طائفه اول: روايات دسته اول: 1 - محمدبن على بن الحسين باسناده عن داود بن سرحان، عن ابىعبداللّه (عليه السلام) فى رجلين قتلا رجلا. قال: ان شاء أولياء المقتول ان يؤدوا دية و يقتلوهما جميعا، قتلوهما (۱). اين روايت صحيحه است زيرا طريق محمد بن على بن الحسين يعنى شيخ صدوق به داود بن سرحان طبق آنچه كه در مشيخه منلايحضرالفقيه آمده است طريق صحيحى است و داود بن سِرحان ثقه است. و از نظر دلالت نيز روشن است كه مىفرمايد: اولياى دم مىتوانند شركاء در قتل را قصاص نموده و فاضل ديه را به آنان برگردانند. 2 - و عنه، عن محمدبن عيسى، عن يونس، عن عبداللّه بن مسكان، عن ابى عبداللّه (عليه السلام) فى رجلين قتلا رجلا قال: ان اراد اولياء المقتول قتلهما ادّوا دية كاملة و قتلوهما و تكون الدية بين اولياء المقتولين، فان ارادوا قتل احدهما قتلوه و ادى المتروك نصف الدية الى اهل المقتول،...(۲) بحث سندى مراد از «عنه» على بن ابراهيم است چون در روايت قبل مرحوم كلينى از ايشان نقل كرده بود و محمد بن عيسى، محمدبن عيسى العبيدى است كه هم على بن ابراهيم و هم پدرشان از ايشان نقل مىنمايد و ثقه است و مراد از يونس، يونس بن عبدالرحمان است كه ايشان و عبداللّه بن مسكان نيز توثيق شدهاند پس روايت صحيحه است، چون همهى رواة آن ثقه و امامى هستند، البته در مورد نقل محمدبن عيسى از يونس كه بعضى از اعاظم خدشه كرده و گفتهاند نمىتواند محمدبن عيسى از يونس نقل كند قبلا بحث كرده و گفتيم اين شبهه به نظر ما شبهه وجيهى نيست. و دلالت حديث نيز مانند روايت قبل صريح و گويا، در جواز قصاص همهى شركاء است. 3 - و عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن احمد بن الحسن الميثمى عن ابان، عن الفضيل بن يسار قال: قلت لابى جعفر (عليه السلام): عشرة قتلوا رجلا قال: ان شاء أولياؤه قتلوهم جميعا و غرموا تسع ديات، و ان شاؤا تخيروا رجلا فقتلوه و ادّى التسعة الباقون الى اهل المقتول الاخير عشر الدية كل رجل منهم قال: ثم الوالى بعديلى ادبهم و حبسهم. و رواه الصدوق باسناده عن القاسم بن محمد، عن ابان، و رواه الشيخ باسناده عن على بن ابراهيم مثله. (۳) بحث سندى اين روايت صحيحه نيست لكن موثقه است چون احمدبن حسن ميثمى، واقفى است هر چند توثيق شده است و قبلا گفتيم اگر همهى رجال سند توثيق شده باشند ولى در بين آنها يك نفر غير امامى باشد طبق تعبيرى كه از زمان مرحوم علامه رايج شده است روايت، موثقه ناميده مىشود. مراد از ابان، ابان بن عثمان است كه قبلا گفتيم كه به طور خاص توثيق نشده لكن چون از اصحاب اجماع است و اصحاب اجماع توثيق كشّى را همراه دارند، موثق مىباشد و فضيل بن يسار نيز از اجلاء و ثقات است. و از نظر دلالت بر حكم مسأله نيز روشن است كه اولياى دم مىتوانند همهى شركاى در قتل را كه ده نفر فرض شدهاند قصاص نموده و نُه ديه به قصاص شدگان بدهد و اگر بخواهند مىتوانند يك نفر را قصاص نموده و در اين صورت بايد نه نفر ديگر هركدام سهم خود را كه صد دينار مىشود به فرد قصاص شده بدهند و البته والى بايد آنان را حبس و تعزير نمايد. 4 - و باسناده عن الحسن ابن بنت الياس، عن داود بن سرحان، عن ابى عبداللّه (عليه السلام) فى رجلين قتلا رجلا قال: يقتلان ان شاء اهل المقتول و يرد على اهلهما دية واحدة (۴). اين روايت در حقيقت همان روايت داود بن سرحان است كه ابتداءً ذكر شد با اندك تفاوتى در مضامين، حسن بن بنت الياس همان حسن بن على بن الوشاء است كه او را حسن بن على بن خزاز هم مىخوانند و گاهى هم از او به حسن بن بنت الياس تعبير مىكنند. 5 - و باسناده عن محمد بن احمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد ابى عبداللّه، عن العلا، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر (عليه السلام) عن امراتين قتلتا رجلا عمدا، قال يقتلان به، ما يختلف فى هذا احد (۵). بحث سندى مراد از «اسناده»، اسناد شيخ به محمدبن احمد بن يحيى است كه اين اسناد، طريق معتبرى است و خود محمدبن احمد نيز موثق و از اجلاء مىباشد، محمد بن الحسين همان محمدبن حسين ابى الخطاب است كه از بزرگان اشعريين و از ثقات عالى مقام قميين است، محمد بن عبداللّه بين چند نفر مشترك است، لكن در اين طبقه دو محمد بن عبداللّه وجود دارد؛ يكى محمدبن عبداللّه بن زراره و ديگرى محمدبن عبداللّه بن هلال و محمد بن الحسين بن ابىالخطاب از هر دو نقل مىنمايد لكن محمدبن عبداللّه كه بين محمدبن الحسين و علاء بن رزين در اسناد مختلفه در كافى و تهذيب واقع شده محمد بن عبداللّه بن هلال است بنابراين اگر محمدبنعبداللّه، محمدبن عبداللّه بن زراره بود مشكلى نداشتيم چون توثيق شده است اما محمد بن عبداللّه بن هلال بخصوص توثيق نشده است لكن چون در اسناد كامل الزيارات واقع شده توثيق عام دارد و قبلا گفتيم كه ابن قولويه در اول كتاب خود مىگويد من از رجال ثقات نقل مىكنم، البته بعضى گفتهاند مراد از ثقات، مشايخ بلاواسطه خود ايشان مىباشد ولى اين خلاف ظاهر است چون مقصود ايشان از ذكر اين مطلب بيان اعتبار كتاب است، و اين با وثاقت نفر اول از رواة و معلوم نبودن حال نفرات بعد ثابت نمىشود، بلكه با وثاقت تمامى سلسله اسانيد محقق ميگردد، پس ظاهر كلام ايشان آن است كه همهى افراد واقع در سند به نظر ايشان موثق مىباشند. مرحوم آيتاللّه خويى نيز ابتداءً مشىشان همين طور بود و بر اساس اين فتوى مىدادند لكن در اواخر عمر اعلام كردند كه از اين نظر منصرف شده و فقط مشايخ خود ابن قولويه را موثق مىدانند و طبعا فتوايشان در بعض فروع مختلف نيز طبق اين نظريه عوض مىشود لكن مبناى ما ثقه بودن همهى رجال كاملالزيارات است. البته به اين روايات صحيحه اطلاق نمىكنيم چون اطلاق صحيحه در جايى است كه رواة بالخصوص توثيق شده باشند و اينجا چنين نيست و همچنين اگر از نجاشى و شيخ، قدحى در مورد يكى از اين رواة بيايد آن را مقدم مىدانيم لكن اگر قدحى نيامد به آن روايت اعتماد مىكنيم چون ابن قولويه محدث بزرگوارى است كه اين افراد را توثيق نموده و گواهى او مادامى كه قدحى نيامده معتبر است. خلاصه روايات مذكوره از نظر اسناد خوب و دلالت آنها نيز تام است و كمتر در ابواب فقه برخورد مىكنيم كه مسألهاى با اين تعداد روايات با دلالت تام و اسناد معتبر داشته باشيم. انشاءاللّه بقيه بحث را در جلسه بعد دنبال مىكنيم. 1- وسائل، ابواب القصاص فى النفس، باب12 ح1 2- همان، ح4 3- همان ح6 4- همان روايت11 5- باب 33 ح15 |