• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [درس 56 - دوشنبه: 23/12/78]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏

    حکم مرتبه ثانيه- صورة ثانيه  

    قال المحقق رَحَمه الله: الثانية، لو حفر بئراً بعيدةً في الطريق ودعا غيره مع جهالة، فوقع فمات فعليه القود، لأنه مما يقصد به القتل غالباً.
     اگر كسى چاه عميقى را كه سقوط در آن منتهى به مرگ خواهدشد در راهى حفر كرده و ديگرى را به آن سمت دعوت نمايد و او هم از روى جهل مثل اينكه شب است و چاه را نمى‏بيند يا اينكه روى چاه را با چيزى پوشانده‏اند در آن سقوط كند و بميرد، قتل عمد محسوب مى‏شود.

     استدلال بر قصاص

    استدلال ايشان بر حكم به قود اين است كه اين نوع از تسبيب بطور غالب موجب كشته‏شدن مى‏گردد. ضابط اين صورت آن است كه جانى مسبب است و مجنى‏عليه هم نقشى در تسبيب دارد و تفاوت آن با صورت قبلى اين است كه در آنجا جانى مسبب و مجنى‏عليه مباشر بود زيرا ماده مسموم را با دست خود در دهان خويش مى‏گذاشت لكن در اينجا مجنى‏عليه با اراده خود ولو عن جهلٍ وسيله قتل را بوجودنمى‏آورد بلكه سبب را كه عبارت است از حركت كردن در راهى كه چاه در آنجا واقع شده، ايجادمى‏كند و در واقع تسبيبى كه موجب قتل است دايره‏اى است كه نيمى از آن را جانى ترسيم و نيم ديگر را مجنى‏عليه تكميل‏مى‏كند و اين دو كار باهم در وقوع جنايت مؤثربوده پس هردو عمل، تسبيب است و مباشرتى در كار نيست. براى اين صورت امروزه مثالهاى ديگرى مى‏توان زد مثلا كسى را بدون اجبار و اكراه به منطقه مين‏كارى شده بكشانند و يا خودرويى را دستكارى نموده مثلا ترمز آن را خالى و يا لاستيك آن را آسيب‏پذير نمايند و سپس آنرا در اختيار فردى بگذارند كه او با اراده خويش سوار شود و در نتيجه به دره سقوطكند و كشته شود در همه اين موارد دو عامل در كنار هم قرار گرفته است يكى عامل جانى و ديگرى عامل مجنى‏عليه و هردو در وقوع حادثه دخالت دارند، جانى اتومبيل را خراب مى‏كند و مجنى‏عليه رانندگى مى‏نمايد و بخش اخير و عمده را نيز خود او تسبيبا انجام‏مى‏دهد لكن از روى جهل، پس در اينجا مباشرتى وجودندارد زيرا مباشرت قتل عبارت است از: پا گذاشتن روى مين و يا سقوط در دره كه اين كارها عن علمٍ و اختيارٍ انجام نمى‏گيرد اما تسبيب عن اختيارٍ انجام مى‏شود در اينجا ضابط قتل عمد همان است كه قبلا گفته‏شد يعنى چون اراده جانى بر كلّ اين حادثه قاهر است. قتل منتسب به اوست ولو اينكه مجنى‏عليه هم در تسبيب نقشى داشته‏است چون ملاك در انتساب، غلبه اراده مسبب بر اراده مجنى‏عليه است و او نيروى مجنى‏عليه را چون جاهل است استخدام كرده پس يقينا ضامن مى‏باشد.

     در اينجا ذكر دو نكته لازم است:
     نكته اول اين است كه آيا عنوان طريق كه در كلام محقق ‏(رَحَمهُ الله)‏ آمده خصوصيتى دارد؟ اگر جانى چاه را در غير طريق مثلا در ملك خودش حفر نمايد و آن شخص را دعوت كند فرقى مى‏كند؟ به نظر ما تفاوتى ندارد چون در واقع حفركننده چاه، مسبب اصلى عبور مجنى‏عليه جاهلا از حدود اين چاه و سقوط اوست حال چه فرق مى‏كند چاه در داخل خانه‏اش يا در راه و يا حتى در ملك خود مجنى‏عليه باشد ملاك تسبيب در همه اين صور هست. بنابراين قيد في الطريق به نظر ما قيد لازمى نيست.
     نكته دوم آن است كه محقق ‏(رَحَمهُ الله)‏ فرمودند: حفر بئرا آيا اينكه خود جانى بئر را حفركند و يا مين را زير خاك پنهان كرده‏باشد تأثيرى در حكم دارد؟ البته تأثيرى ندارد چون ملاك، ايجاد سبب از طرف جانى است ممكن است كه چاه را ديگرى حفر نموده لكن جانى طرف را دعوت مى‏كند در اينجا دعوت كردن تسبيب مى‏شود پس ملاك اسناد قتل به جانى آن است كه او در تسبيب تأثير تام داشته‏باشد، حال فرقى نمى‏كند خود او چاه را حفر كند يا از بئر محفوره‏اى استفاده نمايد.

    حكم مسأله:
     اگر بئر عميق يا مينهاى مستوره زير خاك به كيفيتى است كه عادتا كشنده‏است، قتل عمد محسوب مى‏شود كه اگر با قصد قتل باشد از قسم اول و اگر بدون قصد قتل باشد از قسم سوم مى‏باشد و اگر افتادن در اين چاه يا رفتن روى اين مين بطور عادى و غالبى كشنده نيست لكن جانى قصد قتل دارد و اتفاقا قتل هم حاصل مى‏شود قسم دوم قتل عمد است پس در اين سه صورت عمد است. اما اگر افتادن در اين چاه به طور غالب موجب مرگ نيست چون چاه كم عمقى است و اين شخص هم قصد كشتن ندارد بلكه مثلا قصد اذيت دارد و اتفاقا بر اثر سقوط  ميميرد قتل شبه‏عمد است.

     فرع مطرح شده توسط صاحب جواهر

     مرحوم صاحب جواهر در اينجا فرعى را مطرح‏مى‏كنند كه اگر شخصى چاهى حفر كرد و از مجنى‏عليه هم دعوت‏نمود لكن دعوت او مقتضى عبور وى از مسيرى كه چاه در آن است نبوده اما او آن راه را انتخاب‏كرده و در چاه سقوطمى‏كند. در اينجا حكم چيست؟ پس صورت مسأله اين است كه بخشى از تسبيب بوسيله شخص جانى انجام‏گرفته مثلا چاه را حفركرده و شخصى را دعوت نموده و عادتا آن فرد نبايد از اين راهى كه چاه وجوددارد عبورمى‏كرد و يا طورى بوده كه اگر كسى از اين راه عبورمى‏كرد عادتا در اين چاه نمى‏افتاد و شخص دعوت كننده قصد قتل هم ندارد اما اتفاقا اين شخص در چاه افتاده و ميميرد.

    عدم قصاص و عدم ديه
     امام«رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه» مى‏فرمايند: لاقود و لاديه. حكم بعدم ضمان وجه روشنى دارد چون هيچ تسبيبى از داعى بوجودنيامده، اغراء به جهل نيز ننموده‏است پس آن ملاكى كه ما در صورت تسبيب و حكم به عمد مى‏گفتيم يعنى غلبه و قهر اراده جانى بر اراده مجنى‏عليه، در اينجا نيست پس حكم به قصاص يا ديه نمى‏شود.

    ثبوت ديه
     مرحوم صاحب جواهر مى‏فرمايند: اينجا ديه است عبارت ايشان اين است: و لو كان دعاؤه ايّاه لا على وجه يقتضى وقوعه فيه و لا يقصد ذلك الا انه اتّفق مجيئه في طريق وقع فيه بلا شعور منه فالظّاهر الدّيه.
     به نظر مى‏رسد ايشان مسأله را از قبيل خطاى محض دانسته و بعيد هم نيست همين‏طور باشد بنابراين ديه بر عاقله است نه بر خود اين شخص، توضيح اينكه در مانحن‏فيه هرچند نه قصد قتل است و نه قصد ايراد فعل نسبت به مجنى‏عليه، اما عامل حدوث اين فعل يعنى كندن چاه و دعوت از اين شخص، وجوددارد پس بالاخره نيروى مدعو را استخدام كرده ولو قصد سقوط وى در چاه را نداشته‏است. چه فرقى است بين اين صورت با آنجايى كه تيرانداز قصد قتل كسى را ندارد و قصد هم ندارد كه به او تير بزند بلكه مى‏خواهد فرضا آماج تصويرى يا گنجشكى را بزند اما دستش لرزيده و بر اثر اشتباه در نشانه‏گيرى به فردى اصابت مى‏كند؟ فرض اين است كه در قتل خطاء محض قصد ايقاع فعل بر روى مجنى‏عليه لازم نيست برخلاف خطاى شبه عمد كه اين قصد آنجا شرط است. در مانحن‏فيه همين ضابطه تحقق پيداكرده‏است شخصى از كسى دعوت نموده‏است كه بيايد ولو قصد نداشت كه او در چاه عميق بيفتد و بميرد اما مى‏دانست كه چاه عميقى در مسير اوست و آن شخص آمد و در چاه افتاد چه كسى مسبب اين حركت شد؟ البته مباشرِ حركت خود آن شخص است لكن مسبب حركت، داعى است كه حكم به ضمانش مى‏كنيم هرچند از او تعبير به جانى نمى‏كنيم چون قصد جنايت نداشته‏است بنابراين فرمايش صاحب جواهر كه مورد از مصاديق قتل خطاء محض است و ديه آن بر عاقله مى‏باشد، بعيد نيست.