• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    بحث ما در قاعده(لا ضرر ولا ضرار) است وگفتيم كه راجع به اين قاعده, چند بحث مهم وجود دارد كه ما يكي از آنها را مورد تجزيه وتحليل قراردايم ونتيجه‌اش اين شد كه اين قاعده در واقعه‌هاي متعدد از لسان پيغمبر(صلي الله عليه و آله) صادر شده نه فقط در داستان سمره بن جندب, يعني هم در داستان فضل الماء آمده وهم در مسأله شفعه, وهم در داستاني كه دعائم الاسلام نقل مي‌كند, ايشان در دعائم الاسلام نقل مي‌كند كه دو نفر الماسي را شريك بودند, يكي از شركاء اصرار داشت كه الماس را نصف كنيم و هر كس سهمش را بگيرد. ولي پيغمبر(صلي الله عليه و آله) فرمود كه اين قابل تقسيم نيست, چون (لا ضرر ولا ضرار), بلكه سپس بفروشيد و پولش را تقسيم كنيد.

    سئوال: آيا يك واقعه وياچند واقعه داشتن ثمره‌ علمي هم دارد يا ندارد؟

    جواب: بله! ثمره‌ علمي هم دارد, يعني در معني(لا ضرر ولا ضرار) تأثير مي‌گذارد. مرحوم شريعت اصفهاني و حضرت امام(ره) (لا ضرر ولا ضرار) بگونه‌اي معني كرده‌اند, وما هم بگونه‌ي ديگر تفسير خواهيم نمود, يعني تعدد واقعه در تفسير ومعني (لا ضرر ولا ضرار) اثر دارد. و ما در آينده تأثيرش را بيان خواهيم نمود.

    مطلب دوم اين است كه آيا كلمه‌ي(في الاسلام) يا كلمه‌ي(علي مومن), در كنار اين قاعده نيز از لسان پيغمبر(صلي الله عليه و آله) صادر شده يا صادر نشده؟

    حضرت امام(ره), و مرحوم خوئي ونائيني _ به تبع از شيخ شريعت اصفهاني_ اصرار دارند براينكه كلمه‌ي(في الاسلام) يا كلمه‌ي(علي مومن) از لسان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) صادر نشده, بلكه نساخ آن را اضافه كرده‌اند. بنابراين, اين سه بزرگوار بايد جواب مرسله صدوق را بدهند,چرا؟ چون در مرسله صدوق, كلمه‌(في الاسلام) وجود دارد. مرحوم صدوق سه تا حديث نبوي را در باب موانع ارث پشت سر هم ذكر كرده است. اهل سنت مي‌گويند كه مسلم از كافر ارث نمي‌برد. ولي ما مي‌گوييم كه مسلم از كافر ارث مي‌برد, اهل سنت به كلام پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تمسك مي‌كنند كه حضرت فرموده(لا توارث بين اهل الملتين) , مرحوم صدوق در رد اهل سنت فرموده كه چرا مسلم از پدر كافرش ارث نمي‌برد؟!, بلكه ارث مي‌برد. فلذا سه حديث را هم ذكر مي‌كند.

    مرسله صدوق:

    1) قال الصدوق: و قال النبي(صلي الله عليه و آله): ((الاسلام يزيد ولا ينقص))(1) اگر اسلام مايه افزايش است, پس به عقيده اهل سنت، اسلام در اينجا مايه كاهش شده نه مايه افزايش. يعني اگر پسر ا ز پدر كافر ارث نبرد, مع قوله_ صلي الله عليه و آله_(لا ضرر ولاضرار في الاسلام) اسلام مايه‌ي كاهش شده نه افزايش.

    2) قال: و قال(عليه السلام) لا ضرر ولا ضرار في الاسلام, فالاسلام يزيد المسلم خيراً و لا يزيده شراً.(2)

    3) قال: وقال(عليه السلام): الاسلام يعلو ولا يعلي عليه.حضرت امام(ره) وديگران معتقدند براينكه كلمه‌ي(في الاسلام) ازلسان پيغمبر(صلي الله عليه و آله) صادر نشده ,بلكه نساخ حديث آن را زياد نموده‌اند, بايد از اين مرسله‌صدوق جواب بدهند, فلذا ايشان دو تا جواب مي‌دهد:

    جواب اول امام(ره): جواب اول ايشان اين است كه كلمه‌ي اسلام از چيزهاي است كه در زبان علما زياد تكرار مي‌شود, يعني استعمال كلمه‌ي اسلام در السنه‌ي محدثين وعلما, يك كلمه رايج و كثير الاستعمال است, وچون اين كلمه, يك كلمه‌رايج در زبانهاي محدثين و علما بوده, فلذ نويسنده حديث(لا ضرر ولا ضرار) نيز به طور نا خود آگاه, كلمه‌ي(في الاسلام) را افزوده. يعني نا خود آگاه كلمه‌ي(في الاسلام) به قلمش آمده است, البته قاعده علم درايه اين است كه(اذا دار الامر بين الزياده و النقيصه, فالنقيصه مقدم علي الزياده), يعني اگر امر داير شود بين اينكه چيزي زياد شده, و يا اينكه چيزي از قلم افتاده وكم شده, قاعده اين است كه كم شده و چيزي ازقلم افتاده, نه اينكه چيزي زياد شده باشد, يعني نمي‌گويند براينكه راوي از پيش خودش چيزي را اضافه نموده.مثلاً اگر يك روايت را دوتا راوي نقل كند, منتهي يكي كم دارد , ولي روايت ديگر, يك كلمه ويا يك جمله زياد تر دارد, در اينجا نمي‌گويند كه اين راوي چيزي را افزوده, بلكه مي‌گويند راوي ديگر چيزي از قلمش افتاده. بله! اين قاعده در علم درايه است,ولي به اين قاعده در اين حديث عمل نمي‌كنيم.

    جواب دوم حضرت امام(ره): جواب دوم امام (ره) اين است كه در حديث(لاضرر ولا ضرار في الاسلام, فالاسلام يزيد), در ابتدا كلمه‌(في الاسلام) نبوده, بلكه نويسنده دوبار كلمه‌(قالاسلام) را اشتباهاً تكرار كرده, ومحدثين بعدي متوجه شدند كه دو كلمه‌ي(فالاسلام, فالاسلام) معني ندارد,گفته‌اند معلوم مي‌شودكه اولي, فالاسلام نبوده بلكه في الاسلام بوده, فلذا كلمه‌ي (فالاسلام) اول را تبديل كرده‌ا‌ند به (في الاسلام).

    نظريه آيه الله سبحاني(دام ظله العالي):

    ما اين توجيه اول امام(ره) را تا حدي مي‌پذيريم ومي‌گوييم كه اين كلمه‌, به طور نا خود آگاه به قلم نويسنده آمده, ودر واقع به آن قاعده كه مي‌گفت: اگر امر داير شود بين زياده ونقيصه, اصل اين است چيزي كم شده نه اينكه چيزي زياد شده باشد, تخصيص مي‌زنيم ومي‌گوييم كه در اين مورد, به طور نا خود آگاه كلمه‌(في الاسلام) به قلمش افزوده شده.

    اما توجيه دوم امام(ره) كه فرمود: راوي از روي اشباه دو بار, كلمه‌ي(فالاسلام) را نوشته بوده, محدثين بعدي ديده‌اند كه دو تا كلمه‌(فالاسلام) معني ندارد, فلذا كلمه‌(فالاسلام) اول را به(في الاسلام) تبديل نمودند واز آن به بعد, متن حديث بصورت ذيل تغيير پيدا كرد: (لا ضرر ولا ضرار في الاسلام, فالاسلام يزيد المسلم خيراً ولا يزيده شراً).

    ما عرض مي‌كنيم كه اين توجيه امام(ره) نسبت به اين روايت صحيح است, ولي نسبت به روايت معاني الاخبار صدوق صحيح نيست.

    مرحوم صدوق حديثي را از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نقل كرده كه اسنادش همگي سني مذهب هستند.

    في كتاب ((معاني الاخبار)): عن محمد بن هارون الزنجاني، عن علي بن عبدالعزيز، عن ابي عبيد القاسم بن سلام باسانيد متصله الي النبي(صلي الله عليه و آله وسلم) في اخبار متفرقه انه الي ان قال: ((و قال (صلي الله عليه و آله و سلم) ((لا تعضيه في ميراث)) و معناه ان يموت الرجل و يدع شيئاً ان قسم بين ورثته اذا اراد بعضهم القسمه كان في ذلك ضرر عليهم او علي بعضهم، يقول : فلا يقسم ذلك ... والشئ الذي لا يحتمل القسمه مثل الحبه من الجواهر ... و ما أشبه ذلك من الاشياء و هذا باب جسيم من الحكم يدخل فيه الحديث الآخر ((لاضرر و لا اضرار في الاسلام)) فان اراد بعض الورثه قسمه ذلك لم يجب اليه و لكن يباع ثم يقسم ثمنه بينهم...)).

    ما چگونه كلمه‌ي(في الاسلام) را كه در اين حديث صدوق آمده توجيه كنيم؟! توجيه اول در اين حديث راه دارد, يعني مي‌توانيم بگوييم كه صدوق ويا قبل از صدوق به طور نا خود آگاه كلمه‌ي(في الاسلام) را افزوده‌اند, ولي توجيه در اين حديث راه ندارد, چرا؟ چون در اين حديث دو كلمه‌ي‌(فالاسلام) ندارد, بلكه متن حديث اين است: (لا ضرر ولا ضرار في الاسلام). بنابراين‌, توجيه اول حضرت امام(ره) در هر دو حديث جاري است, اما توجيه دوم ايشان, نسبت به مرسله صدوق جاري است, ولي نسبت به اين حديث( حديث معاني الاخبار) جاري نيست.

    آيا كلمه(علي مومن) كه در بعضي از روايات آمده, از لسان پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) صادر شده يا اينكه چنين كلمه‌‌ي از حضرتش صادر نشده؟ در پاسخ بايد بگوييم كه بودن چنين كلمه‌ در بعضي از روايات قطعي ومسلم است وهيچگونه جاي شك وترديد نيست, از جمله رواياتي كه كلمه‌ي(علي مومن) در آنها آمده اين حديث است:

    روي الكيني عن علي بن محمد بن بندار، عن احمد بن ابي عبدالله، عن ابيه عن بعض اصحابنا، عن عبدالله بن مسكان، عن زراره، عن ابي جعفر(عليه السلام) نحوه الا انه قال: فقال له رسول‌الله (صلي الله عليه و آله): انك رجل مضار و لاضرر و لاضرار علي مومن قال: ثم امر بها فقلعت و رمي‌بها اليه، فقال له رسول‌الله(صلي الله عليه و آله): انطلق فاغرسها حيث شئت.

    در اين روايت كلمه‌ي (علي مومن) هم دارد. اهل سنت هم اين حديث را نقل كرده ولي شأن صدور روايت را نقل نكرده‌‌اند مگر ابو داود.(3)

    بنابراين؛ شكي نيست كه كلمه‌ (علي مومن) در بعضي از روايات آمده است, اما اينكه آيا چنين كلمه‌اي از پيغمبر(صلي الله عليه و آله) هم صادر شده يا نشده, و يا اينكه راوي از پيش خودش اضافه نموده, جاي بحث و اختلاف نظر است, مگر اينكه همان توجيه امام(ره) را در اينجا هم پياده كنيم و بگوييم كه (علي مومن) را راوي از پيش خود افزوده است.

    اين توجيه امام(ره) يك احتمال است, اما اينكه ما بتوانيم با اين احتمال, از اين حديث صحيح السند دست برداريم كار بسيار مشكلي است.

    ثم هنا الفاظ ثلاثه يجب التعرف علي مفاهيمها:

    1- الضر: بفتح الضاد و تشديد الراء.

    2- الضر: بضم الضاد. و تشديد الراء.

    3- الضرر: بفتح الضاد و تخفيف الراء.

    4- النفع.

    اهل لغت اتفاق دارند براينكه ضر (بفتح الضاد و تشديد الراء.) مصدر است, اما ضرر( بفتح الضاد و تخفيف الراء.) اسم مصدر مي‌باشد.

    فرق مصدر واسم مصدر: فرق مصدر و اسم مصدر اين است كه در مصدر, فاعل خوابيده, اما در اسم مصدر, فاعل نخوابيده, در ادبيات عرب در فرق بين مصدر و اسم مصدر مي‌گويند كه اسم مصدر حاصل مصدر است, ومراد از اين عبارت اين است هر موقع كه فعل به فاعل ما, نسبت داده شد آن مصدر است, اما اگر اصلاً به فاعل ما, نسبت داده نشود آن اسم مصدر است مثل كلمه‌ي(روش), مثلاً كلمه‌ي (رفتن) مصدر است, اما كلمه‌ي( روش) اسم مصدر است, در اولي فاعل ما, خوابيده, اما در دومي فاعل ما, نخوابيده. يا مثلاً غسل(بفتح الغين وسكون السين) مصدر است , اما غسل(بضم الغين و سكون السين) اسم مصدر است.

    قال في الصحاح: الضر خلاف النفع، و قد ضره و ضاره بمعني، والاسم الضرر... الي ان قال: و ((الضرار)) المضاره.(4)

    و قال في معجم مقايس اللغه: الضر ضد النفع. (5)

    و قال ابن الاثير: ((الضر)) ضد النفع. فمعني قوله: لاضرر: اي لا يضر الرجل اخاه فينقصه شيئاً من حقه، والضرار فعال من الضر اي لا يجازيه علي اضراه بادخال الضرر عليه.(6)

    بنابراين؛ كلمه‌ي (ضر) مصدر، و كلمه‌ي (ضرر) اسم مصدر است و در مقابل اين دو كلمه‌ي (نفع) است. در فارسي (نفع) به معناي افزايش است و (ضر و ضرار) به معناي كاهش است، كاستن مصدر است اما كاهش اسم مصدر است.

    ضر: بضم الضاد و تشديد الراء به معناي سوءالحال است و بدحالي است. بدحالي يك هيئتي است كه در انسان ايجاد مي‌شود و سه تا ريشه دارد: گاهي بدحالي در جان انسان است، گاهي بدحالي در مالش است و گاهي هم بدحالي در عرض و ناموس و امور اخلاقيش مي‌باشد.

    وقال الراغب في مفرداته: الضر سوء الحال, اما في نفسه لقله العلم والفضل والعفه, واما في بدنه لعدم الجارحه ونقص, واما في حاله ظاهره من قله مال اوجاه. وقوله:((فكشفنا ما به من ضر)) محتمل لئلاثتها. قرآن كه درباره ايوب مي‌فرمايد((فكشفنا ما به من ضر)),يعني تمام اين بدحالي‌هاي كه در او بود از بين برديم. تا كنون ما قول اهل لغت را خوانديم, الآن سراغ قرآن كريم مي‌رويم كه ببينيم كه آيا در قرآن هم اين كلمات به همين معاني آمده‌اند كه اهل لغت گفته‌اند يا اينكه معاني ديگري دارند؟ تا جاي كه من تحقيق كرده‌ام در قرآن مجيد, ده بار كلمه‌اي(ضر) كه مصدر است ‌در مقابل نفع آمده, و فقط يك بار در مقابل رشد آمده, اما نه بار ديگر در مقابل نفع آمده:

    قال تعالي: ((أتعبدون من دون الله ما لا يملك لكم ضراً ولا نفعاً))(7)

    قال تعالي: ((قل إني لا أملك لكم ضراً ولا رشداً))(8)

    واما الضر بضم الضاد فقد استعمل تسعه عشره مره, وقد قوبل بالخير, مثل قوله سبحانه:((وإن يمسسك الله بضر فلا كاشف له إلا هو وإن يمسسك بخير فهو علي كل شيئ قدير))(9) گاهي ضر(بضم الضاد) در مقابل نعمت است, مثل قوله سبحانه: ((وما بكم من نعمه فمن الله ثم إذا هو مسكم الضر فإليه تجأرون))(10) وگاهي در مقابل رحمت است مثل قوله سبحانه: ((وإذا مس الناس ضر دعوا ربهم منيبين إليه ثم إذا أذاقهم منه رحمه إذا فريق بربهم يشركون))(11) كلمه ضرر هم در قرآن يك بار آمده مثل((لايستوي القاعدون من المومنين غيرأولي الضرر والمجاهدون في سبيل الله بأموالهم و أنفسهم))(12)

    نوزده بار در قرآن استعمال شده, قرآن گاهي ضر را در مقابل خير استعمال نموده, اتفاقاً همان معناي كه راغب در مفرداتش براي ضر(بضم الضاد) نموده, در قرآن نيز به همان معاني آمده: قرآن گاهي ضر مي‌گويد درمقابل خير, در مقابل نعمت, در مقابل رحمت, واگر ما همه‌ي اين معاني را جمع كنيم, مي‌شود سوء الحال وبد حالي. بد حالي وسوء الحال, چكيده همه‌ي آن معاني است كه براي ضر(بضم الضاد) ذكر كرده‌اند.

    ضر(بضم الضاد) در مقابل خير به كار رفته.

    ضر(بضم الضاد) در مقابل رحمت استعمال شده.

    ضر(بضم الضاد) در مقابل نعمت نيز استعمال شده.

    ما التقابل بين الضرر والنفع؟ آيا ضرر ونفع از قبيل تقابل تضاد است, يا اينكه تقابل شان, تقابل شان تقابل عدم وملكه است؟ اگر كلمه‌ي ضر(بضم الضاد) را در نظر بگيريم, قطعاً تقابل شان تضاد است, تقابل تضاد تعريفش اين است كه(امران وجوديان يتواردان علي موضوع واحد), پس تقابل ضر(بضم الضاد) با نفع, تضاد است, چون( ضر) بد حالي وسوء الحال را مي‌گويند, ضر يعني حالت گرفتگي.

    اما اگر ضر(بفتح الضاد) را در مقابل نفع قرار بدهيم, شيخ اصفهاني مي‌گويد تقابل شان عدم وملكه است.

    @@1. الوسائل، ج 17, ب1, از ابواب موانع ارث, ج9.

    2. همان مدرك، حديث10.

    3. الوسائل، ج 17, ب 12, كتاب احياء الموات، ح4.

    4. صحاح، ج2، ص719_ 720، ماده ضرر.

    5. معجم مقايس اللغه، ج3، ص360.

    6. النهايه لابن الاثير، ج3، ص81..

    7. الفتح/ 11، الجن/ 21، الحج/ 13.

    8. الجن/ 21.

    9. سوره الانعام/ 17.

    10. سوره النحل/ 53.

    11. سوره الروم/ 33.

    12. سوره النساء/ 95.@@