• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [شروع جلسه 71 - سه‏شنبه:22/6/79]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
     در جلسه‏ گذشته گفتيم كه اصل حكم جواز قصاص جماعت در مقابل واحد مشهور بين فريقين است و گفته شد كه مرحوم شيخ طوسى در خلاف نقل اجماع فرموده‏اند كه اين ادعاى اجماعشان واضح و روشن است. علاوه بر اين ايشان در مبسوط نيز ادعاى اجماع نموده‏اند لكن چنانچه در جلسه قبل گفتيم در بيان ايشان در اين كتاب نكته‏اى هست كه نياز به توضيح دارد زيرا ايشان بعد از آنكه جواز قصاص جماعت را ذكر مى‏كنند مى‏فرمايند: غير ان عندنا انهم متى قتلوا الجماعة ردوا فاضل الديه و در صفحه بعد، بعد ازبيان يكى از صور شركت مى‏فرمايند: غير ان عندنا انه محتاج ان يرد فاضل الديه در اين دو عبارت گرچه ايشان «عندنا» را كه بيان اجماع است براى اصل مسأله بيان نفرموده بلكه در مورد ردّ تفاضل ديه ذكرمى‏كنند لكن سياق عبارت نشان مى‏دهد كه اصل مسأله بين فريقين اجماعى است لكن فقهاى اماميه قائل به ردّ فاضل ديه مى‏باشند.
     علاوه بر مرحوم شيخ، سيد مرتضى (رحمه الله) كه مقدم بر شيخ مى‏باشند در انتصار و مرحوم راوندى در فقه‏القرآن و ابن‏زهره (رحمه الله) در غنيه و مرحوم ابن ادريس در سرائر ادعاى اجماع نموده‏اند.
     مرحوم ابن ادريس در سرائر مى‏فرمايد: عليها اجماع اهل البيت (عليهم السلام) و اين جمله نشان دهنده‏ى اين است كه مسأله از نظر اهل‏بيت (عليهم السلام) و فقه اماميه جزء واضحات است.
     عده‏اى از قدما گرچه ادعاى اجماع نكرده‏اند لكن به اين مسأله فتوا داده‏اند مانند: مرحوم ابوالصلاح حلبى در كافى و سلّار در مراسم و ابن براج در مهذّب و ابن حمزه در وسيله و صهرشتى در اصباح. و احتمال دارد كه صاحب جواهر (رحمه الله) كه ادعاى اجماع محصل نموده‏اند كلمات اين بزرگواران را ديده‏اند پس به طور خلاصه مى‏توان گفت كه در ادعاى اجماع هيچ شبهه‏اى نيست و تمام فقهاى اماميه اين مسأله را قبول دارند چون مثلا وقتى سيد مرتضى (رحمه الله) ادعاى اجماع مى‏كنند معلوم مى‏شود كه ايشان فتاواى فقهاى از زمان غيبت كبرى تا زمان خودشان را در اختيار داشته‏اند كه همه به اين مسأله قائل بوده‏اند. و اين ثبوت اجماع براى ما مهم است كه اگر در ادله‏ى لفظى كه بعدا بحث خواهيم كرد دچار محظور شديم اجماع براى ما مفيد مى‏باشد.


    ۱- به نقل از ينابيع ج40 ص11
    ۲ـ البته در مورد كتاب مبسوط نكته‏اى هست كه بايد بحث شود ج7 ص13
    ۳ـ مسالك ج15 ص100
    ۴- كشف اللثام ج2 ص442

     

    دليل دوم : آيات

     علاوه بر اجماع به ادله‏ لفظيه نيز براى اين حكم استدلال مى‏شود و اين ادله بر دو قسم است:
     1 - ادله عامه باب قصاص مثل آيات.
     2 - ادله خاصه (روايات).
     گرچه تكيه‏ى استدلال ما عمدتا به روايات است لكن چون روايات ما دو دسته است بنابراين به ذكر آياتى كه به آنها استدلال شده مى‏پردازيم كه اگر دلالت مطلب در آيات تمام شد روايات مخالف را طرح كنيم و بعلاوه چون بزرگانى مانند شيخ طوسى (رحمه الله) به اين آيات استدلال كرده‏اند ذكر آنها بى‏وجه نخواهد بود.
    ادله‏ عامه‏اى كه به آنها استدلال شده است چهار آيه مى‏باشد ولى اهم آنها دو آيه است؛
     الف - و لكم فى القصاص حيوة يا اولى الالباب. مرحوم شيخ در خلاف (۱) به اين آيه استدلال نموده‏اند و تقريب استدلال ايشان اين است: مفهوم آيه شريفه كه مى‏فرمايد: در قصاص، حيوة مى‏باشد اين است كه انه اذا علم انه اذا قَتَلَ قُتِلَ لا يقتل فتبقى الحيوة فلو كانت الشركة تسقط القصاص لبطل حفظ الدم بالقصاص لان كلّ من اراد قتل غيره شاركه آخر فى قتله  فلسفه حكم به قصاص اين است كه اگر جانى بداند در صورت ارتكاب قتل كشته مى‏شود ديگر جنايت نمى‏كند پس قصاص موجب بقاى حيات در جامعه است و اگر شركت در قتل موجب سقوط قصاص شود ديگر حفظ دماء و حيات در جامعه از بين مى‏رود چون هركس بخواهد شخصى را بكشد شريكى پيدا مى‏كند و با كمك او قتل را انجام مى‏دهد تا قصاص نشود.
     ب - و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلايسرف فى القتل هر كسى مظلومانه كشته شد ولىّ او سلطنت دارد و طبعا مراد از سلطنت قدرت بر قصاص است. مرحوم شيخ مى‏فرمايد: «انه من قتله الف او واحد فقتل مظلوما وجب ان يكون لولّيه سلطان فى القود به» چه يك نفر و چه هزار نفر فردى را مظلومانه بكشند بايد ولىّ او سلطنت در قصاص داشته باشد، صاحب جواهر (رحمه الله) بعد از آنكه آيه را ذكر نموده و اين استدلال را وجيه مى‏شمرند جمله‏اى اضافه كرده مى‏فرمايد: انه يصدق كون المجموع قاتلا اگر چند نفر در قتل كسى شريك باشند به همه‏ى آنها عنوان قاتل صدق مى‏كند پس همه مشمول حكم قصاص مى‏باشند.

    مناقشه در استدلال
     به نظر مى‏رسد كه هيچ يك از اين استدلالها دلالت جزمى به حكم فقهى نمى‏كند اما در مورد آيه اول درست است كه اگر در جنايت قصاص باشد حيات جامعه تأمين مى‏شود اما سئوال اين است كه آيا در هر موردى كه قصاص مى‏شود بايد به طور خاص حيات باشد يا در هر موردى كه موجب مى‏شود حيات به خطر بيفتد بايد حكم قصاص جارى شود؟ مسلما اينطور نيست مثلا اگر كسى اشخاص را به قتل تحريك مى‏كند و شخصى در اثر تحريك او ديگرى را كشت و سپس فرد ديگرى تحريك شد و قتلى انجام داد آيا اين محرّك به خاطر حفظ حيات جامعه بايد كشته شود؟ هيچ فقيهى به اين مسأله فتوا نمى‏دهد پس همانگونه كه در اوائل كتاب القصاص هم گفتيم از آيه بدست مى‏آيد كه حيات، حكمت تشريع قصاص است نه علت حكم، چون تشريع هر حكمى بايد حكمتى داشته باشد و حكمت تشريع قصاص اين است كه اجراى اين حكم به نحو عام كه با تشريع و قانون شدن آن حاصل مى‏شود، موجب حيات جامعه مى‏باشد لكن گاهى ممكن است قصاص اشتباها انجام بگيرد و گاهى ممكن است قاضى خطا كرده و حكم به قصاص ننمايد و گاهى ممكن است قاتل فرار كرده و قصاص نشود آيا وجود اين موارد موجب آن است كه اين حكمت بى‏فائده و منتفى شود؟ طبعا چنين نيست پس آيه‏ى شريفه در صدد بيان اين است كه ضايعه‏اى كه ناشى از قتل به غير حق است با قصاص منتفى مى‏شود (البته نه اينكه ريشه‏كن شود) حال چه براى شركاء در قتل قائل به قصاص بشويم يا نشويم. بهرحال اصل حكم قصاص، موجب حيات جامعه است و اينكه مرحوم شيخ فرموده اگر در مورد شركت قائل به قصاص نشويم هركسى افرادى را پيدا كرده و با آنها شريك مى‏شود صحيح نيست چون شركت چند نفر در قتل نادر است از كجا كه قاتل بتواند پنج نفر را براى اعمال جنايت خود پيدا بكند همه‏ى انسانها كه نمى‏خواهند جنايت كنند و بعلاوه همه جا قاتل دسترسى به شركاء متعدد پيدا نمى‏كند و اكثر قتلها به تنهايى از روى غضب يا غرور و يا جهالت انجام مى‏گيرد و با قصاص حيات جامعه تأمين مى‏شود پس اين صحيح نيست كه ما بگوئيم اگر در مورد شركت در قتل حكم به قصاص همه نكرديم فلسفه قصاص يعنى حيات، باطل مى‏گردد. اگر بخواهيم با اين منطق شيخ مشى‏كنيم بايد بگوئيم فرق است ميان شركت دو يا سه نفر كه بيشتر قابل تحقق است و ميان شركت پنج يا ده نفر كه نادر است و حكم كنيم كه در شق نادر، حيات جامعه به خطر نمى‏افتد پس حكم قصاص جارى نيست. در حالى كه يقينا شيخ به چنين فرقى قائل نيست. پس اصل استدلال همانطور كه گفته شد ناتمام است.
     بلى اگر ما مثل بعضى از علماى سنت قائل به حجيت سدذرايع بشويم مطلب ثابت مى‏شود.
     سدذرايع كه بعضى از علماى سنت مثل مالكيه و حنبليه به آن قائل شده‏اند اين است كه اگر چيزى وجود دارد كه مى‏تواند وسيله‏ى تحقق حرامى بشود در اينجا شارع مقدس بايد جلوى آن را بگيرد پس هر چيزى كه وسيله تحقق حرام است كشف مى‏كنيم كه شارع از آن نهى كرده و جلوى آن را گرفته است و اگر ما قائل به اين مبنى بشويم اين استدلال صحيح است چون شركت در قتل ممكن است وسيله شود براى كار حرام و چون شارع نمى‏خواهد در جامعه قتل انجام شود پس راههاى آن را سد نموده است لكن اين مبنى، مبناى سستى است و ما قائل به آن نيستيم.
     اما در مورد آيه دوم مى‏گوئيم كه بلاشك مراد از سلطان، سلطنت در قصاص است لكن معناى آيه اين نيست كه ما تمكن داريم همه‏ى شركاء را قصاص كنيم بلكه ممكن است كه تمكن به قصاص يك فرد داشته باشيم چنانچه روايتى هم مؤيد اين مطلب است پس محقق سلطنت ممكن است قتل يك نفر باشد. از كجا ثابت مى‏شود كه ولى مى‏تواند همه را قصاص نمايد و از آيه اين مطلب بدست نمى‏آيد و آنچه كه صاحب جواهر (رحمه الله) فرموده: بر همه عنوان قاتل صدق مى‏كند فرمايش متقنى نيست و براى استدلال به اين آيه فايده‏ئى ندارد. زيرا در اينجا اگر حكم روى قاتل رفته و گفته شده بود كه كل قاتل يقتص منه در اين صورت استدلال درست مى‏شد اما در آيه شريفه موضوع حكم، مقتول است و مى‏فرمايد: اگر كسى به ناحق كشته شد ولىّ دم حق قصاص دارد لكن يك نفر يا بيشتر را، آيه متعرض آن نيست.
     بعضى خواسته‏اند عكس اين معنا را از آيه برداشت كنند و گفته‏اند چون آيه مى‏فرمايد: ولىّ دم نبايد در قتل اسراف كند معنايش اين است كه فقط يك نفر را مى‏تواند بكشد و البته روايتى هم به اين مضمون آمده كه بعدا بحث مى‏كنيم در اينجا بايد گفت اين مسأله نيز از آيه شريفه بدست نمى‏آيد اسراف در قتل صراحت در اين ندارد كه انسان به خاطر يك نفر، دو نفر يا بيشتر را بكشد بلكه ميتواند مراد آيه اين باشد كه انسان نبايد مانند زمان جاهليت باشد كه اگر كسى يك نفر از قبيله‏ى آنها را مى‏كشت در صدد انتقام برآمده، علاوه بر شخص قاتل يا بجاى او كسان ديگرى از قبيل پدر، برادر و ساير بستگان او را به قتل مى‏رساندند و يا اگر به قاتل دسترسى پيدا نمى‏كردند شخص ديگرى را از آن قبيله به جاى او مى‏كشتند و قرآن از اين كار نهى كرده است و با مطرح شدن اين احتمال كه ضعيف هم نيست، استدلال مزبور مخدوش است پس اين آيه اثباتا و نفيا دلالتى بر مسأله‏ى ما ندارد.

    كلام صاحب جواهر (رحمه الله) و نقد آن
     صاحب جواهر (رحمه الله) فرموده است: شايد مراد از اسراف در آيه شريفه اين است كه ولىّ دم، شركاء در قتل را بكشد و فاضل ديه را به آنان ندهد و اين فرمايش از ايشان عجيب است زيرا آيه ناظر به زياده‏روى در خون‏ريزى است مى‏فرمايد: لايسرف فى القتل يعنى ولىّ دم نبايد در كشتن زياده‏روى بنمايد نه اينكه فاضل ديه را برنگرداند اين بود ادله عامه انشاءاللّه در جلسه آينده ادله خاصه اين باب را كه روايات مى‏باشد بحث خواهيم كرد.
        و صلى اللّه على محمد و آل محمد