بحث ما در قاعده(لاضرر) بود, براي حرمت ضرر از كتاب و سنت دليل داريم, نخست سراغ قرآن رفتيم , از قرآن چند آيه را متذكر شديم, وگفتيم كلمهي ضرر فقط يك بار در قرآن آمده كه به معني نقص عضوي است, اما ماده ضرار به صيغههاي مختلفي آمده وهدف ما از خواندن اين آيات دو چيز ميباشد:
الف) متعلَّق ضرر منحصر به مال نيست, بلكه گاهي مراد از ضرر, ضرر مالي است. گاهي مراد از ضرر, ضرر نفسي است, يعني انساني را در حرج وناراحتي قرار دادن است.
ب) ضرار كه از باب مفاعله است, دوطرفي نيست, بلكه يك طرفي است, بدين معني كه گاهي اين يكي ضرر ميزند, وگاهي ديگري ضرر ميزند.
6- ((والذين اتخذوا مسجداً ضراراً وكفراً وتفريقاً بين المومنين وإرصاداً لمن حارب الله ورسوله من قبل وليحلفن إن أردنا إلا الحسني والله يشهد إنّهم لكاذبون))(1)
جملهي(والذين..) مبتدا است, خبرش هم در آيه بعد آمده.
شأن نزول آيه:
قبيلهي بني عوف, قبيله مومن بود, اما عمو زاده اينها بنام بني غنم بن بني عوف, غالباً منافق بودند, اينها خدمت پيغمبر(صلي الله عليه و آله) آمدند وعرض كردند كه به ما اجازه ده مسجدي در ميان قبيله بني سالم(نزديك مسجد قبا) بسازيم تا افراد نا توان وبيمار وپير مردان از كار افتاده در آن نماز بگزارند, و همچنين در شبهاي باراني كه گروهي از مردم توانائي آمدن به مسجد شما را ندارند فريضه اسلامي خودر در آن انجام دهند, واين در موقعي بود كه پيغمبر(صلي الله عليه و آله) عازم جنگ تبوك بود. پيغمبر(صلي الله عليه و آله) به آنها اجازه داد, ولي آنها اضافه كردند آيا ممكن است شخصاً بياييد ودر آن نماز بگزاريد؟ پيغمبر(صلي الله عليه و آله) فرمود كه من فعلاً عازم سفرم, وهنگام باز گشت بخواست خدا به آن ميآيم ونماز در آن ميگزارم.
هنگامي كه پيغمبر(صلي الله عليه و آله) از تبوك باز گشت نزد او آمدند وگفتند اكنون تقاضا داريم به مسجد ما بيائي ودر آنجا نماز بگزاري, واز خدا بخواهي ما را بركت دهد, واين در حالي بود كه هنوز پيغمبر(صلي الله عليه و آله) وارد در وازه مدينه نشده بود كه اين آيه نازل شد(گروهي كه اين مسجد را ساختهاند, اهدافي دارند:
1) ميخواهند كه از طريق مسجد, به اسلام ضرر بزنند, يعني هم ميخواهند كه مسجد (قبا) را خلوت كنند وهم مسجد پيغمبر(صلي الله عليه و آله) را.
2) ميخواهند كه از طريق مسجد همان كفر خودشان را تبليغ كنند وتبليغات ضد اسلام كنند.
3) ميخواهند كه ميان مومنين ايجاد تفرقه نمايند.
4) ميخواهند اين مسجد را براي ابوعامر راهب پايگاه درست كنند.
توضيح اينكه: در زمان جاهليت مردي بود بنام(ابوعامر) كه آئين نصرانيت را پذيرفته ودر سلك راهبان در آمده بود, واز عباد وزهاد بشمار ميرفت ونفوذ وسيعي در طائفه(خزرج) داشت.
هنگامي كه پيغمبر(صلي الله عليه و آله) به مدينه هجرت كرد ومسلمانان گرد او را گرفتند وكار اسلام بالا گرفت, و هنگامي كه مسلمانان در جنگ بدر بر مشركان پيروز شدند ابو عامر كه خود روزي از بشارت دهند گان ظهور پيغمبر(صلي الله عليه و آله) بود اطراف خود را خالي ديد, وبه مبارزه با اسلام بر خاست, و از مدينه بسوي كفار(مكه) گريخت, واز آنها براي جنگ با پيغمبر(صلي الله عليه و آله) استمداد كرد واز قبائل عرب دعوت كرد. وقتي كه پيغمبر(صلي الله عليه و آله) مكه را فتح نمود, اين آدم به شام گريخت. فلذا مسجد ضرار را ميخواستند پايگاه براي چنين شخصي بسازند, و عجيب هم اين است كه حنظله غسيل الملائكه, فرزند همين ابوعامر است(يخرج الحي من الميت) كه در ركاب پيغمبر(صلي الله عليه و آله) در جنگ احد شهيد شد.
بنابراين, كلمهي ضرار در اين آيه شريفه به معني ضرر دنيوي نيست, بلكه به معني ضرر معنوي ميباشد, ودو طرفي هم نيست, يعني منافقين ميخواستند كه به اسلام و پيغمبر(صلي الله عليه و آله) ضرر بزنند, ولي پيغمبر (صلي الله عليه و آله) قصد ضرر زدن به آنها را نداشت.
7- ((أسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم ولا تضاروهن لتضيِّقوا عليهن و إن كن أو لات حمل فا نفقوا عليهن حتي يضعن حملهن فان أرضعن لكم فآتوهن أجورهن و أ تمروا بينكم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له أ خري))(2) آنها (زنان مطلقه در ايام عده) را هرجا كه خود تان سكونت داريد و امكانات شما ايجاب ميكند سكونت دهيد, وبه آنها ضرر وزيان نرسانيد تا كار را بر آنها تنگ كنيد ومجبور به نقل مكان وترك نفقه شما شوند, واگر باردار باشند مخارج آنها را تا زماني كه وضع حمل كنند بدهيد, واگر حاضر شدند كه بعد از جدائي, فرزندان را شير دهند اجر و پاداش آنها بپردازيد,و در باره سرنوشت فرزندان با مشاوره يكديگر وبه طور شايسته تصميم بگيريد, واگر هركدام بر ديگري سخت گرفتيد وبه توافق نرسيديد, زن ديگري ميتواند شير دادن آن بچه را عهده گيرد تا كشمكشها ادامه نيابد. در اين آيه ضرر جنبه مالي دارد وضرر زننده هم شوهر است, وبا اينكه از باب مفاعله است, دوطرفي نيست, بلكه يك طرفي ميباشد.
ما ازمجموع اين آيات يك ضابطه كلي فهميديم كه در اسلام ضرر با تمام انواعش نيست, وديگر اينكه مراد از ضرار, ضرر عمدي است, يعني از روي قصد كسي به ديگري ضرر بزند.
بنابراين, بحث ما راجع به آياتي كه لفظ ضرر وضرار در آنها آمده بود تمام شد,فلذا نوبت آن رسيده كه سراغ روايات برويم.
الضرر و الضرار في السنه.
ضرر وضرار را در رويات مورد بررسي قرار ميدهيم, روايات هم بر چند قسمند:
الف) رواياتي كه داستان سمره در آنها است.
ب) رواياتي كه داستان سمره در آنها نيست, اما لفظ ضرر وضرار در آنجا هست.
ج) مطلق ر وايات را ميخوانيم هرچند كه لفظ ضرر وضرار در آنها نباشد. پس ما روايات را در اين سه بخش بحث ميكنيم. از مجموع اينها خواهيم فهميد كه شريعت اسلام, چه شريعت درخشنده واستواري ميباشد كه در چهارده قرن قبل, اين مسأله را در سطوح مختلف بحث نموده, ما نخست سراغ رواياتي ميرويم كه داستان سمره را بيان ميكنند. مرحوم علامه مامقاني در كتاب(تنقيح المقال في العلم الرجال) زندگي سمره را آورده, اين مرد هر چند كه به ظاهر از صحابه پيغمر(صلي الله عليه و آله) ولي از همان دوران صحابي بودن معلوم بود كه شخص خوبي نيست, و اسلامش هم اسلام واقعي نيست, اين آدم چندين جرم دارد كه يكي از آنها اين است كه فرمان پيغمر(صلي الله عليه و آله) را به زمين انداخت, يعني هر چه حضرتش فرمود كه اين كار رانكن, گوش به فرمايش ايشان نداد, جرم ديگر سمره بن جندب اين است كه در زمان ايام حكومت زياد بن ابي در عراق, هشت هزار مسلمان را به بهانههاي مختلف به قتل رسانده. جرم سومش اين است كه مردم را به جنگ حسين بن علي(عليهما السلام) تشويق وترغيب ميكرد, فلذا كارنامه اين آدم سر تا پا سياه ميباشد.جرم چهارمش جعل حديث است, مثلاً بعد از شهادت علي(عليه السلام) كه مناقب حضرتش منتشر ميشد, معاويه ناراحت شد, سمره را طلب كرد, به او گفت كه ميتواني بر ضد علي(عليه السلام) حديث جعل كني؟ گفت: بله! بعد از مساومه به چهار صد هزار درهم به توافق رسيدند, و اين آدم شأن نزول آيه كه در ليله المبيت در شأن علي(عليه السلام) نازل شده بود, عوض كرد(ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله الخ) وگفت اين آيه در حق عبدالرحمان بن ملجم نازل شده. آيه ديگر كه در باره منافقين نازل شده(ومن الناس من يعجبك قوله في الحيات الدنيا ويشهد الله علي ما قلبه وهو الد الخصام), گفت اين آيه در حق علي(عليه آلاف التحيه والثناء) نازل شده.
داستان سمره اين است كه مردي در مدينه حائط(باغ) وباغي داشت كه با خانوادهاش در آن باغ زندگي ميكرد, سمره نيز در آن حائط يك نخلي داشت, فلذا بدون اجازه وارد باغ ميشد, مرد انصاري از اين وضعيت ناراحت شد كه من زن و بچه دارم, و گاهي اينها بدون حجاب نشستهاند, پس شما موقع آمدن حد اقل با در زدن خود, من وخانوادهام را در جريان آمدن خود قرار بده, سمره قبول نكرد وگفت همينگونه خواهم آمد, مرد انصاري خدمت پيغمبر(صلي الله عليه و آله) آمد و داستان را تعريف نمود, حضرت سمره را طلب نمود, وبه او گفت بعداز اين با اجازه وارد باغ بشويد, يا اينكه نخلت بفروش و...هر چند كه حضرت از سمره خواهش نمود كه يكي از پيشنهاد حضرتش را بپذيرد, سمره قبول نكرد, پيغمبر(صلي الله عليه و آله) هم وقتي كه لجاجت او را ديد, به مرد انصاري دستور داد كه:( إذهب فاقلعها وارم بها إليه فإنّه لاضرر ولا ضرار), يعني درختش را از ريشه بكن وبسوي او بينداز (فإنّه لاضرر ولا ضرار), در اين حديث كلمهي (في الاسلام) نيست.
1- و عن عده من اصحابنا, عن احمد بن محمد بن خالد, عن ابيه, عن عبد الله بن بكير, عن زراره, عن ابي جعفر(عليه السلام) قال: ان سمره بن جندب كان له عذق في حائط لرجل من الانصار, وكان منزل الانصاري بباب البستان, فكان يمر به الي نخلته و لا يستأذن اذا جاء, فكلَّمه الانصاري ان يستأذن اذا جاء, فأبي سمره, فلما تأبي جاء الانصاري الي رسول الله(صلي الله عليه وآله) فشكا اليه وخبره الخبر, فأرسل اليه رسول الله (صلي الله عليه و آله) وخبره بقول الانصاري وما شكا وقال: اذا اردت الدخول فاستأذن فأبي فلما أبي ساومه حتي بلغ به من الثمن ما شاء الله فأبي ان يبيع, فقال: لك بها عذق يمد لك في الجنه فأبي أن يقبل فقال رسول الله (صلي الله عليه و آله) للانصاري: :( إذهب فاقلعها وارم بها إليه فإنّه لاضرر ولا ضرار), يعني درختش را از ريشه بكن وبسوي خود بينداز (فإنّه لاضرر ولا ضرار), در اين حديث كلمهي (في الاسلام) نيست.(3)
2- عين همين روايت را ابو عبيده حذاء نقل نموده, يعني روايت:1, از همين باب. ومن بخش اخير روايت ر ا ميخوانم. فقال: يا سمره ما شأن فلان يشكوك ويقول: يدخل بغير اذني فتري من اهله ما يكره ذلك، يا سمره استأذن اذا انت دخلت ثم قال رسولالله صلالله عليه و آله: يسرك أن يكون لك عذق في الجنه بنخلنك؟ قال: لا، قال: لك ثلاثه؟ قال: لا، قال: ما اراك يا سمره الا مضار اً اذهب يا فلان فاقطعها (فاقلعها) و اضرب بها وجهه.(4)
3- و عن علي بن محمد بن بندار، عن احمد بن ابي عبدالله، عن ابيه عن بعض اصحابنا، عن عبدالله بن مسكان، عن زراره، عن ابي جعفر(عليه السلام) نحوه الا انه قال: فقال له رسولالله (صلي الله عليه و آله): انك رجل مضار و لاضرر و لاضرار علي مومن قال: ثم امر بها فقلعت و رميبها اليه، فقال له رسولالله(صلي الله عليه و آله): انطلق فاغرسها حيث شئت.(5) در اين روايت كلمهي (علي مومن) هم دارد. اهل سنت هم اين حديث را نقل كرده ولي شأن صدور روايت را نقل نكردهاند مگر ابو داود.
4- ما نقله ابو داود سليمان بن الاشعث السجستاني المتوفي عام 275 ه.ق سننه: عن واصل مولي ابي عيينه قال: سمعت ابا جعفر محمد بن علي يحدث عن سمره بن جندب انه كانت له عضد من نخل في حائط رجل من الانصار قال: و مع اهله قال: فكان سمره يدخل الي نخله فيتأذي به و يشق عليه، فطلب اليه ان يبيعه، فابي و طلب اليه ان يناقله فابي فاتي النبي(صلي الله عليه و آله) فذكر (ذلك) له، فطلب اليه النبي(صلي الله عليه و آله) ان يبيعه، فابي فطلب اليه ان يناقله فابي، قال: (( فهبه له ولك كذا و كذا))امراً رغبه فيه، فابي، فقال ((انت مضار)). فقال رسولالله (صليالله عليه و آله) لانصاري: ((اذهب فاقلع نخله))(6) .
@@1. سوره التوبه, آيه 107.
2. سوره الطلاق, آيه 6.
3. الوسائل، ج 17, كتاب احياء الموات, ب 12, ح 3.
4. الوسائل، ج 17, كتاب احياء الموات, ب 12, ح1.
5. الوسائل، ج 17, كتاب احياء الموات, ب 12, ح4.
6. سنن ابوداود، ج 3 ، ص315. در ابواب قضا.@@