• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [درس 31 - سه‏شنبه: 21/10/78]

     مطلبى پيرامون ماه مبارک رمضان

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
    بحمدللّه ماه رمضان گذشت و شما آقايان محترم لابد در اين ماه موفق به عبادت و انجام اعمال و ارشاد و راهنمايى مردم بوده‏ايد خداوند ان شاءاللّه از همه كسانى كه ماه رمضان را به غفلت نگذرانيده‏اند و بهره‏اى از اين ضيافت الهى بردند قبول كند و من به شما عرض مى‏كنم آنچه كه در اين ماه به دست آورده‏ايد حفظ كنيد و از حالا خودتان را براى ماه رمضان آينده آماده كنيد هم براى عبادتش هم براى مجاهدتش. مجاهدت به لسان تبليغ و مجاهدت به فكر، اى بسا تبليغ لسانى كه چون متكى به فكر و منطق و انديشه نيست براى قائل و سامع جز بعد از خدا، ثمره ديگرى ندارد. اگر شبهه‏اى در ذهن كسى باشد يا از كلام شما در ذهن او شبهه‏اى به وجود بيايد و شما نتوانيد آن را رفع كنيد و نتوانيد او را از اين گردنه به سلامت عبور بدهيد وبالش زياد است. نمى‏خواهم توصيه كنم به اينكه احتياط كنيد و حرف نزنيد، منبر نرويد، اينكه نمى‏شود، اين لباس، لباس تبليغ است، مى‏خواهم توصيه كنم به مطالعه، به دقت، به تأمل، در هر ناحيه از نواحى امور دينى كه در خودتان مى‏يابيد كه مى‏توانيد در آن ناحيه كار كنيد، اعتقادات، مباحث فكرى جديد، رفع شبهات جديد. امروز شبهاتى مطرح است كه در طول قرون گذشته براى ذهن‏ها مطرح نبوده‏است مگر مى‏شود انسان تبليغ دين بكند در ميان مردمى كه ذهنشان آلوده به شبهات است اول بايد شبهه را برطرف كند. و اين مطلب را هم توجه كنيد كه سابقا اغلب مستمعين كسانى بودند كه از ماها سنشان بيشتر بود، اما حالا اينجور نيست اكثرا جوانند مخصوصاً با قشر دانشجو و دانش‏آموز، طرف هستيد كه ذهنشان با شبهات، آشنا است، شبهاتى كه دشمنان دين به وسيله رسانه‏هاى گروهى القاء مى‏كنند. امروز بيشترين حملات سياسى متوجه دين است هركس مى‏خواهد جمهورى اسلامى را ضربه بزند به دين مى‏پردازد، چون مى‏داند جمهورى اسلامى به ايمان قائم است، لذا مى‏خواهد ايمان را متزلزل كند، چون وقتى ايمان متزلزل شد ديگر توده‏هاى مردم هر قدر هم كه باشند پشتيبان نظام نيستند، در اينجا، نقش علماء و روحانيون، چشم‏گير است، اينان هستند كه وظيفه دفاع از دين را به عهده دارند، البته نبايد از كثرت دشمن ترسيد زيرا كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن اللّه واللّه يؤيد بنصره من يشاء لكن بايد مسلح به سلاح فكر و انديشه بود، شما آقايان بايد غير از فقه كه كار تخصصى شمااست به مباحث عقيدتى و فكرى نسل جوان و رفع شبهات بپردازيد البته من اعتقادم اين است اگر كسى كتابهاى مرحوم شهيد مطهرى را با دقت بخواند برايش كافى است خيلى از اين شبهات ممكن است در زمان مرحوم مطهرى هم مطرح نبوده اما وقتى شما آنها را خوب توجه و التفات كنيد بر حل اين شبهات نيز اقتدار پيدا مى‏كنيد.

    فشرده‏اى از مطالب گذشته‏

     كلام در صورت قتل بالتسبيب بود. چون روزاول بحث است مختصرى از آنچه كه قبلا عرض كرديم به منظور يادآورى بازگو مى‏كنيم:
     گفتيم كه مرحوم محقق و بقيه علماء قتل را به قتل بالمباشرة و قتل بالتسبيب تقسيم مى‏كنند. قتل بالمباشرة آن است كه عملى كه قاتل انجام مى‏دهد مستقيما بدون واسطه بر روى جسم مقتول اثر بگذارد. مثل اينكه با شمشير يا نيزه و يا در زمان ما با بعضى از اين سلاح‏هاى آتشين به بدن مقتول ضربه‏اى وارد كند كه اين موجب قتل بشود. قتل بالتسبيب طبق آنچه كه از فرمايشات اكثر فقهاء استفاده مى‏شود عبارت است از آن كه بين عمل مرتكب قتل و وقوع قتل يك يا چند چيز واسطه شده‏باشد، البته اين را هم مكررا گفته‏ايم كه تقسيم قتل به مباشرت و تسبيب هيچ تأثير عملى و علمى ندارد بلكه فقط براى تشريح صور ارتكاب قتل عمد است و الا تسبيب هم مثل مباشرت در موارد بسيارى قتل عمد محسوب مى‏شود.
     مرحوم محقق تسبيب را به چند مرتبه تقسيم كرده‏اند و گفتيم كه تفاوت اين مراتب به اين است كه هر مرتبه‏اى از مرتبه بعد در صحت انتساب قتل به مرتكب اشد و يا اظهر است. مرتبه اولى‏ اين بود كه جانى ايجاد سبب مى‏كند و مطلقا شريكى ندارد نه شريك انسانى و نه غير انسانى و اين مرتبه را ايشان به شش صورت تقسيم كردند كه اين صور تفاوتهايى با هم دارند و ضابطه‏اى بر تفريق بين اين صور حاكم است و اين طور نيست كه فقط مثال باشد و ما اجمال اين صور را قبلا عرض كرديم.

    ادامه بحث صورت اول از مرتبه اول:
     صورت اول اين بود كه جانى عملى را دفعا و قاطعا نه به طور تدريج انجام مى‏دهد و اين عمل موجب قتل مجنى عليه مى‏شود مثل اينكه تيرى را پرتاب مى‏كند. خواه تيرى كه در زمان قديم از كمان پرتاب مى‏شد يا گلوله‏اى كه در زمان ما، از تفنگ شليك مى‏شود و يا خمپاره‏اى كه از توپخانه پرتاب مى‏شود و فرض مطلب در آن واضح‏تر است بهرحال همه اين‏ها تسبيب است چون عملى كه جانى مرتكب مى‏شود بالمباشرة به جسم مجنى عليه ارتباطى ندارد بلكه شخص فقط زه كمان را مى‏كشد يا ماشه اسلحه را مى‏چكاند و يا خمپاره را در توپخانه مى‏گذارد و فعل و انفعالى انجام مى‏گيرد و گلوله و خمپاره خارج مى‏شود و موجب قتل مى‏گردد و اين مرتبه طبق فرموده مرحوم محقق، از صور قتل عمد است و درست هم هست زيرا ضابط قتل عمد بر آن تطبيق مى‏كند. مثال ديگرى كه ذكر كردند اين بود كه با ريسمان كسى رإ؛ططكك خفه كند مثل دارزدن كه اكنون مرسوم است، كه البته با خفه‏كردن با دست از لحاظ صورت قضيه فرق دارد گرچه از لحاظ حكم هيچ تفاوتى ندارد چون در خفه كردن مستقيما با جسم مجنى‏عليه سروكار دارد لكن در مورد داركشيدن مسبب قتل با جسم مجنى عليه هيچ ارتباطى ندارد بلكه ريسمانى به گردن او آويخته است و آن را مى‏كشد تا منجر به مرگ شود اين مسأله هم بلاشك قتل عمد است گرچه از مراتب تسبيب مى‏باشد.
     فرع ديگرى را محقق ‏(رَحَمهُ الله)‏ در ذيل اين مسأله ذكر كرده‏اند كه اگر كسى جلو دهان ديگرى را به مدت كمى مثلا يك يا دو دقيقه بگيرد كه نفس او قطع بشود نه به نحوى ك موجب موت باشد، ولى اتفاقا سبب مرگ شد چه نوع قتلى است؟ ايشان مى‏فرمايند: اگر با قصد بود عمد مى‏باشد چون در قسم دوم از اقسام عمد گفتيم كه اگر عمل فى نفسه عملى است كه لايقتل غالبا اما يقصد القتل به عمد است دلايلش را هم ذكر كرديم و جاى ترديد نيست و اگر قصد نداشته باشد شبه عمد مى‏باشد چون قتله بما لايقتل غالبا و بغير قصد القتل.
     نكته‏اى كه در اينجا وجوددارد و البته قبلا هم در يكى از مباحث گذشته است اين است كه حبس النفس يسيرا نسبت به اشخاص مختلف است بعضى هستند كه اگر يك دقيقه، دو دقيقه، پنج دقيقه جلو نفس آنها گرفته بشود موجب قتل آنان نمى‏گردد لكن بعضى به خاطر بيمارى يا عارضه ديگر يا بخاطر اينكه طفل كوچكى است اگر يك دقيقه هم جلونفسشان گرفته بشود مى‏ميرند در مورد اين افراد بايد گفت كه قتل عمد، محسوب مى‏شود زيرا اگر چه قصد قتل نبوده اما اين عمل عادتا مما يقتل به است و اين مطلب را البته ما از همان رواياتى استفاده مى‏كنيم كه تعبير ما يقتل به و ما لايقتل به در آنها است زيرا مراد از ما يقتل به به مناسبت حكم و موضوع ما يقتل به فى مثل هذا المورد الذى وقع عليه الجناية است. اين هم نكته‏اى بود كه مرحوم صاحب جواهر اشاره كردند و ما هم حالا در ضمن عرايضمان عرض كرديم. مثالهاى ديگرى هم براى اين فرع يعنى جائيكه العمل يكون غير قاتلٍ عادتا وجود دارد مانند اين مثالى كه در بعضى از كتب فقهى آمده‏است كه شخصى شكم ديگرى را لگدمال مى‏كند (يدوس بطنه) كه البته اين عمل عادتا كشنده نيست، اما اگر چنانچه با قصد قتل انجام گرفت و قتل واقع شد قتل عمد مى‏شود و اگر بدون قصد قتل انجام گرفت شبه عمد مى‏باشد يا مثلا در اين زمانهاى ما اگر با دوچرخه يا با موتور سيكلت يا اتومبيل ضربه‏اى به كسى بزنند كه اين غير از زيرگرفتن با اتومبيل است كه عادتا قاتل است اين هم از همين قبيل است. اگر اين كار به قصد قتل انجام‏گرفته‏است قتل عمدٍ مى‏باشد و صورت دوم از صور سه‏گانه قتل عمد خواهد بود. چون عمل غير مميت است اما نيت قتل هست و اگر بدون قصد قتل انجام گرفته‏است شبه عمد خواهدبود اين خلاصه مباحثى بود كه در بحثهاى قبلى عرض كرديم  و يك مختصر توضيح هم امروز بيان نموديم.

     

    صورت دوم

    بحث جديد از اينجا شروع مى‏شود:
    قال المحقق: الثانية اذا ضربه بعصا مكررا ما لايحتمله مثله بالنسبة الى بدنه و زمانه فمات‏
     اگر با چوبى به طور مكرر به شخصى بزند به اندازه‏اى كه اين شخص با اين خصوصياتى كه دارد تحمل اين مقدار ضربه را ندارد و خواهد مرد. چه اين خصوصيات به لحاظ جسم اين شخص باشد مثل اينكه مريض يا پير فرتوت باشد كه عادتا تحمل اين مقدار ضربه را ندارد يا اينكه مربوط به جسم مجنى عليه نباشد بلكه مربوط به اوضاع و احوال او باشد مثلا در سرما يا گرماى خيلى شديد او را مى‏زند كه اگر در هواى معمولى بود اينقدر اثرنمى‏كرد؛ يا فرض بفرماييد او گرسنه يا تشنه بود كه منجر به مرگ او شد، مى‏فرمايند: اين عمد است اما اگر به اندازه‏اى كه موجب مرگ مى‏شود نزد بلكه كمتر زد لكن بخاطر اين كتك مرضى پيداكرد و از آن مرض مرد آيا اين عمد است يا نه؟
     مى‏فرمايند: اين فرع هم مثل فرع قبلى است پس صورت ثانيه داراى دو فرع است.
     فرع اول: به قدرى بزند كه عادتاً موجب مرگ است و بميرد، اين محققا عمد است فرق اين صورت هم با صورت قبلى اين است كه در صورت قبلى سببى كه ايجاد قتل مى‏كند يك امر دفعى و قاطع است مثل اينكه ريسمانى را مى‏كشد يا تيرى را پرتاب مى‏كند و شخص دفعةً مى‏ميرد اما در اينجا آنچه كه سبب قتل است يك امر دفعى نيست مجموعه امور تدريجى است، هيچ يك از اين ضربه‏هايى كه مى‏زند به تنهايى كشنده نيست بلكه مجموعه اينها كشنده مى‏شود؛ حال چرا اين صورت را مرحوم محقق و ديگر فقهاء بالخصوص ذكركرده‏اند با اين كه عرفا اين هم با آن صورت تفاوتى ندارد و با نظر مسامحى عرفى انسان اينها را يكى مى‏داند و همچنين چرا در روايات بالخصوص اين صورت مورد سئوال قرار گرفته است؟ اين بخاطر اين است كه ممكن است توّهم شود كه از جانى عملى كه موجب مرگ شود صادرنشده يك ضربه زد، اين ضربه كه او را نكشت بعد يك ضربه ديگرى زد اين ضربه هم او را نكشت و همچنين ضربه سوم و چهارم هيچ يك از اين ضربات عملى نبود كه بشود گفت كشنده‏است. بنابراين عمل مميتى از اين جانى سرنزده است از اين جهت است كه اين فرع را مطرح مى‏كنند و براى دفع اين توّهم مى‏گويند: كه اين ضربات با اينكه اعمال متكرر است و هريك به تنهايى كشنده نيست اما مجموع آن، يك حالت وحدانى دارد. كه جنايتى را نسبت به اين شخص بوجود آورده است و آن قتل است. البته نقطه مقابل اين توهم، توهم ديگرى است كه ممكن است كسى بگويد كه در قصاص اين نوع جنايت ما بايستى مثل خود اين جنايت عمل بكنيم يعنى به عمومات و اطلاقات آيات قصاص مثل و الجروح قصاص و يا و لكم فى القصاص حيوة تمسك كرده بگوئيم: اين شخص يك ضربه زد بايد يك ضربه بخورد، صد ضربه زد بايد صد ضربه بخورد تا بميرد، اگر هم با صد ضربه نمرد بعدا كشته بشود چون شخصى را كشته است، در جواب اين توهم بايد گفت: رواياتى كه در اين باب واردشده اين مطلب را رد مى‏كند؛ مانند روايتى كه قبلا خوانديم كه از حضرت سئوال مى‏كنند كسى با چوب به كسى زد تا مرد حضرت مى‏فرمايد: بايد قصاص شود اما اين قاتل را به كسان مقتول ندهند تا يعبث به يعنى آنان هم همين بلا را سر او بياورند زيرا شارع اين حالت بى‏ضابطگى را نمى‏خواهد، او آنقدر زده‏است تا آن شخص را كشته‏است اينها هم اينقدر بزنند تا اين قاتل بميرد كه هيچ ضابطه‏اى هم ندارد و معلوم نيست كى خواهدمرد بعلاوه آن روح خشم و انتقام‏گيرى بى‏حساب را شارع مقدس اجازه‏نمى‏دهد؛ لذا مى‏گويد: يجاز عليه بالسيف او را با شمشير يكباره بكشند و قصاص‏كنند؛ به هر حال مى‏فرمايند: قتل عمد است و دليل آن روايات خاصه‏اى است كه قبلا خوانديم و ان شاءاللّه فردا هم براى يادآورى بعضى از آنها را مرورمى‏كنيم بعلاوه به نظر عرف اين قتل عمد است تعمد الى القتل است و لو قصد كشتن هم نداشته‏باشد اين كار ما يقتل به عادتا است، لذا شرط عمدبودن اين نوع اين نيست كه ضارب قصد كشتن داشته‏باشد بلكه اگر قصد كشتن هم نداشته‏باشد، يا حتى قصد داشته باشد كه او نميرد اما بداند كه اين كار عادتا منجر به قتل خواهد شد، قتل عمد محسوب مى‏شود اين فرع اول بحثى ندارد. فرع دوم فرع مشكلى است و قدرى بحث دارد كه لازم است آقايان ان شاءاللّه  جواهر و مسالك و بعضى از كتابهاى ديگر را هم ملاحظه كنند تا ان شاءاللّه به بحث آن بپردازيم.