• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    تعريفِ موجب قصاص

    اكنون به حول و قوه الهى وارد اصل بحث مى‏شويم.
    قال المحقق (ره) فى الشرايع: كتاب القصاص و هو قسمان:
    القسم الاول فى قصاص النفس والنظر فيه يستدعى فصولاً:
    الاول فى الموجب، و هو ازهاق النفس المعصومة المكافئة عمداً عدواناً
    مرحوم محقق قصاص را در دو قسمت بحث كرده‏اند، يكى قصاص نفس و ديگرى قصاص اطراف (اعضاء و جوارح).
    اولين بحث در قصاص نفس، بيان موجب آن است. ايشان از موجب به ازهاق النفس تعبير كرده‏اند و معلوم نيست چرا كلمه قتل را عنوان نفرموده‏اند، با اين كه اين دو كلمه، با يكديگر مترادفند و ظاهرا خصوصيتى در ازهاق النفس نيست و كتب لغت هم به فرق اين دو اشاره‏اى نكرده‏اند.(1) به هر حال براى موجب چهار قيدِ احترازى ذكر شده كه ان شاءاللّه درباره آن بحث مى‏كنيم.

    [شروع درس 9 - سه‏شنبه: 13/7/78]

     

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
    [پيرامون بحث ديروز (حق القصاص، قابل انتقال به غير است) بعضى از آقايان اشكال كرده‏اند كه جواز انتقال اين حق به غير دليل مى‏خواهد.
    در پاسخ مى‏گوئيم: نظر ما هم همين است كه اگر دليلى در كار باشد، قابل انتقال است اما احتياج به دليل خاص نداريم كه مثلا روايتى بگويد: يجوز هبة حق القصاص، بلكه همان اطلاقات و عمومات بيع و هبه، اگر مانعى در اجراى آنها نبود، كافى است. همان طور كه خود شما مى‏گوئيد در اجراى حكم قصاص و يا استيفاى آن، وكالت جايز است و اين مطلب از عمومات و اطلاقات باب وكالت، فهميده مى‏شود.]

    تعريف مرحوم محقق درمورد موجب قصاص، در جلسه گذشته خوانده شد (ازهاق النفس المعصومة المكافئة عمداً عدواناً). مرحوم شهيد هم درلمعه همين عبارت را نقل كرده ومرحوم علامه هم با اندك اختلافى(۲) آورده‏اند.
    تعريف محقق بهترين و جامع‏ترين تعاريف است. و تعريف‏هاى ديگر، مثل تعريف علامه در تحرير و شيخ در نهايه و ديگران چه متأخرين و چه معاصرين، به اين جامعيت نيست.
    همانطور كه گفته شد، مرحوم محقق در موجب قصاص، چهار قيد احترازى ذكر فرموده‏اند.
    الف- المعصومة: خونى كه هدر نيست. در مقابل آن، غيرمعصومه است به‏معناى خون مهدور و غير محقون. يعنى كسى‏كه بدون ثبوت حق شخص خاصى بر او، محكوم به قتل است، مثل مرتد و زانى محصن.
    البته بايد توجه داشت كه مراد از خون هدر اين نيست كه هر كس با تشخيص موضوع مى‏تواند مهدورالدم را بكشد. بلكه بايد از طريق شرعى اثبات شود و قدر متيقن آن، ثبوت نزد حاكم شرع است و همينطور قدر متيقن از وسيله اجراى حكم، وسيله‏اى است كه قاضى انتخاب مى‏كند پس اجراى حكم هم بايد به اذن حاكم شرع باشد.(۳)
    ب- المكافئة: كه مراد تكافؤ در دين و حريت است و لذا اگر مسلمانى كافرى را بكشد، هر چند ذمّى باشد، حق قصاص براى كافر نيست.
    ج- عمد: كه عمده مباحث اول كتاب قصاص، درباب عمد است كه ان شاءاللّه بحث خواهيم كرد.
    د- عدوان: يعنى اين قتل از روى ظلم و اعتداء باشد. عدوان دراينجا بمعنى دشمنى نيست و با اين قيد، قتل قصاصى خارج مى‏شود. چون كسى كه محكوم به قصاص است، خون اومهدورنيست، و قتل اونياز به اذن ولى دم دارد. لذا اگر كسى غير از ولى دم، محكوم به قصاص را بدون اذن او قصاص كند، خودش قصاص مى‏شود و ظاهرا در اين مورد، ادعاى عدم خلاف هم شده است.


    ‏1- در قرآن‏كريم، قتل درمقابل موت قرارگرفته است(ان مُتّم اوقتلتم)، (اَفَاِن ماتَ اوقُتل) و فرق آن دو اين است كه قتل، مرگى است كه ‏به عمل كسى، انجام گيرد به خلاف موت.‏
    2- علامه (ره) به جاى ازهاق، اتلاف و به جاى عدوانا، ظلما آورده‏اند.‏
    3- البته در مورد سبّ معصوم، بحث خاصى دارد كه فعلا مورد نظر نيست. كما اين كه ممكن است حاكم گاهى اذن عام صادر كند ‏كه هر كس به فلان شخص دسترسى پيدا كرد، مى‏تواند او را بكشد، همان طور كه در تاريخ پيامبر اكرم(ص) نقل شده است.‏