درس 62 - دوشنبه: 19/2/79] بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
حاصل استدلالى كه ديروز در مورد صورت اولى از مرتبه ثالثه بيان كرديم اين بود كه در اين مورد اركان عمد تمام است و شبههاى را كه در اينجا متصور است كه كيفيت موتى را كه جانى قصد كرده بود حاصل نشد مثلا جانى قصد كرده بود شخصى را به زمين بياندازد كه مغزش متلاشى شود اما به كابل فشار قوى برخوردنموده و در اثر آن جان سپرد پس قتل عمد نيست، پاسخ گفتيم كه تخلف و عدم تخلف واقعيت از قصد جانى ربطى به صدق عنوان عمد ندارد چون عمد آن است كه فعلى را انسان انجام دهد كه تام در سببيت للموت باشد و با قصد هم همراه باشد و نتيجه هم حاصل شود در اينجا نيز نتيجه كه مرگ است حاصل شده و عمل هم عن قصدٍ بوده پس قتل عمد است و حكم مرحوم محقق به قود و استدلالى را كه براى آن ذكر كردهاند و نيز استدلالى كه مرحوم شهيد ثانى و صاحب جواهر براى آن آوردهاند به نظر ما صحيح بوده و قابل خدشه نيست و البته در آينده وجه قول مخالف و اشكالى را كه مرحوم علامه مطرح كردهاند بيان كرده و روى آن بحث مىكنيم. لكن قبل از بيان آن دليل نكتهاى را متعرض مىشويم و آن اين است كه اگر جزم به عمديت پيدانكرديم و در تحقق عنوان عمد شك داشتيم آيا ميتوان به عمومات يا اطلاقات ادله قصاص تمسككرد؟ همان گونه كه صاحب جواهر (رَحَمهُ الله) تمسك كرده و فرمودهاند: لايخفى عليك ما فيه بعد الاحاطة بما ذكرناه من صدق القاتل عمداً على مثله فضلاً عن قوله تعالى: «النفس بالنفس» ونحوه مما لا اشكال في شموله لمثل ذلك.
پاسخ آن است كه اينجا جاى تمسك به عمومات نيست و ما در مباحث گذشته درباره آن بحث نموديم و در اينجا با بيانى اوضح و اكمل مجددا متعرض آن مىشويم. معروف است كه عمليهى تخصيص و تقييد در عام و خاص و مطلق و مقيد در صورتى كه دو دليل مثبتين باشد راه ندارد چون تخصيص و تقييد در مقام تعارض است و مثبتين با يكديگر تعارضى ندارند و اين كلام صحيحى است لكن مواردى وجوددارد كه در مثبتين نيز تقييد وتخصيص انجام مىگيرد مثل آنجايى كه مىدانيم وحدت حكم را يعنى مىدانيم اراده جدى مولى در عام و خاص يكى است و مانحنفيه از همين موارد است كه جاى تخصيص است. و براى تبيين وجه عدم تمسك به عام در شبهات مفهوميه مخصص در مثبتين چنين مىگوئيم: در موارد شبهه مفهوميّهى مخصص، معروف آن است كه تمسك به عام جايز است برخلاف شبهات مصداقيّه كه نميتوان به عام تمسك نمود لكن بايد دانست كه در تمسك به عام در شبهات مفهوميهى مخصص فرق است بين آنجا كه دو دليل از نظر نفى و اثبات با هم مخالف باشند و بين موردى كه هر دو متحد باشند اگر دو دليل باهم متقابل باشند مثل اينكه دليل عام مىگويد اكرم العلماء و خاص مىگويد لاتكرم الفساق من العلماء و شك كرديم كه آيا مرتكب صغيره هم فاسق است يا نه؟ در اينجا كه شبهه مفهوميه مخصص است تمسك به عام جايز است چون عنوان فاسق كه موضوع دليل خاص است احراز نشده پس دليل خاص نسبت به آن حجت نيست ولى عنوان عام كه عالم است بر اين فرد صادق مىباشد پس حجيت آن نسبت به مشكوك الفسق ثابت است و اين همان است كه در لسان اصوليين از آن به دوران امر بين حجت و لاحجت تعبير مىشود. اما اگر دو دليل اثباتى باشد مثل آنكه دليل عام بگويد اكرم العلماء و خاص مىگويد انما يكرم العدول من العلماء و ما شك كرديم كه آيا مرتكب صغيره عادل است يا نه؟ نميتوانيم به عموم اكرم العلماء تمسك كنيم و نكتهى اساسى فرق بين اين دو مورد آن است كه وقتى مولا گفت لاتكرم الفساق من العلماء معنايش اين است كه جملهى اكرم العلماء كه به حسب اراده استعمالى شامل عالم فاسق بود به حسب اراده جدى مضيّق مىشود و معلوم مىشود كه فاسق تحت دليل اكرم العلماء نيست و هر جا كه اين وصف عنوانى را احراز كرديم دليل عام شامل آن نمىشود مثل مرتكب كبيره كه چون در مورد او فسق محرز است بلاشك بواسطه دليل خاص از دايره عام خارج است اما مرتكب صغيره از دايره عام خارج نيست چون اتصاف عنوان خاص بر او محرز نيست پس دليل خاص شامل آن نمىشود ولى دليل عام به ظهور اطلاقى اگر مطلق باشد و ظهور لفظى اگر عام باشد شامل او مىگردد چون عنوان عالم بر او صدق ميكند اما در موردى كه دو دليل از لحاظ نفى و اثبات يكسان باشند تمسك به عام جايز نيست مثلا وقتى دليل عام مىگويد: اكرم العلماء و دليل خاص مىگويد انما يكرم العدول من العلماء در اينجا ظهور خاص در انحصار حكم به عدول علماء اقوى از ظهور عام در عموم است پس در اينجا مراد جدى مولى از عنوان عالم در دليل عام، عالم عادل است و اگر شك كرديم كه مرتكب صغيره عادل است يا نه؟ نميتوان به عام تمسك نمود زيرا همان طوركه دخول آن تحت دليل خاص مشكوك است دخولش تحت دليل عام هم مشكوك مىشود چون عنوانى كه خارج از مفاد دليل خاص باشد در عام وجودندارد و مراد جدى از علماء در دليل عام منطبق بر عدول است بعكس مورد قبل كه مفاد عام بر مفاد خاص منطبق نبود بلكه مفاد خاص خارج از عنوان عام بود لكن در اينجا اراده جدّى از عام از ابتدا مضيّق به اندازه دايره خاص مىباشد پس هر موردى را كه احرازنكرديم اين عنوان داخل در خاص باشد داخل در عام هم نيست و چون نمىدانيم كه آيا مرتكب صغيره عادل است يا نه؟ عنوان خاص شامل آن نمىشود و لذا در مورد آن تمسك به عام هم نميتوان نمود.
حال در مانحنفيه عنوان عام يا مطلقى داريم كه كتب عليكم القصاص في القتلى باشد اما از مجموع روايات باب قصاص بدست مىآيد كه مراد شارع مقدس آن است كه قصاص مخصوص به قتل عمد مىباشد پس مىفهميم كه مراد جدى از آيه شريفه اين است كه كتب عليكم القصاص اذا كان القتل عمداً بنابراين هركجا كه عنوان عمد احراز شد دليل شامل آن مىشود و هركجا نتوانستيم عمد را احراز كنيم عموم شامل آن نمىشود چون از ابتدا دايرهاش مضيّق مىباشد بنابراين در مقام شك در عمديت تمسك به عموم و اطلاق ادله قصاص وجهى ندارد.
نكتهاى را در اينجا بايد متذكر شويم و آن اين است كه در فرض شك كه گفتيم تمسك به عام و حكم به قصاص نميتوان كرد آياميشود از عنوان شروع در قتل براى حكم به قصاص استفاده نمود؟ بايد دانست كه عنوان شروع در جنايت در قوانين جزاى اروپا شايع و متداول است. آنان در بسيارى از موارد مجازاتى را بر عملى به عنوان شروع در جنايت مترتب مىكنند ولى در فقه اسلامى تا آنجا كه من بررسى كردهام چيزى به اين عنوان بدست نياوردهام بلى مىشود فرض كرد كه اگر بر شروع در جنايت يكى از عناوين جنايات منطبق بشود آن را جنايت محسوب كرد اما قطعا جنايت قتل بر آن منطبق نمىشود پس اگر كسى بگويد در صورتى كه شخصى ديگرى را به دريا پرتاب نمود و قبل از رسيدن به آب كوسهاى سردرآورد و او را بلعيد در اينجا اگرچه قتل عمد بر آن منطبق نمىشود لكن شروع در قتل بر آن منطبق است پس قصاص دارد، اين حرف صحيح نيست. زيرا اولا در فقه اسلامى مسألهاى تحت عنوان شروع در قتل نداريم. و ثانياً اگر توانستيم بعضى از عناوين را بر شروع در قتل منطبق نموده و آن را جرم بدانيم آن عنوان، قطعاً عنوان قتل نيست بلكه جرم ديگرى است.