[شروع درس 5 - دوشنبه: 5/7/78]
طرح اشكال
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
در جلسه گذشته گفته شد كه اشكال در اطلاق ازمانى ادله قصاص، موهون است و دلائل وهن، نيز، ذكر شد اشكال ديگرى به اطلاق ازمانى قصاص وارد شده كه اوهن از اشكال قبلى است.
بيان اشكال بشكل علمى اين است كه: از آيه شريفه و لكم فى القصاص حياة استفاده مى كنيم كه: ملاك تشريع قصاص حيات است و از اين جا، دو نتيجه مى گيريم:
الف: اگر شيوه ديگرى براى مجازات جانى، پيدا كنيم كه آنهم موجب حيات باشد پس آن امر هم مانند قصاص لازم مىشود، مثلا اگر دانستيم كه بردن قاتل به اردوگاه اجبارى، موجب حيات جامعه مىشود، اين كار، لازم است.
ب: اگر شيوهاى پيدا كرديم كه افاده حيات در آن اقوى از قصاص بود، بايد حكم قصاص منسوخ و آن شيوه، جايگزين قصاص گردد. پس در صورت اول، بين قصاص و حكم ديگر مخيّريم، و در صورت دوم، حكم قصاص نسخ خواهد شد.
اين بيان علمى استدلال بود، اگر چه مستشكلين به خاطر عدم آشنائى با مبانى علمى، به اين شكل مطرح نكردهاند. پاسخ اشكال
پاسخ اين اشكال به دو بيان مطرح مىشود: 1- بيان اجمالى 2- بيان تفصيلى
بيان اجمالى، آن است كه، شما مىگوئيد: كشف كرديم كه حيات، ملاك حكم قصاص است اما چگونه ادّعا مىكنيد كه اين ملاك، ملاك تامّ يا تمامالملاك است. چنين ادّعائى، رجم به غيب است. و كسى جرأت چنين ادعائى دارد كه يا علم به مسائل و احكام ندارد و يا ورع و تقواى لازم در او نيست.
بيان تفصيلى، اين است كه: امورى كه به عنوان ملاك حكم، بيان مىشود، خواه در لسان ادله شرعى به آن تصريح شده باشد و يا از آن، استظهار شود سه قسم است:
1- ملاك تام: به اين معنا كه اگر عامل ديگرى در كار نباشد خود اين ملاك به تنهائى، موجب ثبوت حكم است.
2- تمامالملاك: يعنى علاوه بر اين كه ملاك تامّ است، تمام الملاك نيز مىباشد.
به اين بيان كه: فقط اين ملاك در صدور حكم دخالت داشته است، كه اگر اين ملاك باشد، حكم، هست و اگر نباشد، حكم نيز برداشته مىشود.
تفاوت بين اين دو آن است كه در صورت اول، ملاك، موجب صدور حكم شده و اگر در مورد ديگر نيز اين ملاك وجود داشته باشد، موجب تسرّى حكم مىشود. اما با انتفاء ملاك، حكم برداشته نمىشود. مانند: اسكار در مورد حرمت خمر كه در روايات وارد شده است «كل مسكر حرام».(6)
از مضمون اين روايات استفاده مىشود كه اسكار، ملاك تامّ حرمت است، و لذا اگر در نبيذ هم اسكار بود، حرمت مىآيد، اما اگر در موردى اسكار نبود، مثلا به خاطر آب و هواى مخصوصى، خمر، مسكر نبود، حرمت برداشته نمىشود.
اما در صورت دوم (كه از آن تعبير به علت مىشود) به اين شكل است كه هر جا ملاك بود، حكم هست و هر جا ملاك نبود، حكم نيست، و لذا مىگويند: الانتفاء عند الانتفاء.
و چنين موردى را در شرع، سراغ نداريم و يا نادر است. تعبير علت، منحصر به مورد تمام الملاك نيست بلكه در موردى كه ملاك تام است، نيز صادق است. اما وجه اين كه با ارتفاع اين ملاك، حكم، مرتفع نمىشود اين است كه احتمال مىدهيم غير از اين ملاك، ملاك ديگرى هم باشد. پس حكم با بودن ملاك تام، محقق مىشود ولى با انتفاء آن، مرتفع نمىگردد.
اما در مورد تمام الملاك، مىدانيم كه اين ملاك، علت منحصره حكم است و لذا با انتفاء آن، حكم مرتفع مىشود.
3- جزء الملاك: يعنى ملاك فى الجمله در حكم دخالت دارد، مانند: صحت در مسأله روزه كه از روايت صوموا تصحّوا، اجمالا دخيل بودن آن در وجوب روزه استفاده مىشود. در اين قسم، حكم، وجودا و عدما دائر مدار اين ملاك نيست و نمىشود گفت: هر چه موجب صحت است، وجوب دارد. مثلا كوهنوردى، موجب صحت است، پس واجب است. و اكثر رواياتى كه متعرض علل و فلسفه احكام شدهاند مثل روايات كتاب علل الشرايع از اين قبيل است.
حال مىگوئيم: از آيه شريفه قصاص، بدست مىآيد كه فىالجمله ملاك در قصاص، حيات است. اما غير از حيات، امر ديگرى موجب صدور حكم در عالم ثبوت نبوده، بدست نمىآيد و يا اگر در چيز ديگرى غير از قصاص، حيات بود، حكم به لزوم آن كنيم، اين هم، از آيه شريفه، قابل استفاده نيست.
مثلا اگر قاتلى فرار كرد و دسترسى به او نبود، اگر فرزندان او را بكشيم يا خانه او را آتش زده و اموال او را مصادره كنيم، موجب جلوگيرى از قتلهاى آينده مىشود، آيا مىتوان چنين چيزى را تجويز كرد؟ قطعا نمىشود تجويز كرد.
1- بقره183
2- بقره216
3- بقره180
4- مستدرك الوسائل ج12 صفحه217 (حلالى حلال الى يوم القيامه)
5- وسائل ج18 ابواب حدالمرتد الباب7 ح3 صفحه555
6- وسائل ج17 ابواب الاشربة المحرّمة الباب15 ح3