أقوال در مسأله بنابراين مسأله، مسألهاى است كه يا اتفاقى است يا حداقل مشهور بين فقهاء است كما اينكه مرحوم آيتاللّه خويى ادعاى شهرت مىكنند، در مقابل، سيدناالاستاد «رضواناللّه عليه» ميفرمايند: اقرب اين است كه اينجا ديه شبه عمد ثابت است نه قصاص و مرحوم آيتاللّه خويى نيز همين را بيانمىكنند؛ پس در مسأله دو قول وجوددارد بايد ببينيم دليل قول مشهور چيست؟ دليل قول مشهور وجهى را كه مرحوم آيتاللّه خويى براى آن ذكرمىكنند اين است كه مشهور، هر سرايت ناشى از جرح عمدى را موجب قصاص مىدانند زيرا همچنانى كه خود جراحت موجب ضمان است سرايت آن نيز موجب ضمان مىباشد. وجهى را كه ايشان ذكرمىكنند، صحيح به نظر نمىرسد زيرا وجه مذكور عين مدعى است نه دليل بر مدعى چون همچنان جاى سئوال باقى است كه چرا هر جرح عمدى ولو بدون قصد قتل موجب ضمان نفس باشد؟ بنابراين مقتضاى قواعد اين است كه بگوييم كه اين مورد، قسم چهارم از اقسام قتل و شبه عمد مىباشد بنابراين محكوم به ديه است و البته مراد ديه قتل است. مرحوم آيتاللّه خويى در مسأله به روايتى استناد كردهاند كه به آن اشاره مىكنيم: محمدبن الحسن باسناده، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن رزين، عن ذريح قال: سألت اباعبداللّه عليه السلام عن رجل شج رجلا موضحة و شجه آخر دامية فى مقام واحد فمات الرجل، قال: عليهماالدية فى اموالهما نصفين134 بحث سندى طريق شيخ به حسن بن محبوب طريق صحيحى است و صالح بن رزين گرچه توثيق نشده ولى چون راوى از او حسن بن محبوب است كه از اصحاب اجماع مىباشد لذا سند به جهت او مخدوشنمىشود و ذريح هم ثقه است. بنابراين به نظر ما سند حديث تمام است لكن مرحوم آقاى خويى كه در باب اصحاب اجماع مبناى ديگرى دارند چگونه به اين سند اعتمادكردهاند؟ وجه آن بر ما معلوم نيست. بحث دلالى شجاج زخمى است كه از گردن به بالا يعنى در صورت و سر حاصل مىشود و موضحه زخمى است كه به استخوان مىرسد و جراحت داميه آنست كه پوست را مىشكافد ولى به گوشت نمىرسد و يا اگر به گوشت مىرسد نفوذ نمىنمايد. دلالت اين روايت بر مورد مانحن فيه خوب است. زيرا روشن است كه زخم موضحه و به طريق اولى زخم داميه موجب مرگ كسى نمىشود و در عين حال چون اتفاقا منجر به مرگ شدهاست امام عليه السلام حكم به ديه فرمودهاند؛ بنابراين طبق اين روايت در فرض سوم قصاص نيست و قتل شبه عمد محسوبمىشود. اللهم صلى على محمد و آل محمد |