نقل كلامى از صاحب جواهر و تقرير آن
مرحوم صاحب جواهر در اين مسئله يك مورد را استثناء كرده، مىفرمايند: اگر شخص معترضى كه در اثناء سقوط، مجنى عليه را به قتل مىرساند مجنون باشد و ملقى هم به آن علم داشته باشد و قاصدا لذلك، مجنى عليه را پرتاب كند، در اين صورت قود بر ملقى است نه بر مجنون. و تقرير كلام ايشان اين است كه: مجنون نسبت به عمل خود مسئول نيست و فعله كلافعل است پس در اينجا نيز گرچه سببى كه شخص اول ايجاد كرده بود به نتيجه نرسيد بلكه قتل به وسيله مجنون ايجاد شده ولى چون قصد او در حكم عدم القصد است در نتيجه قتل به فرد اول مستند است. بلكه مىتوان گفت: چون ملقى با همين قصد او را پرتاب كرده كه به دست مجنون هلاك شود، پس عمل مجنون هم در سلسلهى اسبابى كه او آن را تسبيب كرده قرار مىگيرد و نتيجه به او منتسب است. و البته صرفِ علم ملقى هم با اين قصد ملازمهى خارجية دارد. كما ذكرناه فى اوائل مباحث القصاص. نظير آنچه در مباحث قبل گفتيم كه اگر شخصى فردى را جلوى حيوان درندهاى بياندازد و آن حيوان او را بدرد، ملقى، قاتل است گرچه، عمل قتل بوسيله حيوان انجام گرفته است چون عرف قتل را به حيوان كه عامل غير مريد است اسناد نمىدهد و نمىگويد حيوان قاتل است مگر مجازا و تسامحا. البته اين اسناد قتل به ملقى در جايى است كه ملقى عالم به قضيه است. اما اگر ملقى جاهل است و نمىداند كه مجنونى در پايين ايستاده و قصد دارد شخص پرتاب شده را با سلاح بكشد، در اين صورت بنا بر فرمايش صاحب جواهر ملقى قاتل نيست و قصاص نمىشود. مناقشه در كلام صاحب جواهر و پاسخ آن ممكن است گفته شود كه كلام صاحب جواهر در صورت علم و قصد ملقى (البته در اين گونه موارد معمولا علم از قصد منفك نيست) صحيح و مسلّم است اما نسبت به مورد جهل، قابل مناقشه است زيرا اين مسئله شبيه به يكى از فروع مسئلهى اشتراك انسان و حيوان در قتل است و آنجا حكم به قصاص كرديم و مثال آن مسئله اين بود كه شخصى ديگرى را به قصد غرق شدن به دريا مىاندازد، لكن قبل از رسيدن به آب، نهنگى او را مىبلعد، بنابراين تسبيب اول به نتيجه نمىرسد چون قصد ملقى اين بود كه طرف در آب غرق شود و چنين نشد كه اكثر فقها مانند محقق، علامه و فخرالمحققين فتوا دادهاند ملقى ضامن است و بايد قصاص شود. گر چه مرحوم محقق در آخر كلامشان تقويت فرمودند كه در اين مورد قصاص نباشد بلكه ديه ثابت است، لكن در هر صورت ضمان را قبول كرده و در آن ترديدى ننمودهاند و ما نيز مثالهائى بيان كرديم. از جمله شخصى، ديگرى را از بالا پرتاب مىكند كه او با زمين اصطكاك پيدا كرده و به قتل برسد لكن مجنى عليه در اثناء راه با كابل فشار قوى برخورد كرده و مىميرد كه در اينجا گرچه نوع هلاكت غير از نوعى است كه جانى قصد كرده بود لكن به هر حال شكى نيست كه پرتاب كننده قاتل است و بايد قصاص شود. البته در اين مسئله بعضى از فقها مخالفت كرده و فرمودهاند اين جا جاى قصاص نيست و بايد ديه پرداخت شود. ولى آنان اسناد فعل به ملقى را منكر نشدهاند بلكه تنها قصاص را رد نموده و دلايلى براى اثبات قول خود آوردهاند، من جمله اين كه: «لم يقصدالملقى الاتلاف بهذا النوع» يا دليل ديگرى آورده بودند كه «أن تلفه حينئذ كتلفه بغير قصد اصلا» و ما در آنجا در دلايل ايشان خدشه كرده و گفتيم تخلف نوع تلف ايجاد شده از آنچه مقصود و مراد جانى بوده تأثيرى در صدق عنوان قتل عمد ندارد زيرا همانطور كه كرارا گفتيم ملاك قتل عمد آن است كه جانى فعلى را به قصد كشتن انجام داده و شخص هم بر اثر آن بميرد و يا قصد فعلى را كه عادتا كشنده است نموده و مترتب بر آن فرد هلاك شود. پس اينكه حتما قتل به نحوى اتفاق بيفتد كه قاتل نيت كرده و يا پيش بينى نموده جزء عناصر مادى قتل نيست و لذا اگر جانى، كسى را از بلندى پرتاب كند كه او به زمين خورده و مغزش متلاشى شود لكن او به واسطه آسيب قلبى، از بين برود در اينجا مسلما شخص پرتاب كننده سبب قتل بوده و هيچ شبههاى در اين مسئله وجود ندارد. در ما نحن فيه نيز همينطور است يعنى در واقع ديوانه، چون مسئوليت ندارد عملش مانند همان نهنگ است و در واقع جانى سلسله اسباب قتل را ايجاد كرده و سبب او هم به نتيجه رسيده است و بايد قصاص شود. پاسخ اين شبهه آن است كه اين مسئله با مسئلهى بلعيدن نهنگ فرق دارد و اين نكته با دقت از بيان مرحوم محقق اردبيلى به دست مىآيد زيرا محقق اردبيلى در مسئلهى ابتلاع نهنگ كه قاتل بودن ملقى را رد كرده فرمودند: لان القتل وقع بغير قصده بل بغير فعله يعنى نه تنها قتل با قصد ملقى محقق نشده بلكه با فعل او هم تحقق پيدا نكرده است و لذا ملقى قاتل نيست. و البته ما اين سخن را در آنجا رد كرده و گفتيم در حقيقت چون ملقى سبب را ايجاد نموده و حيوان هم فاعل مريدى نيست در واقع قتل با فعل ملقى انجام گرفته است.اما در اينجا اين سخن درست است زيرا اگر چه ملقى تسبيب نموده و تسبيب او منتهى به عمل مجنون شده و مجنون در حكم عاقل نيست اما مىتوان فعل را به مجنون نسبت داد بر خلاف حيوان، حيوان مانند جماد است و همانطور كه نمىتوان گفت سيم برق قاتل است نمىتوان گفت كه نهنگ قاتل است مگر مجازا و مسامحة. ولى مىتوان فعل را به مجنون اسناد داده و او را قاتل دانست هر چند احكام تكليفى و وضعى از او برداشته شده است لكن مىتوان قتل را به او اسناد داده و عنوان قاتل بر او صادق است البته ديه را عاقله او مىپردازد. نتيجه بحث اين شد كه چون در اين جا عامل مريدى وجود دارد هر چند اراده او ناشى از تعقل نيست و اسناد قنل به او ممكن است، پس فعل مستند به اوست و به مسبب اول (ملقى) اسناد داده نمىشود، و قهرا حكم قصاص بر او جارى نيست. يك سئوال و پاسخ ممكن است كسى بگويد: در صورتيكه قتل را ميتوان به مجنون نسبت داد چه فرقى است بين صورت علم و جهل ملقى و چرا در صورت علم ملقى نيز قتل را به مجنون مستند نمىكنيد و به عبارت ديگر در صورت علم ملقى هم در واقع مجنون، قاتل است. پاسخ آن است كه صورت علم و جهل ملقى با يكديگر تفاوت دارد زيرا درصورت علم، مىشود گفت: ملقى مجنون را به استخدام خود در آورده و اراده او را مقهور اراده خود نموده است. مانند آن چه در مورد كودك گفتيم. حال اگر به هر دليل، قاتل بودن ملقى محرز نشد و در صدق عنوان قاتل بر او شك كرديم طبق اصلى كه در اول كتاب قصاص تأسيس كرديم در موارد شك، اصالة العدم جارى است و نمىتوان حكم به قصاص كرد. بحث اين مسئله به پايان رسيد در جلسه آينده بحث ما اين فرع است كه اگر شخصى مجنى عليه را نگه داشته تا ديگرى او را به قتل برساند (امساك) و شخص ثالثى نگهبانى مىدهد تا قاتل عمل خود را انجام دهد كه در اينجا هر يك از جانى و ممسك و رائى حكمى دارند كه بايد بحث شود. |