• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • [درس 27 - دوشنبه: 1/9/78]

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
    در جلسه قبل راجع به سبب و مباشر در باب قتل عمد صحبت شد، مرحوم صاحب جواهر (رَحَمهُ الله) هم در اينجا(3) و هم در كتاب غصب(4) اظهار تعجب مى‏كنند كه من نمى‏دانم فقهاى بزرگ چه داعى داشته‏اند كه به دنبال تفسير و فهم عناوين مباشر، علت و سبب رفته و تفاسير گوناگون بنمايند و حال آنكه در هيچ دليلى از دلايل ضمان، چه در باب قصاص و چه در باب غصب كوچكترين اشاره‏اى به اين كلمات نشده‏است. به نظر ما فرمايش صاحب جواهر فرمايش متينى‏است، ما هم با ايشان در اين سئوال و اظهار تعجب شريك هستيم كه چرا بزرگان درباره اين عناوين تا اين اندازه تفحص كرده‏اند. اگر كلمه سبب يا علت در يك دليل اجتهادى آمده‏بود جا داشت كه ما براى تشخيص و احراز آن، جستجو و تحقيق كنيم. اما وقتى كه در هيچ دليل اجتهادى كلمه سبب و مباشرت ذكرنشده‏است، چه لزومى بر اين همه تفحص و تدقيق هست؟ لكن، بهرحال چون اعلام از فقهاء حتى خود صاحب جواهر اين عناوين را دركتابهاى خود مطرح كرده و فروعى را بر آن مترتب نموده‏اند و از طرفى اين عناوين به كتب قانون هم راه يافته و در مباحث حقوق جزاء مطرح شده‏است و بعلاوه، خود ما هم مى‏خواهيم فروع تسبيب و مباشر را يكى پس از ديگرى مطرح‏كنيم. ناچار بايستى اين بحث را تعقيب كرده تا ان شاءاللّه در اين زمينه به استنتاج مطلوبى برسيم.
    بعضى از فقها علت وسبب را ذكركرده و متعرض شرط نشده‏اند، بعضى شرط را هم ذكركرده و فرق آن را باسبب نيز بيان كرده‏اند.


    1- ايضاح الفوائد ج4 ص565
    2- جواهر ج37 كتاب‏الغصب ص48

    3- جواهر ج42 ص19
    4- جواهر ج37 ص50

    تعريف علت، سبب و شرط

    حاصل تعريفى كه فى الجمله از جمع‏بندى كلمات اغلب فقهايى كه درباره علت، سبب و شرط بحث كرده‏اند بدست‏مى‏آيد؛ اين‏است كه:
    العلة: مايتولد منه النتيجة طبق اين تعريف علت قتل آن چيزى است كه زهوق روح (نتيجه) از آن متولد مى‏شود، به تعبير ديگر، چيزى علت است كه سبب توليدى زهوق روح باشد مثل اينكه سر شخصى را از تن جدا كند يا قلب او را بشكافد.
    السبب: مايتولد منه النتيجة بنحوٍمّا، يعنى چيزى كه تأثير در توليد نتيجه دارد مثلا در باب قصاص، آنچه كه تأثير در توليد قتل دارد سبب است البته در صورتى كه در كنار يك مؤثرى كه از آن قويتر است واقع شود، قتل در مرحله اول به آن مؤثر اقوى نسبت داده‏مى‏شود؛ مثل اينكه شخصى كاردى را بر روى گلوى كسى گذاشته و مشغول بريدن است نفر دوم دست او را فشارمى‏دهد، اين فشار در توليد قتل تأثير دارد اما در كنار يك مؤثر اقوى (عمل صاحب كارد). واقع‏شده‏است و در اينجا به نظر بدوى عرفى (نه نظر دقى) فعل به آن مؤثر اقوى نسبت داده مى‏شود.
    شرط: آن است كه در بروز اثر از مؤثر تأثيرمى‏گذارد، لكن در نتيجه هيچ تأثيرى ندارد فقط تأثيرش در اين است كه موجب‏مى شود اين اثر از آن مؤثر صادر شود. مانند مثالى كه قبلا ذكركرديم، كه كسى كارد را تيزكند يا آن را دسته‏بياندازد كه اگر اين كارد دسته نداشت ياتيز نبود، نمى‏شد با آن كسى را كشت. البته اين تعاريف در كلمات فقهاء بااين وضوح ذكرنشده‏است. لكن از بررسى كلماتشان، بدست‏مى‏آيد كه ايشان سعى داشتند ضابطه‏اى مشخص براى علت، سبب، شرط، مباشرت و تسبيب بدست‏دهند و در اين راه هم، تلاش وافى نموده‏اند، لكن متأسفانه تلاش آنها بى‏فرجام بوده و به نتيجه صحيحى نرسيده‏است، لذا در ابواب مختلف فقه، تعبيرات مختلفى نموده و حتى يك فقيه در مورد يك مصداق، نظريات گوناگونى داده‏است.
    البته لازم‏بذكراست بزرگانى كه احاطه و شناخت كامل به احاديث داشته‏اند از اين مطلب (نيامدن اين تعابير در روايات) غافل‏نبوده‏اند. لكن علت تلاش آنها در اين زمينه، اين بوده‏است كه مى‏خواسته‏اند خطمشى معين و ضابطه مشخصى ارائه كنند كه حكم همه انواع قتل روشن شود چون در برخى موارد، تشخيص عامل قتل مشكل است مثلا شخصى با اتومبيل به كسى مى‏زند و آن شخص پرتاب شده به انسان ديگرى مى‏خورد و آن فرد دوم، پايش لغزيده و با كودكى برخورد و موجب مرگ او مى‏شود حال عامل اصلى در اين حادثه كيست؟ نياز به تأمل و دقت دارد.

     

    نقل كلمات فقهاء

    اكنون براى اينكه با نوع بيانات بزرگان آشنا شويد، برخى از عبارات را كه مرحوم صاحب جواهر در كتاب غصب نقل‏كرده‏اند، مى‏خوانيم.(۱)
    ايشان ابتداءً كلام محقق (رَحَمهُ الله) را نقل مى‏كنند كه فرموده‏است: التسبيب كلُ فعلٍ يحصل التلف بسببه كحفر البئر فى غير الملك و كطرح المعاثر فى المسالك هرچيزى كه تلف به واسطه آن انجام‏بگيرد سبب است، مثل اين كه شخصى در غير ملك خود چاهى بكند و كسى در آن سقوط كرده و بميرد و يا در راهى مانعى بگذارد و باعث مرگ ديگرى شود. حال شما در همين مسأله حفر بئر كه ايشان مثال زده، ملاحظه بفرماييد كه اگر كسى در چاه بيفتد و در اثر ضربه مغزى بميرد، همين ضربه، عامل اصلى قتل است كه كسى آن را مباشرتا ايجادنكرده‏است؛ بلكه لغزش پا عامل سقوط در چاه و سقوط عامل مرگ مغزى است، در اين مثال محقق حفر چاه را سبب مى‏داند و ذكرى از مباشر به ميان نمى‏آورد سپس تعريف مرحوم محقق در كتاب ديات را ذكر مى‏كنند كه السبب ما لولاه لما حصل التلف عنده لكن علة التلف غيره كحفر البئر و نصب السّكين و القاء الحجر فان التلف عنده بسبب العثار، يعنى سبب چيزى است كه اگر نبود، تلف اتفاق نمى‏افتاد مثل اينكه چاهى حفر كنند كه شخص در چاه بيفتد يا چاقويى را در مسيرى نصب‏كنند كه با برخورد به آن شخص بميرد؛ در اين‏جا علت تلف حفر چاه يا نصب چاقو نيست بلكه علت، سقوط در چاه و برخورد با چاقو است. در اينجا مى‏ببينيد كه اين تعريف سبب هيچ فرقى با تعريف شرط ندارد.
    صاحب جواهر به نقل از علامه در قواعد مى‏فرمايند: والسبب ايجاد مايحصل التلف اذا كان السبب مما يقصد لتوقع تلك العلة كالحافر و فاتح رأس الظرف يعنى سبب چيزى است كه وقتى آن را انجام‏مى‏دهند شأنا قصدمى‏شود كه آن علت بر اين سبب مترتب‏شود، مانند همين حفر چاه كه حافر مى‏تواند قصدكند كه كسى در اين چاه افتاده و بميرد يعنى وقوع علت را از ايجاد اين سبب قصدكند و يا مثل اين كه ظرفى را كه در آن روغن است و درب آن محكم‏بسته‏شده، بازمى‏كند و اين ظرف به زمين مى‏افتد و روغن بيرون‏مى‏ريزد، كه اگر درب آن بسته‏بود با افتادن، روغن آن نمى‏ريخت، اما اين شخص با بازكردن درب ظرف، سبب را ايجادكرده‏است و اين سبب من شأنه ان يقصد منه ترتب العلة عليه.
    در كتاب قصاص نيز مى‏فرمايند: اما السبب فهو ماله اثرٌمّا فى التوليد كما للعلة لكنه يشبه الشرط من وجه، سبب آن چيزى است كه اثر ضعيفى در توليد نتيجه و معلول‏دارد همچنان كه علت، اثردارد، (همان معنايى كه مابراى سبب عرض‏كرديم) از يك جهت هم شبيه شرط است، كه تأثير آن در توليد معلول و نتيجه، تأثير بارز و نمايانى نيست.
    در كتاب ديات قواعد مى‏فرمايد: السبب هو كل مايحصل التلف عنده بعلة غيره الا انه لولاه لما حصل من العلة تأثير كالحفر مع التردّى. اينجا باز تصريح‏مى‏كنند كه آنچه موجب بوجود آمدن معلول‏است چيز ديگرى غير از سبب مى‏باشد. اما وجود سبب هم در آنجا لازم‏است تا آن نتيجه از علت متولد شود و اگر اين نباشد آن نتيجه از علت حاصل نمى‏شود. اين تعريف همان تعريفى است كه براى شرط ذكركرديم. مثالى كه مى‏زنند كالحفر مع التردّى و تردّى ( پرتاب‏شدن، سرنگون‏شدن)، درتعريف علامه علت موت است، در حالى كه به تعبير دقيق‏تر علتِ علتِ موت است.
    مرحوم شهيد در غاية المراد كه شرح ارشاد علامه است مى‏فرمايند: ان السبب على ما فسره الفقهاء هو ايجاد ملزوم العلة قاصدا لتوقع تلك العلة، سبب يعنى ايجاد ملزوم علت، پس سبب آن چيزى است كه علت لازمه اوست، اعم از اينكه از آن متولد بشود يا مقارن با آن باشد و اين تعريف جديدى است.


    1- جلد46 ص37

    اشتراك اسباب‏

    حال بايد توجه‏ كنيد كه گاه چند سبب دست به‏دست هم داده و نتيجه‏اى از آن حاصل‏مى‏شود، بدون اينكه سبب بارزى در بين آنها باشد كه به آن اشتراك در اسباب گويند؛ مثلاً فرض بفرماييد كه شخصى چاهى را در مسير غيرمعمول (متروك) حفرمى‏كند، (البته در بين فقهاء حكم چاه در مسير معمول و غيرمعمول متفاوت است) و فردى سبب مى‏شود كه آن شخص، از مسير غيرمعمول عبوركند و ديگرى سنگى را مثلا نزديك آن چاه مى‏گذارد و عامل سومى هم حواس او را پرت‏مى‏كند، كه اين شخص پايش به آن سنگ برخوردكرده و درون چاه بيفتد، همه اينها اسبابند و هيچكدام علت نيستند و اينها دست‏به‏دست هم داده موجب مى‏شوند كه اين شخص در چاه سرنگون و با ضربه مغزى بميرد. بنابراين سبب يعنى چيزى كه در توليد نتيجه، مؤثر است و در نظر عرف نسبت اسباب به قتل يكسان است و سبب بارزى در اين بين وجودندارد.
    مرحوم محقق قمى (رَحَمهُ الله) هم تفصيل مشروح و مبسوطى در باب سبب و علت دارند و بعد از توجيه تهافت فرمايشات فقهاء بخصوص مرحومه علامه (رَحَمهُ الله) ضابطه‏اى ذكرمى‏كنند كه به جهت عدم اطاله بحث از آن صرف‏نظرمى‏كنيم، اينها بخشى از كلمات فقهاء بود كه ذكركرديم.
    آنچه لازم است بيان‏شود اين است كه ما بايد از عنوان مباشرت و تسبيب صرف‏نظركرده تا به دام سبب، علت و شرط نيفتيم، چون در هيچ متنى از متون شرعى (نه در باب قصاص، نه در باب ديات و نه در باب غصب) اين عناوين بكارنرفته‏است. آنچه كه ما در روايات داريم تعبيراتى از قبيل قتل عمدا، قصد الى القتل، عمد الى الضرب. يريد قتله و لايريد قتله، و امثال اينها مى‏باشد لذا مى‏گوئيم هرچيزى كه درتوليد قتل تأثير دارد عرف آن را جزء سبب دانسته و موجب آن را، شريك در ايجاد قتل بحساب‏مى‏آورد، فرض بفرماييد كسى مى‏خواهد، شخصى را به قتل برساند و اسلحه ندارد، فردى به او اسلحه‏اى مى‏دهد كه خشاب ندارد، شخص ثالثى خشاب مى‏دهد و نفر چهارم، فشنگ‏گذارى مى‏كند؛ آنگاه شخص اول شليك مى‏كند و طرف را مى‏كشد دراين جا همه اين افراد قاصدا عامدا تأثيرى در توليد اين قتل دارند، و كسانى هستند كه بر هر كدام از اينها عَمَدَ الى القتل صادق است يعنى عرف به نظر غير مسامحى همه را شريك در قتل مى‏داند و ما آن را علت و يا به تعبير ديگر، سبب مى‏ناميم و احكام قتل را بر آن بارمى‏كنيم (مشروط بر دارا بودن ضوابطى كه قبلا بيان شد) كه ان شاءاللّه در آينده حكم شركت در قتل بيان‏خواهد شد.

    خلاصة الكلام‏

    آنچه كه از مجموع فرمايشات فقهاء استنتاج مى‏شود اين است كه تعاريفشان درباره سبب، يا شرط يا علت، تعاريف قطعى نيست، چون خلاف آن را در همان كتاب يا كتاب ديگرى مشاهده‏مى‏كنيم. بنابراين نمى‏شود به تعريف علامه در قصاص قواعد يا به فرمايش محقق در شرايع يا شهيد در دروس اتكاءكرد. چون اين تعاريف متهافت است، هرچند مرحوم ميرزاى قمى سعى‏كردند محملى براى اين ناسازگارى بيان كنند.
    اجمالا آنچه كه در باب سبب، علت، تسبيب و مباشرت در كلمات فقهاء«رضوان‏الله عليهم» هست چيزى نيست كه بشود آن را بابرهان تمام‏كرد و به طور يك ضابطه مشخصى ذكرنمود، مائيم و همين روايات و امثله فراوانى كه در اين باب وجوددارد و از مجموع نظر بزرگان و مفاد روايات، انسان اينگونه استنباطمى‏كند كه كلّ مايكون له دخل فى توليد القتل، علة و ان شئت قل جزء علةٍ، و موجب آن شريك در قتل مى‏شود.