• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [جلسه 79 - دوشنبه: 10/7/79]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
    در بحث شركت در قتل گفتيم: فقها متعرض مسئله جماعات هائله نشده‏اند لكن در خلال تفحص به جامع‏المدارك مرحوم آيت اللّه خوانسارى برخورد كرديم. ايشان مسئله را مطرح نموده‏اند:
     مضمون مطالب ايشان اين است:
     از ظاهر كلمات فقها استفاده مى‏شود كه مراد شان از، جماعت در مسئله قتل الجماعه بالواحد اعم است و شامل جماعات كثيره هم مى‏شود ولى حكم به قصاص جماعت كثيره در مقابل قتل
    يك نفر محل اشكال است.
     بعلاوه آيه شريفه النفس بالنفس والعين بالعين هم مؤيد اين معنا است.
     و اگر گفته شود آيه را تخصيص مى‏زنيم، مى‏گوئيم لسان آيه آبى از تخصيص است بعلاوه معتبره ابن ابى عمير نيز دلالت بر عدم جواز قتل جماعت كثيره بالواحد دارد.

    نقدى بر كلام محقق خوانسارى
     بعضى از مواضع كلام ايشان صحيح بنظر مى‏رسد ولكن بعضى ديگر، محل مناقشه است.اما اينكه فرمودند از ظاهر كلمات فقها استفاده مى‏شود كه مراد جماعت هائله است معلوم نيست
    كه چگونه چنين چيزى از ظاهر كلمات آنها بدست مى‏آيد در حاليكه برعكس. بعضى از محققين معاصر ما مثل آيت اللّه خوئى (رحمه الله) در اين مسئله شركت فقط دو نفر را ذكر نموده‏اند نه بيشتر.
     اما اينكه فرمودند اين حكم لايخلو من اشكال صحيح بنظر مى‏رسد و احتمالا ناظر به همان مطلبى است كه ما در جلسه گذشته گفتيم كه صدق عرفى كلمه قاتل بر جماعت هائله واضح و روشن نيست و فقيه به آن جزم پيدا نمى‏كند.
     لكن مؤيدى كه براى كلام  خود آورده‏اند محل خدشه است زيرا اولا آيه شريفه النفس بالنفس
    به معناى آن است كه اگر كسى جان ديگرى را گرفت در مقابل، جان او بايد گرفته شود نه اينكه مثلا چشم او كور و يا دستش قطع شود پس آيه شريفه در مقام بيان حكم قصاص هر عضو در مقابل همان عضو است و اصلا در صدد بيان تعدّد يا وحدت نيست. و ثانيا بر فرض قبول اينكه آيه ناظر به عدد باشد چرا قابل تخصيص نباشد مگر آيات مذكور با آيات ديه و يا روايات جواز قتل سه نفر و ده نفر در مسئله شركت، تخصيص نخورده است؟
     اما در مورد معتبره ابن ابى عمير كه مقصود همان روايت ابواالعباس بقباق است گفتيم كه اين روايت ناظر به فتواى عامه است كه قائل به جواز قصاص شركاى در قتل بدون رد فاضل ديه مى‏باشد و امام (عليه السلام) درصدد بيان حكم شرعى مسئله بتمامه نيستند. لذا در مقام جمع دلالى اين روايات با روايت طايفه اولى گفتيم كه اين روايات مطلق است و با آن روايات دسته اول تقييد مى‏شود واگر جمع دلالى را قبول نكرديم نوبت به ترجيح سندى مى‏رسد  و ترجيح با روايات طايفه اولى است. بنابراين مؤيداتى كه مرحوم خوانسارى براى اثبات مسئله - عدم جواز قصاص جماعات كثيره - آورده‏اند به نظر درست نمى‏آيد هرچند اصل استشكال ايشان در مسئله صحيح است و حاكى از روشن بينى اين فقيه بزرگوار مى‏باشد به اين ترتيب بحث فرع اول به پايان مى‏رسد.


    1- الينابيع الفقيه ج24 ص66
    ۲- همان ص215
    ۳- همان ص244
    4- به ضميمه جزوه مراجعه شود.

    امر اول : صور مشارکت در قتل

    حال براى روشن شدن مسئله صور مختلفى كه براى شركت در قتل متصور است بيان و سپس هريك را بحث مى‏كنيم.
    الف - شركت، گاهى به معناى اين است كه عده‏اى در فعل واحدى كه موجب قتل است شريك مى‏شوند. مثل اين كه چند نفر دست و پاى شخصى را گرفته و از مكان بلندى به پائين پرتاب كنند كه موجب مرگ وى شود. در اينجا آنچه كه موجب قتل شده يك عمل مى‏باشد لكن اين عمل را چند نفر مشتركا انجام داده‏اند.
    ب - گاهى شركت به اين معنا است كه عده‏اى شريك مى‏شوند و هر كدام عملى را انجام مى‏دهند كه هر عمل به تنهائى مى‏تواند موجب قتل باشد مثل اينكه دو نفر به مواضع حساس شخصى مانند قلب و مغز او شليك مى‏كنند كه در اين صورت افعال متعدد موجب قتل شده لكن هر فعل به تنهائى عادتا موجب قتل مى‏باشد.
    ج - گاهى چند نفر افعال متعددى انجام مى‏دهند اما هر فعل به تنهائى موجب قتل نمى‏باشد و اين صورت خود به دو گونه تصور مى‏شود.
    1- انتساب قتل به مجموعه افراد بالسويه باشد و قتل به يكنفر بطور خاص نسبت داده نشود بلكه همه بطور يكسان در قتل سهيم باشند. مانند مثالى كه قبلا از قواعد نقل شد كه عده‏اى به جان شخصى افتاده و او را با ضربات چوب يا مشت و لگد مى‏كشند.
    2- هر يك از افراد، فعلى را انجام مى‏دهند كه هيچ يك از آنها كشنده نيست بلكه ضربه آخر طرف را از پاى درمى‏آورد و اين صورت همان است كه مرحوم صاحب جواهر بعنوان فرض چهارم بيان كرده‏اند و در اينكه آيا از مصاديق شركت است يا نه؟ ابتدا تشكيك نموده و سپس جازم به عدم صدق شركت مى‏شود.
    حال پس از ذكر اين صور بايد بحث كنيم كه در كدام يك از اينها حكم قصاص جارى است؟ اگر بگوئيم كه مناط حكم قصاص، تحقق عنوان شركت است، عنوان شركت، در روايات نيامده تا هر كجا اين عنوان صدق كرد حكم قصاص جارى كنيم.
    و اگر بگوئيم: مناط ترتّب قصاص، صدق نسبت قتل عمد به اشخاص متعدد است مشكل ديگرى پيش مى‏آيد كه در بعضى از موارد شركت صدق عرفى انتساب وجود دارد لكن حكم به قصاص نمى‏شود مثل اينكه عده‏اى با چاقو يا خنجر هر يك ضربه كارى به شخص وارد مى‏كنند كه هر ضربه به تنهائى موجب قتل مى‏باشد لكن اين ضربات در يك زمان مؤثر نمى‏شود بلكه ضربه اول طرف را چون مى‏كشد كه اگر اين ضربه نبود ضربات بعدى موجب مرگ مى‏شد اما از نظر فقهى قتل منتسب به فرد اول مى‏شود مانند مثالى كه در گذشته ذكر شد كه اگر كسى فردى را از محل بلند پرتاب كند و شخص ديگرى در وسط راه با شمشير او را دو نيم كند، همه فقها فتواى داده‏اند كه قاتل شمشير زننده است و قتل منتسب به اوست چون عمل فرد اول منتهى به قتل نشده و حكم قصاص بر او مترتب نمى‏شود. پس بايد ببينيم ملاك حكم به قصاص در موارد شركت كدام است ؟ كه ان شاءاللّه در جلسات آينده بررسى مى‏كنيم.