• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • مقتضای ادله تجاوز ببینیم كه در این مورد چی هست بحسب این احتمالات .اگر چنانه اختیار بكنیم كه دو امر است امر به ادا غیر امر به قضا است و امر به ادا فقط امر به اتیان صلاه است در وقت و بعد وقتش كه گذشت دیگر با امر به ادا نمی‌توانیم اثبات بكنیم چیزی را این ثبوت می‌كند امر به ادا را آن وقت با او رابه قضا باید كار را انجام بدهیم معلوم است كه بعد از وقت اگر ما شك بكنیم كه آیا اتیان كردیم یا اتیان نكردیم مورد قاعده تجاوز است و ما عرض كردیم كه قاعده تجاوز قاعده عامی است عنوان مضی است عنوان تجاوز است بلكه شاید مضی نسبت به مضی وقت انسب باشد تا مضی محل گذشتن نسبت به وقت اولی باشد نسبت دادنش تا نسبت به محل در هر صورت هم شك در اجزاء شرائط را بعد از گذشتن محل ادله تجاوز می‌گیرد و هم شك در اصل اتیان به صلاه را بعد از گذشتن وقت بنابراین كه دیگه وقت گذشته است و بعد از وقت دیگر نماز امری ندارد باید با او جدید اثبات بكنیم در این صورتش اشكال ندارد.

     در آن صورتی كه ما قائل به امر واحد بشویم یعنی یك امر متعلق به طبیعت باشد و حالا از خود آن امر استفاده تعدد مطلوب بكنیم یا از خارج استفاده تعدد مطلوب بكنیم لكن امر متعلق به طبیعت باشد و این طبیعت هرجا كه واقع بشود این طور نیست كه قضا آن شیئ باشد همان نفس طبیعت است منتها اینكه به مرتبه نازل تراز آن مصلحتی كه آنیك دارد حالا اگر این طور قائل بشویم امر واحده است باید بگوییم كه قاعده تجاوز نداریم برای اینكه قاعده تجاوز محلش نگذشته است وقتش نگذشته است مرتبه اعلا‌یش گذشته است یا قاعده تجاوز داریم و مع ذلك باید حكم نسبت به این حكم عدم اتیان بكنیم .
    در باب قاعده تجاوز چنانچه سابقا هم عرض كردم احتمالاتی است كه همه احتمالات را ما حالا نمی‌خواهیم عرض بكنیم یك احتمالش این است كه كلما شككت فیه مما قد مضی فمضاء كما هو، انماشك اذا كنت فی شیئ لم تجزه و امثال این تعبیرات یك اصلی است بیشتر از این اصلی نیست و آن این است كه وقتی شك كردی و درما مضی اعتنا نكن دیگر اتیان كردی را ازآن استفاده نكنیم تحقق را ازآن استفاده نكنیم همین مقدار است كه فی ما مضی را اعتنا نكن این یك احتمال است در باب قاعده تجاوز البته احتمال احتمالیت هم هست احتمال محرز مطلق هم هست .
    و یك احتمال دیگرش كه به نظر ما صحیح آمده است اقوی آمده است این است كه قاعده تجاوز محرز است لكن محرز حیثی است یك وقت محرز مطلق است یك چیزی مثلا قاعده طهارت یا فرض كنید استصحاب هم علی احتمال یا مثلا كه می‌گوید طاهر است این شیئ نمی‌گوید كه طاهر است دریك حالی یك وقت هست كه لسان این است كه كلما ما مضی فیه كما هو بلی ركعت فی ما مضی را بنا بگذار به این معنا مثلا ما وضو گرفتیم نماز خواندیم بعد نماز شك داریم كه آیا با وضو بوده‌ایم این نماز را خوانده‌ایم یا نه این اگر چنانچه محرز مطلق باشد خوب وضو را ثابت می‌كند برای نمازهای بعدهم می‌گوید وضوداری.
     و اگر چنانچه اصل باشند می‌گوید راجع نماز ظهرت كه خواندی و حالا گذشته وقتش دیگر این اعتنای به آن نكن اما نسبت به نماز عصرش دیگه حرفی ندارد باید ان را روی قواعد عمل كنیم و اگر محرز حیثی هم باشد می‌گوید كه از حیثیت این كه وضو شرط بود از برای صلاه ظهور و حالا تو خواندی شك داری در اینكه آیا وضو داشتن یا وضو نداشتی از این حیث بنای به این بگذار تعبدا بنای بر این بگذارد كه وضو داشتی اما برای نماز ظهر برای نماز ظهر بنابراین بگذار كه وضو داشتی اما برای نماز عصر نه دیگر ای برای نماز عصر همچنین تعبدی نمی كند این از قبیل اماره نیست كه تناقض آن وقت پیدا شود كه بگوید وضو داشتی و وضونداشتی این می‌گوید وضو داشتی من حیث این كه شرط نماز ظهر بوده است از این حیث تعبد می كند براینكه بنابراین  بگذار كه وضو داشتی امابرای نماز عصر هم وضو داشتی آن ما مضی نیست یا فی نفسه تو وضوداری و الآن مسح كتاب هم می‌توانی بكنی این هم نمی‌گوید فقط راجع به همان نماز ظهر كه مضی این تعبد می‌كند ما را به اینكه وضو داشتی و احراز وضو را می‌كند اما احراز من حیث همان حیث صلاه مثلا ظهر صلاتی كه خوانده‌اند و تفكیك در این معنا تعبد هیچ اشكالی ندارد مثلا من وضو گرفتم با یك آبی و بعدش فهمیدم كه این آب سابقا نجس بوده است خوب استصحاب نجاست دارد و عین حالی كه استصحاب نجاست دارد نسبت به این وضوئی كه من گرفته‌ام قاعده تجاوز هست كه مقدم بر استصحاب است نسبت به این اصل محرز دارم كه طهارت معتبر بود قضا و ضد قاعده تجاوز كه اصل محرز است می‌گوید كه طهارت داشتی اعضاء وضو تو طاهر بوده است جناء بر این بگذار كه طاهر بوده است اما فی نفسه نمی‌گوید طاهر بوده است كه تو اگر ملاقی نجس هم پیدا شد ملاقی كردی چیزی با دست بگوی آنهم طاهر است بنای بر اینكه او نگفته است این طاهر است گفته بنای بر طهارت از همین حیث ،از حیث اینكه وضو گرفتی این امضه كما هو بنابر اصل معلوم نباید احراز ،محرز بودن هم بیش از این ازآن معلوم نمی‌شود كه من حیث اینكه گذشته است در این حالی كه گذشته است آن امر گذشته را تو بنابراین بگذار كه شرائطش موجود بوده شرائطش حاصل بوده در ما نحن فیه این‌طوری است كه امر،امر واحد است لكن مراتب دارد یعنی امر شده است در نماز كه وقت مرتبه اعلی است و ما بعد از وقت هم اینطور نیست كه خارج باشد و اعضائش باشد مگر به مثلا قضافوت فضیلت یا فوت افضلیت اما نماز در محل خودش واقع شده است در اینجا هم ما اگر چنانچه قاعده تجاوز یك اصل مطلق، محرز مطلق بدانیم وقتی كه بعد از وقت كه گذشته است این وقتش گذشته است و لو امر واحد بوده است این مقداری كه گذشته است می‌گوید نماز آوردی نماز در وقتش در آن وقتی كه بر تو لازم بوده است محدود بوده به این و لو به طبیعت بوده لكن طبیعت در آن حالش با آن قید بوده است تو طبیعت را با آن قیدی كه ازآن گذشته است آوردی اگه چنانچه به طور مطلق بفرماید آوردی بگوید من حالا قضای نباید بكنم نباید این طبیعت را بجا بیاورم طبیعت را بجا آوردم دیگه لكن اگر چنانچه اصل باشد اصل تعبدی باشد یا اصل محرز حیثی باشد این می‌گوید كه نماز در وقت را تو بناء تعبدی بگذار به اتیال من حیث ووقوعی خلوقت اما فی نفسه نه همچنین چیزی نیست كه فی نفسه بگوید نماز را آوردی تفكیك در تعبد است و هیچ اشكال ندارد در این تفكیك در تعبد همان طوری كه متعبد می‌كند ما را به نجاست دست و به طهارت دست می‌گوید طاهر دست از باب اینكه در جهت وضوئی و نجس است دست فی نفسه كه اگر مرادی درآن واقع بشود نجس است و حال اینكه وضو گرفتیم با یك آب بعد فهمیدیم كه مستصحب نجاست بوده است قاعده تجاوز به تقدمش بر استصحاب ،استصحاب را در محل خودش در مورد خودش محكوم می‌كند و چون اصل محرز است محرز حیثی است می گوید كه تو بنای جز تعبدا بنای بر طهارت دست بگذاردش من حیث اینكه شده از طهارت است برای وضو محقق است تعبدا تو طهر هستی تعبدا اما نه طاهر مطلق نسبت به همین وضوئی كه شرط بوده است تو بناء بر طهارت بگذار یا ظاهری نسبت به این وضع و اما فی نفسه بخواهد بگوید تو طاهر هستی به طور اطلاق بخواهد بگوید تو طاهر هستی اگر ملاقی هم مثلا پیدا بشود دیگر نجاست نباشد تا اگر حالا بخواهم برای نماز دیگر هم نماز بخوانم مانع نداشته باشد نه اینها دیگر نمی‌گوید فی ما مضی را متعبد می‌كند به تحقق به نسبه به إلی ما مضی اینجا هم اینطور است كه در عین حالی كه امر واحد است لكن یك مرتبه بالاتر داشته است كه آن هم لازم بوده اداش لا شرط بوده لازم بوده است اتیان آن الآن كه وقت گذشته است تنفس طبیعت وقتی نداشته روی تعبد مطلوب نفس طبیعت موقت به وقتی نبوده هر وقت زمانی كه بیاری طبیعت آوردی به آن امر هم به امری كه به نفس طبیعت است عمل كردی اما نسبت به وقوعش در این وقت مثل نسبت مثلا نماز نسبت به وقوعش با طهور این هم نسبت به وقوعش در وقت نسبت به این نماز به اعتبار وقوعش فی الوقت  كه این شرط بوده است تو نماز در وقت را كردی بنابراین بگذارند نه اینكه مطلقا اتیان كردی بنابراین بگذار كه نماز در وقت را تو انجام دادی اگر اثری مترتب در این معنا باشد كه نماز در  وقت را من اتیان كرده‌ام آن را اثر را مرتب كن اما نسبت به نفس طبیعت كه دیگر وقت ندارد تا بگوییم گذشته است نسبت به وقت طبیعت گذشتی ندارد اصلا هر وقت روی این مبنا هر وقت كه  شما بیاوری طبیعت را آوردی و امر به طبیعت هم بوده است و مأمور به ات را آورید بناء علیه تفكیك بكنیم ما بین این دو جهت، جهت نفسیت شی را وجهت ارتباطش به شیئ دیگر نماز ظهر را اگر چنانچه شك كردیم كه ایا بعد از نماز عصر شك كنی كه ایا نماز ظهر را آوردیم یا نیاوردیم قاعده تجاوز نسبت به نماز عصری گوید كه بناگذار كه نماز ظهر را آوردی من حیث اینكه شرط است وقوعش برای صحت صلاه عصر امانی نفسه آوردی این را دیگر تعبد نمی‌كند ما را الآن ماباید نماز ظهر را بجا بیاوریم برای اینكه وقتش نگذشته است آنی كه گذشته است نماز ظهر به نسبت ألی اشتراط نماز عصر به او گذشته است اما نماز ظهری نفسه وقتش نگذشته الآن وقتش هست اینجا هم بنابراین مبنا از برای صلاه نفس طبیعت صلاه وقتی نیست لكن نسبت به آن مرتبه اعلی مطلوبیت آنجا وقت هست وقت مربوط به آن مرتبه اعلا مطلوبیت است و فرض ما این است كه ما امر را به طبیعت می‌كنیم یا به عبارت اخری ینحل إلی امر به نفس طبیعت و امر به محدود افضل آنی كه گذشته امر نسبت به مرتبه افضل گذشته وقتش اما نسبت به نفس طبیعت وقتش نگذشه .بناء علیه بعد از اینكه وقت گذشته است من نماز را باید بیاورم شك دارم و قاعده تاوز نیستش وقتی قاعده تجاوز نیستش من قاعده اشتغال استصحاب این چیزها هستش و باید من نماز را اتیان بكنم روی این فرض كه در این صورت هم باید اتیان بكنم اگر چنانچه در هم باشیم به اینكه آیا یك امر است یادو امر است دیگه فرقی نمی‌كند دو امر هم بود باید نماز را ما اتیان بكنیم یك امر هم بود باید نماز را اتیان بكنیم.
     بله اگر چنانچه راجع به یك امر وقتی تجاوز شد ما بگویم كه دیگر آن‌جا قاعده تجاوز نیست و عرض بكنم كه قاعده تجاوز آنجای است كه وقت اصلش هستش آنجا دیگر قاعده تجاوز نداریم اگر یك همچنین چیزی گفتیم كه قاعده تجاوز نداریم اینجا آن وقت در آن صورتش مورد شبه مصداقیه مابین این هست قاعده تجاوز دارد یا نه یك قسمتش دارد یك قسمتش ندارد شبه مصداقیه است می‌شود بدیم سراغ استصحاب این حرفهای استصحاب این محل حرف در اینهااست لكن یك جهت این است كه این تصورات مسئله بود .
    و اما به حسب تصدیق واقع هم از آیه شریفه به حسب ظاهر و هم از روایاتی كه در باب واقع شده چه در تفسیر آیه شریفه وارد شده چه روایات مستقله وارد شده استفاده می‌شود كه اقم صلاه لدولوك شمس الی غسق‌الیل این لسان فرق دارد با اینكه اذا قمتم الی صلاه فغسلوا وجوهكم و ایدیكم آنجا صلاه را فرض كرده مفروضیت صلاه را فرض كرده بعد اذا قمتم إلی صلاه این كار را بكنید لا صلاه إلا بطهور صلاه را فرض كرده كه یك صلاتی هست لكن منتها تعبیر البته تعبیر لا صلاة پیشتر عرض كرده كه معنایش این است كه واقعیت ندارد یعنی صحیح نیست نماز الا به طهور صلاه هستش صلاه مأمور به هست لكن طهور لازم دارد مثلا صلاه إلی قبله باید باشد وقتی كه می‌خواهید نماز بخوانید إلی قبله باید باشد تعبیراتی كه در سایر شرایط در اجزاء و اینها هست یك جور تعبیر است راجع به وقت این تعبیر دیگر است اقم‌الصلاه لدولوك شمس إلی غسق‌الیل معناش این است كه نماز اینجا تا اینجا موقع اقامه‌اش هست ما بعد از اینجا را دیگر امری نیست در كارنه اینكه یك امری دارد بنفسه طبیعت صلاه و اینجا هم می‌خواهد یك مطلب دیگری درست كند.
     روایاتی هم كه در باب تفسیر آیه وارد شده است این است  كه خدای تبارك و تعالی چهار تا نماز واجب كرده است از اول ظهر تا نصف شب دوتای از اینها از اول ظهر است تا غروب دوتای اینها هم از اول غروب است تا نصف شب اینها هم همه روایتی كه ما داریم ازآن همین معنا استفاده می‌شود و ارتكاذ متشرعه هم همین طور است كه بعد از اینكه من نماز را وقتش نخواندم وقتش گذشته است حالا قضا است یا قضای یك باب دیگر هست دلیل دیگر لازم دارد .بناء علیه روی این معنا كه مسئله ،مسئله دو امری است همه مسائلی كه از اول گفتیم روی این مطلب حل می‌شود و جور دیری می‌شود این راجع به این قاعده تجاوز.
    حالا بعض روایاتی كه در خصوص این چیز وارد شده است می‌خوانیم علی عن ابی عن حماد من حریز عن زراره و فضیل عن ابی جعفر(ع) روایت صحیحه است علی اقوی
     قال متی مستیقنت او شككت فی وقت صلاة انك لم تصلها او فی وقت فوتها انك لم تصلها
     یعنی آنهم نكردی صلیت وقت صلاه وقت فوت در روایات وقت فضیلت را وقت صلاه گفته شده است و وقتی كه بعد از فضیلت باشد گاهی  وقت فوت گفته شده گاهی وقت ثانی گفته شده است از باب اینكه خوب فضیلت از دست رفته است این تعبیر شده است یا وقتی است كه اگر این هم گذشته باشد این روایت كه می‌گوید كه اگر تعیین كنی او شككت فی وقت صلاه انك ام تصلها وقت صلاه یعنی وقت فضیلت آن اگر بدانی كه در نخواندی یاشك در این بكنی كه در وقت فضیلت اول وقت خواندی یا نه أو فی وقت فوتها یعنی یقین كنی یا شك كنی در وقت فوتش یعنی وقت دوم وقتی كه بعد از این وقت دیگر فوت می‌شود یا وقتی كه فوت شده است فضیلت صلیتها باید نماز بخوانی شك اگر بكنی در وقت اگر شما شك بكنی چه در وقت فضیلت باشد چه در دقت اجزاء باشد باید نماز بخوانی فإن شككت بعدما خرج وقت‌الفوت اگر چنانچه دقت فوت گذشت یك وقت ،وقت فضیلت است كه اگر گذشت كه می‌گوید وقت فوت می‌شودبعد از وقت فضیلت وقت فوت است كه وقت ثانی نه این اگر چنانچه شك بكنی در پیش گفت كه باید اعاده بكنی .
    و اما اگر وقت فوت هم گذشت یعنی دیگه شد غروب شد مغرب كه وقت فوت آن‌هم گذشت یعنی وقت ثانی هم گذشت
     بعد ما خرج وقت فوت فقد دخل حائل فلا اعاده علیك و من شك حتی تستیقن
    اگر شك بكنی دیگر حائل آمد وقتی كه حائل آمد یعنی دیگر وقت گذشت یعنی دیگر آمد قیلوله شد ما بین این وقت اینها چیز دیگری كه باید از این وقت باشد ولا اعاده علیك من شك حتی تستیقن فإن استیقنت فعلیك اعاده ان تصلیهاای حال كنت باز به همین چیز از زراره و فضیلیل به همین سند
    عن ابی جعفر (ع)، فی قول‌الله تعالی تبارك و صلاه كانت عل‌المومنین كتاب موقوتا
    قال (ع): یعنی كتاب مفروضا و لیس یعنی وقت فوتها
     مثل اینكه بعضی مثلا از فقها آن وقت گفته‌اند به اینكه این اید كه كتابا موقوتا مراد این است كه موقت است آن هم موقت به وقت فضیلت به وقت اول كه وقت فوت آن دیگر گذشته است ،دیگر وقت گذشته دیگر وقت ندارد برای دفع این اشكال ایشان می‌فرمایند بحسب قاعده،بحسب ظاهر لیس یعنی وقت فوتها این آیه كه می‌گوید موقوتا نه این است كه تا وقت فوت موقت است ان جاز ذلك ‌الوقت یعنی وقتی كه اول بود ثم صلی حال ام كنت صلاته هذه مؤداتا آن وقت یك صلاتش ادا نباشد و لو كان ذلك كان كذلك لهلك سلیمان‌بن داوود حین صلیها لغیر الوقتها یعنی لغیر وقت فضیلت ولكنه متی ما ذكرها صلیتها كه وقت فضیلت آنها گفته‌اند كه كتاب موقوت مراد این است كه تا همین وقتی كه گفته شده شاید حالا من نمی‌دانم همه گفته‌اند ولی ظاهر این است كه طوری در انكار بوده است كه كتاب موقوت یعنی كتابی كه نماز وقت دارد آن‌هم همین وقتی كه اگر از این وقت گذشت دیگر وقت ثانی وقت نیست بعد ایشان به حسب ظاهر این روایتی خواهند دفع این اشكال را بكند دفع این توهم را بكنند می‌فرمایند كه نه این طور نیست كه اگر كسی از این وقت گذشت دیگر ادا نكرده باشد در وقت فوت هم ادا است اگر این طور هم نباشد باید هلك سلیمان‌بن داود كه نماز را تأخیر انداخت به آن وقتی كه وقت فضیلت گذشت و حیث كه سلیمان ‌بن داود تأخیر نمی اندازد از وقت ممكن است تأخیر انداخت به آن وقتی كه وقت فضیلت گذشت و حیث كه سلیمان‌بن داود تأخیر نمی‌اندازد وقت ممكن است تأخیر بیاندازد به واسطه جهاتی اما از وقت فوت تأخیر نمی‌اندازد این را كه این‌ها گفته‌اند كه وقت فضیلت یعنی وقت تااین حد كه گذشت یعنی فوت شده است نماز دیگر ادا نیست نماز این حرف درست نیست حالا اینش به ما كاری نداشت دنبالش این است
    ثم قال و متی استیقنت او شككت فی وقتها عنك لم تصلها او فی وقت فوتهاأنك لم تصلها صلیتها
     این شاید همین است تعبیر مختلفی نقل كرده‌اند
    فإن شككت بعد ما خرج‌الوقت فوف فقد دخل حائل فلا اعاده علیك من شك حتی تستقین
    كه دیگر این است كه اگر چنانچه دقت آن گذشت دیگر حائل آمد حائل كه آمد دیگه شكت اعتبار ندارد. بناء علیه این هم نص در خود موضوع قضیه است كه اگر چنانچه شك بعد از وقت بود این شك چیز ندارد منتها حالا ما گرفتار چند تا مسئله‌ای هستیم كه ببینیم كه آیا این مسائل را باید و چه بكنیم آيا اینها بعد‌الوقت است یا در وقت است.
     من جمله اینكه اگر چنانچه از این وقت حقیقتی كه برای نماز تعیین شده است كه غروب آفتاب است به اندازه دو ركعت یا سه  گذشت نسبت به آدمی كه حاضر است و به اندازه یك ركعت گذشت برای آدمی كه مسافر است برای مسافر و برای حاضر كه مسافر اگر یك ركعت از نماز را درك بكند نمازش صحیح است اگر یك ركعت از نمازش را درك بكند نمازش صحیح هست برای مسافر یك ركعت بعد آیا وقت است منتها وقت تعبدی معنا ندارد كه یك وقت حقیقی ما داریم از برای نماز یك وقت تعبدی آیا از خبار من ادرك ركعتا من‌الوقت می‌توانیم استفاده كنیم كه اگر كسی شك بكند در اتیان صلاه در این وقتی كه عبارت از یك ركعت بعد‌الغروب است دو ركعت بعد از غروب است سه ركعت به حسب مثلا اختلاف اقوال بعد از غروب است می‌توانیم آیا استفاده این را بكنیم كه اگر شك در آن وقت كرد باید نمازش را بخواند یا خیر گذشته است وقت یك مسئله این است كه باید تعرض كرد.
    مسئله دیگر مسئله این است كه راجع به عشائین باید چه بگوییم اگر از نصف شب گذشت و شك كرد باید بگویم وقت گذشته است یا نگذشته این هم یك مسئله است.