بررسى روايات متضمن اقسام قتل اكنون به رواياتى كه متضمن بيان اقسام قتل است، توجه كنيد: روايت اول: و عنه عن احمد و عن حميد بن زياد عن الحسن بن محمد بن سماعة جميعا عن احمدبن الحسن الميثمى عن ابان عن ابى العباس عن ابىعبداللّه(ع) قال: قلت له: ارمى الرجل بالشيئ الذى لايقتل مثله قال: هذا خطأ ثم اخذ حصاةً صغيرةً فرمى بها قلت: ارمى الشّاة فاصيب رجلا قال: هذا الخطأالذى لا شك فيه، والعمد الذى يضرب بالشيئ الذى يقتل بمثله.(1) بحث سندى: بحث تفصيلى در سند روايت را فعلا متعرض نمىشويم. چون نمىخواهيم به آنها استدلال كنيم و بعدا كه به يارى خدا متعرض احكام مىشويم، به بررسى آنها مىپردازيم. اكنون اجمالا بررسى مىكنيم: مراد از عنه، محمدبن يحيى العطار است كه از اجلاّى مشايخ ثقات كلينى است. احمدبن محمد كه غالبا مراد احمدبن محمدبن عيسىالاشعرى است. البته محمدبن يحيى، هم از ايشان روايت مىكند و هم از احمدبن محمدبن خالدالبرقى، لكن هر كجا بطور مطلق ذكر شد، مراد همان احمدبن محمدبن عيسى است. البته هر دو هم ثقه هستند. و عن حُميدبن زياد، در اينجا توجه كنيد مراد اين نيست كه محمدبن يحيى از احمد و حميدبن زياد نقل كرده است، اين برمىگردد به اول سند. يعنى كلينى علاوه بر محمدبن عيسى، از حميدبن زياد هم نقل مىكند كه به اين مىگويند «حيلولةالسند» يا «الحيلولةفىالسند» يعنى يك سند را كه نقل مىكند در وسط آن يك سندى ديگر را كه تا اينجا با او از هم جدا بوده و از اينجا به بعد با او يكى است حائل مىكند. در واقع كلينى براى اين روايت دو سند دارد كه هر دو را ذكر نموده است. حميدبن زياد جزء مشايخ كلينى و ثقه است، لكن واقفى است. عن الحسن بن محمدبن سماعة كه ايشان هم واقفى است، جميعا اين جميعا نشان مىدهد كه اين دو تا سند اينجا به هم مىرسند يعنى هم احمد و هم حسنبن محمدبن سماعه هر دو از احمدبن الحسن الميثمى كه او هم ثقه و واقفى است نقل مىكنند. عن ابان كه مراد ابان بن عثمان است و جزو ثقات اجلاء است عن ابى العباس كه مراد ابى العباس البقباق است كه او هم ثقه است و از اصحاب حضرت ابى عبداللّه (ع) است. پس بنا براين سند، سند خوبى است و روايت به اصطلاح رجالى، موثقه است زيرا اگر چه همه روات آن توثيق دارند ولى همه امامى نيستند. ضمنا اينجا هم ملاحظه كنيد كه كلينى از حُميدبن زياد روايت مى كند كه از مشايخ اوست و او واقفى است و اينكه برخى گفتهند كه بزرگان ما از واقفه بعنوان شيخ روايت نمىكردند صحيح نيست. بلكه فردى مثل كلينى هم از يك واقفى معروف مثل حميدبن زياد روايت مى كند. اگر به كافى مراجعه كنيد ملاحظه مىنمائيد كه ايشان روايات متعددى از حميدبن زياد نقل كرده است. روايت دوم: باسناده عن على بن الحكم، عن ابان بن عثمان، عن ابى العباس و زرارة، عن ابىعبداللّه(ع) قال: ان العمد ان يتعمده فيقتله بما يقتل مثله، و الخطأ ان يتعمده ولا يريد قتله، يقتله بما لايقتل مثله، و الخطأ الذى لا شك فيه ان يتعمد شيئا آخر فيصيبه.(2) در اين روايت كه سندش هم معتبر مىباشد سه قسم قتل آمده است. روايت سوم: عن يونس عن بعض اصحابه، عن ابى عبداللّه (ع) قال: ان ضرب رجلٌ رجلا بعصا او بحجر فمات من ضربةٍ واحدة قبل ان يتكلم فهو يشبه العمد فالدية على القاتل، و ان علاه والحّ عليه بالعصا او بالحجارة حتى يقتله فهو عمد يقتل به، وان ضربه ضربةً واحدة فتكلم ثم مكث يوما او اكثرمن يومٍ فهو شبهالعمد.(3) بحث سندى: عن يونس يعنى عنه عن محمدبن عيسى عن يونس كه در روايت سوم همين باب آمده است و مراد از عنه على ابن ابراهيم است، و مراد از يونس يونس بن عبدالرحمن است. در اينجا ذكر يك نكته لازم است، كه وقتى در روايتى سندى را ذكر مىكنند و در روايت بعد مىخواهند همان سند را تكرار كنند اوائل سند را مىاندازند و از آنجا كه سلسله سند جدا مىشود را ذكر مىكنند، در اصطلاح حديث به اين عمل مىگويند تعليق، يعنى تعليق مىشود به همان سند قبلى. در روايت اول فرموده است محمدبن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه بعد مىفرمايد عنه عن ابيه عن ابن ابى عمير بعد مىفرمايد عنه عن محمدبن عيسى، عن يونس و بعد از آن مى فرمايد بالاسناد عن يونس، اينجا هم مى فرمايد و عن يونس. بنابراين روايت روايت مسند است تا يونس لكن بعد كه مى فرمايد: يونس عن بعضى اصحابه حديث مرسل مىشود اما از آنجا كه يونس بن عبدالرحمان از اصحاب اجماع است، روايتى را كه او نقل مى كند ما از او مى پذيريم و ان شاءاللّه اگر مجال بود به يك مناسبتى من درباره اصحاب اجماع كه خيلى محل اختلاف آراء است مفصلا عرض خواهم كرد. اجمالاً نظر ما اين است كه آنجايى كه يكى از اصحاب اجماع در سلسله سند هستند روات بعد از ايشان هر كسى باشد مورد قبول است. راوى ذكر شده باشد يا ذكر نشده باشد آنجايى كه ذكر شده است غير موثق باشد، مهمل باشد، مجروح باشد حتى آنجايى كه راوى مجروح باشد يعنى جرح شده باشد آنجا هم وقتى راوى از او، يكى از اصحاب اجماع باشند، آن شخص و روات بعد از او را ما قبول مى كنيم يك استدلالى بر اين معنا داريم كه ان شاءاللّه در زمان خودش بيان خواهد شد بنابراين سند اين روايت هم سند خوبى است. استدلال به روايت: در اين روايت به قتل شبه عمد تصريح و فرض شده است كه قصد قتل نيست چون ضرب رجل رجلا ظاهرش اين است كه قصد ضرب داشته و قصد قتل نداشته است. اين مىشود شبه العمد. فالدّيةُ على القاتل اينجا مىفرمايد ديه ثابت است چون در قتل خطاى شبه عمد قصاص نيست ديه است. و ان علاه اگر آمده بالاى سر اين شخص و الحّ عليه بالعصا او بالحجارة و همينطور با اصرار با سنگ يا با عصا پى در پى او را زد حتى يقتله تا او را كشت فهو عمد. اينجا ضمنا توجه كنيد كه وسيله قتل در هر دو جا يكى است (عصا و سنگ) نمىشود گفت كه وسيله و ابزار، مورد نظر است بلكه فعل مورد نظر مىباشد. آنجا فعل، فعل دفعى بود، اينجا نه. با همان ابزار مى آيد بالاى سر او و مكررا او را مىزند. فعل، فعل كشنده است. عصا يعنى چوب دستى، چوب دستىهايى كه معمولا چند ضربهاش ممكن است كسى را از بين ببرد، الحّ عليه: به جان كسى بيفتد و بزند، فرمود فهو عمدٌ يقتل به، و ان ضربه ضربةً واحدةً: اين تكرار همان مطلب قبل از عمد است يعنى شبه عمد تكرار شده است و ان ضربه ضربةً واحدةً فتكلم ثم مكث يوما او اكثر من يوم يك روز دو روز زنده بود بعد مُرد مى فرمايند فهو شبه العمد. در اين حديث دو مصداق از قتل شبه عمد بيان شده است و فرق اين دو صورت با يكديگر اين است كه در صورت اول فرمودند بلافاصله مرد قبل از اينكه حرفى بزند اينجا مى گويند بلافاصله نمرد، دو سه روز هم زنده بود بعد از دنيا رفت هر دو صورت شبه عمد است. مى خواهند بگويند اگر دو سه روز بماند، اين موجب نمى شود كه از حالت شبه عمد خارج شده و خطا محسوب شود ملاحظه مىكنيد كه شبه عمد در روايات آمده است، و تعريفى هم كه براى شبهعمد شده همان تعريفى است كه فقها براى شبه عمد ذكر كرده اند كه به تفصيل آن را بيان خواهيم كرد ليكن گاهى تعبير به شبه عمد شده است و گاهى تعبير به خطأ. كما اينكه از خطاى محض گاهى به الخطأالذى لا شك فيه تعبير شده است. نتيجه بررسى اين روايات: محصّل مطلب اين است كه در روايات، قتل را به حسب كيفيت، به سه نوع تقسيم مى كنند: يكى آنجا كه قصد فعل و قصد قتل هست. دوم آنجايى كه قصد فعل هست اما نيت قتل نيست. سوم آنجايى كه نسبت به اين شخص قصد فعل هم نيست. بعنوان مثال قصد زدن به گنجشك است ولى به اين شخص اصابت مىكند. قسم اول عمد، قسم دوم شبه عمد و قسم سوم خطا است. البته در عبارت مرحوم محقق دو صورت عمد و يك صورت شبه عمد ذكر شده است. ولى مرحوم صاحب جواهر در ذيل بحث يك قسم ديگر از قتل عمد را هم ذكر كرده اند. بنابراين سه قسم قتل عمد مطرح است كه دو قسمش را مرحوم محقق بيان كرده اند و يك قسم هم ما اينجا عرض مى كنيم آن سه قسم عبارتند از 1- قصد قتل دارد و ابزارى كه بكار مى برد يقتل غالبا، 2- قصد قتل دارد و ابزارى كه بكار مى برد يقتل نادرا 3- قصد قتل ندارد، قصد ضرب دارد اما ابزارى كه بكار مى برد يقتل غالبا (اگر چه، قسم سوم محل اختلاف است كه بحث خواهيم كرد). قسم چهارم هم كه شبه عمد است، قصد قتل ندارد قصد ضرب دارد و ابزارى كه بكار مى برد لايقتل غالباً. |