• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    [شروع درس 11 - دوشنبه: 19/7/78]

    مطلبى پيرامون ماه رجب

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
    [يا من يملك حوائج السائلين و يعلم ضمير الصامتين لكل مسألة منك سمع حاضر و جواب عتيد...
     ماه رجب وارد شد، قدر بدانيد. دلهايتان را در معرض نسيم رحمت الهى قرار دهيد و نورانيت ببخشيد. براى ما و شما اين خيلى لازم است، چون ما مى‏خواهيم با سخن و عمل خودمان ان شاءاللّه مردمى را به راه خدا و سمت خدا هدايت كنيم و اين احتياج دارد به معنويت و روحانيت و اين ماه شريف و ماه شعبان و ماه مبارك رمضان فرصت خوبى است. اگر ما قدر بدانيم، اميد اين هست كه ان شاءاللّه بركات الهى نازل شود.]

    نتيجه بحث اقسام قتل
    حاصل بحث گذشته اين شد كه صور قتل از جهت تلبّس به عنوان عمد يا خطا، پنج قسم است:
    قسم اول: قصد قتل دارد با ابزارى كه غالبا كشنده است.
    قسم دوم: قصد قتل دارد با ابزارى كه نادرا كشنده است.
    قسم سوم: قصد قتل ندارد بلكه قصد فعلى ديگر مثل ضرب مى‏نمايد لكن با ابزارى كه غالبا كشنده است.
    قسم چهارم: قصد قتل ندارد، لكن با ابزارى كه نادرا كشنده است، فعلى انجام مى‏دهد.
    قسم پنجم: نه قصد قتل دارد و نه نسبت به اين شخص، فعلى انجام مى‏دهد. مثلا مى‏خواهد به گنجشكى بزند، اتفاقا به شخصى اصابت مى‏كند و سبب قتل او مى‏شود.
    ازصور مذكور، سه قسم اول را مشهور فقها، از اقسام قتل عمد دانسته‏اند، و قسم چهارم مورد اختلاف است، اما نوعا آن را شبه عمد دانسته‏اند كه ما نيز ان شاءاللّه همين را تقويت خواهيم كرد. عمده مباحث كتاب قصاص، پيرامون اين اقسام و فروع آنها است و ما بحث را از قسم اول آغاز مى‏كنيم.


    ‏1- وسائل  ج‏19 ابواب القصاص فى النفس  باب‏11 ح7‏
    2- همان ح13‏
    3- همان ح 5‏

     

     

    قاعده اوليه در مقام شک

    تأسيس اصل:
    قبل از ورود در بحث و بيان احكام اين شقوق، ابتداءً بايد براى موارد شك، اصلى، تأسيس كنيم تا هر جا به حسب ادله اجتهادى نتوانستيم بفهميم كه اين مورد از كدام قسم است، آن اصل، محكّم باشد و مراد از اصل در اينجا، اصل عملى مصطلح نيست، بلكه مقصود قاعده كلى است.

     بيان يك توهم و پاسخ آن:
     بعضى گفته‏اند: مرجع دراين موارد عموم كلمه (قتلى‏) در آيه شريفه «كتب عليكم‏القصاص فى‏القتلى(۱)»است. پس درهرموردى كه شك كرديم و ادله عمد، شامل آن مورد نشد، به‏عموم آيه تمسك وحكم به قصاص مى‏نمائيم.
     در پاسخ اين شبهه، ابتداءً يك بيان اجمالى، عرض نموده سپس متعرض بيان تفصيلى آن مى‏شويم.
     اما اجمالا بايد دانست كه موضوع در آيه شريفه مضيّق و منحصر به موارد عمد است. بنابراين، موردى را كه نتوانستيم احراز كنيم عمد است يا غيرعمد، مشمول آيه شريفه نيست.
     اما بيان تفصيلى، متوقف بر بيان يك مطلب اصولى است كه مطلبى رايج و شايع است و آن اين كه در باب عام و خاص و مطلق و مقيد، تخصيص و تقييد دائر مدار وجود تنافى بين دو دليل است. در هر جا كه تعدّد حكم باشد اگر تنافى نبود، تخصيص هم معنايى ندارد. اگر مولى گفت: اكرم العلماء و سپس گفت: اكرم الفقهاء، اينجا، جاى تخصيص نيست چون تنافى، نيست. ولى هرجا تكاذب و تنافى بود، بايد جمع عرفى بنمائيم و تقييد كنيم ياتخصيص بزنيم. مثل اكرم العلماء ولا تكرم الفساق من العلماء.
     لذا براساس اين مطلب، اين قاعده بين اصوليّين مشهور است كه: بين دليلين مثبتين، تقييد و تخصيص صورت نمى‏گيرد. لكن بايد بدانيم اين قاعده، فى‏الجمله درست است اما كليت ندارد. زيرا گاهى بين دو دليل مثبت هم تنافى هست، و لذا تخصيص جارى مى‏شود. مثل آنجايى كه از مجموع ادله بدست مى آوريم وحدت حكم را يعنى دليل عام و دليل خاص هر دو مى‏خواهند يك حكم را اثبات كنند. اينجا نيز اگر چه مثبتين باشند باز تنافى وجود دارد. و لذا تخصيص مى‏دهيم يعنى عام را حمل بر خاص مى‏كنيم و مى‏گوئيم اراده جدى مولى از عام همان خاص است. ما نحن فيه نيز از همين قبيل است، گر چه «قتلى» در آيه شريفه، موضوعِ عامى است و همه موارد عمد و خطا و شبه عمد را شامل مى‏شود اما از مجموع ادله و از ضرورت شرع و فقه بدست مى‏آوريم كه مراد، قتل عمد است. پس اين ادله، عموم آيه را تخصيص زده و آيه فقط شامل مقتولين عمدى مى‏شود و به اصطلاح گر چه «قتلى» ظاهرا در عموم استعمال شده، اما مراد جدى مولى، قتل عمدى است. بنابراين در مورد شك بين عمد و غير عمد، نمى‏توان به عموم آيه تمسك كرد، چون موضوع احراز نشده است و در نتيجه، حكم هم جارى نمى‏شود.

     اشكال و پاسخ:
     ممكن است گفته شود در شبهات مفهوميه مخصّص (در موردى كه مخصص، مجمل است و اجمال، ناشى از اجمال مفهوم است) مى‏توان به عام تمسك كرد. به خلاف شبهات مصداقيه مخصص، كه جاى تمسك به عام نيست و ما در مباحث جهاد، مفصلا فرق بين اين دو را شرح داده‏ايم. و اينجا، متعرض آن مباحث نمى‏شويم. اجمالا بين اصوليين اتفاقى است (اگر چه ممكن است قول مخالفى هم باشد) كه اگر دليلى داشتيم عام مثل «اكرم العلماء» و دليلى داشتيم خاص مثل «لا تكرم الفسّاق منهم» و ندانيم كه فاسق، مرتكب كبيره است يا مرتكب صغيره را هم شامل مى‏شود، تمسك به عام مى‏نمائيم. چون دوران امر بين حجت و لاحجت است. زيرا در شمول خاص نسبت به مرتكب صغيره، شك داريم. پس حجت نيست. اما شمول عام نسبت به او قطعى است، پس عام حجت است و تمسك به آن اشكالى ندارد. مورد بحث ما، از همين قبيل است. دليل عام، آيه شريفه «كتب عليكم القصاص فى القتلى» است و دليل خاص، وجوب قصاص در متعمد مى‏باشد، و در مورد شك كه شبهه مفهوميه مخصص است، به عام تمسك مى‏كنيم.
     پاسخ اين است كه، شكى نيست كه در شبهات مفهوميه مخصص، جاى تمسك به عام است اما در موردى كه عام، مضيّق نباشد، و در اين مورد همانطور كه گفته شد، موضوع عام، مضيق و منحصر به عمد است و لذا همانطور كه به خاص تمسك نمى‏توان كرد، به عام هم نمى‏توان تمسك كرد و به تعبير ديگر دائره موضوع عام و خاص، بر يكديگر منطبق است.
     در نتيجه، در موارد شك، عنوان عمد احراز نمى‏شود و هر جا كه موضوع احراز نشود حكم هم جارى نمى‏شود. حكم هميشه دائر مدار موضوع است پس هر جا كه ندانستيم هذا عمدٌ ام لا؟ ادله عمد آنجا را شامل نمى‏شود و نمى‏توان حكم به قصاص نمود. اين براى ما يك قاعده كلى است. بعد از فراغ از اين قاعده مى‏پردازيم به بيان اقسام.


    ‏1- بقره، 178‏

    بررسى اقسام قتل ‏

     اكنون به بررسى اقسام قتل مى‏پردازيم:

    قسم اول
    الصورة الاولى، ما اذا قصد القتل بفعلٍ او آلةٍ يقتل غالباً.
     اين صورت كه شخصى با قصد قتل بوسيله فعلى يا ابزارى كه غالبا كشنده است، كسى را بكشد، قدر متيقن از موارد قصاص است و همه ادلّه دالّه بر قصاص، شامل اين مورد مى‏شود. لكن اگر بخواهيم به شكل منظم، آن ادله را ذكر كنيم، بايد بگوئيم:
    1- همه عمومات قصاص چه آنهائى كه در كتاب ذكر شده و چه آنهائى كه در سنت آمده شامل اين مورد مى‏شود.
    2- فحواى ادله‏اى كه دلالت بر قصاص در صورت دوم و سوم، مى‏كند.
     بايد دانست كه عمده روايات وارده در باب قصاص، ناظر به صورت دوم و سوم است و رواياتى كه مربوط به صورت اول نقل شده، كم است. لكن فحواى همان روايات، دلالت بر اين مورد مى‏نمايد.
     3- رواياتى كه بالخصوص، عمد را معنا مى‏كند، يعنى تصريح به موردى مى‏كند كه قتل همراه با قصد و وسائل قتاله يا فعلى كه غالبا موجب قتل است صورت گرفته، كه ذيلا به ذكر يكى از آنها مى‏پردازيم.

     روايت:
     و باسناده عن على بن الحكم عن ابان بن عثمان عن ابى العباس و زرارة عن ابى‏عبداللّه (ع) قال: ان العمد ان يتعمّده فيقتله بما يقتل مثله...(1)
    سند اين حديث، سند معتبرى است. چون مرحوم شيخ سه طريق به على بن الحكم دارد كه دو طريق آن صحيح است و ساير رجال سند نيز موثق هستند و از نظر مضمون نيز دلالت بر مورد مى‏كند، چون يتعمّد، يعنى قصدكندوباقصد حركت نمايدوباوسيله‏اى‏كه غالبا كشنده‏است، قتلى انجام دهد. دراينجاروايتى هست كه درآن، تعمّد به معناى ديگرى بكار رفته است:
     و عنهم عن احمد بن محمدبن خالد عن عثمان بن عيسى عن سماعة عن ابى‏عبداللّه‏ (ع) قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ «و من يقتل مؤمنا متعمّدا فجزاءُه جهنّم» قال: من قتل مؤمنا على دينه فذاك المتعمّد الذى قال اللّه عزّ و جلّ «و اعدّ له عذابا عظيما» قلت: فالرجل يقع بينه و بين الرجل شيئٌ فيضربه بسيفه فيقتله، فقال: ليس ذاك المتعمّد الذى قال اللّه عز و جل.(2)

    بررسى سند:
     عنهم - يعنى عن عدةٍ من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد. در بين «عده»هائى كه در كافى وجود دارد، سه (عده) رايج است:
     الف: عدة من اصحابنا عن سهل بن زياد
     ب: عدة من اصحابنا عن احمدبن محمدبن عيسى‏
     ج: عدة من اصحابنا عن احمدبن محمدبن خالد
     محل بحث ما«عدة» قسم اخيراست كه دربين ايشان، افرادثقه وجود دارند، پس‏اين‏عدة، معتبراست. مرادازاحمدبن‏محمدبن‏خالد، برقى‏است وثقه‏است.
     عثمان بن عيسى، واقفى و از رؤساى آنان است ولى ثقه است. سماعة بن مهران نيز موثق است.

     توضيحى پيرامون مضمون روايت:
     ممكن است توهم شود كه بنابراين روايت، عمد در اصطلاح كتاب و سنت آن است كه كسى را بخاطر دينش بكشد و اين غير از عمدى است كه در عرف فقها رايج است كه (القتل بالقصد بما يقتل غالباً)
     پاسخ: اين برداشت صحيح نيست. چون روايت متضمن بيان اين نكته است كه حكمى كه در آيه شريفه بيان شده، يعنى خلود در آتش، مخصوص اين مورد از عمد است، نه اين‏كه در مقام بيان معناى عمد باشد بطور مطلق، و مؤيد آن، روايت ديگرى است كه در همين باب آمده است:
     محمدبن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زياد و عن محمدابن يحيى، عن احمد ابن محمد جميعا عن ابن محبوب عن عبداللّه ابن سنان و ابن بكير جميعا عن ابى‏عبداللّه (ع) قال: سئل عن المؤمن يقتل المؤمن متعمدا، هل له توبة؟ فقال: ان كان قتله لايمانه فلاتوبة له، و ان كان قتله لغضبٍ او لسبب من امرالدنيا فان توبته ان يقاد منه...(3)
    در مورد ثقه بودن سهل بن زياد، بحثهايى شده و اقوال مختلفى هست. لكن قول صحيح به نظر ما همان قولى است كه مرحوم علامه شوشترى در قاموس الرجال ذكر كرده‏اند، كه گر چه سهل بن زياد را بطور مطلق نمى‏توان ثقه شمرد، زيرا روايات ضعيف دارد، غلو دارد و متهم به كذب است و غير آن، لكن رواياتى كه مرحوم كلينى در كافى از ايشان نقل كرده، موثوق به هستند و نفس اهتمام كلينى به اين روايات و نقل آنها باتوجه به كثرت آن، حاكى از اين وثوق است. البته ايشان قرائن ديگرى هم براى اين مطلب ذكر نموده‏اند.
     همانطور كه نظر ما در مورد مشايخ كلينى نيز همين است همانطور كه در مورد حميدبن زياد گفتيم، كه گر چه واقفى است ولى او را قبول داريم و نه تنها درباره مشايخ كلينى، بلكه درباره مشايخ صدوق، مشايخ شيخ، مشايخ نجاشى و بطور كلى افرادى كه به آنها «شيخ» اطلاق مى‏شود و روايات كثيره از آنان نقل مى‏كنند، همين مطلب صادق است.
     البته كلينى غير از اين طريق، طريق ديگرى هم دارد. عن محمدبن يحيى عن احمدابن محمد كه احمد ابن محمدبن عيسى است جميعا عن ابن محبوب عن عبداللّه ابن سنان و ابن بكير كه عبداللّه ابن سنان و ابن بكير كه هر دو ثقه هستند لكن اولى امامى و دومى فطحى است. پس سند اين روايت، از نظر ما اشكالى ندارد.
     در اين حديث هم مى‏بينيد كه نوع خاصى از عمد بيان شده نه معناى قتل عمد بطور كلى. بنابراين اشكالى از ناحيه اين حديث در مضمونى كه گفتيم حاصل نمى‏شود. در جلسه آينده به بررسى صورت دوم مى‏پردازيم. ان شاءاللّه‏