بحث ما در باره استصحاب در( احكام شرعيه كليه) است, مرحوم شيخ (تنبيه) جداگانهي براي اين مطلب نگشوده است, در حالي كه حقش بود كه يك تنبيهي براي اين مطلب بگشايد كه آيا استصحاب فقط در شبهات موضوعيه حجت است يا در شبهات حكميه ( اعم از حكميه جزئيه و حكميه كليه) هم حجت ميباشد؟ ولي به مناسبتي وارد اين بحث شده, مثلاً در جاي كه اگر فعل مقيد به يك زماني بشود و آن زمان هم سپري شد و گذشت, در اينجا احتمال بقاي حكم را ميدهيم.
مثال1: مولا فرمود كه (اجلس في المسجد الي الظهر), و ما احتمال ميدهيم كه بعد از ظهر هم واجب باشد, چرا؟ چون ممكن است كه اين (زمان) در اصل حكم دخالت نداشته باشد,بلكه در كمالش دخالت داشته باشد, يعني تعدد مطلوب باشد, چنانچه نماز (اداء) خودش يك مطلوب است, قضاء مطلوب ديگر. فلذا مرحوم شيخ به همين مناسبت زمان را فقط مطرح كردهاند, وحال آنكه بحث ما در (شبهات حكميه) مربوط به خصوص زمان نيست, بلكه يكي از قيود زمان است كه بعد از ارتفاعش شك داريم كه آيا اين( حكم كلي) باقي است يا باقي نيست؟ و حال آنكه گاهي در( شبهات حكميه كليه) قيود غير از زمان است.
مثال2: مثلاً مولا فرموده كه:(الماء اذا تغير ينجس),حال اگر (اذا زال تغيره بنفسه لا باتصال الكر), آيا نجاستش باقي است يا باقي نيست؟ اين شبههي حكميهي كليه است و منشأ شك هم ارتفاع زمان نيست,بلكه ارتفاع وصف موضوع است.
مثال3: زني حائض بود فعلاً از حيضش پاك شده, ولي هنوز غسل نكرده, آيا حرمت مس بر قرآن باقي است يا باقي نيست؟
مثال4: شخصي مغبون شده و آدم مغبون هم حق خيار دارد, حال اگر اين آدم, در آن اول از حق خيارش استفاده نكرد, آيا در آن دوم خيارش باقي است يا باقي نيست, چرا؟ (لان الضرر ارتفع بجعل الخيار في الآن الاول), آيا در آن دوم هم خيار دارد يا ندارد؟.
بنابراين بحث ما در( احكام شرعيه كليه) كه بحث ميكنيم آيا استصحاب جاري است يا جاري نيست, منحصر به موردي نيست كه زمان قيد باشد, بلكه يكي از مواردش قيد بودن زمان وارتفاع زمان است, والا موارد منحصر به اين نيست, و به همين جهت ما تنبيه مستقلي براي اين مطلب افزوديم.
حال اگر احتمال داديم كه زمان مدخليت دارد, مثلاُ مولا فرموده: (اجلس في المسجد الي الظهر), من هم تا ظهر نشستم, احتمال ميدهم كه اين زمان در اصل حكم مدخليت ندارد, بلكه در كمالش مدخليت دارد, همين كه احتمال داديم, اين مجوز استصحاب است.
ان قلت: آيا يك قرينهي است كه دلالت بكند بر اينكه زمان در حكم دخالت ندارد,بلكه فقط در كمالش دخالت دارد؟
قلت: اگر قرينهي در اينجا باشد, ديگر نياز به استصحاب نيست و در اينصورت شما دليل اجتهادي داريد, بلكه صرف احتمال كافي است كه پايهي استصحاب درست بشود, پايهي استصحاب كدام است؟ پايهي استصحاب عبارت است از,يقين سابق وشك لاحق. پس همين كه احتمال داديم كه تعدد مطلوب باشد, اين مسوغ ومجوز استصحاب است.
اقوال مسئلهي استصحاب احكام كلي
ما در اينجا پنج قول داشتيم:
القول الاول: للمحقق النراقي,
مرحوم شيخ در( فرائد الاصول) عبارت مرحوم نراقي را نقل كرده, حاصل فرمايش نراقي اين است كه استصحاب وجودي, معارض است با استصحاب عدمي.
مثال: مولا فرموده: (اجلس في المسجد الظهر). اگر كسي بخواهد استصحاب وجودي كند و بگويد قبل ازظهر واجب بود, احتمال ميدهم كه زمان در كمالش دخالت داشته باشد, نه در اصلش؟ استصحاب وجوب جلوس قبل از ظهر الي بعد از ظهر, اين معارض است با استصحاب عدمي, عدمي كدام است؟ هنوز شرع مقدس نيامده بود و پيغمر اكرم(صلي الله عليه و آله) متولد نشده بود, وجوبي در كار نبود, يعني سرتاسر زمان خالي از وجوب جلوس بود(عدم الجعل),سپس يك قطعهي از اين (عدم) منقلب به وجود شد, كدام قطعه؟ من طلوع الشمس الي الظهر, اين قطعه از عدم, منقلب به وجود شد, ولي نسبت به ساير (قطعات) علم به انقلاب نداريم, فلذا همان عدم ازلي را (يعني عدم جعل الوجوب مطلقاً) در بعد از ظهر هم استصحاب ميكنيم, چون اين عدم ازلي هم قبل از ظهر را گرفته بود وهم بعد از ظهر را, سپس اين عدم (مطلق) نسبت به اين مقطع به وجود منقلب شد, اما نسبت به غير اين مقطع شك داريم كه آيا منقلب است يا نيست؟ استصحاب عدم جعل و عدم وجوب ميكنيم, پس استصحاب وجودي, معارض است با استصحاب عدم ازلي است. اين نظريه مال ملا احمد نراقي(استاد شيخ انصاري) است در كتاب (عوائد).
پس مرحوم ملا احمد نراقي ميفرمايد: استصحاب (احكام شرعيه كليه) هميشه مبتلا به معارض است, يعني هر كجا كه شما بخواهيد استصحاب وجودي بكنيد, قبلش استصحاب عدم ازلي داريم, استصحاب عدم ازلي را اگر در قالب اصطلاح بريزيم چه ميشود؟ استصحاب عدم جعل, يعني شرع مقدس جعل وجوب نكرده بود, منتها در اين قطعه, (عدم) منقلب به وجود شد, ولي در ساير (قطعات) آن عدم جعل به قوت خود باقي است.
القول الثاني: جريان احد الاستصحابين.
نظريه شيخ انصاري اين است كه يكي از دو استصحاب جاري است, نه اينكه هردو استصحاب جاري باشد, بلكه يا استصحاب( عدم جعل) جاري است يا استصحاب (مجعول).
توضيح مطلب: مرحوم شيخ ميفرمايد آيا اين زمان (الي الظهر) قيد است يا ظرف؟ اگر بفرماييد كه قيد است, قيد است يعني چه؟ يعني شرع مقدس در يك كفه ترازو (جلوس الي الظهر) نهاده و در كفهي ديگر ترازو, جلوس بعد از ظهر را, اگر قيد باشد, يعني ديواري كشيده باشد بين قبل از ظهر و بعد از ظهر, اينجا حتماً استصحاب عدم جعل (استصحاب عدمي) جاري است, چرا؟ (لاختلاف القضيه المتيقنه مع القضيه المشكوكه).
اما اگر زمان ظرف است(يعني دو كفهي ترازو ننهاده و ديوار نكشيده), به عبارت ديگر اين جلوس يك امر مجرد نيست, بلكه يك امر مادي ميباشد و امر مادي هم حتماً زمان ميخواهد, فلذا زمان را به عنوان ظرف در نظر گرفته است, حال اگر مطلب از اين كه زمان ظرف است, نه قيد, پس در اين صورت استصحاب وجودي جاري است, يعني استصحاب مجعول جاري است, چرا؟ لوحده القضيه المتيقنه مع القضيه المشكوكه. چون (زمان) فقط ظرف است, ديگر تعدد و دوتا بودن نيست, اگر اين چنين شد, پس استصحاب (مجعول) جاري است, نه استصحاب عدم(جعل), يعني استصحاب عدم جعل جاري نيست, چرا؟(لانقاض العدم المطلق بالوجوب المطلق), يعني عدم( مطلق) منتقض شد به وجود مطلق, چون زمان را ظرف گرفتيم, نه قيد. وقتي كه عدم مطلق منتقض شد, ديگر آن سراغ كار خودش ميرود و ما منتقض و ناقض دومي را ميگيريم.
به عبارت علميتر, اگر زمان قيد است, مسلماً استصحاب وجودي, يعني مجعول جاري نيست, چرا؟ زيرا انتقاض (عدم مطلق) با وجود مقيد, سبب نميشود كه آن (عدم) به طور مطلق شكسته است, بلكه بطور مقيد شكسته, نه بطور مطلق. ولذا در بعد از ظهر استصحاب مجعول ميكنيم, چرا؟ چون آن (عدم مطلق) به وجود مقيد شكسته شد, عدم مطلق اگر به وجود مقيد شكسته شد, پس به همين مقدار ميگويند كه شكسته شده, اما در ساير (قطعات) آن عدم به قوت خود باقي است.
اما اگر زمان ظرف باشد فقط استصحاب وجودي جاري است, نه عدمي, چرا؟ (لان العدم المطلق انتقض بالوجود المطلق), عدم مطلق به وجود مطلق شكسته شد, چون زمان, بود و نبودش يكسان است, ولذ ا ديگر استصحاب عدم جعل جاري نيست و تنها استصحاب مجعول جاري ميباشد.
بنابراين,(فلوكان الزمان قيداً), استصحاب مجعول جاري نيست.بلكه استصحاب (عدم) جاري است, چرا؟ چون انتقاض عدم مطلق بوسيله وجود مطلق, سبب نميشود كه بعداً نشود استصحاب كرد, چرا؟ چون اين قطعهاش شكسته, ولي ساير قطعات بعديش تحت عدم باقي هستند. اما (اذا كان الزمان ظرفاً). اگر (زمان) ظرف شد, يعني بود و نبودش يكسان است (العدم المطلق انتقض بالوجود المطلق), با وجود مطلق منتقض شده, يعني اين قطعه ديگر تو كار نيست, وقتي كه با وجود مطلق شكسته شده, پس ما در باقيمانده استصحاب ميكنيم.
مرحوم امام خميني(ره) در كتاب(الرسائل) كه به قلم خودش نوشته شده, ميفرمايد اين جواب مال شيخ است, سبپس يك جوابي هم از محقق خراساني نقل ميكند. ولي ما معتقديم كه جواب محقق خراساني يك جواب جديدي نيست, بلكه عين همان جواب شيخ است, منتها عبارت شان فرق دارد. جواب آخوند اين است كه (لاتنقض) با اطلاقش نميتواند هردو استصحاب را بگيرد, بلكه يا شامل استصحاب( عدم جعل) است, يا شامل (استصحاب مجعول). چرا؟ (لانّه يلزم الجمع بين اللحاظين المختلفين), چون اگر (لاتنقض) بخواهد هردو را بگيرد, لازم ميآيد كه در (آن واحد) به زمان هم از ديدگاه قيد نگاه كنيم و هم از ديدگاه ظرف, واين يك امر ممكن نيست.
بنابراين, اگر اطلاق( لاتنقض) بخواهد هردو رابگيرد, لازمهاش اين كه كه شارع و گوينده اين كلام, جمع كند بين اللحاظين المختلفين في آن واحد. يعني گاهي به زمان نگاه كند (بما انه قيد), و گاهي نگاه كند (بما انه ظرف), و اين ممكن نيست. هرچند كه عين اين عبارت در(فرائد الاصول) نيست, ولي روح اين جواب,به همان جواب شيخ بر ميگردد,كه ميفرمايد( احدالاستصحابين)جاري است,يا استصحاب (عدم جعل) يا استصحاب (مجعول).
پس خلاصه بيان شيخ اين بود كه اگر عدم منتقض شده به مقدار مقيد, در باقيمانده عدم استصحاب ميشود. اما اگر (عدم) منتقض شده به صورت وجود مطلق, ديگر آن (عدم) جاري نميشود.
بيان مرحوم آخوند هم اين بود كه (لا تنقض) دو تا استصحاب را با هم در بر نميگيرد، بلكه يكي را در بر ميگيرد، يا استصحاب عدم جعل را شامل است يا استصحاب مجعول را، چرا؟ چون اگر بخواهد هر دو را شامل شود (يلزم الجمع بين اللحاظين المختلفين)، لازم ميآيد در آنِ واحد متكلّم زمان را هم قيد بگيرد و هم ظرف، و اين جمع بين اللحاظين است فلذا ممكن نيست.
اشكال آيه الله خوئي بر جواب شيخ و آخوند:
مرحوم خوئي به شيخ و آخوند اشكال كرده وفرموده كه (اصلاً) ظرف تصور ندارد، بلكه (كل زمان قيد), يعني هر زماني كه در عبارت بيايد و بگويد (اجلس في المسجد اليالظهر) قيد است، نه ظرف. اگر زمان (هميشه) قيد است, نتيجهاش اين است كه فقط استصحاب (عدم جعل) جاري است, نه استصحاب مجعول, تا بتوانيم حكم وجودي را استصحاب كنيم.
ايشان در( مصباح الاصول) كه به قلم شهيد سيد محمد سرور واعظ بهسودي است, ميفرمايد كه در عالم (اثبات) اهمال ممكن است, ولي در عالم ثبوت اهمال ممكن نيست, يعني در بسياري از جاها ممكن است كه كلام متكلم در مقام (اثبات) اهمال داشته باشد, اما (ثبوتاً) اهمال متصور نيست، در مانحن فيه آيا زمان(يعني الي الظهر) مدخليت در حكم دارد يا ندارد؟ اگر بگوييد مدخليت دارد, پس اين زمان قيد است. اما اگر مدخليت ندارد,پس براي چه آورده؟
به عبارت ديگر اينكه ميگوييد (هذا الفعل فعل مادي) و فعل مادي هم زمان ميخواهد, اين يك بحث فلسفي است, اين چه ارتباطي به شرع دارد كه بفرمايد( الي الظهر)؟
آيا زمان(يعني الي الظهر) در مقام ثبوت مدخليت دارد يا ندارد, چون اثباتاً ممكن است مبهم باشد، اما ثبوتاً (عن احد الامرين) خالي نيست، يا اين (الي الظهر) مدخليت در حكم دارد يا مدخليت ندارد؟ اگر مدخليت در حكم دارد, پس قيد است و فقط استصحاب عدم جعل جاري ميشود.
و اما اگر بگوييد هيچ مدخليتي ندارد، پس شارع براي چه در كلامش آورده، يعني اگر مدخليت ندارد, پس آوردنش لغو است. پس اينكه شارع ميفرمايد (الي الظهر)، معلوم ميشود كه زمان مدخليت دارد فلذا هر موقعي كه زمان در لسان دليل اخذ شد, قيد است, نه ظرف (فكل زمان اخذ في لسان دليل فهو قيد)، وقتي كه قيد شد, ديگر استصحاب (عدم جعل) جاري است، چرا؟ زيرا عدم مطلق منتقض شده به وجود مقيد، انتقاض عدم به وجود مقيد, سبب نميشود كه بعداً نتوانيم استصحاب كنيم، اين قطعهاش منتقض شده, اما در ساير (قطعات) به آن عدم مراجعه ميكنيم. بيان مصباح الاصول.
يلاحظ عليه:
البته ايشان(مرحوم خوئي) قطعاً توجه داشته براينكه معناي اينكه زمان ظرف است, اين نيست كه وجودش كالعدم است تا گفته شود چيزي كه وجودش كالعدم است, پس آن را براي چه آورده, بلكه در هر دو (صورت) زمان دخالت دارد هم در قيد و هم در ظرف، منتها در جاي كه (زمان) قيد است, دخالت در حكم دارد، اما درجاي كه (زمان) ظرف است, هرچند كه در آنجا دخالت در حكم ندارد، ولي دخالت در كمالش دارد, فلذا آوردنش (زمان) لغو نيست. به عبارت علميتر, زمان اگر قيد باشد هم حدوثاً دخالت دارد و هم بقائاً. اما اگر ظرف باشد (حدوثاً) دخالت دارد, اما (بقائاً) دخالت ندارد.
مثال: ( الماء اذا تغير باحد اوصافه الثلاثه ينجس), اگر بگوييم كه( تغير) قيد است، يعني حدوثاً و بقائاً دخالت دارد, پس اگر تغيرش خود بخود زايل شد, ديگر نميشود استصحاب نجاست كرد، چرا؟ چون( تغير) در نجاست هم حدوثاُ دخالت دارد و هم (بقائاً).
اما اگر بگوييم (حدوثاً) دخالت دارد, اما (بقائاً) دخالت ندارد, در اين صورت ميشود استصحاب نجاست كرد.
بنابراين اگر ميگوييم زمان قيد است يا ظرف است، معنايش اين نيست كه يا موثر است يا مثل سرفه كردن است و موثر نيست، بلكه هر دو نسبت به حكم دخالت دارد، يا در اصل حكم( اگر قيد باشد). يا در كمال حكم اگر ظرف باشد.
پس اگر (زمان) قيد باشد, يعني هم حدوثاً دخالت داشته باشد وهم بقائاً, چنانچه آب نجس تغيرش خود بخود زايل شد, آب پاك است, چرا؟ چون هم حدوثاً و هم بقائاً دخالت دارد.
اما اگر بگوييم حدوثاً دخالت دارد,ولي بقائاً دخالت ندارد نميتوانيم بگوييم آب پاك است, بلكه ميتوانيم استصحاب نجاست كنيم. بنابراين, يا( زمان) در اصل حكم دخالت دارد( اگر قيد باشد.يا در كمال حكم دخالت دارد(اگر ظرف باشد. يا حدوثاً و بقائاً دخالت دارد(اگر قيد باشد, يا فقط حدوثاً دخالت دارد, نه بقائاً( اگر ظرف باشد، و لذا اگر قيد باشد آب پاك است (اذا زال تغيره)، اما اگر ظرف باشد, به حكم استصحاب نجس است.
حضرت امام خميني(ره) يك اصطلاح سومي داشت وميفرمود: آيا تغير واسطه در ثبوت است يا واسطه در عروض است؟
اگر بگوييم واسطه در ثبوت است, پس وجود آني هم كافي است، يكي آن كه متغير شد, اين تا ابد نجس است, هرچند تغيرش زايل شود (و ان زال تغيره), ولذا يك لحظه هم كافي است.
اما اگر بگوييم واسطه در عروض است, در اين صورت وجود دائمي آن معتبر است، اين هم تعبير امام(ره) بود, نكتهاش هم اين است كه اگر واسطه در ثبوت است, علّت آنماّ ويك لحظه هم كافي است، فلذا اگر سگي لبش را به آب زد, آب (آنماّ) نجس است دائماً.
اما اگر بگوييم واسطه در عروض است حتماً بايد باشد، شما كي ميتوانيد بگوييد كه (جر الميزاب)؟ ماداميكه باران ميآيد ميگوييد (جر الميزاب)، اما اگر باران قطع بشود, ديگر (جر الميزاب) صدق نميكند.