[جلسه 75 - يكشنبه: 3/7/79]
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
كلام در علاج بين روايات طائفه ثانيه و طائفه اولى بود و دو علاج براى آن بيان نموده و درباره آن بحث كرديم.
علاج سوم
جمع ديگر بين اين دو دسته روايات آن است كه روايات طائفه ثانيه را حمل بر تقيّه كنيم اين وجه جمع را شيخ الطائفه بيان فرموده و صاحب جواهر و ديگران نيز از ايشان نقل كردهاند.
اين علاج صحيح به نظر نمىرسد زيرا مضمون روايات طائفه ثانيه مخالف با فتواى جمهور فقهاى زمان صدور روايت است چون دو تن از ائمه اربعه يعنى ابوحنيفه و مالك كه معاصر با امام صادق (عليه السلام) بوده و همچنين ساير فقهاء و عدهاى از صحابه و تابعين معتقد بودند كه بايد همه شركاى در قتل را قصاص نمود پس چگونه مىتوان گفت كه اين روايت موافق تقيّه است بنابرين اين جمع، قابل قبول نيست.
علاج چهارم
وجه جمع ديگرى را مرحوم شيخ فرموده كه مراد از روايت ابوالعباس بقباق كه مىگويد: ليس لهم ان يقتلوا اكثر من واحد اين است كه اولياى دم، در صورتى حق قصاص بيش از يك نفر را ندارند كه نخواهند فاضل ديه را رد كنند كه در اين صورت فقط حق قصاص يك نفر را دارند و مراد از روايات طائفه اولى كه حق قصاص را نسبت به همهى شركاء ثابت مىكند آنجايى است كه اولياى دم فاضل ديه را رد نمايند. اين بيان با اين شكل صورت وجيهى نداشته و به نظر مىرسد كه جمع تبرّعى باشد لكن مرحوم آيت اللّه خويى اين مطلب را در قالب صناعت علم اصول، اينطور بيان كردهاند كه روايات طائفه ثانيه مطلق است يعنى مضمون جملهى ليس لهم ان يقتلوا اكثر من واحد اين است كه اولياى دم بيش از يك نفر را نمىتوانند به قتل برسانند چه بخواهند فاضل ديه را رد كنند و چه نخواهند و روايات طائفه اولى مثل روايت داود بن سرحان كه مىگويد ان شاء اولياء المقتول ان يؤدوا دية و يقتلوهما جميعا مقيّد است و در نتيجه مضمون روايت ابوالعباس بعد از تقييد اين مىشود كه ليس لهم ان يقتلوا اكثر اذا لم يردّوا فاضل الدية.
نقدى بر اين وجه و پاسخ آن
بيان مرحوم آيت اللّه خويى بيانى معقول و صحيحى است لكن ممكن است در اينجا استبعادى به ذهن برسد و آن اين است كه همه مطلقات و عمومات را نمىتوان با ادله مقيده و خاصه تقييد يا تخصيص زد چون علت تقديم خاص و مقيد بر عام و مطلق آن است كه ظهور خاص و مقيد اقوى از ظهور عام و مطلق است بنابرين اگر در موردى عام و مطلقى ظهورش اقوى از ظهور خاص و مقيد بود ديگر نمىتوان آن را تخصيص يا تقييد زد و لذا گاهى مىگويند اين عموم ابى از تخصيص است اينجا نيز همينطور است چون امام (عليه السلام) با لحن قاطع مىفرمايد ليس لهم ان يقتلوا يعنى اولياى دم حق ندارند كه بيش از يك نفر را بكشند و بعلاوه به آيه قرآن نيز استدلال مىفرمايد كه فلايسرف فى القتل حال چگونه اين مطلق قابل تقييد است؟
براى رفع اين استبعاد مىگوئيم بايد به زمينهى سئوال و جواب دقت كرد در آن زمان دو تن از ائمه اربعهى عامه و همچنين فقهاى مدينه و فقهاى كوفه بالاتفاق قائل بودند كه ولىّدم مىتواند بدون ردّ فاضل ديه، شركاء را قصاص نمايد. در چنين زمينهاى ابوالعباس بقباق از امام (عليه السلام) از حكم شركاء در قتل، سئوال مىكند و پاسخ امام (عليه السلام) در مقام نفى فتواى شايع آن زمان بوده است و حضرت نمىخواهد فتواى خود را بيان كند بلكه در صدد نفى فتواى فقهاى عامه است و لذا به آيه شريفه استشهاد مىفرمايد و اين استشهاد خود حاكى از اين است كه بيان شريف امام (عليه السلام) ناظر به قول مشهور بين آنهاست بنابرين روايت ابوالعباس اگرچه با صراحت و لحن قاطع قصاص بيش از يك نفر را جايز نمىداند اما چون ناظر به فتواى رايج آن زمان بوده، (فتوايى كه همه فقها بر آن اتفاق داشته و طبق آن روايتى از عمر و ابن عباس و مغيرة بن شعبه نقل مىكردند مخصوصا روايت منقوله از عمر كه لو تمالأ اهل الارض على قتل واحد لاقتلنّ جميعهم) قهرا حمل بر نفى و ردّ قول عامه مىشود و وجهى براى اين استبعاد نيست بنابرين حملى كه آيت اللّه خويى (رحمه الله) بيان كردهاند حمل وجيهى است.
علاج پنجم
وجه جمع ديگرى كه به ذهن مىرسد آن است كه بگوئيم موضوع حكم در روايت ابوالعباس (اذا اجتمع العدة على قتل رجل واحد) عِدّه است و «عِدّه» عبارت است از مجموعهاى از افراد كه سه نفر و بيشتر باشد و در كتب لغت اشارهاى به تعداد افراد نشده بلكه تصريح شده كه اين كلمه شامل افراد كم و افراد زياد مىشود بنابرين كلمه عِدّه مطلق است هم شامل عِدّه قليله هم شامل عِدّه كثيره مىشود و روايت طائفه اولى موضوعش عِدّه نيست بلكه دو يا سه نفر و حداكثر تا ده نفر مىباشد پس روايات طائفه اول مقيدِ روايات طائفه دوم كه مطلق است، مىشود؛ بنابرين اگر شركاء قتل از ده نفر كمتر بودند ولىّدم مىتواند با رد فاضل ديه همه را قصاص كند و اگر از ده نفر بيشتر شدند طبق مفاد روايت ابوالعباس ولىّدم حق قصاص بيش از يكنفر را ندارد و بعنوان مؤيد و شاهد اين جمع مىشود گفت كه: از مذاق شرع و بيانات ائمه (عليهم السلام) بدست مىآيد كه كثرت خونريزى مطلوب نيست و آيه شريفه فلايسرف فى القتل هم ناظر به همين موضوع است، البته اين شاهد، استحسانى و ذوقى است.
جمع بندى و نتيجه بحث
حال اگر در همهى وجوه جمع فوقالذكر خدشه نموده و هيچ كدام را قبول نكرديم نوبت به مرجحات مىرسد كه به اولين مرجح (خذ بمااشتهر بين اصحابك و دع الشاذ النادر) تمسك كرده و مىگوئيم روايات طائفه دوم شاذ و نادر است و روايات طائفه اولى نزد قدما و متأخرين مشهور بوده است لذا در مقام تعارض مقدم مىشوند و بعلاوه روايات طائفه اولى از نظر سند هم قوىتر هستند در روايت ابن مسكان و ابن سرحان همهى رواة توثيق شدهاند بخلاف روايات دسته دوم، گرچه ما قاسم بن عروة را توثيق نموديم لكن اعتبار اين روايت به اعتبار روايات دسته اول نمىرسد و تا مرجح شهرت روائى و ترجيح سندى باشد نوبت به مرجح جهتى (موافقت و مخالفت عامه كه بعضى از بزرگان نقل نمودهاند) نمىرسد علاوه بر آن گفته شده كه هم روايات طائفه اولى و هم طائفه ثانيه مخالف فتواى عامه است منتهى هركدام از جهتى كه بيان گرديد.
1- وسائل الشيعه ابواب القصاص فى النفس باب12 ح7
2- ج1 ص154