• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [جلسه 83 - سه‏شنبه: 19/7/79]

    صور مشارکت جماعتى در قتل

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
    بحث ما پيرامون مسأله‏ى شركت در قتل بود، گفتيم: لازم است ابتداءً مفهوم و حكم شركت كاملا مشخص شود تا پس از تبيين موضوع، بدانيم در فروعى كه در شرايع آمده كجا حكم قصاص مترتب مى‏شود و كجا حكم جارى نمى‏شود؛ نتيجه‏ى بحث اين شد كه هرگاه چند نفر مباشرت در قتل داشته باشند به طورى كه عمل هر كدام در ايجاد عنصر مادّى قتل، مؤثر باشد، مفهوم شركت محقق مى‏شود.
     حال برمى‏گرديم به ترتيبى كه مرحوم محقق در مباحث خود به اين مسأله و فروع آن پرداخته‏اند تا ببينيم آيا در اين فروع، مفهوم شركت صدق مى‏كند يا نه؟

    صورت اول

    فرع اول و دوم:
    قال المحقق: المرتبة الرابعة: ان ينضّم اليه مباشرة انسان آخر و فيه صُور، الاولى: لو حفر واحدُ بئرا فوقع آخر بدفع ثالث فالقاتل الدافع دون الحافر، و كذالو القاه من شاهق فاعترضه آخر فانقدّ نصفين قبل وصوله الارض، فالقاتل هوالمعترض
     مرحوم محقق، پس از آنكه مرتبه چهارم از شركت را معنا مى‏كنند، براى آن صورى مطرح كرده و در ذيل هر صورت، فروعى را ذكر مى‏كنند، كه به ترتيب بيان مى‏كنيم:
     الف: فردى چاهى را حفر مى‏كند به قصد اين كه شخصى در آن بيفتد و كشته شود، لكن فرد ديگرى آن شخص را هل داده و به درون چاه مى‏اندازد و به قتل مى‏رسد كه دراين صورت، قاتل حافر چاه نيست بلكه دافع است.
     ب: فردى، شخصى را از مكان بلندى كه عادة هر كس از آن جا سقوط كند، مى‏ميرد پرتاب مى‏كند و در اثناء راه پيش از آنكه با زمين برخورد كند، فرد ديگرى او را با شمشير دو نيم مى‏كند، در اين جا شخصى كه با شمشير زده قاتل مى‏باشد نه كسى كه او را پرتاب كرده است.
     قبل از ورود در بحث، شايان ذكر است كه اين دو مثال و بعضى از مثالهاى ديگر كه مرحوم محقق ذكر كرده‏اند از مصاديق اجتماع سبب و مباشر است و ربطى به مسأله شركت ندارد.

    بحثى پيرامون مباشرت و تسبيب
     در مورد مسأله مباشرت و تسبيب، قبلا مطالبى عرض شد و گفتيم سه عنوان در اين باب وجود دارد. 1- مباشرت. 2- تسبيب. 3- ايجاد شرط و بيان كرديم كه اين سه عنوان، حد و تعريف كاملا مشخصى ندارند و لذا فقهاى عظام در مصاديق آن اختلاف كرده‏اند. مثلا در همين مسأله ما نحن فيه، مرحوم محقق حفر چاه را از قبيل تسبيب شمرده‏اند در حالى كه مرحوم علامه حلى در ارشاد آن را از مصاديق ايجاد شرط دانسته‏اند و مرحوم محقق اردبيلى در شرح ارشاد، اگر چه ابتداءً نظر علامه را تقرير و تأييد نموده‏اند لكن در خلال بحث، از آن تعبير به سبب نموده‏اند و مرحوم صاحب جواهر از آن به سبب شبيه شرط، تعبير مى‏كنند، به نظر مى‏رسد، به حسب آنچه از استعمال اين كلمات در موارد مختلف استفاده مى‏شود، مباشرت يعنى عاملى كه مستقيما موت از آن حاصل مى‏شود و سبب آن كسى است كه با واسطه يا وسائطى غير مريد موجب موت مى‏شود و يا اراده غير مختارى را - مانند كودك يا نائم - استخدام و مقهور خود مى‏سازد و فردى را مى‏كشد.
     پس اگر فردى مستقيما گلوله‏اى به بدن ديگرى وارد كند مباشرت است و اگر همين كار او با وسائطى صورت گيرد و يا اگر اراده طفلى يا شخصى را كه به خواب مغناطيسى فرو رفته مقهور خود كرده و او را وادار به قتل كند سبب است و اگر زمينه‏ى قتل را فراهم كند مثل اين كه چاهى را حفر كرده و روى آن را بپوشاند و شخصى بى‏خبر در آن بيفتد ايجاد شرط است، بحث در اين تعاريف، چندان مهم نيست. مهم اين است كه اگر دو عامل، خواه دو سبب يا يك سبب و يك مباشر يا مباشر و شرط و يا شرط و سبب در كنار هم جمع شوند، قتل را به كدام يك استناد دهيم و اين بحث بسيار مهمى است و مثالهايى كه مرحوم محقق ذكر كرده‏اند همه براى تبيين اين مقام است.
     در صور اجتماع چند عامل، گاهى مباشر اقوى از سبب است و مراد از سبب در اين جا اعم از شرط است، و گاهى سبب اقوى از مباشر است و گاهى دو عامل سبب و مباشر از نظر قوّت با هم برابرند.
     جايى كه سبب اقوى از مباشر است مانند آن كه كسى، فردى را پشت پرده‏اى قرار مى‏دهد و به ديگرى كه از وجود اين شخص در پشت پرده، جاهل است، مى‏گويد: در اينجا تمرين تيراندازى كن و در اثر تيراندازى او شخص پشت پرده به قتل مى‏رسد. و موردى كه مباشر اقوى است مثل اينكه كسى، ديگرى را تشويق به قتل مى‏كند و آن شخص، فردى را به قتل مى‏رساند كه در اينجا مباشر اقوى است. محقق و ساير فقها مى‏فرمايند: هر جا مباشر اقوى از سبب بود بطوريكه قتل به او استناد داده شود، او قاتل است و بايد قصاص شود و لذا در مسأله حفر چاه كسى كه هل داده (دافع) اقوى از حافر مى‏باشد گر چه ممكن بود كه در فرض عدم الدفع، نيز عابر غافل در چاه سقوط مى‏كرد و مى‏مُرد. اما چون آن صورت اتفاق نيفتاده و در آنچه اتفاق افتاده مباشر (دافع) اقوى است قتل به او استناد داده مى‏شود و وقتى او قاتل شد، طبق ادله حكم قصاص در مورد او جارى مى‏گردد. مثال ديگر براى اين مورد، آن است كه شخصى مى‏خواهد ديگرى را با ضرب گلوله از پاى درآورد و آن فرد در محلى مخفى مى‏شود، فرد سومى با چاقو به قصد قتل به آن شخص حمله مى‏كند و در نتيجه او از مخفيگاه خارج و در تيررس فرد اول قرار مى‏گيرد و با گلوله‏ى او به قتل مى‏رسد؛ در اينجا هيچ ترديدى نيست كه قاتل همان شخصى است كه با گلوله فرد را به قتل رسانده است. درست است كه اگر آن شخص با چاقو حمله نمى‏كرد، مقتول از مخفيگاه خود خارج نمى‏شد و در نتيجه تيرانداز نمى‏توانست او را به قتل برساند، اما عرفا قتل به تيرانداز اسناد داده مى‏شود زيرا اوست كه مقتول را با گلوله خود از پاى درآورده است.
     البته تمام اين موارد، چه حافر چاه بقصد سقوط عابر و چه حمله كننده‏ى با چاقو كه موجب خروج مجنى عليه از مخفيگاه مى‏شود، مرتكب گناه شده و مستوجب عقوبت اخروى مى‏باشند. علاوه بر مجازات اخروى، ممكن است حاكم شرع در مورد آنها مجازات تعزير را اجرا كند لكن قتل، به آنان مستند نشده و حكم قصاص جارى نمى‏شود. مثال ديگرى كه مرحوم محقق ذكر كرده‏اند آن است كه فردى ديگرى را از مكان بلندى پرتاب كرده در وسط راه شخصى او را با شمشير دو نصف مى‏نمايد در اينجا نيز شخص شمشير زننده قاتل است ولو اينكه اگر شمشير زننده، شمشير نمى‏زد، سقوط از آن بلندى، عادتا موجب مرگ مى‏شد، لكن قتل ناشى از پرتاب او نيست، بلكه ناشى از ضربه شمشير است پس معترض بالسيف محكوم به قصاص است، نه ملقى من شاهق.
     و چنانچه در جلسه‏ى قبل گفتيم، ممكن است در عرف حقوق جزاى بعضى كشورها امثال اين افراد (حافر البئر يا الملقى من شاهق) را به عنوان معاون يا شريك در قتل بدانند و به حكم قتل محكوم كنند اما در فقه ما اين چنين نيست. البته در مورد برخى از مصاديق معاون، شارع مقدس مجازاتى را در نظر گرفته مانند مجازات حبس براى ممسك كه بحث آن خواهد آمد و يا ممكن است طبق نظر حاكم شرع آنان را تعزير نمايند. ولى به هر حال قاتل نيستند و مجازات قتل نفس بر عمل آنان مترتب نمى‏شود.