[درس 37 - سهشنبه: 5/11/78]
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
در بحث ديروز كه پيرامون مسأله حبس الطعام عن المجنى عليه بود كلامى را از علامه (رَحَمهُ الله) نقلكرديم و درباره آن عرايضى عرض شد. مرحوم علامه دنباله همان كلام، مطلب ديگرى را بيانمىكنند كه بايد درباره آن تأمل كرد و آن اين است كه در باب شخصى كه قبلا گرسنه بوده و سپس از طعام محبوس شده و از گرسنگى مردهاست اگر گفتيم قصاص نيست و جاى ديه است چقدر از ديه را جانى بايد بدهد همه ديه يا نصف آن را؟ اما اينكه نصف ديه لازم باشد براى اين است كه مرگ مستند به دو جوع است نه به يك جوع، نيمى از موجب موت را اين جانى ايجاد كرده و نيمى ديگر از قبل بودهاست پس ديه را نصف كنيم، مرحوم علامه بعد از ابداع اين احتمال مىفرمايند فيه اشكالٌ يعنى احتمال اين هم هست كه همه ديه را بايستىبپردازد. مرحوم صاحب كشفاللثام و مرحوم صاحب جواهر هر دو يك اشكال نقضى بر اين كلام واردكرده و مىفرمايند: اگر شما در فرض وجوب ديه قائل شويد به اينكه نصف ديه را بايد داد معناى اين حرف اين است كه جوع سابق (جوع غير مضمون) هم در نتيجه عمل دخالت دارد و چون آن جوع قبلى كار جانى نيست پس به همان اندازه از ديه برداشتهمىشود و لازمهاش اين است كه بر فرض قصاص هم آن جوع قبلى را دخالت بدهيد يعنى در فرض اينكه به قصاص هم حكم كرديم بايد مجنى عليه نصف ديه را به جانى يا اولياء او ردكند. مثل بعض مواردى كه قصاص واجب است اما نصف ديه را بايستى مقتص منه يا اولياء او از مجنى عليه قبل از قصاص يا از وارثش بعد از قصاص بگيرند اينجا هم همين را بگوييم كه اگر جانى را قصاص هم بايد بكنيم قبل از قصاص بايد به او نصف ديه را بدهند چون نسبت به آن جوع قبلى كه جانى دخالتى نداشته است پس بايستى نصف ديه را به جانى برگردانيم در حالى كه شمابه اين قائل نيستيد و هيچكس قائل نيست. اين اشكال نقضى مرحوم صاحب جواهر و كاشف اللثام به مرحوم علامه است.
مرحوم صاحب جواهر يك جواب حلّى هم دارند و آن اين است كه مىفرمايند: (للصدق مع عدم دليل على التوزيع فى مثله) بجهت صدق عرفى قتل عمد و اينكه دليلى مانند اينكه شخصى را مرتبا مىزند يا گرسنگى مىدهد تا مىميرد كه اين عمل بر توزيع ديه در اين صورت و امثال آن وارد نشدهاست.
مناقشه در كلام صاحب جواهر (رَحَمهُ الله) عرض مىكنيم اگر كلام علامه (رَحَمهُ الله) درست باشد نياز به روايت خاصى دالّ بر توزيع ديه نداريم زيرا خيلى از مسائل باب قصاص را به استناد قواعد كليه حلمىكنيم اينجا هم مىگوئيم اگر واقعا حرف مرحوم علامه درست است عدم دليل خاص مانع نيست و همينطور اين نقض هم وارد نيست چون اگر واقعا آن جوع قبلى در ضمان ديه مؤثر است هم همين حرف را در قصاص هم مىگوئيم پس جواب نقضى اشكال ايشان (علامه رَحَمهُ الله) را حلنمىكند. به نظر مىرسد كه اين مسأله و فروع و نتايج آن درست تبييننشدهاست و حقيقت مسأله اين است كه بگوئيم جوع قبل از حبس مثل مرض قبل از ضربه است لذا اگر كسى مريض باشد و شما ضربهاى به او بزنيد كه اين ضربه مثل اين مريض را مىكشد لكن انسان سالم را نمىكشد و مريض در اثر اين ضربه بميرد، بلاشك موجب قصاص است عنوان و تعبير در روايات هم همين يقتل مثله بود پس اگر ما گفتيم جوع قبلى موجب توزيع است بايد بگوئيم مرض قبلى هم مثل آن موجب توزيعمىشود يا مثلا فرض بفرمائيد جايى كه مجنى عليه طفلى است كه با يك ضربه ميميرد در حاليكه آدم بزرگ با آن ضربه نميميرد يا با مختصر گرسنگى و تشنگى طفل خردسال ميميرد كه آدم بزرگ نميميرد آنجا هم بگوئيم توزيع مىشود و در هنگام قصاص نصف ديه بايد رد شود چه فرق است بين جوع سابق و طفوليت يا مرض و ضعف سابق اگر شما در جوع اين مسأله را گفتيد بايد در طفوليت، مرض و پيرى هم بگوئيد لكن حق اين است كه بگوئيم هيچكدام از اينها عامل موت نيستند بلكه اينها زمينه تأثيرند مثلا عامل موت طفل همان 10 ضربه چوب است كه آدم بزرگ را نمىكشت اما طفل را مىكشد، طفوليت زمينهاى است كه در آن زمينه 10 ضربه چوب عامل موت مىشود، پس بين عامل موت با زمينه تأثير سبب موت، فرق است و هكذا در باب ضعف و پيرى و امثال اينها و روايات هم ناظر به همين است و مراد از يقتل مثله، مايقتل مثله در مورد خاص خود مىباشد. بنابراين آن چيزهايى را كه حالت زمينهاى دارد نمىشود عامل موت به حساب آورد اگر چنانچه ما اين حرف را پذيرفتيم آنوقت در همه اين موارد حكم يكسان است والا اشكال پايان ندارد فرض بفرمائيد يك آدم قوى هيكل با 500 ضربه مىميرد آدمى كه از او مقدارى ضعيفتر است با 300 ضربه و آدمى كه از او مقدارى ضعيفتر است با 100 ضربه ميميرد ما بگوئيم. در مورد آن كسى كه با 300 ضربه مرد عامل موت ضربات است بعلاوه مقدارى ضعيفتر بودن، يا در آن كسى كه با 100 ضربه مرد 100 ضربه نيمى از عامل مؤثر بود و نيمى از عامل قتل مقدارى ضعيفتر بودن او از آن ديگرى است، آيا اين حرف قابل گفتن و معقول است؟ و به همين ترتيب بياييد پايين تا برسيد به طفل، طفل با 10 ضربه ميميرد بگوييم طفل بودن نصف موجب موت و نصف ديگر 10 ضربه است. در مورد جوع هم همينجور است، اگر اين انسان هنگام حبس گرسنه نبود 10 روز او را گرسنگى مىدادند عامل مرگ مىشد اما در زمينه گرسنگى قبلى اگر دو روز هم به او گرسنگى بدهند. خواهد مرد، قضيه همين است يعنى جوع اول (جوع غير مضمون) موجب قتل نيست بنابراين در تنصيف ديه يا در ردّ ديه در صورت قصاص تأثير ندارد هذا تمام الكلام فى الصورة الثانيه. |
مرتبه اولى، صورت ثالثه قال المحقق رَحَمهُ الله: الثالثة لو طرحه فى النار فمات قتل به ولو كان قادرا على الخروج لانه قديشده و لان النار قد تشنج الاعصاب بالملاقاة فلا يتيسر الفرار مرحوم محقق پس از بحث صورت ثانيه وارد صورت ثالثه مىشوند. همانطور كه قبلاً گفتهشد، مرحوم محقق تسبيب را به چهار مرتبه تقسيم كرده و براى هر مرتبه صورى ذكر كردهاند دو صورت از صور مرتبه اول بحث شد اكنون! بحث صورت ثالثه را مطرحمىكنيم. گفتيم صورى را كه مرحوم محقق در هر مرتبه به ترتيب ذكركردهاند بر اساس خصوصيتى است كه در هريك از آنها وجوددارد و اين ترتيب و تقسيم بسيار با دقت و تأمل صورتگرفتهاست؛ البته حكم همه اين موارد يكى است اما براى فقيه يا قاضى كه مىخواهد در امثال و نظائر اين صور، حكم جارىكند، جداكردن اين صورتها خيلى اهميت دارد. بهرحال فرق اين صور به اين شكل است كه در صورت اولى عامل موت يك عمل دفعى است مانند كشتن با ريسمان يا تيراندازى (لو رماه بالسهم) و در صورت ثانيه عامل موت يك عمل تدريجىاست كه تمام آن بوسيله خود جانى انجاممىگيرد مستمر و تدريجى تماما از او صادرمىشود. صورت سوم آنست كه يك امر تدريجى يا مجموع امورمتدرجه موجب مرگ مىشود لكن جانى تنها بخش اول جنايت را انجام مىدهد و ادامه كار بوسيله او انجامنمىگيرد؛ مانند: افكندن در آتش كه جانى شخصى را در آتش مىافكند لكن آتش به تدريج او را مىسوزاند پس عامل، آغاز يك امر تدريجى يا امور متواليه را بوجود مىآورد و مابقى پشت سر هم تحقق پيدا مىكند و البته آتش خصوصيت ندارد بلكه هرچه مانند آن باشد همين حكم را دارد مثلا اگر كسى را كه شنا بلد نيست در استخر عميقى بيافكند يا فردى را از ساختمان بلندى با ريسمانى آويزان مىكند و اين شخص در وسط هوا و زمين مىماند تا ميميرد در تمام اين صور حكم همين است كه ان شاءاللّه بيان خواهيم كرد. |
شقوق مطرح شده در کلام مرحوم محقق(ره)
در اين جا مرحوم محقق براى مسأله را سه شق بيانمىكنند كه بايستى آنها را بررسى كنيم.
شق اول: آنست كه كسى را در آتش مىافكند يا اتاقى را كه او در آن است به آتشمىكشد بطوريكه آن شخص نمىتواند بيرون بيايد يا بخاطر اينكه دست و پاى او را بستهاند و يا كودك ضعيفى است كه قادر نيست خود را ضبط كند و يا در اثر اضطراب، همان لحظات اول بيهوش شده و شخص ميميرد.
شق دوم: وضعيت و موقعيت طورى است كه اگر شخص اراده كند مىتواند بيرون بيايد مثل اينكه آتشسوزى در زمين مسطحى است ديوارى هم وجودندارد دست و پاى شخص هم بسته نيست و كودك هم نمىباشد پس اگر اراده كند قدرت جسمى دارد و مىتواند بيرون بيايد لكن بيرون نمىآيد و مىسوزد و ما شك مىكنيم كه آيا اين بيرون نيامدن بخاطر اين بود كه نمىتوانست خارج شود يا بخاطر لجاجت بود و بيرون نيامد مثلا مايل به خودكشى بود يا كوتاهى كرد.
شق سوم: آنست كه مىدانيم نمىخواسته بيرون بيايد و هيچ شكى نداريم
مثلا خودش مىگويد: من از آتش بيرون نمىآيم تا تو بخاطر كشتن من مجازات شوى.
اكنون بايد حكم اين سه صورت را بيان كنيم صورت اول كه غالب هم همين است. كه وضعيت طورى است كه مانعى براى خروج غير از آتش نيست مثلا در گودالى بدون شك قتل عمد است و هيچ اختلافى بين فقهاى شيعه بلكه فقهاى مسلمين نيست حتى ابوحنيفه و اصحاب او كه در قتل عمد شرط مىدانند آلت قتل بايد محدّد و تيز باشد يعنى چيزى باشد كه اجزا را ببرد و اگر نمىبرد بلكه جسم را مىكوبد مثل سنگى بزرگ، قتل عمد نمىدانند در مسأله آتش گفتهاند اين قتل عمد است. و اگر بخواهيم علاوه بر اجماع كه در مسأله است مىتوانيم به روايات هم استدلالكنيم، زيرا در روايات عنوانى داريم كه شامل آتش هم مىشود گرچه اغلب روايات عنوان ضرب و سلاح و عصا و حجر دارد و آن رواياتى است كه تعبير بما يقتل مثله در آنها است مثل روايت اباالعباس و زراره كه قبلا خوانديم زيرا در اين روايات وارد شده كه عمد آن است كه بوسيلهاى حاصل شود كه آن وسيله عادتا كشندهاست بنابراين شامل آتش هم مىشود. پس دراين مسأله شبههاى نيست و كلام مرحوم محقق نيز ناظر به همين فرع است زيرا اينكه مىفرمايند: ولو كان قادرا على الخروج مراد اين نيست كه مىتوانست خارج بشود و لى خارج نشد بلكه مراد آن است عميق يا ساختمانى بلند يا اتاقى در بسته واقعنشدهاست. اما صورتى كه مىتوانست خود را خلاص كند و خلاص نكرد و به تعبير فقهاء نسبت به نجات نفس خود تخاذلمىكند و خارج نمىشود (مسأله سوم) و يا شكداريم كه مىتوانست خارج بشود يا نه؟ (مسأله دوم) بعدا ان شاءاللّه بحث خواهيم كرد. |