• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [جلسه 77 - سه‏شنبه: 5/7/79]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
     كلام در طايفه‏ى ثالثه از روايات بود، و گفتيم جمله‏ى «ايهم شاؤوا قتلوا» كه در روايت صحيحه‏ى حماد بن عيسى واقع شده است، ظهور در هيچ يك از دو احتمال ندارد. نه مى‏توان فهميد كه در معناى واحد استعمال شده و نه بيشتر از واحد، چون كلمه‏ى «اىّ» تاب هر دو معنا را دارد و در استعمالات عرب، گاهى در يك فرد و گاه در بيشتر از آن استعمال مى‏شود. لذا بايد سراغ قرائن رفته و ببينيم آيا قرينه‏يى در كلام وجود دارد كه يكى از دو معنا را تقويت كند، يا نه؟ از بررسى روايت، دو قرينه بر اين كه در واحد استعمال شده، به دست مى‏آيد:
     الف - قرينه‏يى كه در جلسه‏ى گذشته بيان‏شد، و آن ضمير مفردى است كه در جمله‏ى «يرجع اولياؤه» كار رفته - يعنى اولياء المقتول - و نفرموده است «اوليائهم» - يعنى «اولياء المقتولين» - پس معلوم مى‏شود كه «مقتصّ‏منه»، يك نفر بوده است.
     ب - قرينه‏ى ديگر، اين است كه امام (عليه السلام) در اين حديث مى‏فرمايد: «يرجع اولياؤه على الباقين بتسعة اعشار الدية»، يعنى اولياى فرد قصاص شده، سراغ ساير شركاى قتل رفته و 910 ديه، از آنان مى‏گيرند. حال اگر مراد از «اىّ»، يك نفر باشد، عبارت كامل است و همه‏ى حكم، بيان شده، زيرا ولىّ‏دم، يك نفر را قصاص كرده‏است؛ و چون قصاص يك نفر در مقابل سهم ديه‏ى او قرارنمى‏گيرد - زيرا او 110 ديه را مديون بوده - پس اولياى او 910 باقى مانده را از شركاى قتل مى‏گيرند. اما اگر مراد از «اىّ»، چند نفر باشد و ولىّ‏دم بتواند هر چند نفر را كه مى‏خواهد انتخاب كرده و قصاص كند، با اين تعبير در روايت كه «يرجع اولياؤه على الباقين»، سازگار نيست، زيرا اگر مثلا پنج نفر را قصاص نمود، پنج نفر باقى مانده، هر كدام 100 دينار مى‏دهند كه مجموع آن پانصد دينار مى‏شود، در حالى كه بايد به هر فرد قصاص شده - يا ولىّ او - 900 دينار داده‏شود و در نتيجه، تفاضل ديه را كه 4000 دينار مى‏شود، بايد ولىّ مقتول (قصاص كننده) پرداخت كند، و با توجه به اينكه امام (عليه السلام) در مقام بيان تمام حكم است و حكم شق دوم - انتخاب بيش از يك نفر - را بيان‏نفرموده‏اند و تنها متعرض حكم شق اول شده‏اند، معلوم مى‏شود كه ولىّ، فقط حق قصاص يك نفر را دارد، نه بيشتر. و بايد توجه داشت كه اين روايت با روايت ابوالعباس بقباق، تفاوت دارد؛ زيرا در آن روايت، امام (عليه السلام) در مقام بيان نظر خود در مسأله نيستند بلكه در مقام رد نظر مخالف بودند، لذا اولا هيچ اشاره‏يى به لزوم رد تفاضل ديه ننموده‏اند؛ ثانيا با جمله‏ى صريح «ليس لهم»، به فتواى فقهاى عامه، (قصاص بدون رد فاضل ديه) تعريض داشته - كه اولياء، حق قصاص ده نفر را ندارند؛ ثالثا به آيه‏ى شريفه، استدلال نموده‏اند؛ در حالى كه كمتر ديده شده است امام (عليه السلام) بخواهند به اصحاب خود حكمى را بيان كنند و استشهاد به آيه‏ى قرآن نمايند. بنابرين در روايت ابوالعباس، امام (عليه السلام) در مقام بيان حكم شرعى شركت در قتل بتمامه نيستند.
     اما در اين روايت، هيچ يك از آن قرائن وجودندارد، بلكه حماد كه از اصحاب نزديك حضرت بوده، از حكم شركت در قتل سؤال نموده و امام (عليه السلام) هم در پاسخ، نظر خود را بيان مى‏نمايند؛ و اگر حكم مسأله، همان بود كه در روايات طايفه‏ى اولى آمده، بايد مى‏فرمود كه اولياى دم مى‏توانند بيش از يك نفر را قصاص كرده و تفاضل ديه را به مقتولين - يا اولياى آنها بپردازند. پس، از اينكه بخشى از حكم - كه لازمه‏ى قصاص اكثر از واحد است - بيان نشده، اِنّا كشف مى‏كنيم كه نمى‏توان بيش از يك نفر را قصاص كرد و اين قرينه‏يى خوب و استظهارى صحيح مى‏باشد. به اين ترتيب، ظاهر اين روايت در مقابل روايات طايفه‏ى اولى قرارگرفته و با آنها متعارض مى‏شود.

    وجه جمع و علاج تعارض
    ممكن است در مقام علاج گفته شود كه اين روايت، مطلق است؛ يعنى چه ولىّ‏دم، تفاضل ديه‏ى اكثر از واحد را بپردازد، يا نپردازد، بيش از يك نفر را نمى‏تواند قصاص كند. ولى روايات طايفه‏ى اولى، مقيّد است؛ يعنى در آنها جواز قصاص اكثر از واحد، به اداى تفاضل ديه، مقيد شده‏است. پس مى‏توانيم در اينجا هم مانند روايت ابوالعباس بقباق، جمع دلالى نموده و مطلق را حمل بر مقيد كنيم؛ لكن اين وجه جمع، بسيار مستبعد و دور از ذهن است. البته درخصوص روايت ابوالعباس، با بيانى كه قبلا داشتيم، رفع استبعاد نموديم؛ ولى آن بيان در اينجا نمى‏آيد و تفاوت اين روايت با روايت ابوالعباس عرض شد. بنابرين تمسك به جمع دلالى، مشكل است و تعارض به جاى خود باقى است و نوبت به مرجّحات مى‏رسد.
     حال اگر بخواهيم به ترجيح سندى تمسك كنيم اين ترجيح وجهى ندارد؛ زيرا اين روايت، با سند صحيح نقل شده و همه رجال سند، از اكابر رواة ما هستند و نقطه‏ى ضعفى كه در سند روايت ابوالعباس بود، در اينجا راه ندارد.
     تنها مسأله‏يى كه در اينجا هست، اِعراض مشهور است؛ چون اولا طايفه‏ى اولى‏ شهرت روايى دارد و روايات طايفه‏ى ثانيه، شاذ مى‏باشند و طبق روايت «خذ بمااشتهر بين اصحابك»، ترجيح با روايات طايفه‏ى اولى است و بايد آنها را مقدّم بداريم؛ چون شهرت در نقل، موجب وثوق به صحت روايت و اطمينان عرفى مى‏شود. لذا امام (عليه السلام) در روايت ديگر مى‏فرمايد: «فانّ المجمع عليه لا ريب فيه». بديهى است مراد از اجماع در اينجا، اجماع مصطلح در علم اصول نيست كه بعضى از بزرگان خواسته‏اند شهرت را به اجماع برگردانند؛ زيرا مسلّم است كه در شهرت روايى، اجماعى در كار نيست، چون قول مخالف در مسأله، وجود دارد؛ بلكه مراد، اكثر قريب به اتفاق است. و ثانيا شهرت فتوايى، مطابق با روايات طايفه‏ى اولى است؛ زيرا فقهاى ما از ازمنه‏ى قديم تاكنون - بر حسب آنچه كه از كتب ايشان به ما رسيده - همه بر اساس طايفه‏ى اولى فتوا داده‏اند و قول مخالفى در مسأله، وجود ندارد.
     خلاصه‏ى بحث اين شد كه روايات طايفه‏ى اولى هم شهرت روايى دارند و هم شهرت فتوايى و در طرف مقابل، روايتى است كه گرچه از نظر سند مشكلى ندارد، لكن اولا مضمونش صراحت ندارد - گرچه با قرائن مى‏توان حكم را دست آورد؛ لكن قرائن، قطعى نيست - ثانيا مخالف مشهور مى‏باشد. در نتيجه، روايات طايفه‏ى اولى بلاشبهةٍ مقدّم است.


    1- وسائل ابواب القصاص فى النفس باب12 ح3
    2- نمل38
    3– اسراء110
    4- مريم69
    5- لقمان31
    6- آل عمران44

     

    طائفه رابعه:

     طايفه‏ى چهارم از رواياتى كه در مورد حكم شركت در قتل رسيده، روايتى است كه مى‏گويد فقط ديه، پرداخت شود و اصلا متعرض حكم قصاص نيست؛ گرچه بر طبق اين روايت، فتوايى در بين فقهاء نيست، لكن براى تكميل بحث، آن را مطرح مى‏كنيم. روايت، اين است:
     و باسناده عن محمد بن احمد فى كتابه، عن ابراهيم بن هاشم يرفعه الى ابى عبداللّه (عليه السلام)، انه سئل عن اربعة انفس قتلوا رجلا؛ مملوك و حر و حرة و مكاتب قد ادى نصف مكاتبته. قال: عليهم الدية؛ على الحر ربع الدية، و على الحرة ربع الدية، و على المملوك ان يخير مولاه فان شاء ادى عنه و ان شاء دفعه برمته لا يغرم اهله شيئا، و على المكاتب فى ماله نصف الربع و على الذين كاتبوه نصف الربع، فذلك الربع لانه قد عتق نصفه (1).

    بحث سندى
     باسناده، يعنى اسناد محمد بن على بن حسين - شيخ صدوق«ره» - و مراد از محمد بن احمد، محمد بن احمد بن يحيى العطار، صاحب كتاب «نوادر الحكمه» است، و مراد از «فى كتابه»، ظاهرا همين كتاب است و طريق صدوق به محمد بن احمد بن يحيى، طريق صحيح و معتبرى است؛ پس سند روايت تا ابراهيم بن هاشم، خوب است، لكن بعد از او مرفوعه مى‏شود و قابل استناد نيست. البته مرحوم صاحب وسائل، اين روايت را در باب دهم از ابواب ديات النفس با سند ديگرى از شيخ طوسى (ره) از محمد بن احمد بن يحيى نقل نموده است و طريق شيخ در تهذيب - به محمد بن احمد بن يحيى - طريق صحيحى است و او از ابراهيم بن هاشم، از ابى جعفر، از ابى بصير نقل مى‏كند. پس سند تا ابراهيم بن هاشم، اشكالى ندارد؛ اما راوى بعد - يعنى ابى جعفر - يا احمد بن محمد بن عيسى مى‏باشد، يا احمد بن محمد بن خالد البرقى است و هيچ يك از آنان نمى‏توانند بلاواسطه از ابى بصير نقل كنند؛ چون ابى بصير در طبقه‏ى چهارم است و آن دو، در طبقه‏ى هفتم قراردارند پس سند، مرسل مى‏شود. لكن احتمال دارد كه مراد از ابى جعفر، احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى باشد كه در اين صورت، نقل بزنطى از ابى بصير، محتمل است؛ چون بزنطى در طبقه‏ى ششم، و ابى بصير در طبقه‏ى چهارم است و امكان دارد در هنگام جوانى خود، از يك راوى مسن از طبقه‏ى چهارم، نقل حديث نمايد. مرحوم آيت‏اللّه خويى در شرح حال بزنطى مى‏فرمايند كه او دو روايت از ابى بصير نقل كرده، كه ممكن است يكى از آن دو، همين حديث باشد؛ پس به اين ترتيب، ممكن است سند از اين جهت تصحيح شود؛ لكن احتمال ارسال، همچنان باقى است، زيرا روايت محمد بن احمد بن يحيى از احمد بن محمد بن ابى نصر بدون واسطه نيز مستبعد است. لذا سند قابل اعتماد نيست.

    بحث دلالى
     مضمون اين روايت در موردى است كه شركاى در قتل عبارتند از: يك مرد و يك زن و يك برده‏ى مملوك و برده‏يى مكاتب كه هر يك ربع ديه را بايد بپردازند و قصاصى در كار نيست.

    وجه جمع:
    وجه جمع اين روايت با روايات طايفه‏يى اولى آن است كه بگوييم اين روايت در مقام بيان چگونگى پرداخت ديه است؛ زيرا در فرض مذكور، اگر ولىّ دم مى‏خواست قصاص كند، حكم آن روشن بود، اما در فرض قصاص نكردن و ديه گرفتن، اين سؤال پيش مى‏آيد كه ديه‏ى مقتول در اين فرض - كه شركاء از نظر ذكورت و انوثت، حرّيت و مملوكيت، متفاوتند - چگونه است؟ و امام (عليه السلام) نيز حكم كرده است كه هريك از دو فرد آزاد، بايد ربع ديه بدهند و در مورد برده‏ى مملوك، مولاى او بايد ربع ديه را پرداخت كند و يا اگر خواست، مى‏تواند برده را به اولياى مقتول ببخشد و برده‏ى مكاتب بايد نصف از ربع ديه را بپردازد و نصف ديگر را مولاى او پرداخت كند. با اين ترتيب، روايت طايفه‏ى چهارم، با روايات طايفه‏ى اول تنافى پيدا نمى‏كند. در جلسه‏ى آينده، در مورد اينكه آيا در مسأله شركت، تواطى قبلى لازم است يا نه، بحث خواهيم كرد.


    1- وسائل ابواب القصاص فى النفس باب12 ح3