[درس 60 - سهشنبه: 16/1/79]
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
كلام در وجه سوم از مسألهاى بود كه مرحوم محقق مطرح فرمودند و عرضكرديم كه بر حسب قواعد نمىتوانيم جزما حكم قصاص يا ديه نفس بر جارح جارى كنيم در صورتى كه شك در دخالت او در قتل داريم زيرا حكم به قصاص و ديه نفس در صورتى است كه نسبت قتل براى شخص ثابت شود و در اينجا شركت جارح در قتل ثابت نيست زيرا مفروض اين است كه جارح جراحتى را ايجاد كرده و مجروح داروى مضرّ روى آن گذاردهاست حال چه اين دارو از داروهايى باشد كه عادتا كشندهاست و يا عادتا منجرّ به سلامتى مىشود زيرا در هر صورت احتمال شركت قتل در يك طرف مىرود. اگر فرض كرديم كه دارو از داروهايى است كه الغالب معه السلامه در اين صورت يقين به شركت مجنىّعليه در قتل نداريم و اگر دارو از داروهايى است كه يغلب معه التّلف يقين به شركت جارح در قتل نداريم و در نتيجه نسبت جنايت به او ثابت نيست و حكم به ديه و قود بىوجه است.
پس حاصل كلام اين شد: در صورتى كه شركت در قتل ثابت شود حكم همان است كه مرحوم محقق فرمودند يعنى نصف ديه را به جارح ردّكرده و او را قصاص مىكنيم اما اگر بخواهيم اين حكم را به صورتى كه علم به دخالت هر دو عامل نداريم سرايت دهيم بر خلاف قواعد است چون احراز موضوع براى جريان حكم شرعى نشده است مثل همه مواردى كه حكم شرعى بر عنوانى مترتب شده كه تا آن عنوان احراز نشود جريان حكم شرعى معنا ندارد.
در اينجا بايد دو نكته را بيان كنيم:
نكته اول: اين كه ما گفتيم در صورت عدم احراز شركت جارح در قتل حكم به قصاص و ديه نمىشود غير از فتوايى است كه كاشفاللثام از بعضى عامّه نقل مىكند صاحب كشف اللثام از عامّه دو قول را نقل مىكند.
1- قول به نفى قصاص مطلقا يعنى دارو چه دارويى باشد كه يغلب معه السلامة و چه دارويى باشد كه يغلب معه التلف جارح قصاص نمىشود وجه اين قول آن است كه لانّ احدى الجنايتين غير مضمونة يعنى اگرچه دو جنايت در ايجاد قتل شركت كردهاند اما يكى از آنها مضمون نيست زيرا فاعل آن خود مجنىّعليه است پس ضمان معنا ندارد.
2- از بعضى ديگر از علماى عامه نقل شده كه گفته است اذا كان الغالب مع السمّ السلامة قصاص نيست و چنين استدلال كردهاند كه در اينجا دو جنايت واقع شده يكى عمد و ديگرى شبه عمد جنايت عمد فعل جارح است و جنايت شبه عمد فعل مجنىّعليه است چون دارو را عن قصدٍ بر روى زخم گذاردهاست اما نمىدانسته كه موجب مرگ مىشود پس به جهت شركت در جنايت قصاص معنا ندارد.
فرق اين دو قول با مختار ما اين است كه مفروض كلام در اين دو قول آن است كه شركت موجب مىشود كه ولىّ مجنىّعليه نتواند احد الشريكين يا هر دو شريك را قصاص كند و اين خلاف مبنى مشهور شيعه است؛ مبناى فقهاء ما در بحث اشتراك در جنايت آن است كه ولىّ مجنىّعليه با ردّ نصف ديه مىتواند قصاص نمايد. ولى علت اينكه ما گفتيم در مانحنفيه قصاص نيست آن است كه اصل دخالت در قتل معلوم نيست نمىدانيم كه آيا جراحت جارح دخالت در موت داشته يا نه؟ و چون شركت ثابت نيست حكم به قصاص نمىشود.
نكته دوم: آن است كه تاكنون بحث ما در موردى بود كه شخصى بر ديگرى جراحت وارد كند و خود مجروح داروى مضرّ روى آن بگذارد امّا در جايى كه دو شخص اين دو كار را انجامدهند يعنى يك نفر جراحت وارد كند و شخص ديگرى داروى سمّى روى آن بگذارد ديگر حكم قبل در اين مورد جارى نمىشود چون در اين فرض اصل وقوع جنايت بر مجنىّعليه مسلّم است اما در صورت قبل صدور جنايت از جانى معلوم نبود زيرا امكان داشت خودش دخالت در قتل خويش داشته باشد پس در اينجا حكم مسأله چيست؟ آيا اين مورد از موارد لوث است كه بايد به قسامه مراجعه كرد و يا جاى قرعه است و يا جاى تقسيم ديه بين آن دو شخص مىباشد و يا احكام شركت جارى مىشود بحث آن ان شاءاللّه در آينده خواهد آمد. آنچه كه مسلما در اينجا مىگوييم آن است كه اين صورت، محكوم به حكم صورتى كه خود مجنىّعليه در قتل دخالت داشته نيست بحث در اين مسأله به پايان رسيد و به مناسبت فرارسيدن ايام سوگوارى اباعبداللّهالحسين عليه السلام لازم است تذكراتى عرضكنيم و لذا وارد بحث بعدى نمىشويم و ادامه مباحث ان شاءاللّه پس از تعطيلات مطرح خواهد شد.