• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [درس 32 - يك‏شنبه: 26/10/78]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
    كلام در فرع دوم از مرتبه اول مراتب تسبيب بود، فرع اول از اين صورت، در جلسه گذشته بحث شد. اكنون به يارى خداوند فرع دوم را بحث مى‏كنيم.
     فرع دوم: اين است كه شخصى، ضرباتى كه منتهى به موت نمى‏شود، به ديگرى وارد مى‏كند مثلا 10 يا 20 ضربه به او مى‏زند كه اين عادتا كشنده نيست و در مورد اين شخص هم منتهى به قتل نمى‏شود لكن بر اثر اين ضربات دچار يك بيمارى مى‏شود و در اثر آن بيمارى مى‏ميرد. حكم اين مسأله چيست؟ ابتداءً بايد گفت اين فرع را مى‏توان دو نوع فرض‏كرد؛ فرض اول اين است كه بگوئيم ضارب از اول قصد قتل دارد يا اين كه قصد قتل ندارد لكن علم دارد كه اين ضرب منتهى به مرض مميت مى‏شود، در اين صورت حكم مسأله روشن است كه قتل عمد است؛ زيرا قبلا گفتيم ضابط قتل عمد آن است كه يا از وسيله مميت استفاده كند يا قصد قتل داشته باشد ولو بعمل لايقتل عادتا پس اين فرض قتل عمد است و محل كلام نيست و كلام محقق ‏(رَحَمهُ الله)‏ و بيان مشروح صاحب جواهر ‏(رَحَمهُ الله)‏ و فرمايش شهيد ثانى ناظر به اين فرض نيست، فرض دوم آن است كه ضارب قصد قتل ندارد و نمى‏داند كه اين ضرب ولو بواسطه مرض، منتهى به مرگ مى‏شود، ظاهرا نظر مرحوم محقق هم، همان طور كه از فرمايش مرحوم شهيد ثانى در مسالك و فرمايش صاحب جواهر نيز فهميده‏مى‏شود همين صورت است حال حكم اين نوع چيست؟

    بررسى اقوال فقهاء

    اين مسأله، بين فقهاء محل اختلاف است‏
    قول اول: اين است كه بگوييم اين، قتل عمد و موجب قصاص است كه ظاهر فرمايش مرحوم محقق هم همين است و مرحوم علامه ‏(رَحَمهُ الله)‏ در كتاب قواعد تصريح به اين حكم دارد و در كتاب تحرير هم على ما حكى عنه همين را اختيار كرده‏اند مرحوم فاضل هندى صاحب كشف‏اللثام در شرح قواعد همين معنا را مسلم گرفته و استدلال مختصرى هم براى آن ذكر كرده‏اند. مرحوم شهيد ثانى نيز استدلالى براى اين قول نموده‏اند كه بعدا در آن اشكال مى‏كنند كه ان شاءاللّه كلام ايشان را نقل خواهيم‏كرد مرحوم صاحب جواهر، نيز همين قول را پذيرفته و بر آن اصرار و پافشارى مى‏كنند.
    قول دوم: اين است كه اين قتل عمد نيست كه سيدناالاستاداعلى‏اللّه مقامه و رفع‏اللّه‏اعلامه در كتاب تحريرالوسيله(۱) اين را اختياركرده‏اند و ظاهر فرمايش مرحوم آقاى خوئى(۲) هم همين است، اگرچه ايشان اين مسأله را مطرح‏نفرمودند ولى در مسأله سرايت جرح عدم عمد را تقويت كرده‏اند وچون اين دو مسأله از يك باب است و ايشان آنجا قائل به عمد نيستند اينجا هم طبعا قائل به عمد نمى‏باشند. پس اكنون بايد وارد بحث شده و ادله‏ى مسأله را بررسى‏كنيم.


    1- تحرير الوسيله ج2 ص459 مسأله8
    2- مبانى تكملة المنهاج ج‏2 ص‏6 مسأله5

    در رابطه با عمد بودن اين نوع قتل عمدتا دو استدلال ذكر شده‏است؛

    استدلال اول:

    استدلال اول از مرحوم شهيد ثانى در مسالك است كه مى‏فرمايند: چون اين ضرب منتهى به مرض شده‏است و مرض ناشى از آن است و آن مرض هم كشنده است. پس مجموع ضرب و مرض يك سبب است. عرفا نمى‏گويند كه زدن او را نكشت ولى مرض او را كشت چون زدن مرض را بوجودآورد و مرض هم موجب مرگ شد پس در نگاه عرفى شايد از نظر دقى هم همين‏طور باشد كه اين مرض و ضرب مجموعا در حكم سبب واحد است؛ و در اين صورت آيا اين سبب واحد هل هو مما يقتل او ليس مما يقتل جواب واضح است كه هو مما يقتل پس مسأله اين مى‏شود كه ضارب و جانى فعل مايقتل عادتا بغير قصد القتل و اين صورت ثالثه عمد است چون صورت ثالثه عمد اين بود كه بغير قصد القتل، عملى ايجادكند كه يوجب القتل عادتا و مرحوم شهيد ثانى ‏(رَحَمهُ الله)‏ اين را به همان مسأله سرايت جرح تشبيه مى‏كنند سرايت جرح آنست كه شخصى جراحتى را كه كشنده نيست در بدن فردى ايجاد مى‏كند بعدا اين جراحت سرايت مى‏كند (سرايت يك تعبير فقهى است و معناى آن انتشار مرض است) و تبديل به زخم كشنده‏اى مى‏شود اينجا ظاهرا فتواى مشهور اين است كه اين، قتل عمد و صورت سوم از صور آن مى‏باشد يعنى عملى را انجام مى‏دهد كه يقتل عادتا ولو بغير قصد القتل اين فرمايش مرحوم شهيد است و البته همانطور كه گفتيم بايد فرض مسأله را جائى بگيريم كه علم به تعقيب مرض ندارد والا اگر علم داشته باشد كه اين ضرب يتعقب المرض بلاشك عمد است مثل اين كه كسى براى ترساندن و متفرق‏نمودن جمعيتى يا مجروح‏كردن آنان خمپاره‏اى را شليك‏كند لكن اين شليك با دو يا سه واسطه منتهى به انفجار مى‏گردد و اين انفجار فردى را مى‏كشد در اين صورت اگرچه بين عمل جانى و قتل واسطه مى‏خورد ولكن چون مى‏دانست كه عملش موجب مرگ كسى مى‏شود مسلما قتل عمد است و در آن شبهه‏اى نيست لكن اگر نمى‏دانست،براى حكم به عمديت بايد استدلال شهيد ثانى را ذكركرده و بگوييم دو سبب در حكم يك سبب مى‏باشد، و چون اين سبب يوجب القتل عادتا پس اين قتل عمد است ولو قصد قتل هم ندارد.
    اشكالى كه در بادى نظر بر استدلال شهيد ثانى واردمى‏شود اين است كه فرض دو سبب به عنوان يك سبب امر غير عرفى و غير دقيق است، چرا دو سبب را يك سبب فرض مى‏كنيد؟ ظاهر روايات هم اين نيست. چون اگر شخص بداند كه عمل او موجب مرگ است مى‏گوئيم قصد قتل كرده‏است يا علم او در حكم قصد است و لذا وجود واسطه مانع از صدق عمد نيست مانند مثال خمپاره اما اگر نمى‏داند كه ضربات او منتهى به مرضى كشنده خواهدشد شما مى‏گوييد كه اين ضربات و آن مرض يك سبب است؟ چگونه و با كدام فهم عرفى مى‏شود اين را ثابت كرد؟ اين اولين اشكالى است كه به ذهن مى‏رسد. مرحوم شهيد ثانى خود بر اين استدلال اشكال كرده مى‏فرمايند: عنصر اصلى قتل عمد در اينجا وجود ندارد چون عنصر اصلى قتل عمد، يكى از دو چيز است يا بايد قصد قتل داشته باشد يا بايد عمل بحسب غالب عملى قاتل باشد و در اين مورد هيچ يك وجود ندارد اما قصد قتل كه فرض اين است كه قصد قتل نداشته‏است و عملى هم كه به طور غالب موجب موت است اتفاق نيفتاده است زيرا آنچه را كه او انجام داده‏است لم يوجب الموت عادتا چون 10 يا 15 ضربه عادتا قاتل نيست اما مرضى كه اوجب القتل و مما يوجب الموت عادتا از فعل جانى نيست چون جانى فقط ضرب را انجام داده لكن اين ضرب منتهى به مرگ نشده‏است به نظر ما اين اشكال، اشكال واردى است و البته متوقف است بر آن مطلبى كه ما عرض‏كرديم يعنى شبهه و خدشه‏اى كه در وحدت سبب نموده و گفتيم در اينجا يك سبب نيست بلكه دو سبب متوالى وجوددارد و در اين صورت اشكال ايشان وارد است. چون آنچه موجب قتل است لم يصدر من الجانى و آنچه از جانى صادر شده است لم يوجب القتل.

    استدلال دوم:

    استدلال دوم از مرحوم صاحب جواهر است كه اين استدلال قدرى عميق‏تر و دقيق‏تر مى‏باشد كه من اميدوارم جواهر را ملاحظه كرده‏باشيد كه آنچه را عرض‏مى‏كنم درست در ذهن بنشيند.
    مرحوم صاحب جواهر مى‏فرمايند: درست است كه در اينجا قصد قتل ندارد لكن براى صدق قتل عمد، قصد قتل شرط نيست بلكه ميزان، صدق عرفى است و هركجا كه عرفا قتل عمد، صدق‏كند براى تحقق عمد كافى مى‏باشد و در اينجا نيز صدق عرفى هست چون كسى كه شخصى را كتك مى‏زند ولو او با اين كتك بلافاصله نميرد لكن مريض شده و بعد از چند روز بميرد عرفا مى‏گويند او را زد و كشت. اين مبناى صاحب جواهر است و در حقيقت ايشان آن مبنايى را كه مشهور علماء پذيرفته‏اند و ما نيز آنرا تقويت كرده‏ايم و از روايات هم استفاده نموديم قبول ندارد و آن مبنا اين بود كه در قتل عمد يا بايد قصد قتل وجودداشته‏باشد و يا فعل مما يقتل عادتا باشد، و دليل ايشان اين است كه مى‏فرمايند: ما در روايات عنوان تعمد الى القتل نداريم بلكه عنوان قتل العمد داريم و فرق اين دو آن است كه اگر عنوان تعمد الى القتل داشتيم چون تعمد يعنى قصد پس هرجا قصد قتل نبود قتل عمد نيست اما اگر گفتيم در روايات عنوانى كه براى ترتّب حكم عمد، اخذشده‏است قتل العمد است در اين صورت لازم نيست قصد قتل داشته باشد بلكه بايد ببينيم عرف كجا قتل را عمد مى‏داند و كجا عمد نمى‏داند؟ پس حكم دائر مدار نظر عرف خواهدشد مثل ساير موضوعات عرفى يعنى هرجايى كه موضوعى وجود دارد كه شارع مقدس نسبت به آن موضوع تصرف خاص يا نظر خاصى ندارد و به تعبير ديگر از موضوعات شرعى نيست در چنين مواردى تحقق آن موضوع بستگى به نظر عرف دارد.
    لذا بخاطر همين اختلافِ مبناى ايشان با مبناى مشهور در قسم رابع كه همه فقهاء حكم كرده‏اند كه شبه عمد است فرمودند: لولا الاجماع و الشهره انه عمدٌ.
    قسم رابع اين بود كه شخص از وسيله‏اى استفاده مى‏كند كه لا يقتل عادتا و قصد قتل هم ندارد لكن منجر به قتل مى‏شود؛ در اينجا صاحب جواهر بر رواياتى كه استفاده شبه العمد از آنها شده‏است خدشه‏نموده و فرمودند: روايات در برابر روايات مخالف، مقاومت نمى‏كند چه به لحاظ سند و چه به لحاظ لسان و دلالت؛ و بين اين قسم و قسم ثانى فرقى نيست و در هر دو جا قتل عمد است لكن با تكيه به اجماع و مشهور كه جابر ضعف روايات باب بود سرانجام در قسم رابع حكم به شبه العمد نمودند. در اينجا نيز ايشان مى‏فرمايند: اين مورد مثل قسم رابع است با يك تفاوت و آن تفاوت اين است كه در قسم رابع عمل غير منتهى الى القتل عادتا بلاواسطه موجب قتل مى‏شد ولى در اينجا بين آن عمل و بين قتل مرض فاصله شده است؛ پس اين صورت از اجماع و شهرتى كه مستند قسم رابع بود خارج است و در اينجا همان قاعده اوليه يعنى عدم لزوم قصد براى تحقق عمد جارى است و اين قسم محكوم به عمد است چون آن حكم در قسم رابع خلاف قاعده بود و در خلاف قاعده بايد به مقدار دلالت دليل برخلاف توقف نمود و مقدار دلالت دليل آن ضربى بود كه بلافاصله منتهى به قتل شود اما آنجايى كه مرضى را بوجود آورد و آن مرض منتهى به قتل شود از تحت آن قاعده اوليه (صدق عرفى) خارج نيست و قتل عمد است اين فرمايش صاحب جواهر بود كه اگر ملاحظه نكرديد حتما جواهر را ملاحظه كنيد تا فردا ان شاءاللّه درباره آن بحث كنيم.