• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [درس 47 - دوشنبه: 2/12/78]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏

    حكم مسأله نائم و سكران و امثال آنها

    كلام در اين بود كه اگر شخصى بدون تعمد از بلندى روى شخص ديگرى افتاد و باعث مرگ وى شد حكمش چيست؟ گفتيم كه مقتضاى قواعد كليه و روايات معتبره اين است كه ليس عليه شى‏ء، نه ديه دارد و نه به طريق اولى قصاص مى‏شود؛ البته بعضى از مصاديق وقوع غير عمدى، معلوم است، مثل اينكه پاى شخص مى‏لغزد يا چشمش نمى‏بيند و سرنگون مى‏شود لكن بعضى از مصاديق آن محل شبهه است از آن جمله، سكران و نائم را مثال زديم و علت شبهه اين است كه در باب جنايت سكران و نائم بحث است كه اگر سكران و نائم در حال سكر و نوم جنايتى مرتكب‏شوند قصاص يا ديه بر آنان هست يا نه؟ البته در بحث شرايط قصاص به طور مفصل بحث‏خواهيم‏كرد؛ لكن در اينجا به تناسب بحث، اجمالا مى‏گوييم: كه سكران و نائم كه بغير عمدٍ كارى انجام مى‏دهند آيا در حكم يكسانند؟ و يا اينكه سكران يؤخذ باشّد الاحوالٌ، پس قصاص يا لااقل ديه بر او ثابت‏است لذا هريك از اين دو مسأله را جداگانه بحث مى‏كنيم.
    در باب سكران دو روايت داريم كه گرچه على‏الظاهر با يكديگر در قسمتى تعارض دارند اما نتيجه آن دو به طور كلى يكى است و آن نتيجه اين است كه جناية السكران مضمونة يعنى اينطور نيست كه چون شخص، مست است و نمى‏فهمد جنايت او مضمون نباشد البته بعضى از بزرگان مضمون اين دو حديث را متعارض با يكديگر دانسته‏اند؛ لكن ظاهرا تعارضى با يكديگر ندارند لذا ابتدا اين دو روايت را ذكرمى‏كنيم تا ببينيم كه نسبت اين دو روايت با روايات وقوع چيست؟ آيا متعارضند يا نه؟ و اگر متعارضند عام و خاص مطلقند يا من وجه؟

     

    در باب سكران دو روايت داريم كه گرچه على‏الظاهر با يكديگر در قسمتى تعارض دارند اما نتيجه آن دو به طور كلى يكى است و آن نتيجه اين است كه جناية السكران مضمونة يعنى اينطور نيست كه چون شخص، مست است و نمى‏فهمد جنايت او مضمون نباشد البته بعضى از بزرگان مضمون اين دو حديث را متعارض با يكديگر دانسته‏اند؛ لكن ظاهرا تعارضى با يكديگر ندارند لذا ابتدا اين دو روايت را ذكرمى‏كنيم تا ببينيم كه نسبت اين دو روايت با روايات وقوع چيست؟ آيا متعارضند يا نه؟ و اگر متعارضند عام و خاص مطلقند يا من وجه؟
    روايت اول: محمد بن يعقوب، عن على بن ابراهيم، عن ابيه، و عن محمد بن يحيى، عن احمد بن محمد جميعا، عن ابن ابى نجران، عن عاصم بن حميد، عن محمد بن قيس، عن ابى جعفر عليه السلام قال: قضى اميرالمؤمنين عليه السلام فى اربعة شربوا مسكرا فأخذ بعضهم على بعض السلاح فاقتتلوا فقتل اثنان و جرح اثنان، فأمر المجروحين فضرب كل واحد منهما ثمانين جلدة، و قضى بدية المقتولين على المجروحين، وأمر ان تقاس جراحة المجروحين فترفع من الدية، فان مات المجروحان فليس على احد من اولياء المقتولين شى‏ء.136
    بحث سندى‏
    اين روايت را مرحوم كلينى هم از على بن ابراهيم و هم از محمد بن يحيى نقل مى‏كند و هر دو از مشايخ او و از ثقات عالى‏قدرند. و مراد از احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عيسى است و محمد بن يحيى و احمد بن محمد بن عيسى هر دو مكنّى‏ به ابو جعفر و از مشايخ قميين مى‏باشند؛ ابن ابى نجران و عاصم بن حميد و محمد بن قيس نيز از ثقاتند؛ البته محمد بن قيس مشترك است بين محمد بن قيس بجلى و محمد بن قيس اسدى، آنكه معمولا از حضرت ابى جعفر عليه السلام روايت مى‏كند "مثل اين روايت" محمدبن قيس بجلى است كه ثقه است.
    توضيح روايت: در اين واقعه كه چهار نفر در اثر شرب خمر مست شده و بجان هم افتاده‏بودند و در نتيجه دو نفر كشته و دو نفر ديگر مجروح گرديدند حضرت دستور دادند كه به هريك از مجروحين هشتاد تازيانه (حد شرب خمر) زده‏شود و ديه مقتولين را از اين دو مجروح بگيرند منتهى چون خود اينان نيز زخمى شده‏اند مقدار جراحت را حساب كرده و از ديه كم كنند و اگر اين دو مجروح هم مردند ديگر چيزى بر كسى نيست؛ پس دلالت روايت بر اينكه اين افراد با اينكه مست بوده‏اند ضامن ديه مى‏باشند واضح است.
    روايت دوم: و باسناده عن النوفلى، عن السكونى، عن ابى عبداللّه عليه السلام قال: كان قوم يشربون فيسكرون فيتباعجون بسكاكين كانت معهم، فرفعوا الى اميرالمؤمنين عليه السلام فسجنهم فمات منهم رجلان و بقى رجلان فقال اهل المقتولين: يا اميرالمؤمنين عليه السلام اقدهما بصاحبينا فقال للقوم: ما ترون؟ فقالوا: نرى ان تقيدهما، فقال علىّ عليه السلام للقوم: فلعل ذينك اللذين ما تا قتل كل واحد منهما صاحبه قالوا: لاندرى، فقال علىّ عليه السلام: بل اجعل دية المقتولين على قبائل الاربعة و آخذ دية جراحة الباقيين من دية المقتولين.137
    توضيح سندى: و باسناده يعنى اسناد شيخ در تهذيب و نوفلى ثقه مى‏باشد چون در اسناد كامل الزيارات آمده. سكونى عامى است اما على‏الظاهر ثقه است اگرچه شيخ در كتاب عدّه درباره او و امثال او مى‏فرمايد كه اگر روايت معارضى نداشته‏باشند به روايت آنها عمل مى‏كنيم.
    فقه الحديث‏
    تباعج يعنى شكم هم را پاره كردن كه معادلش در فارسى همان چاقوكشى است سكاكين جمع سكين به معناى آهن سرتيز و چاقو است. بهرحال گروهى را كه بر اثر مستى به جان يكديگر افتاده بودند خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بردند و حضرت دستور داد كه آنان را زندانى كنند دو نفر از آنان در زندان مردند و بستگان آن مقتولين به حضرت عرض‏كردند كه يا اميرالمؤمنين! در مقابل اين دو نفر آن دو زندانى را قصاص كن؛ حضرت در اين هنگام خواستار نظر حاضرين شد كه نظرتان چيست؟ عرض‏كردند: رأى ما اين است كه آنان را قصاص كنيد؛ حضرت فرمود: شما از كجا مى‏دانيد كه اين دو نفر مجروح آن دو مقتول را كشته‏اند؟ شايد هركدام از آنان بوسيله ديگرى كشته‏شده باشد؟سپس حضرت فرمودند: ديه مقتولين را بر قبائل اربعه قرارمى‏دهيم (يعنى عاقله) و ديه جراحت مجروحين را از ديه مقتولين كم مى‏كنيم.
    چنانچه ملاحظه كرديد روايت اول تصريح به ديه داشت ولى اين روايت ظهور در قصاص دارد چون معناى جمله‏اى كه حضرت فرمودند: شايد آن دو مقتول يكديگر را كشته باشند اين است كه اگر ثابت شود اين دو نفر زنده مقتولين را كشته‏اند قصاص خواهندشد، پس حضرت قصاص را به ابداء اين احتمال برداشتند، البته كيفيت رفع اين تعارض را در جاى خود بحث‏خواهيم‏كرد، لكن اجمالا آنچه از مجموع اين دو حديث برمى‏آيد اين است كه سكران ضامن جنايتى است كه بوسيله او انجام گرفته چه جنايت نفس باشد چه مادون نفس.
    جمع بين روايات‏
    حال چگونه بايد بين اين روايات و رواياتى كه قبلا مطرح كرديم (و مضمون آنها اين بود كه اگر مردى بر ديگرى بيفتد و باعث مرگ او شود ديه نيست) جمع كنيم؟ وجوهى در اينجا متصور است.
    وجه اول: اينكه بگوييم نسبت بين اين روايات عموم و خصوص مطلق است يعنى رواياتى كه مى‏گويد لا شى‏ء عليه، اعم است از اينكه وقع الجناية ناشئا عن العثرة او عن النوم او عن السكر و روايات مربوط به سكران دلالت دارد كه جنايت ناشى از سكر مضمون است و اخص مى‏باشد پس بايد خاص را بر عام حمل كنيم.
    وجه دوم: اين است كه بگوييم نسبت بين اين دو دسته روايات عموم و خصوص من وجه است يعنى ادله ضمان سكر مى‏فهماند كه الجناية الناشئة عن السكر مضمونة، حال هرگونه جنايتى باشد چه جنايتى كه از نزاع ناشى شود و چه جنايتى كه از افتادن حاصل گردد. و روايات لا شى‏ء عليه دلالت دارد كه وقوع اگر غير عمدى باشد مضمون نيست خواه اين وقوع ناشى از سكر باشد يا غير سكر و ماده اجتماع، آنجايى است كه وقوع غير عمدى و عن سكرٍ باشد. و در اين مورد با هم تعارض دارند كه در اين صورت بايد سراغ مرجحات باب تعارض رفت و اگر مرجحى در بين نبود در مورد اجتماع تساقط كرده و بايد به دليل عام يا اصل عملى به مقتضاى قواعد رجوع‏نمود.
    وجه سوم: كه به نظر مى‏رسد اقرب و اقوى‏ از دو وجه قبل است اين است كه بگوييم بين موضوع اين دو دسته روايات تباين است پس اينها با يكديگر هيچ ارتباطى ندارند، و تعارضى ميان آنها نيست، به اين بيان كه روايات مربوط به سكر در موردى واردشده كه انسان مست كارى را عن ارادةٍ انجام داده البته اراده‏اى كه ناشئةٌ عن السكر لا عن العقل، آدم مست وقتى تصميم مى‏گيرد كسى را بكشد اراده مى‏كند، (مثلا او را عصبانى مى‏كنند) و دست به قتل مى‏زند، حقيقت اين است كه سكر، اراده را از انسان نمى‏گيرد بلكه جهت اراده را مى‏گيرد، لذا اگر از او بپرسى چه كار مى‏كنى؟ مى‏گويد: مى‏خواهم بزنم و بكشم، اما در روايات وقوع، بحث از حادثه‏اى است كه بكلى لا عن ارادةٍ است اصلا اراده‏اى برافتادن نيست بحث در اين نيست كه آدم مست لب بام آمده و مى‏گويد: مى‏خواهم خود را پايين بياندازم، بلكه بحث در جايى است كه او بر اثر مستى نمى‏بيند، يا سرش گيج مى‏رود و پايش مى‏لغزد و بر روى شخصى سقوط مى‏كند بحث ما بر سر وقوع است نه ايقاع.
    پس بين اين دو دسته روايات تعارضى نيست چون موضوعشان متباينين است و نتيجه اين مى‏شود كه اگر كسى از روى مستى از پشت بام بدون اراده سقوطكرد و باعث مرگ شخصى شد لا شى‏ء عليه، لا دية و لا قود.
    اما در مورد نائم مسأله از اين آسان‏تر است چون در باب نائم روايتى نداريم تا بخواهيم رفع تعارض كنيم لذا همان فقهايى كه در باب سكران حكم به قصاص يا ديه نموده‏اند در باب نائم قصاص را قطعا رد كرده‏اند و بعضى از بزرگان زمان ما ديه را نيز، البته در باب نائم اجماع مركب بر ثبوت ديه وجوددارد با اين بيان كه بعضى از علماء ديه قتل ناشى از نوم را برعهده عاقله مى‏دانند و بعضى بر عهده خود نائم، در نتيجه همه علماء بر اصل ديه متفقند البته در مورد اعتبار اين اجماع در جاى خود ان شاءاللّه بحث خواهيم‏كرد.
    پس اگر وقوعِ موجب قتل، ناشى از نوم باشد، هيچ دليلى ندارد كه بخواهيم آنرا از ساير انواع غير عمد خارج كنيم بنابراين اگر شخص خواب از بالا روى كسى افتاد و باعث مرگش شد محكوم به حكم غير عمد است كه لا قصاص عليه و لا دية.
    اَللّهُمَ صَلّى عَلى‏ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّد