• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [درس 28 - سه‏شنبه: 2/9/78]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
    حاصل كلام در باب مباشرت و تسبيب اين شد كه بهتراست ما عناوين مباشرت، تسبيب، علت و سبب را از ملاكات حكم فقهى حذف كرده و آنچه را كه در ادله مسأله به عنوان ملاك ذكرشده محور بحث قراردهيم و گفتيم كه ملاك اصلى در ادله باب، قصد قتل است حتى در آن شق سوم از شقوق عمد كه لايقصد القتل ولكن يضرب بما يقتل به عادتا اگرچه قصد قتل در آن نيست اما قصدى كه مطابق با قصد قتل است وجود دارد پس با دقت در ادله بدست مى‏آيد كه ركن اساسى در باب قود و قصاص قصد است؛ حال اگر بخواهيم يك معيار اجمالى براى قتل عمد بدهيم اين است كه بگوييم: اگر مرتكب قتل در سلسله مراتب علت و يا سبب توليدى قرار بگيرد و همراه با قصد قتل باشد خواه عرضا باشد مثل اينكه دو نفر ريسمانى را بگردن شخصى انداخته و هركدام يك طرف آنرا بكشند تا آن شخص بميرد و يا طولا مثل اينكه شخصى به ديگرى اسلحه‏اى مى‏دهد و ديگرى فشنگ گذارى مى‏كند و شخص سوم شليك كرده و فردى را مى‏كشد (بر فرض صحت اين مثال) در همه اين موارد قتل عمد است اما اگر شخصى مؤثر در قتل باشد ولى علت توليدى نباشد، مرتكب قتل عمد محسوب نمى‏شود مانند اينكه: شخصى كسى را سوار كرده و به محل وقوع جنايت مى‏رساند يا در محل حادثه مراقبت مى‏كند تا كسى نيايد كه در اين موارد هرچند به نحوى از انحاء اشتراك در سبب است اما چون در سلسله علل توليد قرار نمى‏گيرد بلكه ايجاد شرط و زمينه مى‏كند مرتكب عمد محسوب نمى‏شود.
    البته همانطور كه گفته شد نمى‏خواهيم يك حكم كلى و ضابطه كامل بدست بدهيم زيرا انصافا تعيين يك ضابطه كلى و ارائه كردن يك قاعده واضحى كه هيچ مورد مشتبهى در آن نباشد كار آسانى نيست و مشكل است، لذا مى‏بينيم كه بزرگان از فقهاء در اعطاى يك ضابطه كلى دچار تهافت شده‏اند.

     

    حال در اينجا شبهاتى مطرح مى‏شود كه بايد ببينيم آيا مى‏توان با برطرف كردن آنها بر ضابطه مذكور پاى فشارى كنيم و آن را بعنوان يك قاعده عام در همه جا بكاربريم يا آنكه اين شبهات مانع مى‏شود.
    شبهه اول: ممكن است گفته شود اين رواياتى كه ما در صور متعدد عمد و شبه عمد خوانديم ناظر به مباشرت قتل است و اصلا در آنها تسبيب نيست اگرچه ممكن است برخى از موارد را كه به نظر بعضى از فقهاء از مصاديق تسبيب است، شامل‏شود مانند: واردآوردن ضربات متوالى چوب بركسى، تا آنكه منجر به مرگ وى شود، لكن عرفا اينها مباشرت است و تسبيب نيست، پس تمام روايات ناظر به موارد مباشرت است بنابراين اگر چناچه كسى با دو يا سه واسطه سبب قتل شود شمول ادله قتل نسبت به اين مورد محل ترديد است و يا در اين مثال كه استبعاد قدرى واضح‏تر است فرض كنيد كسى ماده منفجره را زير صخره‏اى كار گذاشته و ديگرى سيم رابط را تا فاصله يك كيلومتر كشيده است و بدستگاهى وصل نموده و فرد سوم در آنجا دكمه‏اى را فشار مى‏دهد و انفجار حاصل مى‏شود، و صخره كنده شده و روى فردى مى‏غلتد و او را مى‏كشد. در اين مورد ممكن است كه بگوئيم ادله قتل اين صورت را شامل نمى‏شود زيرا لسان روايات جايى است كه شخصى خودش برود و فردى را به قتل برساند پس مواردى كه سه يا چهار واسطه مى‏خورد جاى شبهه است.
    اشكال: آيا اطلاقات و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا يا كتب عليكم القصاص فى القتلى شامل تسبيب نمى‏شود؟
    جواب: خير، زيرا اين اطلاقات در مقام بيان اين معنا نيستند و شايد بشود گفت كه اصلا نسبت به مورد قصاص و كيفيت آن اطلاق ندارند بلكه در مقام تشريع اصل حكم قصاص مى‏باشند.
    اجمالا ممكن است گفته شود كه سياق كلى روايات سياق مباشرت است هرچند بعضى از صور را كه در اصطلاح فقهاء تسبيب است نيز شامل مى‏شود زيرا عرفا مباشرت به حساب مى‏آيد يعنى عرف آن واسطه را اصلاً نمى‏بيند.
    شبهه دوم: حال اگر ما در تشخيص مباشر، صدق عرفى را ملاك بگيريم شبهه ديگرى پيش مى‏آيد كه در مواردى عرف شخص را قاتل مى‏داند در حالى كه قطعا در شرع مقدس اين فرد قاتل محسوب نمى‏شود مثلا اگر شخصى مى‏خواست كسى را به قتل برساند و او از دست قاتل گريخت ولى يك نفر جلوى او را گرفته و مانع از فرار او شد و او را به قاتل تحويل داد عرف اين ممسك را قاتل مى‏بيند در حالى كه اين شخص شرعا قاتل بحساب نمى‏آيد و از اين مورد واضح‏تر جايى است كه كسى دست و پاى مجنى‏عليه را گرفته و شخص ديگرى او را بكشد پس در اين موارد عرف ترديد نمى‏كند در اينكه دو نفر شركت در قتل كرده‏اند در حالى كه شرعا اينطور نيست، زيرا در بعضى از روايات آمده است كه ممسك را محكوم به حبس ابد مى‏كنند و مفهوم اين مطلب اين است كه ممسك مرتكب قتل عمد نيست زيرا اگر قتل عمد بود بايد قصاص مى‏شد و اگر بگوئيد، كه اين روايات استثنائى از حكم كلى قصاص است. مى‏گوئيم فرض بسيار بعيدى مى‏باشد چون لسان اين روايات لسان استثناء نيست. پس همه جا ملاك، فهم عرف نيست و بايد دنبال مناط ديگرى گشت.
    شبهه سوم: در بعضى از موارد قتل، فاصله زمانى يا مكانى زيادى بين منشاء قتل و اثر آن وجود دارد؛ فاصله مكانى، مانند همان مثال انفجار از راه دور كه قبلا ذكر كرديم و مثالهاى ديگرى نيز براى آن مى‏شود آورد بخصوص در زمان ما، كه وسائل مدرن در همه زمينه‏ها پيشرفت كرده، در زمينه جنايات نيز اين وسائل ابعاد گسترده‏اى پيدا كرده‏است. مثلا ممكن است از راه دور با ليزر كسى را به قتل برسانند يا آنطور كه در بعضى فيلم‏هاى تخيلى نشان مى‏دهند كسى در مركز پخش تلويزيون نشسته فردى را كه در شهر ديگرى مشغول ديدن تلويزيون است با اشعه خاصى مى‏كشد.
    فاصله زمانى مانند آن كه داروئى را به شخصى مى‏دهد كه بعد از يكسال منجر به قتل او مى‏شود.
    حال در همه اين موارد، عرف، قتل را عمد مى‏داند، اما آيا از روايات هم همين مطلب استفاده مى‏شود؟ جاى بحث و بررسى است.

    تحقيق در مسأله ‏

    صاحب جواهر (رَحَمهُ الله) بعد از آنكه اظهار تعجب مى‏كنند كه چرا فقهاء عناوين سبب و شرط و علت و مباشرت را در باب قصاص ذكر كرده‏اند در حالى كه هيچ يك از اينها ملاك نيست خودشان وجهى را بيان مى‏كنند كه علتِ ذكر عنوان مباشرت و تسبيب و جدانمودن اين دو از يكديگر اين است كه در مورد مباشرت مسأله شركت و فروع آن مطرح مى‏شود. چون گاهى در قتل مباشر، دو نفر شريك مى‏شوند هر دو هم مباشرند مثل اينكه دو نفر دو طرف آلت برنده‏اى را گرفته و كسى را به قتل برسانند.
    در اين جا به صاحب جواهر عرض مى‏كنيم: اين مسأله نمى‏تواند باعث جدايى اين دو عنوان باشد، چون همان طور كه در مباشرت شركت هست، در تسبيب هم شركت متصور است. مثل اينكه دو نفر ريسمانى را به گردن كسى انداخته و آنقدر بكشند تا او بميرد (چون فقهاء كشتن با ريسمان را جزء امثله تسبيب شمرده‏اند) على‏اى‏حالٍ مسأله قصاص با توجه به فروع و مصاديق آن از نظر تشخيص موارد عمد و شبه عمد و حكم به قصاص و عدم آن، مسأله مريب و مشتبهى است.
    بهرحال، آنچه كه به نظر ما مى‏رسد و فعلا به عنوان ملاك وضابطه‏اى براى قتل عمد ذكر مى‏كنيم اين است كه: مناط قصاص آن است كه كسى با قصد در توليد قتل دخالت داشته باشد و علت قتل را بوجود آورد ولو در سلسله علل طوليه نفر دوم يا سوم باشد مانند همان مثال انفجار از راه دور كه قبلا گذشت كه اتصال به برق سبب انفجار موارد منفجره و انفجار، علت جدا شدن صخره و سقوط آن و سقوط و برخورد به فرد، علت مرگ است، اما آن كسى كه اتصال اوليه را برقرار كرده علت نهايى است يعنى علتِ علتِ علتِ است و قاتل عمدى محسوب‏مى‏شود. و فاصله زمانى يا مكانى تعيين‏كننده نيست و نقشى ندارد در صورتى كه قتل، حاصل علت توليدى باشد اما آنجايى كه از اين قبيل نيست اگرچه كه مؤثر است اما قتل از فعل او توليد نشده مثل همان مسأله امساك كه شخصى كسى را گرفته و ديگرى او را با تير بزند قتل عمد نمى‏باشد كه در اين مورد دليل خاص هم داريم. و بعضى موارد توليد خيلى واضح نيست؛ و با اين ملاك سازگار نيست مانند: مثالى كه قبلا زديم (كسى مى‏خواهد شخصى را به قتل برساند و اسلحه ندارد و ديگرى اسلحه‏اش را به او مى‏دهد و سومى فشنگ‏گذارى‏مى‏كند)؛ زيرا دهنده اسلحه و فشنگ‏گذار علت توليد قتل نيستند بلكه جزء علل معدّه هستند نه علل مولّده. علت مولده كسى است كه بالاخره شليك‏مى‏كند و طرف را به قتل مى‏رساند.
    اين ملاك كلى مسأله بود تا ان شاءاللّه در جلسات بعد به جزئيات مسأله برسيم.