[درس 63 - سهشنبه: 20/2/79 ] بسم اللّه الرّحمن الرّحيم در مباحث گذشته دليل قائلين به قِوَد را نقل و آن را تقويت نموديم اكنون ببينيم دليل قائلين به عدم قود چيست؛ همان طور كه گفته شد مرحوم محقق قول به عدم قود را تقويت نموده و مرحوم علامه نيز در بعضى از كتب خود به آن ميل نمودهاند زيرا حكم به قود را على اشكالٍ بيان كردهاند. حال استدلال اين قول چيست؟ ادلّه قائلين به عدم قِوَد مرحوم محقق در مقام استدلال مىفرمايند: لانه لميقصد اتلافه بهذا النوع علت اينكه در اين صورت قود نيست آن است كه جانى قصد اتلاف طرف را به اين نوع مرگ نداشتهاست او مىخواست كه مجنىعليه در آب غرق شود لكن كوسه او را بلعيد پس ما وقع لم يقصد و ما قصد لم يقع. مرحوم شهيد ثانى در مسالك بعد از نقل عبارت محقق (رَحَمهُ الله) اين جمله را اضافه مىكنند فكان كتلفه بغير قصد اصلاً يعنى اكنون كه نوع مرگى كه واقع شده مقصود جانى نبوده گويا موت اصلا بغير قصد بوده مانند قتل خطايى. مرحوم فاضل هندى در كشف اللثام بعد از آنكه عبارت قواعد را كه مفادش با عبارت محقق (رَحَمهُ الله) يكى است و از نظر لفظ نيز قريب به آن است ذكر مىكنند در شرح آن مىفرمايند: كما لو رمى به من شاهق فاستقبله غيره بسيف فقدّه اين فرض مانند آن موردى است كه شخصى ديگرى را از ساختمان مرتفعى پرتاپ كند و قبل از وصول به زمين شخص ديگرى او را با شمشير به دو نيم نمايد يا با گلوله بكشد كه در اين صورت مشهور فقهاء پرتاپ كننده را قاتل محسوب نمىنمايند كه ان شاءاللّه بحث آن خواهد آمد و ما نيز در مورد آن نظرى داريم؛ البته شهيد ثانى (رَحَمهُ الله) و فاضل هندى (رَحَمهُ الله) گرچه اين ادله را بيان كردهاند اما مختار خودشان ثبوت قود است. مرحوم محقق اردبيلى در شرح ارشاد مىفرمايند: وانه قتل بغير ماقصد بل بغير فعله فهو كالقتل بغير قصد بل بغير فعله فانه قتل بالتقام الحوت يعنى علاوه بر اينكه قتل بغير قصد واقع شده اصلاً قتل به فعل اين شخص واقع نشدهاست. ردّ ادله قائلين به عدم قود در پاسخ به اين استدلالها مىگوئيم اولا صحيح است موتى كه واقع شده از قصد جانى تخلف پيداكردهاست لكن تخلف الواقع عن قصد الجانى في كيفية الموت لايضر بصدق العمد زيرا قتل عمد دو ركن دارد: 1 - فعلى كه واقع مىشود سبب موت باشد. 2 - قصد قتل يا ما هو بحكم قصد القتل وجودداشتهباشد و هردو ركن در اينجا هست چون پرتاب از ساختمان مرتفع عادتا موجب مرگ است و فرض هم اين است كه قصد قتل داشته و اما اينكه كيفيت آنچه واقع شده با فرض و قصد جانى اختلاف دارد مضر نيست و از اين جهت مانند آن است كه كسى مىخواست با گلوله به مغز شخصى شليك كند و او را با اين كيفيت بكشد اما گلوله به ريه او خورد و باعث قتلش شد ثانيا آنچه كه مرحوم شهيد ثانى فرمودند چون قصد اين نوع مرگ را نداشته پس گويا قصد تلف را نداشته جوابش همان است كه خودشان و به تبع ايشان صاحب جواهر (رَحَمهُ الله) بيان فرمودهاند: القصد الى السبب المعين يستلزم القصد الى مطلق القتل ضرورة وجود المطلق في المقيد ومطلق القتل صادق في المعين يعنى اين شخص اگرچه موت خاصى را قصد داشته اما مطلق موت در ضمن موت به غرق هست چون مطلق در ضمن مقيد وجوددارد پس قصد آن نوع خاص از موت قصد موت است و همين براى تحقق عمد كافى است. ثالثاً مقايسه صاحب كشف اللثام كه اين مورد را تشبيه به جايى نمودهاند كه در بين راه انسانى ديگر او را مىكشد قياس مع الفارق است چون پديدشدن يك اراده انسانى در اثناء باعث مىشود كه قتل به صاحب آن اراده نسبت دادهشود و او مباشر شود و وقتى او مباشر شد پس عمل پرتاب كننده از بالا، منتهى به مرگ وى نشده است پس فرق است بين اينكه حادثهاى كه بين راه اتفاق مىافتد مستند به اراده انسان باشد و سبب اقوايى درست كند و بين آنجايى كه برخاسته از اراده انسان نباشد بنابراين نبايد موردى را كه شخصى به سوى دريا پرتاب مىشود و قبل از رسيدن به آب، نهنگ يا كوسهاى او را مىبلعد يا آنجا كه كسى ديگرى را از ساختمان بلند پرتاب مىكند و او به كابل فشار قوى يا اتوبوسى برخورد كرده و مىميرد، كه اراده انسانى در وسط نيست. نبايد با جايى كه كسى را پرتاب مىكنند و شخص ديگرى او را به دو نيم مىكند مقايسه كرد. بلى آنچه را كه مرحوم محقق اردبيلى ذكر نمودهاند اشكال قابل توجهى است زيرا ايشان مىفرمايند: در فرع مورد نظر اصلا قتل، با فعل اين شخص محقّق نشده است و اين حرف اگر ثابت شود و موت به جانى اسناد دادهنشود، حكم به عدم قصاص كلام صحيحى است. اما بايد گفت كه اين كلام هم در اينجا پايه و اساسى ندارد. چرا اين عمل به جانى اسناد داده نشود؟ بلكه مطلب به عكس است زيرا وقتى كسى را پرتاب مىكنند هر سبب از اسباب متواليه كه در اثناء اتفاق بيفتد و ناشى از اراده انسان نباشد منشاءاش، مسبب اولى است پس گرچه تلف بوسيله نهنگ يا سيم برق انجام شده اما چون اينها منتسب به اراده انسانى نيستند و نميتوان حادثه را به آنها منتسب كرد پس همه آنها ناشى از فعل اولى است و ما در بحث سبب و مباشر گفتيم كه وقتى چند سبب بدنبال هم اتفاق افتاده و مترتب بر يكديگر باشند، فعل مستند به كسى است كه سبب اصلى را بوجودآوردهاست پس بلعيدن نهنگ و يا تصادم با كابل برق و يا برخورد با اتوبوس تماما حلقات اسبابى هستند كه منشاء اين حلقات فعل جانى است بنابراين اينكه مرحوم اردبيلى فرمودهاست: «قتل بغير فعله» صحيح به نظر نمىرسد. فرع ديگرى را مرحوم صاحب جواهر مطرح كردهاند كه اگر شخصى را به دريا پرتاب كردند اما قبل از اينكه به دريا بيافتد بازى شكارى رسيد و با پنجههاى قوى خود او را ربوده و هلاك نمود حكمش چيست؟ در اينجا ابتدا احتمال مىدهند كه اين مورد عمد نيست پس قصاص ثابت نشده و حكم به ديه مىشود و همين فرع در كلام سيدنا الاستاد الإمام الراحل «رضوان اللّه تعالى عليه» به شكل ديگرى آمده است. ايشان در تحريرالوسيله فرمودهاند كه: «ولو القاه في البحر و قبل وصوله اليه وقع على حجر ونحوه فقتل فعليه الديه » ايشان بجاى اختطاف طير كه فرض نادرى است فرض وقوع بر حجر و صخره را ذكر نمودهاند كه اتفاق آن ممكن است، لكن برخلاف صاحب جواهر (رَحَمهُ الله) كه احتمال ديه دادهاند قاطعانه فتوا به ديه مىدهند. ظاهراً وجه ثبوت ديه همان طور كه در كلام صاحب جواهر (رَحَمهُ الله) به آن اشاره شده، اين است كه بلعيدن نهنگ جزء محتملات عادى سقوط در دريا است چون كسى را كه به دريا پرتاب مىكنند امكاناً نهنگ يا كوسهاى او را مىبلعد اما اختطاف طير جزء محتملات عادى سقوط در دريا نيست پس آنچه كه واقع شده مطلقاً مقصود جانى نبوده است. اشكال اين قول همان است كه صاحب جواهر (رَحَمهُ الله) در كلام خود فرمودهاند كه آنچه از جانى صادر شده فعلى است كه عادتا قاتل است و همراه با قصد هم بوده و اينكه قتل طبق نظر جانى اتفاق نيفتاده موجب نمىشود كه عنوان عمد از آن سلبشود و ايشان اين مورد را تشبيه مىكنند به آنجايى كه كسى ديگرى را به ته چاه پرتاب كند به قصد اينكه آن شخص در اثر برخورد با قعر چاه بميرد و يا در آنجا بر اثر گرسنگى و تشنگى تلف شود، لكن مجنىعليه با چاقو يا نيزهاى كه اتفاقا در ته آن چاه نصب شده برخورد مىكند و مىميرد كه در اينجا هيچكس فتوى به عدم عمد ندادهاست و مانحنفيه هم از همين باب است پس از نظر ما اين مسأله با مسألهى بلعيدن نهنگ و برخورد با كابل فشار قوى و يا اتوبوس تفاوتى ندارد. آخرين فرعى را كه مرحوم محقق ذكر مىكنند و فرع واضحى است، آن است كه اگر كسى ديگرى را به دريا پرتاب كرد به قصد اينكه نهنگ او را ببلعد و همين طور هم شد، قتل عمد است و قصاص دارد اما لو القاه الى الحوت فالتقمه فعليه القود لان الحوت ضار بالطبع فهو كالاله در اينجا فعل جانى عادتاً مما يوجب التلف است چون كوسه نوعا كشنده مىباشد پس قتل عمد محسوب شده و قصاص دارد و اين حكم روشن است لكن بايد توجه نمود كه اين فرع جزء صورت اولى نيست بلكه از نظر خصوصيت موضوع جزء صورت ثانيه يا ثالثه است كه بعداً خواهد آمد. |