[درس 50 – دوشنبه: 9/12/78]
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
كلام در قتل بوسيله سحر بود مرحوم شهيد ثانى در اين زمينه سخنانى داشتند كه نقلكرديم و يكى از مطالب ايشان اين بود كه طريق اثبات جنايت در باب سحر، اقرار است چون شاهد تأثيرى را كه ساحر با سحر خود مىگذارد مشاهده نمىكند و قصد او را هم نمىتواند كشف كند پس بايد ساحر اقرار نمايد. ظاهرا نظر ايشان اين است كه در باب بينه، شهادت بايد عن حس باشد اگرچه بعضى شهادت عن علم را كافى مىدانند و چون تسبيب سحر در قتل امر محسوس و مشهودى نيست لذا با بينه نمىتوان آنرا اثبات كرد، لكن گرچه در بينه لازم است شهادت عن حس باشد اما شهادت مستند به امرى كه قريب به حس است نيز معتبر مىباشد، لذا اگر با وسايل امروزى مثل اشعه ليزر كسى را به قتل برسانند در اينجا اگرچه وسيله قتل، مثل شمشير نيست كه هركسى بتواند با حواس ظاهرى خود آنرا درككند لكن كسى كه خبره و آگاه است با فهم قريب به حس سببيت قتل را مىفهمد بنابراين شهادت او معتبر است. پس اگر فرض كنيم كه بينهاى با شرايط معتبره وجوددارد كه سحر و نوع تأثير آنرا مىشناسد نمىتوان گفت كه گواهى او شهادت عن حس نيست. لذا اثبات جنايت از سحر منحصر به اقرار نيست و بينه هم مىتواند قائم شود، فرض كنيد دو شاهد عادل و آگاه به سحر حركت خاصى مانند كشيدن شكل يا دود كردن و يا خواندن وردى را مشاهده مىكنند و مىدانند كهاين امور موجب مرگ مىشود و بعد هم مرگ مسحور را مىبينند بدون شك مىتوانند به جنايت ساحر شهادت بدهند.
اما آنچه را كه فرمودند قصد ساحر را نمىتوان تشخيص داد، گرچه كلام صحيحى است لكن اين اشكال مشتركالورود است زيرا در بسيارى از موارد كه جنايتى واقع مىشود تشخيص قصد و احراز آن آسان نيست، و لذا بايد از طريق اقرار يا طرق ديگر قصد را احراز نمود تا حكم جنايتى كه انجام شده بر آن مترتب شود.
اما اينكه مرحوم شهيد فرمودند: اگر ساحر گفت قتلت بسحرى ما به اقرار او اخذ مىكنيم ولو اينكه معتقد باشيم سحر حقيقت ندارد، حرف درستى است چون آن كسى كه مىگويد سحر حقيقت ندارد نظرش اين نيست كه هيچ اثرى ندارد بلكه مىگويد اثر عينى و خارجى ندارد والا هيچ كس شك ندارد كه سحر فىالجمله ولو در قوه واهمه مسحور، مؤثر است و اگر اصلا اثر نداشت اين مباحث مطرح نمىشد البته اثر سحر يا خارجى و عينى است و يا وهمى و خيالى، يعنى اثر در قوه واهمه مسحور ايجاد مىشود بنابراين اشكالى ندارد كه ما قائل شويم، سحر در خارج اثرى ندارد اما اقرار ساحر را به لحاظ همان تأثير وهمى آن قبولكنيم پس كلام مرحوم محقق اردبيلى كه فرمودهاست ولو باحداث خوفٍ فيه كلام متينى است گرچه مرحوم صاحب جواهر آنرا غريب شمردهاند، بلى اگر فرضكرديم كه اين مقدار تأثير هم وجودنداد، ديگر نمىتوان به اقرار اخذ نمود چون اقرارى گزاف و بيهودهاست. و ادله نفوذ اقرار العقلاء بلاشك شامل چنين موردى نمىشود. بناى عقلاء بر اين نيست كه اقرار مبنى بر مجازفه را بپذيرند فر ض كنيد اگر در جايى انفجار عظيمى رخ دهد و عده زيادى به قتل برسند و بعدا شخص مفلوك و گوشهنشينى كه هيچ امكانات و وسيلهاى در اختيار ندارد بگويد: من اين انفجار را انجام دادم، عقلاء به اين اقرار اعتنا نمىكنند. ولو آن شخص در اقرارش قصد جد هم داشتهباشد (چون اگر در اقرارش جادّ نباشد از موضوع بحث خارج است) زيرا عمده دليل نفوذ اقرار، بناى عقلاء و حديث نبوى معروف اقرار العقلاء عيل انفسهم جايز است و بناى عقلاء در چنين موردى قطعا وجودندارد و اضافه اقرار به عقلاء در حديث هم شايد اشعار به اين داشته باشد كه اقرار بايد معقول باشد و بر اقرار غير معقول و گزاف اثرى مترتب نيست. بنابراين اگر فرض كنيم سحر هيچگونه اثرى ندارد، نه اثر خارجى و نه اثر وهمى حتى ايجاد خوف نمىكند و شخص بگويد قتلت زيدا بسحرى اقرار او را قبول نمىكنيم؛ ولى اگر همانطور كه مرحوم محقق اردبيلى فرمودند: قائل باشيم كه سحر اثرى ولو با ايجاد خوف دارد اقرار نافذ است هرچند بگوئيم كه ليس للسحر حقيقة زيرا معناى اين كلام اين است كه ليس له حقيقة فى الخارج و الواقع نه اينكه ليس له اثرٌ مطلقا.
از كلمات شهيد ثانى فارغ شديم اكنون ببينيم قتل به سحر حكمش چيست؟ مقتضاى قواعد اين است كه اگر سحر موجب قتل كسى شد در صورتى كه ساحر قصد قتل داشته يا سحر او مما يقتل به عادتا باشد فهو قتل عمد يجب فيه القصاص و اگرنه قصد قتل داشت و نه سحر او مما يقتل عادتا بود در اين صورت شبه عمد است و فقهاء هم بر طبق همين فتوا دادهاند لكن در اينجا دو شبهه وجوددارد كه بايد ديد آيا مىتوان آنها را برطرف كرد يا نه؟ كه در صورت رفع آنها مىتوان در باب سحر، مطابق قواعد باب قصاص عملكرد.
شبهه اول كه مرحوم صاحب جواهر به آن اشاره مىكنند، اين است كه دعا و حسد و حتى سحر از وسايل غيرعادى است و از اسباب متعارف ضمان نيست و لذا حكم قصاص در اين موارد بعيد است.
همانطور كه ملاحظه مىكنيد از فرمايش ايشان چيزى بيش از استبعاد استفاده نمىشود لكن مىتوان كلام ايشان را تقريب كرده و بگوييم روايات باب قصاص عمدتا در مورد كشتن بواسطه ضرب، رمى، قطع، دقّ و اينگونه امور است مثلا كسى را با چوب يا سنگ و آهن به قتل برسانند و ما نمىتوانيم در مورد سحر و جادو و چشمزدن به چنين رواياتى تمسك كنيم زيرا مثل اگر از كلمه عصا كه در روايات آمده القاء خصوصيت كنيم روايت شامل امثال عصا مىشود نه اينكه شامل چشمزدن و سحر و امثال آن هم بشود و اگر گفته شود كه در بين روايات، اطلاقاتى وجوددارد مثل روايتى كه مىفرمايد ان العمد ان يتعمده فيقتله بما يقتل مثله144 و اطلاق "ما" موصول در اين روايت شامل همه ابزار و وسايلى كه كشندهاشت مىشود حتى مانند سحر و امثال آن و لذا فقهاء در مورد حرق و غرق به اين روايات تمسك كردهاند ممكن است در جواب گفته شود مثالهايى كه در تعيين نوع قتل در روايات ديگر آمده موجب انصراف اين اطلاق به آن موارد و امثال آن مىشود مانند تعبير ضربه بحديدٍ او ضربه بعصا او رماه بنابراين اطلاق روايات انصراف به قتل با همان ابزار و وسايلى دارد كه در روايات ديگر آمدهاست و نمىتوان به اطلاق آن اخذكرد؛ بنابراين اگر انصراف را قبولكرديم، ديگر استناد مرحوم صاحب جواهر به اتفاق علماء در حكم به ضمان كه فرمودند: ظاهرهم الاتفاق على الضمان مشكلى را حل نمىكند زيرا اگر مراد ايشان از اتفاق، اجماع قدما است كه بسيارى از آنان متعرض مسأله نشدهاند و اگر مراد، اتفاق متأخرين است كه اين اجماع كاشف از قول معصوم عليه السلام نيست.
اما اگر انصراف را قبولنكنيم آن اطلاق شامل همه موارد ما يقتل مثله مىشود.
شبه دوم اين است كه كيفيت تأثير سحر دو نوع است يك نوع از سحر، تأثيرى است كه ساحر با اراده خود در مسحور مىگذارد از قبيل تأثير دعانويس يا طلسمكننده با اراده قوت نفس خويش در طرف مقابل اثرى ايجاد مىكند، نوع دوم اين است كه ساحر از عوامل مريد ديگرى استمداد مىكند و در حقيقت آنها اثر مىگذارند و هر دو نوعش در انواع علوم غريبه وجوددارد. قسم اول مثل تنويم مغناطيسى (هيپنوتيزم و مانيتيزم) كه در اين امور تأثير از خود عامل است كه در طرف مقابل مشاهده مىشود و هيچ واسطهاى وجودندارد مثلا امواجى را از چشم يا انگشتش ساطع مىكند و روى طرف اثر مىگذارد و يا همين افسونهايى كه بوسيله آن مار و عقرب را راممىكنند كه اينها به احتمال زياد تأثير نفس خودِ آن كسى است كه اين كار را انجام مىدهد و يا تأثير نفس شخصى است كه اين ورد يا افسون را ساخته است و بوسيله شخص ديگر اعمال مىشود قسم دوم آن است خود عامل اثر نمىگذارد بلكه واسطهاى با اراده در اين ميان وجوددارد مثل شياطين، يا فسقه جنّ و يا ارواح شريره كه افرادى با آنها ارتباط دارند و بوسيله آنان اعمالى را انجام مىدهند پس امر سحر داير بين اين دو نوع است، حال اگر كسى با سحر شخصى را به قتل رساند اگر سحر او از نوع اول باشد محكوم به قصاص يا ديه است زيرا با تأثير نفس و اراده خود جنايت كردهاست. اما اگر از نوع دوم باشد در اين صورت حكم به قصاص مشكل مىشود زيرا ساحر وقتى وردى را بر زبان جارى مىكند يا كارى انجام مىدهد تا ارواح شريره جنايتى را انجام دهند چطور مىشود ساحر را قصاص كنيد! او كه طرف را نكشتهاست. لااقل محل شبهه است، و مورد از شبهات مصداقيه عمومات باب قصاص است. بنابراين اگر احتمال داديد كه حركت ساحر، حركتى است كه مثلا جنّ را وادار مىكند تا آنچه كه مورد علاقه اوست با اراده و عزم انجام دهد ديگر نمىشود گفت كه در اينجا سبب اقواى از مباشر است. مثل آن است كه كسى به ديگرى امر كند فلانى را بكش و او هم امتثال نمايد. آيا كسى كه امركرده محكوم به قصاص است يا آن كسى كه مباشر قتل است؟ مسلم است كه مباشر قتل محكوم به قصاص است، مگر در مواردى كه سبب اقواى از مباشر باشد.
خلاصه كلام اينكه، اگر تشخيص داديم كه سحر بطور كلى يا سحر خاصى كه اين شخص انجامداده تأثير مستقيم خود او بوده محل كلام نيست و حكم آن معلوم است اما اگر احراز نكرديم و محتمل الامرين شد در اين صورت ضابطه كلى باب قصاص جارى نيست لذا در باب سحر مسأله مشكل است و فتوادادن آسان نيست.