوقت بخواهد وقت را منزله وقت قرار بدهد بخواهد مدرك را منزله مدرك قرار بدهد میخواهد بگوید ادراك وقت همین قدرآن كافی است ادراك ركعت ادراك وقت آن كافی است همین مقدار بیشتر از این ما لازم نداریم جاز صلاته در روایت دیگری هست اگر این احتمال هم باشند كه این احتمال اصلا دیگر اساس استدلال را از بین می برد و این چند تا احتمال را آن كسی كه مدعی است كه با من ادرك میتواند درست كند باید مدعی بشود كه در بین این چند احتمال آن احتمال اولی صحیح است كه ادراك كرد كه كسی كه ادراك كرد ركعتی از وقت را كمن ادركالوقت یعنی وقت را تنزیل كرده منزله وقت. وقت خارج را تنزیل كرده است منزله وقت اگر این را بخواهد ثابت بكند تا این اندازه اگر كسی مدعی شد كه این مراد است خوب یك جزء از مطلبش ثابت است لكن خوب این هم نمیتواند ثابت بكند برای اینكه این احتمالات دیگری كه هست من ادرك ركعتا ادركالوقت به نظر نزدیكتر به ذهن میاید كه ادراكش را میخواهد منزله ادراك قرار بدهد این احتمال آخری هم یك احتمال بعیدی نیست كه انسان بگوید كه نه اصلا قضیه تنزیل نیست در كار همین مقدار است كه ادراك صلاه در وقتش بیشتر از این لازم ندارد كه یك مقداری از آن توی وقت واقع بشود بعد طرف اول وقت یك جزئش در طرف آخر وقت یك ركعتش بنابراین این جزء از ادعا را نمیتواند ثابت كند .
حالا ما اگر تسلیم شدیم راجع به این جزء از ادعا كه نه ادراك ركعت من ادراك وقت است و ادراك وقت هم مراد این است كه وقت خارج را تنزیل كرده منزله داخل آن وقت یك صحبت دیگر هست و آن این است كه آیا تنزیل در همه چیز هااست عموم تنزیل اطلاق تنزیل ما داریم یا در فقط ادراك وقت است اگر من گفتم كه تو فقط بنا تنزیل كردیم ما خارج وقت را منزله وقت در این كه تو ادراك كردی نمازت را در همین ادراك، تنزیل كردیم تنزیل خارج منزله واقع قبول اما مقدار تنزیل یك وقت تنزیل به طور اطلاق است كه در همه آثار تنزیل شده است منزله وقت اگر در همه آثار تنزیل شده باشد من اگر در این موقع شك هم كردم كه نماز را خواندم یا نه شكم بعد در وقت است .اما اگر چنانچه نه فقط در ادراك نماز همین حیث، حیث ادراك نمازش تنزیل كه من ادرك ركعتا منالوقت فقد ادركالوقت این وقت من حیث ادراك صلاه اما وقت من حیث اینكه شك در واقع شد درآن شك در وقت است این عموم تنزیل نداریم یك همچین عمومی ندارد تنزیل بلكه شاهد درآن هست كه همان ادراك را میخواهیم ادراك صلاه رامی خواهد درست بكند من ادرك در همه روایات هم ادرك است، الا در بعضی كه ادرك نیست آن هم اگر چنانچه نمازش را خوانده است آنقدر خواند دیگر اصلا تنزیل نیست كه از او هیچ استفاده هم نمیشود اینهایی كه ازآن امكان استفاده تنزیل دارد كه عمدهاش عبارت از این مرسله خلاف است كه من ادرك ركعتا منالوقت فقد ادرك الوقت یا ادركالاصل فی وقتها این یك احتمال این است كه این تنزیل كرده باشد ادراك وقت را منزله وقت صلاه وقت خارج رامنزله وقت صلاه اما در همین مسئله ادراك كه نمازت نماز صحیح است نمازت نماز اداست نماز اداست اما این معنا هم كه این خارج وقت اگر شك هم كردی در داخل وقت واقع شده است اگر مثلا اثر دیگری هم وقت دارد آن اثر دیگر هم برآن مرتب كنی این معنا را ما انكار داریم كه یك همچنین معنای كه تنزیل ازآن واقع بشود و تنزیل مطلق باشد و در همه آثار باشد هم در تنزیلش اشكال شد هم در اطلاق تنزیلش اشكال داریم این یك مقدمهای از برای این مطلب كه این مقدمه ثابت نیست.
یك مقدمه دیگر اینكه من ادرك ركعتا منالوقت فقد ادركالوقت این میخواهد چی بگوید میخواهد بگوید كه این تنزیل حالا ما فرض كردیم تنزیل است تنزیل برای آن آدمی كه یك ركعت نماز را خوانده است در وقت یك ركعت نماز در آخر وقت یك ركعت نماز خوانده و آن سه ركعت دیگرش خارج وقت واقع شده است تنزیل راجع به این است كه من صلی و وقع ركعتا من چنانچه در بعضی روایات دیگر هست ركعتا من مخالفت این جاز صلاته این معنا را میخواهد بگوید كه من ادرك ركعتا منالوقت یعنی كسی كه نماز خوانده است و این نمازی كه خوانده است یك ركعتش در وقت واقع شده است مثلا متوجه نبوده است كه حالا آخر وقت آن قاعده را كه مثلا نمیدانسته است خیال میكرده وقت است نماز خوانده بعد معلوم شده است كه نه یك ركعت در وقت واقع شده و باقیش در خارج وقت واقع شده این تنزیل برای آن آدمی است كه یك ركعت نماز خوانده باشد یا نه این یك قاعدهای است نظیر اینكه بگویند كه كسی كه نمازش را از اول ظهر بخواند مثلا فضیلت دارد كسی كه ادراك اول وقت را فضیلتش كذاست. این یك قاعدهای است كه می]واهد یگوید اول وقت فضیلت است وقت فضیلت است اینجا هم كسی بگوید كه این نظر ندارد به وجود خارجیه ادراك ركعتا نظر به این معنا كه ولو با این تعبیر گفته نظر به این معنا دارد كه یك ركعت اگر در وقت واقع شد نماز در وقت واقع شده اگر یك ركعت در وقت واقع شد و لو با تعبیر من ادرك فرموده است لكن كسی بگوید كه نه ما ازآن نمیفهمیم كه باید حتما اینطور مثلا حالا این آدمی كه این مسئله را یاد گرفته است كه حكم مال من ادرك ركعتا است اگر مقصود این معنا باشد كه حكم تنزیل مال آن آدمی است كه یك ركعت خوانده این آدمی كه میبیند یك ركعت به وقت مانده لازم نیست نماز بخواند نمازش در وقت حقیقی كه واقع نمیشود اگر نبود ادله من ادرك ما میگفتیم نمازش خوب توسعه هم هست در قضاهای گویم نماز را قضا كند بعدا بخواند اگر چنانچه من ادرك ركعتا منالوقت عبارت باشد از آن كسی كه نماز خوانده است و یك ركعتش در وقت واقع شده است این مال آنی كه تنزیل شده است تنزیل شده است آن نمازی كه خوانده شده است یك ركعتش هم در وقت واقع شده منزله او من نمیخواهم خودم را وارد كنم در این تنزیل نفرموده است كه این وقت وقت است فرموده است كسی كه ادرك یعنی یك ركعت نمازش را خوانده و حالا وقت وارد شد وقت خارج وارد شده است برای این آدم تنزیل است آیا التزامی به این میشود پیدا كرد كه انسان اگر اختیارا مثلا یك وقت مكلف شد كه یك ركعت به غروب داریم یك ركعت به طلوع آفتاب داریم دیگر لازم نیست نمازش را بخواند این نمازش دیگر قضا است یا نه ما از من ادرك این معنا را میفهمیم كه یك ركعت نماز در وقت نه چون تو خواندی بحسب واقع یك ركعت از نماز در وقت بحسب واقع من مقدار یك ركعت اگر چنانچه از وقت باقی مانده باشد این مقدار یك ركعت كه باقی مانده باشد اینجا توادراك كردی نمازت را و حالا هم باشد پابشوی نماز بخوانی اگر مقدار یك ركعت از وقت باقی مانده باشد تو مشمول من ادرك ركعتا منالصلاه هستی تو الآن باید پابشوی نمازت را بخوانی حق نداری تعلیق بیندازی و بگوی كه من كه به وقت نرسیدم تنزیل هم كه ما كسی كه نماز خوانده است و نمازش در وقت واقع شده این اعم از این معناست آن كسی كه نماز را خوانده نمازش یك ركعت در وقت واقع شده مشمول من ادرك است آن كسی هم كه الآن میبیند كه یك ركعت به غروب داریم این هم میبینند كه مشمول من ادرك است و باید پاشد نماز بخواند.
نباء علیه این مقدمه كه من ادرك مال كسی كه میخواند نماز نیست كسی كه مشغول نماز نیست اگر مشغول نماز برای این باشد كه دیگر برای ما فایده نداردبعد شك كنیم خب داردنماز میخواند شكی ندارد.
یك دیگری هم هم كه اگر این ضم به این بشود تمام میشود این است كه در التفات، علم، توجه اینها در این حكم نیست مثل همه احكام همان طوری كه در همه احكام حكم مال واقع است نه حكم ال آدم ملتفت است اگر به آدم بگویند كه نمازت اول وقت از اینجا تا آنجاست نه معنایش این است تو كه ملتفتی نمازت مثلا در این وقت است دراینجا تا آنجا برای تو همچین چیزی هست در اینجا هم میگویم كه كسی بگوید كه من ادرك ركعتا منالوقت لابم نیست ملتفت باشد ادرك به آن معنا نخواستیم كه نماز خوانده باشد كأنه گفته است كسی كه یك ركعت از نمازاش نه این نمازی كه دستش الآن اصلا از نماز یك ركعتش در وقت واقع شداین نماز تمام است و به منزله این است كه تمامش در وقت واقع شده است چه شما ملتفت باشید و چه ملتفت نباشی بنابراین اگر ما بگویم قاعده من ادرك مختار را نمیگیرد كه اختیارا این كار را بكند بلكه ما میبینیم كسی كه مضر اما مختارا كه خودش را رساند به آنجا باید این كار را بكند و معاقب هم هست هر آدمی غافلی وقتی زمان بعدش عبور میكند به یك جای می رسد به آنجائی كه یك ركعت را میتواند ادراك بكند هر آدم غافل و غیر متوجه این نماز نخوانده فرض بفرماید تا رسیده به این مقداری از وقت به حسب واقع خودش هم ملتفت نیست به حسب واقع رسیده به یك مقداری از وقت كه یك ركعت اگر میخواند این یك ركعت را ادراك كرده نظر بود به خواندن ندارد نظر به التفات توجه ندارد كه بگوییم این مال مختار است با مال ملتفت است نظر به این وارد كه واقعیت مطلب این است كه ادراك یك ركعت و خواندن یك ركعت و مقدار یك ركعت وقتی كه باقی مانده از وقت این مقدار ركعت كه باقی مانده است خارج وقت هم مقدار زائدی كه هستش منزله وقت میشود برای آن كسی كه خوانده اینطور برای ان كسی هم كه نخوانده اینطور است منتها حالا این نخوانده نماز مثل این وقت را قرار بدهند برای نماز شفا بخوانید ناز را وقتتان همان است نخوانید نماز هم وقتتان همان است این هم و لو اشكال دارد لكن خیلی هم بعید نیست عهده همان حرف اول است حرف اول را نمیتواند ثابت بكند آن كسی كه قائم بخواهد بشود كه اگر كسی سه ركعت دو ركعت یك ركعت بعدالوقت است شك كند كه آیا نماز خوانده یا نه باید اعتنا بكند برای اینكه این تنزیل شد منزله وقت عموم تنزیل هم ما دادیم و برای غافل هم كه نیست برای آدم ملتفت هم كه نیست حكم هم كلی است برای آن آدمی كه نماز خوانده است كه نیست این یك حكم یكی است روی موضوع یكی لكن عهده آن چیز اول است مقدمه اول است كه نمیتوانیم آن مقدمه اول را تمام كنیم بلكه شاید به نظر عرف من ادرك ركعتا منالوقت فقط ادرك الوقت چنانچه در جلو هم گفته است كه اگر یك مقداری از نمازت در وقت واقع شد صحیح است نمازت این آخر هم مثل اول میخواهد بفرماید منتها در آخر یك ركعت اعتبار كردهاند در جلو یك ركعت را اعتبار نكردهاند مطلب این است كه نماز یك قدریش هم كه در وقت واقع شد در آخر یك ركعتش در اول یك جزئش در وقت واقع شد این نماز ،نماز تمام است این وقت را شما همین وقت را ادراك كردی اما بمنزله این هستی كه وقتی ادراك كردی و تمام را ادراك كردی نمیخواهم وقت را منزله آن قرار بدهد و آن جهانی كه گفتیم تنزیلی اصلا در كار نیست واقعیتش را میخواهد بفرماید این یك راه بود برای اینكه این شك در این مقدار از وقت را جا شك در وقت قرار بدهیم حال یك وجه دیگری هم برای این مطلب است كه بعد عرض میكنم.