• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • گفته شده است كه اين از اركان است واگر كسى اين را ترك بكند موجب بطلان است ما براى تصور قيام متصل به ركوع لابدایم كه ركوع را هم ببينيم چى هست آيا قيام متصل به ركوع ما داريم يا قيام متصل به ركوعى اصلاً نداريم إلا همان ركوع .
    يك احتمال ركوع عبارت از همين هيأت انحناى باشد هيئاتى كه مثل سجده كه عبارت از هيأتى است كه انسان سرش را روى سجده كه مى گذارد اين هيأتى است ركوع هم اين است كه حال انحنا باشد آن هيأت انحنا باشد من غير اينكه آن فعلى كه آن انحنا را ايجاد مى كند در ماهيت ركوع دخالت بگوييم اصلاً ندارد اگر به ما گفته اند ركوع كنيد معنايش اين است كه ايجاد كنيد آن معناى انحنا را منتها اگر قائم هستى اين ايجادش به اين است كه منحنى بشوى برسى به آن هيأت نه از باب اينكه قيام دخالت داشته باشد در ماهيت ركوع از باب اينكه خوب اين مقدمه حصول است
    واگر چنانچه نه منحنى بوديم تا اندازه اى بوده است كه ركوع نرسيده بوده است باز وقتى كه گفتن ايجاد كنيم ركوع را بايد برسيم اش به آن حدى كه عرفادر آن ركوع گفته مى شود واگر نشسته بوديم وباز بخواهيم ايجاد كنيم اين انحناى كه اگر در قيام هم حضور حاصل مى كرديم اين همان طور مقوسا بگرديم تا برسيم به آن حد باز هم ايجاد كرديم ما معناى مفهوم ركوع را معناى حقيقت ركوع را معناى حقيقت ركوع را وركوع روى اين احتمال عبارت از اين هيأت است آن موجبات اين هيأت دخالت در ماهيتش ندارد آنها امور خارجيه هستند كه مقدمه هستند همان طورى كه از قيام به اين حد رسيده اند يا يك مقدمه اى حاصل شد و خود اين عبارت از ركوع است نه قيامش دخالت داشته باشد از پايين هم از جلوس هم كه بر گرديم يك مقدمه اى حاصل شده وخود اين عبارت از ركوع است نه قيام آن دخالت داشته باشد از حال پايين هم جلوس هم كه بر گرديم وبرسيم به اين حد بطوريكه هيأت را ايجاد كنيم باز ما ايجاد قيام را كرديم وميزان همين است كه كه اين قيام آن چيز ايجاد بشود آن هيأت ايجاد بشود ماهيت ركوع يك احتمالش اين است كه همين هيأت باشد وهيچ چيز ديگر دخالت نداشته باشد
    اين يك احتمال است كه در اين احتمال يك احتمال است كه اصلش اين هيأتى كه عبارت از ركوع است عبارت از اين هيأتى است كه پاها اين طور باشد و عمل اين طور باشد اينها كه در سجده ديگر همچنين هيأتى در چيز جلوسى در ركوع جلوسى ديگر همچنين هيأتى نمى تواند ايجاد كرد براى اينكه پاها اين طور نيست اين هيأت اگر بنا باشد كه احتمال داديم كه وقتى ماهيت ركوع همين باشد كه آدمى كه مى ايستاد پاها اين طور هست اين بودن پاها اين طور كمر اين طور عبارت از هيأت است اين قوسى عبارت از هيأت ركوعى است و بنابراين اين كسى كه در حال جلوس مى خواهد ركوع بكند اين هيأت ركوعى براى او حاصل نمى شود .
    واگر مثلاً كسى قائل شد كه ركوع عبارت از اين است آنها را ديگر يك واجبات ملحق مى داند كه وقتى انسان نتوانست ركوع بكند آن هم يك مرتبه اى است وقتى نتوانست ركوع بكند ما هم يك مرتبه اى است شارع هم يك مرتبه اى است آن جلوس هم مى گوييم اين هم يك مرتبه اى است نه اين است كه ركوع است همان طورى‌كه مثلاً سررا يك خورده اى اين طور كردن ركوع نيست اشاره كردن ركوع نيست لكن آن كسى كه نمازش بدون اين نمى تواند نماز بخواند نماز به هيچ حال ساقط نمى‌شود ركوع اش ساقط است و اين يك جاى قائم مقام ركوع است نه اينكه خودش ركوع است .
    يك احتمال ديگر اين است كه نه اين امرى اعم از اين است هيأت است هيأت  اما نه هيأتى كه فقط قائم باشد به آنكه پاها اينطور باشد وكمر اينطور يك قدر از اين وسيع تر كه اين هيأت خم شدنى كه در ركوع هم در ركوع اش چيز نشسته هم هست اين هم داخل باشد اعم باشد از آن هيأتى كه در قيامى حاصل مى شود و از آن هيأتى كه در جلوس حاصل مى شود اين دو تا هر دو عبارت از ركوع است لكن نه به معناى اينكه از قيام به ركوع برويم يا نشسته انتسابى به ركوع برويم بلكه آن هيأت فقط ميزان اين است منتها با تصور اول فرقش اين است كه آن جا اختصاص به همان هيأتى كه آدم قائم اين هيأت را مى خواهد ايجاد كند آدمى كه پا هاش اين طور هست و كمر اين طور مختص به او هست و در اين تصور نه مختص به او نيست آن هم كه نشسته است وخم مى شود مى رسد تا مثلاً تا حد جلوسى اين هم برش صدق بكند ركوع به همان معنا كه آن حال انحنائش است ركوع است نه اينكه از جلوس به انحنا رفتن دخالت داشته باشد اين دو تا احتمال.
     يك احتمال ديگر اين است كه نه يك انحناى ايجاد انحناى لازم است در ركوع ماهيت ركوع متقدم به يك خم شدنى است يك مقدار خم شدن مثل اين تعظيم هاى كه پيش اربابها مى كردند اين بود كه خودشان را يك وقتى خم مى كردند اين هم يك نحوه از تعظيمی است نظير اين تعظيم هاى مردم لكن در ماهيت آن بيش از اين معنا كه يك تعظيم بشود يك انحنا ايجاد انحناى بشود بيشتر از اين دخالت ندارد و لكن لازم نيست يك همچنين قيام باشد منتسب باشد حاصل بشود اگر يك خورده اى هم آن طورى بشود بعد ارباب مى آيد خودش اين طور مى‌كند و اين تعظيم حساب مى شود اين هم همين مقدار بيشتر لازم نيست و ماهيت ركوع عبارت از اين است كه يك مقدار انسان خم بشود لكن نه لازم است كه ايستاده همچنين منتسب هم بشود  همچنين كه خم شدنى دركارباشد قبل از اينكه به ركوع برسد حاصل خم شده است تا مقدارى كه قبل از ركوع است حالا وقتى كه مى خواهد ركوع بكند خم بشود يك قدرى از همان حال خميدگی ‌يك قدرى تواضعاً مثلاً برود و چيز بشود اين هم يك احتمال است ك قيام اصلش در آن دخالت ندارد لكن يك مقدارخم شدن را لازم است مثل آن تصور اولى كه اصلش لازم نبود آنها همه مقدمه بوده اند و انحناى حاصل انحنا ركوع عبارت از خود انحنا ركوع و آنها ديگر مقدمات بوده اند اين نه اين طور نيست كه خم شدن توآن دخالت نداشته باشد و اين طور نيست كه خم شدن عن انتساب دخالت داشته باشد يك خم شدنى مى خواهد اما خم شدن از انتساب لازم نيست.
     يك احتمال ديگر اين است كه در ركوع جلوسى هم خوب همين حرف است يك احتمال ديگر اين است كه نه ركوع ماهيتش عبارت از اين است كه انسان از حال انتساب حالا انتساب در حال قيام باشد يا انتساب در حال جلوس باشد كه اين فقرات نحر مستقيم باشد ونحر انسان هم رو به قبله باشد اين طور باشد ركوع عبارت از اين است كه از حال قيام وانتساب قيامى‌به آنجا برود يا از حال انتساب جلوسى به آنجا برود كه يك معناى اعم از اين دو تا است ماهيت ركوع معتبر است كه از حال انتساب خم بشود تا برسد به حد ركوعى ‌لكن ديگر درآن  معتبر نيست كه از حال انتساب قيامى باشد اگر از حال انتساب جلوسى هم خم بشود تا برسد به حد مثلاً كذا به آن حدى كه بگويند ركوع است اين باز ماهيت ركوع را بحسب عرف لغت ماهيت ركوع را ايجاد كرده است ولو اينكه حال قيام را نداشته قيام آدم قائم را نداشته است لكن جالس كه بوده است و از حال انتساب رفته است به حال آن انحنا آنى كه از حال انتساب حال به انحنا رفت قيام نبوده است لكن ركوع بوده است ركوع ماهيت ركوع به قيام توقف ندارد اعم از اين است كه حال انتساب قيامى باشد وبرود ويا حال انتساب عرض كنم كه انتساب جلوسى باشد برود به ركوع يك احتمال ديگر اين است كه نه خير حالا انتساب قيامى بايد باشد از حال انتساب قيامى بايد برود اگر از حال انتساب جلوسى رفت اين هم جزء ملحقات ركوع است وإلا ملحق بركوع است و إلا ماهيتاً ماهيت ركوع نيست خوب تصورات ديگر هم دارد وولى مهم اش همين است كه ذكر كرديم.
     در اين صورتى كه ركوع را كسى عبارت بداند از اينكه از حال قيام برود و برسد به آن حد انحنا در اين صورت آيا تصور دارد كه يك چيز ديگرى هم ما داشته باشيم كه آن هم يا جزء باشد يا ركن باشد اگر ركوع عبارت از اين شد كه انسان از حال قيام اين دخالت در مسئله داشت از حال قيام منحنى بشود تا برسد به اين حد. آيا اين ركوعى كه عبارت از اين معنا است ودر شرع هم اين واجب شده است اين جزء صلاة قرار داده شده است وعلاوه بر اين ركن هم هست بواسطه دليل لا تعاد اين حرفها اگر ماهيت ركوع عبارت از اين شد ما ديگر يك قيام متصل به ركوعى كه عن قيام ركوع بكنيم داريم كه علاوه بر وجوب ركوع وركنيت ركوع وجزئيت ركوع يك چيز ديگرى هم باشد كه آنهم بايد اين طور باشد و آيا امكان دارد كه همين چيزىكه جزء ماهيت ركوع است و ماهيت ركوع اين را نداشته باشد محقق ماهيت ركوع است اگر اين نباشد ركوع حاصل نمى شود ودليلى‌كه اثبات ركوع را كرده اين را هم اثبات جزئيتش را كرده است مى شد كه باز اين جزء باشد زائد بر او كه يك شیئ، شیئ وحدانى در يك ماهيت دو دفع جزء باشد آيا معقول است كه شيىء وحدانى در ماهيت وحدانيت جزء باشد آنجاى كه جزء ركوع است جزء محقق ركوع است وركوع از آنجا بايد حاصل بشود جزء باشد وعلاوه بر اين همين جزء ركوع باشد هم دو دفعه ركن باشد دفعه جزء صلاة باشد يك شى دو دفعه جزء صلاة بشود دو دفعه هم ركن بشود اين معقول است يا معقول نيست خوب بلا اشكال معقول نيست. بنابر اين بعضى از اين صور كه يكى از آن اين بود كه عبارت از ركوع عبارت از انتساب واز انتساب رفتن به چيز چه ما انتساب را اعم از انتساب جلوسى ركوع بگيريم يا نه كه بگويم براى آن اشخاصى كه قائم هستند انتساب ركوعى ركن است براى آن اشخاصى كه جالس هستند انتساب جلوسى ركن است.
     اگر حالا اين صورتش كه انتساب ركوعى را انتساب قيامى را ما جزء ماهيت چيز حساب كرديم محقق ماهیت نه محقق وجود آنجاى كه هیات عبارت بوداز ركوع آن هم محقق است بود لكن محقق وجود ركوع آنجای كه ركوع عبارت باشد از حال انتساب بحال انحنا رفتن این محقق ركوع است  لكن با او فرق دارد محقق وجود ركوع بود لا ماهيتش اين محقق ماهيت ركوع است ماهيت ركوع عبارت از اين است.
     بنابر اين با حديث لا تعاد كه استثناء كرده است ركوع امثال ذلك را ماهيت ركوع را استثنا ء كرده است وعلى هذا لفرض اينكه در مستثناى لا تعاد واقع شده از انتساب تا رفتن تا رسيدن به انتساب قيامى رفتم تا رسيدن به حد انحنا است پس اين ركن است از انتساب تا انحنا رفتن ركن است ما ديگه يك چيز ديگرى براى اين كه اسمش قيام متصل به ركوع باشد داريم آيا مقصودشان اين است كه علاوه بر اينكه از انتساب بايد ما بريم به ركوع يك خورده اى هم قبلش بايد ما ايستاده باشيم و آن يكى خورده قبلش اين طور است اگر بخواهيم تصور بكنيم بايد اين جور تصور بكنيم كه نه اينكه ركن قيامى عبارت از قيام به ركوع رفتن است اين جزء قيام نيست متصل به ركوع عبارت از چون ركوع مبدأش عبارت از اين است از اين جا ركوع شروع مى شود ركوع ماهيتش عبارت از خم شدن است عبارت از منحنى كردن است خودش را از رفتن به طرف انخفاض است بطرف انحنا است پس ماهيت ركوع درش قيام هم هست يك قيام متصل به ركوع آن كه محقق ماهيت ركوع است تا اين نباشد ماهيت ركوع نيست آن وقت بايد بگويم اگر كسى گفت كه قيام متصل به ركوعى ما داريم جاعل بر اين است بايد ملتزم بشويم كه قبل از اين كه به ركوع مى رويم يقدرى هم قيام داشته باشيم غير قيام حمدى مثلاً غير اينها يك خورده اى  هم داشته باشيم و اين قيام متصل به ركوع است وإلا اگر اين مطلب قائل نشويم و بگويم فقها مى فرمايند قيام متصل به ركوع يعنى عن قيام ركوع برد بيش از اين چيزى نمى گويد مى گويند آنكه اجماع بر آن قائم است وامثال ذلك بايد از قيام بركوع برود همين از انتساب به طرف چيز برود اگر اين معنا مرادشان هست كه از قيام بر ركوع برود لابداً بايد بگويند ركوع عبارت از اين نيست ركوع عبارت از يك چيزديگرى است انحنا است از همان انحنا عبارت از ركوع است وركوع عبارت از آن حال انحنا است از هر راهى كه حاصل بشود ركوع حاصل شده است در كسى اگر اين حال انحنا را از غير قيام ايجاد كرد ركوع حاصل شده است لكن يك ركن ديگرى حاصل نشده است و آن ركن عبارت از قيام متصل به ركوع است
     و اما اگر چنانچه قيام متصل به ركوع را عبارت از اين بدانند كه عن قيام  ركوع برويم و اين خودش ركن است يعنى ركن جزء ركن است ديگر نمى تواند كسى قائل بشود كه ما اين يك ركنى را داريم در عرض ركنيت ركوع در عرض ركنيت سجود و او عبارت از قيام متصل به ركوع است و تحصیل كند قيام متصل به ركوع را يعنى قيام كه از آن قيام به ركوع برويم اين قيامى كه از اين قيام به ركوع مى رويم محقق ماهيت ركوع نه قيام متصل به ركوع قيام متصل به ركوع اين است كه ركوع يك معناى يك ماهيتى است غير اين قيام واين قيام پهلوى ركوع است متصل به ركوع است بنابراين يا بايد ما بگويم كه آنهاى كه گفته مى شود كه اجماع بر اين مسئله كرده اند يا فتوى بر اين مسئله داده اند كه قيام متصل به ركوع در مقابل ركوع در مقابل سجده اين هم ركن در باب ركوع آنها يك حرف ديگر داشته باشد و حال آنكه ركوع عبارت از قيام به چيز رفتن نيست ركوع عبارت از هيأت است يا نه آن هيأت اگر گفتيم نيست ركوع اعم از اين است كه از انتساب انسان ركوع برد پايين  يك قدرى هم خميدگى اگر داشته باشد يعنى خودش يك خورده اى اگر خم بكند و منتسب نباشد كه اگر چى باشد برود آن وقت اين قيام واو قيام اسمش نباشد مثلاً به حدى برسد كه نه ركوع نه قيام اگر همچنين تصورى داشته باشد نه ركوع نه قيام از اين جا اگر برود طرف ركوع ، ركوع را محقق كرده است لكن قيام متصل به ركوع را محقق نكرده است و اگر اين قيام باشد خود اين همان قيام متصل به ركوع است عن قيام رفته حال اگر قيام نباشد يك حالى باشد بين اين اينكه نه قيام است ونه ركوع است يك حال متوسط است آن وقت كسى بگويد كه آنها قائلند به اينكه ركوع نه هيأت است نه از حال قيام رفتن به چيز است بلكه ركوع عبارت از اين است كه انسان خم بشود ويك خورده اى حالا ولو اينكه قيام هم نداشته باشد قائم هم نداشته باشد قائم هم نباشد خميده خوبى باشد لكن وقتى خميده تر شد ورسيد به حد ركوع نرسيده خميده تر شده باز ركوع كرده است وقيام متصل به ركوع اين است كه نه يك چيزديگرى داديم و آن قيام است كه ما بخواهيم تصور بكنيم كه دوتا ركن داشته باشيم يكى ركوع ركن باشد ويكى قيام متصل به ركوع ركن باشد بايد اين دوتا را از هم جدا بكنيم بعد ببينيم آيا دليلى مابر مطلب داريم واگر اين دو تا را از هم جدا نكنيم تصور ندارد اين مطلب كه ما قيام متصل به ركوع قائل بشويم ركناً يا جزء لصلاة براى اينكه شى واحد نمى‌ تواند دو دفعه جزء بشود از براى‌صلاة ونمى تواند دو دفعه ركن باشد از براى‌صلاة نمى شود كه يك شى واحد اين طور باشد. نباءً عليه بايد اين طور قائل بشويم .
    حالا بحسب عرف و بحسب لغت ركوع چيست در لغت كه مى گويند ركوع انحنا است ركع شيخ يعنى منحنى شده است و از پيرى منحنى شده است همان انحنا نه اين كه خودش را برده اند به آنجا رسانده همان انحنا عبارت از ركوع است اگر كسى از چيزش همينطور موجود باشد هميشه راكع است مثل اينكه اگر كسى قائم باشد ونتواند خم بشود هميشه ايستاده است واگر هميشه سرش بايد روى زمين باشد هميشه ساجد است اگر یك كسى هم متولد شد منحنياً اين هميشه راكع است راكعاً است خودش ايجاد نكرده لكن محقق شده ركوع عبارت از انحنا است انحنا حاصل شده انحنا است نه اينكه خودش را رسانده ايجاد النحنا نيست خود انحنا است بحسب لغت ولغتها هرچه هست ومن دیدم همین است كه ركوع عبارت عن النحنا وركع شيخ انحنا و عرض مى كنم به اين حال است به اين حال در آمده است بحسب لغت اصلاً توى آن اين معنا نيست كه انسان بايد از بالا خودش را برساند به اين حد ويا اينكه منتسب بايد باشد وخودش را  برساند انحنا يعنى منحنى شد  نه اينكه منحنى كرد خودش را منحنى‌شد آن كسى كه در اين حال باشد از قبل از اين منتسب  نباشد اين طور نباشد بعد برسد به آنجا منحنى شده است آن كسى كه اصلاً غفلط از اين معنا دارد تا رسيده است به آن حد باز هم منحنى شده است ركوع در لغت عبارت از اين است.
     آيا در حكم شرع يك معنا زائدى بر اين معنا دارد ماهيت ركوع در عرف شرع با لغت فرق و اين كه حالا عرف متشرعه ركوع را شايد عبارت از اين مى دانند كه انسان بايد يقدرى تواضع بكند برود فروتنى بكند اين ماهيت ركوع را متشرعه عبارت از اين مى دانند تا ما بفهميم كه مذاق شرع بوده است يا نه اما آنچيزى كه متشرعه مى گويند آنها دنبال اين هستند كه تكليف شرعيشان را دنبال بكنند مثل اينكه تا طاهر هم نباشد ركوع ايجاد نشده كه مى گويند ركوع بايد از انتساب باشد و ارتكاذ متشرعه اين است كه بايد انتساب شد انتساب اگر عمداً بشود ترك بكند اين را اين شرط ركوع را بجا نياورده اين تعبير در ركوع اين معنا اين شرط در آن است اما اين ماهيت ركوع از اين استفاده نمى شود كه اين در ماهيت ركوع يك همچنين چيزى دخالت داشته باشد پس عرف لغت كه معلوم نيست كه اگر عرفاً اگر كسى منحنياً مثلاً حال يك كسى آنجا هستش منحنى شما نگاه مى كنيد و مى گويد كه مى گويند كه آقا اين چه حالى است مى گويد ركوع است اگر ركوع عبارت باشد از آن بالا آمدن تا اينجا خوب اين احراز نكرده است احتمال مى دهد همين جورى باشد يا از پايين آمده باشد اين كه انسان يك كسى را در اين حال انحناى مى بيند بعد بپرسند چه حالى از احوال است اين مى گويد اين حال ركوع است خير بداند اين را كه از پاشد است در اين حال واقع شد الان اين را حال ركوع مى بينند اما لم يركع فى صلاة نه از باب اينكه ركوع نيست اين از اين ركوع است لكن يك چيزهاى ديگرى هم معتبر است در ركوع كه اين نياورده .اين آدمى كه به اين آدم كه به اين حد الان ايستاده به اين هيأت ايستاده است از هر كس از آقايان بپرسند كه اين چه حالى است مى گويد حال ركوع است اگر ماهيت ركوع عبارت از اين باشد كه از انتساب برسد به اين جا خوب بايد بگويد من نمى دانم من كه اين ركوع است يا نه اين ممكن است ركوع باشد ممكن است نباشد اين ماهيت جزئش نيامده باشد اگر جزء ماهيت نيامده باشد يا چيزهاى كه مقدم ماهيت است نيامده باشد كه نبايد اين اسمش  ركوع باشد لكن همه عرف مى گويند اين حال ركوع است اين دليل بر اين است كه در ماهيت ركوع انتساب از انتساب رسيدن به آن حد در ماهيت ركوع معتبر نيست اگر باشد در چيزهاى ديگر معتبر است.
    نباءً عليه در ماهيت ركوع اگر اين معنا انتساب چيزى معتبر نباشد آن وقت ديگر اشكال عقلى نيست كه قيام متصل به ركوع خودش ركن باشد يا جزء صلاة باشد اين اشكال عقلى برايش نيست بايد برويم ببينيم كه آيا ما دليل داريم بر اينكه اين چيز متصل به ركوع ما دليل داريم كه اين واجب ركنى يا اگر ما باشيم لا تعاد صلاة إلا من خمس اين همچنين كه آورده ، ركوعش را كه بجا آورده ، ركوع كرده ايجاد كرده ركوع را از پايين ركوع را ايجاد كرده وقتى نباشد ماهيت اين باشد پس جلوس آمده به اين حد رسيده است يا مقوس كرده خودش را بعد ش خواسته ركوع كند از همان جا ركوع كرده نايستاده وركوع كند ركوع را بجا آورده لا تعاد هم بحسب عموم لا تعاد هم نمازش بايد صحيح باشد باطل نبايد باشد ببينيم كه آيا ما دليلى داريم بر اينكه اگر كسى ترك بكند اين را كه زائد بر ماهيت ركوع است عرفاً ولو لغتاً آيا شرعاً هم اصطلاح خاصى در ركوع مى شود كه شارع اصطلاح خاصى در ركوع داشته باشد أو منتسباً ترك كرده اين دليل نمى شود كه ركوع يك مطلب ديگرى دليل بر اينكه خير بايد بايستد اين ايستادن دخالت ندارد ركوع ، ركوع عبارت از خم شدن است اما انتسابش اين باشد انتساب يك واجبى باشد يك واجب شرعى باشد يك واجب شرعى باشد اينها دليل نمى شود كه اين عنوان خودش بايد دليل داشته باشد كه يك دليلى است ثابت بكند قيام متصل به ركوع يعنى از آن قيام به ركوع مى رویم اين قيام خودش واجب ركنىٌ أوواجب شرعىٌ ولو اينكه ركنى نيست جزء صلاة است يا خير جزء ركنى است كه آقايان مى فرمايند جزء ركنى است اين بايد يقدرى دنبالش بگرديم ببينيم كه ما دليل داريم بر مطلب آيا اجماع ثابت بر اين معنا كه بگوييم قیام متصل به ركوع لازم است يا ثابت نيست واحتمال يك مطلبى هست در كار .