• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • آن رواياتى كه در اين باب وارد شده است لازم است ما بخوانيم ببينيم چه جور هست روايت دو طايفه است يك دسته آنها اين است كه چنانچه قرائت را نسياناً ترك كرده تعبير اين است كه اگر من تركه ركوع يا سجود اذا تم ركوع وسجود اين حكم صحت يك طايفه ديگر رواياتی است كه إذا دارد در باب  اين من نسيان فرموده اند واعاده بايد بكند اگر نسيان ، نسيان بوده اعاده ندارد يك روايات موثقه منصور بن حاضم است تهذيب واستبصار محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى كافى عنه محمد بن يحيى احمد بن محمد عن ابن فضال عن عيسى بن يعقوب عن مسعود بن حاظم روايت موثقه است از ابن فضال
     قال قلت لابي عبدالله (ع) إنى صليت مكتوبه فنسيت ان اقرء في صلاتى كلها فقال أليس عليك شيئ إذا اتمّت ركوع وسجود .
     قلت بلى
     قال اتمت صلاة إذا كان نسياناًيا اذا كانت نسيأًدر ذيل اين روايت ،روايت فقه رضا است كه البته معتبر نيست لكن فقه رضا فإن نسيت القرائه في صلاة كلها ثم ذكرت وأليس عليك شيئ إذا اتمّت ركوع وسجوددر روايت دعائم عن جعفر بن محمد (ع) في حديث إذا نسي القرائت فيها كلها واتممت ركوع وسجود وتكبير لم يكن عليه اعاده وصحيحه معاوية بن عمار عن ابي عبدالله
    قال: قلت رجل يصلوا عن القرائه في ركعتين اولتين فيذكر فركعتين اخيرتين لم يقر يقال اتم ركوع وسجود
     قال: نعم
     قال: إنى اكره أن تجعل آخر صلاتى اولها يعنى قرائت موجب فساد است اين يك دسته از روايات است كه قضيه اتمام و اتمّت ،اتم اينها در كار است يك دسته از روايات است كه فقه رضا
     فإن صليت وفنسيت أن تقرأ فيهما شيئ من القرآن اجزائت ذلك إذا حفظت ركوع وسجود
     در روايت حسين بن عمار ممدوح است حسن حسين بن عمارروايت تا اينجا موثقه است ايشان هم مدح شده است امامىٌ ممدوح عن ابي عبدالله
    قال :قلت له اصلوا عن القرائه في ركعت اولى
     قال :إقرا في ثانيه قلت اصلوا في ثانيه 
    قال: في ثالثه قلت اصلو في صلاتى كلها قال اذا حفظت ركوع وسجود فقد تمت صلاته
     اين روايات است كه همين دو عنوان است حالا در چند جهت ما صحبت داريم. يك جهت اينكه عنوان اتم بحسب احتمالات منظورسه احتمال در آن است يا منظور كداميك از احتمالات در راجح است اتم ،تم ، تمم از اينها همه معنايشان در لغت به معناى واحد است از قديم گفتن معناى واحد است اينها.
     اتمّت ركوع وسجود يك احتمالش اين است كه اگر چنانچه كه ركوع وسجود را تماماً يعنى با تمام اجزاء وشرائط با تمام آن چيزهاى كه معتبر درآن آورده باشد اگر ركوع وسجود اتمّت ركوع و سجود احتمال يكى از احتمالاتش اين است كه يعنى ركوع وسجود را تام ،تمام ،تام الاجزاءو شرائط آوردى اين يك  احتمال .
    يك احتمال اتمّت ركوع وسجود يعنى صحيح آوردى كه تمت صلاته يعنى اگر صحيح ركوع وسجود را صحيح آوردى اين مثلاً چه اتمّت يعنى اگر چنانچه صحيح آوردی.
     يك احتمال ديگر اينكه چون ركوع وسجود در همه ركعات است مقصود اين باشد اگر اتمّت ركوع وسجود يعنى تمام ركوع ها وسجودها را آورده اى يعنى صلاتت ناقص نيست از حيث ركوع اتمّت ركوع در صلاة احتمال ديگر يك احتمال ديگرش هم اين است كه يعنى ركوع از آن ناقص نشده، ركوع ناقص نشده ،ركوع را تاماًآوردى يعنى تمام ركوعها راتمام سجده ها را آوردى بناءًعليه سه احتمال است .احتمال اول كه جامع اجزاء و شرائط باشد واحتمال دوم كه اگر يعنى صحيح آوردى واحتمال ثالث يعنى همه ركوعها راآوردى .
    در حفظت كه عنوان ديگرى است كه در روايات ديگر محفوظ است. يك احتمال اين است كه حفظت ركوع ،ركوع ها راآوردى وقتى ديديم كه ركوع آمده است اگر حافظ هستى ركوعها را وكنايه ازآن است كه ركوعها را آوردى نماز صحيح است.
    يك احتمال ديگر اين است كه إذا حفظت ركوع وسجود من حيث اجزاءوشرائط ،إذا حفظت ركوع وسجود حفظ كردى ركوع وسجود رااز حيث اجزاء ،شرائط تاماً آوردى در اين احتمال اتم اگر نتوانى ترجيح بدهيم يكى از اين احتمالات را آن وقت روايت نمى تواند با لاتعاد معارضه اى چيزى داشته باشد واما اگر چنانچه مثلاً ترجيح بدهيم يكى از اين احتمالات را كدام اين احتمال اين سه تا احتمال كه اتممت ركوع وسجود اتممت به معناً يعنى أوجدته تامتاً للاجزاء وشرائطى راجح است  يا به مناسبت اين كه در تمت صلاته در عين حالى كه اجزاء وشرائط يا بعضى اجزاء رانياورده كه عبارت است از قرائت است عرض مى شود كه قرائت را نياورده است تمت صلاته يعنى اينكه نمازش درسته اتمت ركوع يعنى نه ركوعت صحيح اگر ركوع را صحيح بجاى آوردى واحتمال اين معنا اگر باشد كه اگر ركوع را صحيح بجاى آوردى نمازت اگر درسته آن وقت ما به حديث لاتعاد صحت را درست مى كنيم اين تحكيم در اين مى شود واين را مى گويند صحيح است مال ديگر سنةلاتنقض الفريضة‌ليس ركوع صحيح است وقتى كه ركوع صحيح شد اين كه گفته اگر صحيح آوردى نمازت درسته يعنى ركوع را ولو اجزاءوشرائطش نيامده است مثلاً ذكر سجده نكردى فرض كنيد تمأنينه نداشته اين طور جهاتى كه اقتباس در آن شده لكن ميزان اجتماع اجزاء وشرائط نيست ميزان اين است كه صحيح باشد اگر اين باشد ،اين احتمال باشد حديث لاتعاد تحكيم برآن مى شود.
     واگر احتمال اين معنا باشد كه يعنى اگر ركوعها را آوردى اين هم مثل همانها مى شود كه مثل خود حديث لاتعاد مى شود كه لاتعاد صلاة إلا من خمس الركوع والسجود كه خود ركوع وسجود ميزان است .نفس خود ركوع وسجود كه اگر خود ركوع ،سجود را آوردى ديگر نماز صحيح است وديگر اجزاء وشرائطش را تعرض ندارد.
     حالااگر آن احتمال اول باشد كه معنايش اين است كه إذا كه تمام باشد اجزاء وشرائط ،تمام اجزاء وشرائط اين روايتين كه تعرض به اين دارد يعنى دوتا روايتى كه مورد اعتبار است  فقه رضوى خودش مختلف است يكى ازآن مى گويد اذا حفظت يكى مى گويد اذا  اتممت آن خودش با هم مختلف است كه بعدش بايد يك تنوعى بدهد لكن اين دو تا روايتى كه مورد اعتماد است كه يكى موثقه منصور بن حاظم است
      قال: قلت لابى عبداالله انى صلت مكتوباً فنسيت ان اقرء صلاتى كلها قال: أليس قد اتمت ركوع وسجود
     تو ركوع وسجود را اينطور نيست كه تمام كرده باشی
     قلت: بلى. قال اتمت صلاة
    ما اگر فرض بكنيم كه معناى اذا اتمت ركوع يعنى اين معناى أليس اتمت ركوع وسجود معنايش اين است يعنى ركوع وسجود را همانطور  كه بوده و همان جا هم شرائط آوردهاى لكن اين مفهوم ندارد فقط همين معناست كه روى اين فرض صحيح بلا اشكال است كه كه اگر ،يعنى اگر كسى نماز خواند . تمام اجزا وشرائط ركوع را بجاآورد . وركوع تام تمام،با تمام اجزا وشرائط بجا آورد اين را سئوال كرده است اگر تو اين فرض كه أليس اتممت ركوع وسجود قال اتممت صلاة ما از اين أليس اتممت بيش از يك اشعارى نمى توانيم بفهميم كه در غير موردى كه تمام اجزا نبا شد اجزا وشرائط ركوع را نداشته باشد اين معلوم مى شود يك دخالتى در كار هست اين اجزا وشرائط يك دخالى در كار دارند  وبا نبود آنها هم يك نقيصه وارد مى شود اما مفهوم نيست ، كه درست دلالت مفهومى باشد تا بتواند تعارض كند با روايت. حالامااگر فرض كرديم مفهوم كه اذا اين طور فرض كنيم اين طور باشد در عبارت درآن عبارت ديگرش همينطور است غير روايت چيز دعائم اسلام روايت ديگرى كه صحيحه معاويه باشد
     قلت: الرجل يصلوا ان القراء فى الركعتين اوليتين فیذكر فى الركعتين اخيرتين انه لم يقراء. قال: اتم ركوع  وسجود.
     اين هم سئوال كرده يك كسى ركوع را تمام كرده است مى گويد بله  قال أنى اكره أن صحتش را ديگر فرض كرده است چون اين صحيح است از اين هم ما  نمى توانيم بدست بياوريم كه اگر چنانچه به تمام نكرده است ركوع وسجود رانمازش چه جور است وباطل است دست نمى آيد مفهوم كه نيت سئوال كرده اتم ركوع وسجود اشعار هست البته حالا  ما اگر فرض كرديم كه مفهوم است نظير روايات رضوى است كه إذا اتمت ركوع يا إذا اتمت ركوع وسجود اين جا فليس عليك شى يك صحبت اين است كه خوب إذا اتمت عليك اتمت ركوع وسجود ليس عليك الشى مفهوم اگر داشته باشد اطلاق در مفهوم است كه اگر چنانچه اتمام نكرده لاشى مطلقا اين طور نيست يا نه اهمال است فى الجمله در صدد بيان منطوق است روايت نه در صد بيان منطوق يا مفهوم وقتى در صدد بيان منطوق است ما منطوقش اطلاق دارد  إذا اتمت صلاة  اتمام كردى نمازت درسته پس مى تواند اطلاق داشته باشد اما وقتى در صدد بيان منطوق است مفهوم بيش ازفى الجمله دلالت ندارد كه ما مى دانيم فى الجمله اين جور نيست كه اگر چنانچه تمام نكرده باشد فى الجمله يك نقصى بر صلاة وارد شده است اگر اهمال داشته باشد خوب كافى است كه يك صورتش يك صورتى كه عبارت از صورت عمدش باشد ترك كرده اين كار را عمداً ترك كرده باشد يك صورتش وقتى كه فوت داشته باشد اين كافى است در اين كه اون معناى مهمله تحقق پيدا كرده باشد اطلاق نيست اهمال است .
    حالا ما اگر فرض كرديم اطلاق است كه خیردر صدد بيان منطوق است در صدد بيان مفهوم هم است  منطوق آن إذا اتمت، إذاهم فرض كنيد. دارد إذا اتمت  ركوع وسجود تمت صلاتك مفهوم آن اين است كه وقتى كه تمام نباشد تام الأجزاء وشرائط نباشد صلاتش مطلقا صحيح است اين اطلاق هم مثل همه اطلاقها ست .
    اگر ما فرض كرديم كه همينطورى كه در مفهوم فرض كنيد كه منطوق اطلاق هست مفهوم هم اطلاق دارد كه اگر تمام نكردى تمام اجزا وشرائط را تام الأجزا وشرائط نباشد نماز تو باطل است چه اين جزء نداشته باشد چه اين شرط نداشته باشد چه عامد باشى چه جاهل چه ناسى باشى يك اطلاقى است مثل ساير اطلاقات كه از اول آ مده بود گفته بود كه كسى كه نماز ش را تاماً بجا نياورد نمازش باطل است جزء اين كه اطلاق بود  اين جا هم گفته اگر ركوعت را تاماً بجا نياوردى نمازت باطل است اين اطلاق است.آنجا روايت مى گويد كه لا تنقض الفريضه تعرض دارد به اين كه سنت ما ثبت به سنت كه عبارت از استقرار ودر ركوع ثبت به سنه عرض مى كنم كه چيزهاى ديگرى كه در ركوع وسجود هست ومثلاً انحناى زائد  بر مقدار عقلائى وهكذا چند است را به زمين گذاشتن سجده بر ما لا يصح سجود كردن سجده برنجس كردن اينطور چيزها اينها همه آنها ثبت اعتبار شان به سنت وسنت لا تنقض فريضة اين روايت مى گويد كه باطل است اين مى گويد سنت نقض نمى كند فريضه را.
     نباءًعليه اگر ما اطلاقم برايش قائل باشيم به اين كه السنه لا تنقص الفريضه دست بر مى داريم الا آنجا كه عمدى باشد وقتى عمدى يكى از جهات راملاحظه نكرده اين طور است ازاين روايت كه اتمت ركوع ما نمى توانيم بفهميم كه ركوعى كه در لا تعاد ذكر كرده اند عبارت است ازاين ركوع است ركوع لا تعاد ذكركرده عبارت از كه اين ركوع است.ركوع لاتعاد ظاهر این لفظ اواست الركوع والسجود لفظ او ركوع جامع شرائط از اين روايت نمى توانيم بفهميم كه لا تعاد آنی كه استثنا شده است از لا تعاد ركوع جامع شرائط است تا بتوانيم در مستثنى وارد است وقتى اين را نتوانستيم بفهميم يك اطلاقى است كه اگر چنانچه مثل اين است كه اگر چنانچه ركوع را مستقراً بجا نياورد باطل است اگر چنانچه ركوع راعرض كنم كه انحنايش به آن مقدار نبود باطل است اگر سجود برمایصح سجود نبود باطل است اينها همه اينها مثل ساير چيزهاى ديگر كه مى گويد باطل است ما با آن روايت كه مى گويد نفس ركوع مستثنى است وبا آن ذكر مى گويد كه تأييد مطلب را مى كند كه نفس ركوع الركوع وسجود فريضتان من الله تعالى بحسب بعضى روايات ديگر اينجا هم مى گويد كه القرائت وتشهد السنه وسنه لا تنقض فريضه مى گويم كه خوب اين چيزهاى كه درركوع اعتبار كرده سنت أو فريضه لابد بايد بگويد سنه براى اينكه در قرآن كه نيست اينها بايد بگويد سنت وإذا كان سنه السنه لا تنقض فريضه نباءً عليه بعد از اطلاق هم ما نمى توانيم اين مطلب را بدست بياوريم كه ركوع معتبر در صلاة ودرلا تعاد ازآن  چيز شده است اين فقط مى فهميم كه بدون اينها ركوع باطل است دليل عرض كنم  حديث رفع دليل لا تعاد اينها جهت ركوع را درست مى كند همه اينها لا تنقض سنه الفريضه است صحت ركوع را درست مى كند اگر فريضه باطل نشده باشد خوب ركوع خودش  صحيح است ركوع را صحتش درست مى كند ديگه اشكالى در كار نيست .
     عنوان حفظ هم اگر چنانچه إذا حفظت ما بخواهيم بگويم إذا حفظت ركوع من الكذا وكذا به معناى خيلى تبعيد مطلب است إذا حفظت ركوع يعنى ركوع را حفظ كردى ديگر مى دانى ركوع را آوردى اينها حفظش كردى يعنى مى دانى ركوع را آوردنه اينكه إذا حفظت ، الركوعى عن كذا وكذا اين خيلى بنظر بعيد مى آيد آن وقت حالا ما فرض كرديم كه مفهوم دارد آن مى گويد كه إذا اتممت صلاة ، إذا اتممت ركوع وسجود اين صلاة صحيح فرض كنيد  مفهوم داشته باشد كه اصلاً اتمام نكردى اگر اينطور نباشد يا لم تمم ركوع وسجود اين نمازت باطل است او مى گويد إذا حفظت اگر ركوع را آوردى صحيح است منطوق آن مى گويد اگر ركوع را آوردى لذا حفظت ركوع ديگر آن چيزهاى ديگر را نمى خواهد إذا حفظت ركوع نمازت درسته آن وقت ما حفظت ركوع نفس ركوع اگر محفوظ ما صحيح است آن مى گويد اگر ركوع را با همه اجزاء آوردى اين مى گويد اگر ركوع را آوردى ما هم گفتيم ركوع كافيست براى مطلب اگر اطلاقى هم داشت اين اشكال هم در آن هست حال آن نه هم اتمت به آن معنا معلوم نيست باشد لااقل اجمال در روايت هست وهم نيت در كار وهم بر فرض اينكه باشداطلاق در مفهوم نيت اگر چنانچه باشد مثل ساير اطلاقات قابل تقدير است نباءًً عليه از اين راه كه اين روايات ما بتوانيم ما را همان  راكه  بكنيم از لاتعاد بحسب آن مفهومى كه دارد ومعناى كه دارد واثرى كه رفع اثر آن اطلاق دارد دست برداريم اينها صالح نيستند براى آن اين يك صحبت ديگر راجع به آن قضيه سبع است كه اين هم يك روايتى هست كه آن روايت را بعدانشاءالله بخوانيم.