• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • امر چهارم: شبهات‏ و پاسخ آن

    اشكالاتى راجع به قصاص مطرح شده كه اگر خوشبينانه به آنها نگاه كنيم، بايد بگوئيم كه همه آنها به خاطر غفلت از حكمت قصاص و فريفته شدن در برابر ادعاها و تبليغاتى است كه مكاتب مختلف دنيا مخصوصا مكاتب مادى، ابراز نموده‏اند مبنى بر اين كه همه انسانهائى كه درغرب زندگى مى‏كنند افرادى متمدن و وارسته بوده از قتل و جنايت متنفرند.
    تعجب در اين جا است كه بعضى از بزرگان درصدد دفاع از اسلام و پاسخگوئى برآمده و متأثر از همين تبليغات، چنين بيان داشته‏اند كه: برفرض اينكه ملل مترقى جهان، توانسته‏اند براثر تربيت دقيق، قتل را در بين خودشان كم كرده ملتشان را از جنايات متنفر نمايند، اين مسأله عموميت ندارد و نمى‏توان بخاطر آن، حكم قصاص را برداشت. چون قصاص مربوط به همه ملتها و همه زمانها است.
    متأسفانه اين دفاع، در اثر غفلت و بى‏خبرى از اوضاع ملل مترقى بوده و چنين پنداشته‏اند كه در آنجا، در اثر تربيت، هيچ كس مرتكب هيچ جرم و جنايتى نمى‏شود و همه، انسانهاى آراسته و منزهى هستند. درصورتى كه بزرگترين ضعف فرهنگ و تمدن غرب، اين است كه نتوانسته فضائل اخلاقى را در مردم ايجاد كند و آنان را به سوى انسانيت و معنويت، سوق دهد. اگرچه درمسائل علمى و اقتصادى، پيشرفتهايى داشته‏اند، اما در بعد اخلاق و معنويت، عقب افتاده‏اند. جنايت و وحشيگرى، نه تنها در آنها كم نشده، بلكه طبق آمار و ارقام، دائما رو به تزايد است مخصوصا درباره افراد بيگناه.
    سرمايه‏داران و كارتلهاى بزرگ، اگر با كسى مخالف شوند، با تمام توان خود درصدد نابودى او برآمده او را از پاى درمى‏آورند. ولو اينكه در ظاهر، اعتراض و عكس‏العملى نشان ندهند. اما در باطن او را بيچاره مى‏كنند.
    پس وقتى از حكمت قصاص بحث مى‏كنيم، نبايد آن را به كشورهاى اسلامى محدود كنيم. بلكه غربيها بيشتر نياز به قصاص دارند. و اگر قصاص را در كشورشان پياده كنند، مشكلاتشان حل مى‏شود.

    اشكالات به قصاص و پاسخ آنها:
    1- حكم قصاص، بيرحمانه و سخت است.
    جواب: قصاص، براى جانى، سخت است ولى براى اجتماع، مفيد و وسيله حيات است. اگر اين اشكال را بپذيريم، بايد بگوئيم لازم است در همه جا، ترحم و رحمت را اعمال كنيم. اگر كسى به جامعه خيانت كرد، مال كسى را برد، توطئه و جاسوسى نمود، نبايد مجازات شود. چون مجازات بطور كلى، قسوت و شدت دارد. آيا كسى اين مطلب را مى‏پذيرد؟
    مرحوم علامه در الميزان عبارت جامع و خوبى دارد.
    (ليس كلّ رأفةٍ بمحمودة و لا كلّ رحمةٍ فضيلة. فاستعمال الرّحمة فى مورد الجانى القسىّ والعاصى المتخلّف المتمرّد المتعدّى على النفس والعرض جفاءٌ على صالح الافراد.(۱))
    2- جنايت، ناشى از بيمارى است و جانى، بيمار است و بيمار را بايد معالجه نمود. قصاص و مجازات، شفاى بيمار و داروى درد او نيست.
    جواب: برفرض كه جانى بيمار باشد، همه بيماريها را نمى‏توان در بيمارستان شفا داد. بعضى بيماريها را بايد با شدت و قسوت شفا داد. بيمارى كه شخصى را مى‏كشد، انسانها را از سلامتشان محروم مى‏كند، اعضاء و جوارح ايشان را قطع مى‏كند، نمى‏شود او را نوازش كرد.
    بعلاوه، همه جنايتها، ناشى از بيمارى روانى نيست، بلكه انگيزه‏هاى مختلف دارد. گاهى بخاطر خشم، مسائل جنسى، مسائل مادى و طمع ورزى انجام مى‏شود و قصاص سبب مى‏شود كه انسان، در چنين مواردى، خود را كنترل كند و دست به جنايت نزند.
    پس، بيمار بودن جانى، بطور كلى قابل قبول نيست، و اصولا به ندرت اتفاق مى‏افتد كه كسى بخاطر بيمارى روانى، انسان بكشد.
    مرحوم علامه طباطبائى در اينجا هم عبارت جالبى دارند. (۲)
    3- قصاص، اضافه كردن معدومى است بر معدوم قبلى. شخصى كه كسى را از بين برده، اگر كشته شود، انسان ديگرى از بين خواهد رفت.
    جواب: در مسائل مربوط به جامعه، بايد با ديد وسيعترى به قضايا نگاه كرد و محدودنگرى صحيح نيست. اگر مسأله فقط به قاتل ختم مى‏شد، صحيح بود. اما همانطور كه گفته شد، قتل، انگيزه‏هاى مختلف دارد، اگر قاتل اعدام نشود، راه قتلهاى بعدى باز خواهد شد. پس با اجراى حكم قصاص، گرچه معدومى اضافه مى‏شود، اما از بوجود آمدن دهها و بلكه صدها معدوم ديگر، جلوگيرى مى‏شود.
    4- قصاص مخالف حقوق بشر است.
    جواب: اين اشكال، مصادره به مطلوب است. چون اگر ما به فلسفه و حكمت قصاص دقت كنيم، مى‏بينيم كه اولاً قصاص نكردن، مخالف حقوق بشر است. زيرا اگر قاتل اعدام نشود وتنها به زندان محكوم گردد، چه بسا بعد از مدتى مشمول عفو شود و يا فرار كند. و يا با ضمانت، آزاد شود و دوباره‏دست به‏قتل وجنايت بزند. پس اين كار، تشويق قاتل به جنايت است.
    ثانياً اگر قصاص، مخالف حقوق بشر است، پس اعدام نيز در هيچ مورد نبايد اجرا شود. در حالى كه هم اكنون در بعضى از كشورهايى كه قصاص را مخالف حقوق بشر مى‏دانند، درباره افراد جاسوس، توطئه‏گر و خائن، مجازات اعدام را جارى مى‏كنند.
    ثالثاً، اگر قصاص، مخالف حقوق بشر است، بعضى از مجازاتهاى ديگر نيز در ظاهر، همينطور است. مثلا كسى را كه بخاطر جرمى، مدت طولانى به حبس محكوم مى‏كنند، زن و فرزندانش، بى‏سرپرست شده در معرض انحرافها و خطرهاى مختلف قرار مى‏گيرند، اين مجازات كمتر از قصاص نيست و بالاخره مخالف حقوق انسان است. اگر اينها را مخالف حقوق انسان بدانيم (طبق يك تعريف ذهنى غلط از حقوق انسان) معنايش اينست كه اصلا مجازاتى نباشد.
    خلاصه كلام اينكه: اولا قصاص اسلامى يك حكم جامع است. زيرا از يك طرف تهديد جدى است براى كسى كه ميل به جنايت دارد و در اثر خشم يا طمع يا انگيزه‏هاى ديگر، وسوسه مى‏شود و با توجه به اين حكم، دست از جنايت خواهد كشيد.
    از طرف ديگر، اجازه عفو به ولىّ دم داده و راه را به قصاص، منحصر ننموده است كه در شرايط استثنايى بتواند، از حق خود بگذرد. مثل اينكه قاتل، برادر خود را كشته، كه در صورت قصاص، پدر فرزند ديگر خود را نيز از دست مى‏دهد و بر مشكلات او افزوده مى‏شود.
    ولى اين حق عفو، باعث اغراء و تشويق قاتل نمى‏شود. چون احتمال دارد كه ولى دم، عفو ننمايد و قاتل، مطمئن به آن نيست. پس جلوگيرى از ارتكاب جرم مى‏نمايد و اين از حكمتهاى الهى است. البته نمى‏خواهيم ادعا كنيم كه قصاص بطور كلى، جنايت را از بين مى‏برد. اما بميزان چشمگيرى از تعداد آن مى‏كاهد.
    من اعتقاد قلبى دارم كه اين حكم، از شواهد حقانيت دين اسلام است و اگر در جوامع انسانى پياده شود، راه جرم و جنايت را مى‏بندد. امروز در كشور آمريكا، آمار جنايت بسيار بالاست؛ تا حدى كه انديشمندان و مصلحان آنجا، احساس خطر كرده و براى رفع آن، راههايى را پيشنهاد و بعضى از اين راهها را تجربه هم نموده‏اند. ولى نتيجه‏اى نگرفته‏اند. تنها راه علاج مشكلشان، اجراى اين حكم آسمانى است. لكن، مع‏الاسف چون قبلا تبليغات سوئى عليه آن كرده و آن را نشانه توحش و عدم تمدن دانسته‏اند، حاضر نيستند از ادعاهاى خود دست برداشته، غرور خود را بشكنند و قول حق را بپذيرند. 


    ۱و۲- الميزان، ج1 ص438 طبع بيروت‏

     

     

    [شروع درس 7 - يك‏شنبه: 11/7/78]

    امر پنجم‏: حکم يا حق بودن قصاص

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
    بحث در امر پنجم، اين است كه آيا قصاص حق است يا حكم و فرق بين آن دو و احكام مترتب بر هر يك چيست؟ شكى نيست كه قصاص از حقوق مجعوله شرعى است و لذا گاهى از آن، تعبير به حق‏القصاص مى‏شود. حال، آيا تمام آثار مترتبه بر حق، بر قصاص مترتب است يا بعضى از آن؟ بعدا بحث خواهيم نمود.

    آثار مترتبه بر حق عبارت است از:
    1- قابل اسقاط است با عوض يا بدون عوض.
    2- قابل توارث است.
    3- قابل نقل اختيارى به غير است، مجانى مثل هبه و يا با عوض، مثل صلح حق به ديگرى مع العوض، يا قرار دادن آن به عنوان ثمن در بيع.
    اين آثار فى الجمله، در حقوق هست بر خلاف حكم، البته نه به اين معنا، كه همه اين آثار در همه حقوق باشند بلكه بعضى حقوق قابل ارث هستند و بعضى نيستند و در بعضى هم، اختلافى است.
    اكنون ببينيم، همه اين آثار، بر قصاص، مترتب هستند يا نه؟ البته جاى بحث تفصيلى همه اين آثار اين‏جا نيست. در مباحث آينده طرح خواهد شد.
    در اين جا، فى الجمله از حق بودن آن بحث مى‏كنيم ابتداءً معناى حق و حكم را بررسى مى‏كنيم.