• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • [درس 42 - سه‏شنبه: 19/11/78]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
    بحث ما در مورد ترك مداوا بود و خلاصه بحث اين شد كه اگر شخصى به‏خاطر آتش‏سوزى مجروح شد و مجروحا از آتش خارج‏شد، درصورتى كه مداوامى‏كرد نجات‏مى‏يافت لكن مداوانكرد و جان‏سپرد اينجا ضمان بعهده كيست؟ مرحوم محقق و صاحب جواهر و ديگران همه اين معنا را كه ضمان برعهده جانى است تقويت‏كرده‏اند و مسأله استدلال محكمى داشت كه عرض‏كرديم و گفتيم كه اگر كسى بگويد چه فرق است ميان شخصى كه در آتش بماند و تخاذلا خارج‏نشود تا بميرد و كسى كه از آتش مجروحا بيرون‏آمده و مداوا را ترك مى‏كند؟ چرا در مورد اول حكم به قصاص آتش‏افروز نمى‏شود و در مورد دوم او را محكوم به قصاص‏مى‏كنيد؟ كه در جواب گفتيم يكجا ايجاد شرط است و در جاى ديگر ترك المانع و بين اين دو فرق است. در صورت اول مجنى‏عليه شرط تأثير مقتضى را ايجاد كرده و در صورت دوم ترك مانع نموده‏است.
    ربما يتوهم كه شرط و عدم المانع هر دو از اجزاء علت تامه‏اند چرا ميان اين دو فرق مى‏گذاريد؟ جواب آنست كه فرق بين ايجاد شرط و ترك مانع فرق بين وجود و عدم است آيا وجود و عدم با يكديگر مساويند؟! ايجاد، امر وجودى است اما ترك مانع امر عدمى است. اگر ما نتيجه را كه سوختن در آتش است مستند بدانيم به آنكسى كه فعلى را ايجاد كرده‏است طبق قاعده مى‏باشد لكن بوجودنياوردن مانع امر عدمى است و در حقيقت مجنى‏عليه كارى انجام نداده پس موت مستند به او نمى‏شود البته ترك مداوا تأثير دارد اما اين تأثير آنچنان نيست كه فعل را مستند به او بدانيم پس اينكه تصورشود ايجاد شرط با ترك مانع در حكم يكسانند صحيح نيست. شايد علت اين توهم خلط ترك‏المانع با رفع‏المانع باشد، رفع المانع چيزى است كه ممكن است نتيجه را مستند به آن نمود؛ ولى ترك مانع اينطور نيست مثلا فرض‏كنيد پرنده‏اى در قفسى است و شما درِ فقس را باز مى‏كنيد در اينصورت از فرار او رفع مانع كرده‏ايد ولى گاهى هست كه صاحب پرنده درِ قفس را بازگذاشته‏است و شما نمى‏بنديد يعنى ترك مى‏كنيد ايجاد مانع را؛ در صورت اول شما رفع مانع كرده‏ايد پس اگر ضمان متوجه شما شود توجه ضمان به جهت امر ايجابى است، زيرا شما عملى را انجام داده‏ايد اما در صورت دوم نمى‏شود گفت كه شما ضامنيد؛ و صاحب قفس نمى‏تواند به شما بگويد چرا درِ قفس را نبستيد و ايجاد مانع‏ نكرديد؟ (البته در صورتى كه مسئوليت حفظ آن برعهده شما نباشد) بنابراين عدم ايجاد مانع غير از رفع مانع است اولى امر عدمى و دومى امر وجودى است و در حقيقت رفع‏المانع مرجعش به ايجاد شرط است شما وقتى كه در قفس را بازمى‏كنيد در واقع شرط ضياع و تلف را ايجاد كرده‏ايد چون شرط فرار پرنده اين است كه درِ قفس باز باشد در حالى كه ترك المانع اينچنين نيست بنابراين در مانحن‏فيه اين توهم جاندارد كه ما بگوييم كسى كه ترك مداوا كرده‏است مثل كسى است كه ايجاد مانع كرده‏است. بلى اگر كار او رفع مانع باشد در آن صورت ضمان و قصاص بر جانى نيست مثل اينكه بر بدن اين شخص سوخته بلافاصله روغنى را بمالند كه عامل نجات او از مرگ است و اين شخص مانع را رفع كند و روغن‏ها را برطرف نمايد در اين صورت بعيد نيست بگوييم قصاص از جانى برداشته‏مى‏شود چون شرط موت را شخص مجنى‏عليه ايجادكرده‏است زيرا رفع مانع در حكم ايجاد شرط است.
    لكن در اينجا نكته‏اى است كه بايد به آن توجه نمود و آن اين است كه حكم به عدم قصاص در صورتى است كه زخمى كه در اثر آتش بوجودآمده، بطور غالب كشنده‏باشد يعنى مقدار سوختگى به قدرى است كه بطور معمول انسان را مى‏كشد چه جانى قصد قتل داشته‏باشد و چه قصد قتل نداشته‏باشد كه در صورت قصد قسم اول و در صورت عدم القصد قسم سوم از اقسام قتل عمد مى‏باشد چون قسم اول از اقسام عمد اين بود كه قصد قتل دارد و عملى انجام مى‏دهد كه عادتا كشنده‏است و قسم سوم اين بود كه بدون قصد قتل عملى را انجام مى‏دهد كه عادتا كشنده است.
    اما اگر سوختگى به اندازه‏اى نبود كه عادتا كسى را بكشد لكن اتفاقا موجب مرگ شد در اين صورت بايد در الحاق آن به عمد قيد زده و بگوييم اذا كان قاصدا للقتل فهو عمدٌ كه قسم دوم از اقسام قتل عمد مى‏باشد اما اگر قصد قتل نداشت (قسم رابع) ديگر نمى‏شود حكم به عمدكرد بنابراين اطلاق فرمايش محقق و صاحب جواهر در حكم به قصاص قابل قبول ‏نيست.
    بلى اگر مى‏دانسته است كه سوختگى منتهى به مرگ خواهد شد (با توجه به اوضاع و احوال مثلا در وسط بيابان يا روستايى دورافتاده‏است) و اين زخم سرايت‏كرده و موجب مرگ شود هرچند قصد قتل نداشته‏باشد محكوم به عمد است چون قبلا گفتيم قصد سبب مع العلم بالسببية در حكم قصد مسبب است. و لذا اگر شما ضربه‏اى را به شخصى واردكنيد و قصد قتل او را هم نداريد اما مى‏دانيد اين ضربه موجب قتل است همين علم كافى است كه قتل عمد محسوب‏شود چون قصد سبب با علم به سببيت، در حكم قصد مسبب است اما اگر جانى علم به سببيت‏ندارد و قصد قتل هم ندارد و فرض هم اين است كه عمل مما لايقتل به عادةً است ديگر حكم قصاص شامل اين شق نمى‏شود. 


    1- مسالك ج15 ص72

     

    فرع ديگرى را مرحوم علامه در كتاب قواعد در ذيل مسأله آتش‏سوزى مطرح كرده‏اند كه مرحوم محقق مطرح ننموده‏اند و آن فرع اين است كه اگر كسى در آتش گرفتارشود و براى نجات خود راهى ندارد جز اينكه خود را در آب غرق كننده‏اى بياندازد مثلا كسى در جنگل دچار آتش‏سوزى شده و آتش اطراف او را احاطه نموده ناچار خود را در رودخانه خروشانى كه در آن اطراف جارى است مى‏اندازد يا مثلا فردى در طبقه دهم ساختمانى است و جانى خانه او را آتش مى‏زند و اين شخص كه مى‏بيند هيچ راهى براى نجات ندارد، ناچار پنجره را بازكرده و خودش را به بيرون پرتاب‏مى‏كند و معلوم است كه سقوط از طبقه دهم مساوى با مرگ است حال در اين صورت كه او بدست خود وسيله مرگ خويش را فراهم‏آورده؛ آيا قصاص بر جانى است يا نه؟ مرحوم علامه مى‏فرمايند: فيه اشكالٌ يعنى دو طرف قضيه، حكم به قصاص و عدم قصاص اشكال‏دارد؛ سپس مى‏فرمايند: در موردى كه شخصى از هر طرف آتش او را محاصره‏كرده و بزودى به طرز فجيعى سوخته‏خواهدشد؛ لذا از ترس دست به خودكشى ميزند، اين اشكال واضح‏تر است.
    ما در امثال اين موارد چه بگوييم؟ آيا قصاص برجانى است؟ كه آتش را بوجودآورده چون اوست كه با عملش اين شخص را واداركرده‏است كه خود را بكشد؛ يا اينكه خود را در آن گرداب هولناك بياندازد؛ يا از طبقه دهم ساختمان به بيرون پرتاب كند؛ پس در واقع موت مستند به عامل اول يعنى جانى است؛ يا بگوييم مرگ مستند به خود مجنى‏عليه است و جانى محكوم به قصاص نيست؛ چون بالاخره علت اخير موت، مجنى‏عليه است؟ در مسأله دو وجه است و هر دو وجه هم قابل اعتنا است.
    مرحوم علامه به وجه اول ميل‏كرده و قول به قصاص را تقويت‏كرده و مى‏فرمايند: جانى بايد قصاص شود زيرا او با آتشى كه بوجود آورده مجنى‏عليه را در حكم غير مستقرالحياة قرارداده‏است گرچه مجنى‏عليه خود را كشته اما او در آن زمان، حياتش از دست رفته و متزلزل‏شده‏بود پس فعل او كه افكندن خود از طبقه دهم يا افتادن در نهر باشد؛ موجب قتل نيست بلكه تسريع چيزى است كه لحظاتى بعد قطعا اتفاق‏خواهدافتاد.
    اين استدلال مرحوم علامه بود كه به ذهن عرفى نيز نزديك‏تر است و ان شاءاللّه نظر مرحوم صاحب جواهر و نتيجه نهايى را در جلسه بعد بررسى مى‏كنيم.