• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    بحث ما در اقل واكثرارتباطي است, اقل را مي‌دانيم كه واجب است, شك در وجوب اكثر داريم كه آيا اكثر هم واجب است يا اينكه اكثر واجب نيست؟ يقين داريم براينكه نماز صبح بدون قنوت واجب است, آيا غير از اجزاء معلومه, قنوت هم واجب است, يا اينكه قنوت واجب نيست؟ معروف اين است كه در اينجا هم برائت عقلي جاري مي‌شود وهم برائت شرعي, تمام كساني كه دليل در اينجا اقامه مي‌كنند, هدف شان انحلال علم اجمالي است, و به تعبير بهتر هدف آن‌ها اين است كه مسئله را از شك در (مكلّفب‌به) بيرون ببرند وداخل كنند تحت شك در( تكليف), و بگويند اقل واجب است اما اكثر از قبيل شك در تكليف است، هر چند مسئله‌ي ما به صورت ظاهر, از قبيل شك در (مكلّف به) است، ولي با دقت بيشتر روشن مي‌شود كه بازگشتش به شك در( تكليف) مي‌باشد.

    در اينجا چند نوع تقريب داريم:

    1) تقريب اول اين است كه اقل(مطلقاً) واجب است, يعني علم داريم براينكه اقل واجب است يا به وجوب نفسي ويا به وجوب غيري. – اين تقريب از معروف ترين تقريب ها مي‌باشد و از زمان شيخ محمد تقي( صاحب الحاشيه) تاكنون شهرتش را حفظ كرده.-

    2) تقريب دوم منسوب به شيخ انصاري است كه‌ مي‌فرمايد: الاقل واجب اما استقلالاً او ضمنياً, يعني اقل (علي كل تقدير وعلي اي حال) واجب است اما مستقلاً او ضمنياً.

    التقريب الثالث: الاقل واجب نفسياً.

    اين تقريب از ابتكارات حضرت امام(ره) است، ايشان در اين تقريب آنچنان مقدمه چيني مي‌كند كه تمام اشكالات رفع مي‌شود، و آن اشكال‌ها براين تقريب وارد نيست.- اين تقريب, نقطه مقابل تقريب اول است كه مي‌گفت اقل يا واجب غيري يا واجب نفسي. وهم چنين نقطه‌ مقابل تقريب دوم است كه مي‌گفت اقل يا واجب استقلالي است يا ضمني، ولي حضرت امام(ره) مي‌فرمايد كه اصلاً اقل (يعني نماز منهاي سوره) واجب نفسي است، حتي اگر سوره هم واجب باشد, بازهم اقل (منهاي سوره) واجب نفسي است. حتي اگر قنوت هم واجب باشد, منهاي قنوت هم واجب نفسي است.

    ما در ضمن پنج مقدمه, بيان ايشان را روشن مي‌كنيم.

    مقدمه اول:

    در مقدمه‌ي اول مركب را بر سه قسم تقسيم كرديم:

    الف) مركب حقيقي؛ ب) مركب صناعي ؛ ج) مركب اعتباري؛

    در مركب حقيقي اجزاء فعليت خود را از دست مي‌دهند، وقتي كه شما سكنجبين درست مي‌كنيد, ديگر شكر شكر نيست و سركه هم سركه نيست، يا آب كه يكي بهترين محلولها مي‌باشد, از دو جزء تشكيل يافته است: الف) اكسيژن. ب) هيدروژن. اين دو جزء وقتي تبديل به آب مي‌شوند كه هركدام فعليت خودش را از دست ‌بدهند. ولي در مركبات صناعي- مانند: ماشين و ...- يا مركب اعتباري - مانند گردان و فوج،- اجزاء, فعليت خود را از دست نداده‌اند, اما ملحوظ نيستند، يعني اجزاء مستقلاً ملحوظ نيست، اجزاء فعليت دارند اما فعليت شان ملحوظ نيست، مثلاً در ساختمان مسجد, سنگ مستقلاً ملحوظ نيست ولو اينكه سنگ, صورت حجري را حفظ كرده است. يا فوج و گرداني كه از صد نفر تشكيل شده. هر سربازي براي خود يك انساني است، اما استقلال شان ملحوظ نيست بلكه آن چيزي كه ملحوظ است, استقلال فوج و گردان است. مثلاً فرمانده دستور صادر مي‌كند كه يك گردان را به جبهه بفرستيد، در اينجا افراد, فعليت دارند ولي در مقام اينكه گردان را بفرستيد, ديگر فعليت افراد مطرح نيست.

    مقدمه دوم:

    مقدمه دوم اين است كه اگر در جايي ديديد كه اراده واحد است, از وحدت اراده كشف كنيد كه مراد هم واحد است، يا اگر ديديد كه امر, واحد است, از وحدت امر, كشف كنيد كه مأمور به هم واحد است، چرا؟ (لان تشخص الاراده بالمراد)، يعني اگر مراد يكي است, پس اراده هم يكي است، اما اگر مراد متعدد شد, محال است كه اراده واحد باشد، قهراً اراده هم دو تا خواهد بود. پس در حقيقت اراده ومراد, از نظر كثرت و وحدت تابع همديگر هستند، اگر مراد يكي است اراده قطعاً يكي است و اگر مراد متعدد است قهراً اراده هم متعدد است. همچنين اگر ديديم كه نماز ظهر يك امر دارد, اين نشان مي‌دهد كه پس مأمور به هم واحد است، والاّ اگر مِأمور به كثرت داشته باشد و متعدد باشد قهراً امر هم واحد است، مثلاً اگر هنگام ظهر مي‌گوييم (اقم الصلاه لدلوك الشمس)، (اقم) واحد است, قهراً (مأمور به) هم يك شئ است و آن يك شئ هم عنوان صلاه ظهر است، نه اينكه مأمور به حمد، سوره، ركوع، سجود و... است، اينگونه نيست، چرا؟ چون اگر تك تك آن‌ها مأمور به باشند, بايد امرش هم متعدد باشد. ولذا هر كجا كه امر واحد است حتماً هم (مأمور به) يك نوع وحدتي دارد، البته نه وحدت حقيقي بلكه وحدت اعتباري.

    پس (تعدد الامر و وحدته تابع لوحده المراد و كثرته), دمانحن فيه نيز (تعدد الامر و كثرته تابع لوحده المأمور به و كثرته).

    المقدمه الثالثه:

    العنوان نفس الاجزاء عند لحاظ الوحده. -- مقدمه‌ي سوم, از مقدمه‌ي دوم سرچشمه مي‌گيرد، چون معتقد شديم كه وحدت امر, تابع وحدت مأمور به است، پس ما ناچاريم هنگامي كه امر به صلاه ظهر مي‌كنيم, اين صلاه ظهر را واحد ببينيم، يعني يك عنواني به آن بدهيم تا واحد شود, چون وحدت امر است قهراً مأمور به واحد است و آن عنوان ظهر و عصر است- مقدمه سوم اين است كه:

    (ماالفرق بين العنوان والاجزاء)؟ كلمه‌ي عنوان را از مقدمه‌ي دوم استخراج كرديم، چون در مقدمه‌ي دوم گفتيم كه امر واحد است و حال اينكه اجزاء نماز كثير است، فلذا ناچار شديم كه براي اين اجزاي كثير يك عنوان واحدي بدهيم كه امر به آن عنوان واحد تعلّق بگيرد،. مقدمه سوم, در رد اشكالات بسيار دخيل است.

    حضرت امام(ره) مي‌فرمايد كه عنوان اجزاء يكي است و فقط يك تفاوت دارد, تفاوتش اين است كه اجزاء (في لحاظ الوحده), عنوان است, اجزاء عند لحاظ الوحده عنوان است, اما (عند لحاظ الكثره) اجزاء است.

    الاجزاء تلاحظ علي قسمين:

    الف) ً تلاحظ بوصف الوحده. ب) تلاحظ بوصف الكثره.

    اگر اجزاء را با وصف كثرت ملاحظه كرديم, ديگر عنوان نيست بلكه اجزاء است, مثلاً يك فوج وگردان كه متشكل از صد نفر مي‌باشد – بالفرض- اگر اين صد نفر را در لباس واحد وبا وصف وحدت ملاحظه كنيم, به اين‌ها مي‌گويند گردان و فوج.

    اما اگر اين صد سرباز را در لباس وبا وصف وحدت لحاظ نكرديم , بلكه بصورت جداگانه وتك تك لحاظ نموديم مثل اينكه موقع خوردن غذا است مي‌خواهيم به ‌آن‌ها غذا بدهيم, بايد در اينجا بصورت دانه دانه وتك تك غذا بدهيم, ودر اين فرض به‌آن‌ها گردان وفوج نمي‌گويند, بلكه افراد مي‌گويند( فالافراد يلاحظ علي قسمين: تارتاً تلاحظ بنعت الوحده, وتارتاً تلاحظ بنعت الكثره),

    پس اگر همه را لباس واحد پوشانديم وبا وصف وحدت لحاظ كرديم, اين اسمش عنوان است, و اما اگر جدا جد وبصورت تك تك لحاظ نموديم, اسمش عنوان نيست بلكه اسمش اجزاء است (فليس العنوان الا نفس الاجزاء, غايه ما في الباب الفرق بينهما بالوحده والكثره, فالعنوان نفس الاجزاء في لحاظ الوحده, و الاجزاء عين العنوان في لباس الكثره)، بنابراين اجزاء وعنوان دو چيز نيستند, بلكه يك چيز هستند وفرق شان در لحاظ است، يعني گردان وفوج همان افراد است در لباس وحدت و باوصف وحدت, افراد نيز همان گردان وفوج است در لباس كثرت وبا وصف كثرت, پس هيئت اعتباريه (ليس شيئاً زائداً علي الاجزاء), هيئت اعتباريه, چيزي زائده بر اجزاء و زائده بر افراد نيست، ولذا اگر كسي پنج نفر را به (عنوان خمسه) دعوت كند، شش تا غذا لازم نيست, بلكه پنج تا كافي است، چرا؟ (لان العنوان الخمسه عين الافراد), منتهي در لباس وحدت به آن خمسه گويند، اما در لباس كثرت به آن‌ها (يعني زيد، بكر، عمرو و...) افراد مي‌گويند، اين مبنا ي حضرت امام(ره) در حل اشكالات بسيار موثر است.

    پس ما در مقدمه‌ي دوم گفتيم كه اگر ديديد امر واحد است, حتماً مأمور به هم واحد است، در نماز هم چون امر واحد است, فلذا ناچار شديم كه يك مأمور به واحد درست كنيم , و مأمور به واحد هم عبارت بود از(صلاه الظهرو صلاه العصر.), بعد مقدمه‌ي سوم پيش آمد وآن اين بود كه چه فرق است بين صلاه الظهر وبين الاجزاء ؟ در جواب گفتيم كه هر دو يكي هستند, منتهي يك تفاوت كوچكي دارند و آن اين است كه اگر همه را لباس واحد بپوشانيم, به آن( صلاه ظهر) مي‌گويند ، اما اگربا وصف كثرت لحاظ نموديم مي‌گويند اجزاء (فليس العنوان شيئاً مغايراً للاجزاء, ولاالاجزاء مغايره مع العنوان) بلكه هردو شئ واحدي هستند و فقط لباس و لحاظشان فرق مي‌كند.

    ان قلت: مالفرق بين هذا المقام و بين الشك في المحصل. درشك در محصِّل, همه‌ي آقايان احتياطي هستند، چه فرق كرد با شك در محصِّل، چون در شك در محصِّل هم دو چيز داريم كه يكي محصِّل است و ديگري محصَّل، اينجا هم دو چيز داريم، يكي عنوان است و ديگري اجزاء است؟

    قلت: الفرق بينهما واضح. در شك در محصِّل، محصِّل وجوداً غير از محصَّل است. بنا بر اين كه طهارت اسم است براي طهارت نفساني، اينكه فرموده( لا صلاه الا بطهور)، طهور يعني طهارت نفساني، اگر طهارت اسم براي طهارت نفساني باشد, ما نميدانيم كه مضمضه جزء است يا جزء نيست، استنشاق جزء است يا جزء نيست، حتماً بايد مضمضه و استنشاق را بياوريم، چرا؟ چون امر روي عنوان طهارت نفساني رفته، وما گرفتار اين عنوان هستيم، عنوان طهارت نفساني، هر كجا كه شك كرديم, بايد بياوريم، مضمضه را بايد بياوريم، استنشاق را بايد بياوريم، چرا؟ چون عقل مي‌گويد اشتغال يقيني برائت يقيني مي‌خواهد، فلذا بايد مضمضه و استنشاق را بياوريم. پس در شك در محصِّل, محصَّل داريم به نام طهارت نفساني، محصِّل داريم به نام غسلات و مسحات، استنشاق و مضمضه، اين در شك در محصِّل است، ولذا در شك در محصِّل وجوداً دو تا هستند، به خلاف اينجا كه وجوداً يكي هستند ولي لحاظاً با هم فرق مي‌كنند، نماز ظهر يعني همان اجزاء، يعني (من التكبيره الي (ميم)السلام عليكم. نماز ظهر غير از اجزاء چيز ديگري نيست، البته با اين تفاوت مختصر كه (في لحاظ الوحده) مي‌گوييم صلاه ظهر، هنگامي كه پخش وبسطش مي‌كنيم, مي‌گوييم اجزاء. پس ميان اين دو تا تفاوت بسيار زيادي است، در شك در محصِّل دو چيز است، طهارت نفساني يك شئ است و غسلات و مسحات و مضمضه و استنشاق هم شئ ديگري هستند، ولذا اگر در جزئيت مضمضه شك كنيم, عقل مي‌گويد بياوريد، چرا؟ زيرا طبق فرمايش حضرت امام(ره) ما گرفتار اين عنوان هستيم، كدام عنوان؟ عنوان طهارت نفساني، وحتماً بايد آن را تحويل مولا بدهيم، ناچار هستيم كه مضمضه و استنشاق را هم انجام بدهيم تا بدانيم كه تحويلش داديم. بر خلاف اينجا، در اينجا دو شئ نيستند, بلكه يك شئ است، ظهر، يعني اجزاء، ولي در لحاظ وحدت مي‌گوييم عنوان، در لحاظ كثرت مي‌گوييم اجزاء، ولذا مثال زدم كه اگر پنج نفر را دعوت كرديم مي‌گوييم خمسه است، خمسه, مانند ظهر مي‌ماند، خمسه يعني چه؟ يعني اين پنج نفر را در لباس وحدت ببينيد، اگر پنج تا دعوت كرديد, بايد پنج تا غذا بياوريد نه شش تا، چرا؟ چون خمسه چيز زائدي بر اين تك تك افراد نيست. خمسه عين همين آحاد است, منتهي(الآحاد بنعت الكثره), افراد و آحاد است, واما در لباس وحدت، خمسه است.

    مقدمه چهارم:

    دعوه الامر الي الاجزاء بنفس الدعوه الي العنوان. مقدمه‌ي چهارم هم موثر است و آن اين است كه حضرت امام(ره) به چهار مطلب (لا) مي‌گفت، اما به مطلب پنجم مي‌گفت (نعم).

    ايشان مي‌فرمود مولا كه مي‌فرمايد: (اقم الصلاه), اين دعوت به بسم‌الله و حمد دارد، مولا كه مي‌گويد (ابن لي مسجداً) اين دعوت به آوردن آجر، خاك، سيمان و... دارد، من كه خاك را مي‌آورم به چه نيتي مي‌آورم وكدام امر, مرا تحريك مي‌كند؟ چهار تا را (لا) مي‌گويد، ما وقتي كه اراده مي‌كنيم كه خانه بسازيم، آيا اين اجزاء را كه مي‌آوريم (كل واحدواحد), داعي ما بر آوردن اين اجزاء چيست؟ ايشان اين را در محيط آمريت و مأموريت مطرح مي‌كند. مولا, به عبدش مي‌فرمايد (ابن لي بتياً، ابن لي مسجداً حتي اصلّي فيه)، اين مأمور روز اول خاك برداري مي‌كند، گچ مي‌آورد، آهن مي‌آورد، اين‌ها به نيت چيست و داعيش چيست؟ چهار تا احتمال هست:

    1- مي‌گويد امر مستقل دارد، يعني آوردن آجر, امر مستقل دارد، ايشان منكر است و مي‌گويد امر مستقل ندارد و مولا فقط فرموده (ابن لي مسجداً، ابن لي بيتاً) و بيش از اين چيزي نفرموده.

    2- امر ضمني دارد، ايشان مي‌فرمايد امرضمني هم در اينجا بي‌معني است و ما منكر امر ضمني هستيم، امر ضمني چيست؟!

    3- امر انحلالي دارد، يعني آن امر مولا ,منحل مي‌شود به يك ميليون امر، مثلاً ساختن مسجد اعظم اقلاً يك ميليون آجر و كيسه سيمان و ... نياز دارد كه اين منحل مي‌شود به اوامر، اين را هم ايشان نمي‌پذيرد، حكم العقل هست، عقل هم مي‌گويد اگر مي‌خواهيد كل را بسازيد, حتماً بايد اجزاء را عملي كنيد، اين مي‌گويد هست ولي بالاتر از اين است. پس كسي كه اجزاء را مي‌آورد, مي‌گوييد نه امر استقلالي دارد، نه امر ضمني دارد، نه امر انحلالي دارد, و نه به حكم عقل است، يعني حكم عقل هست ولي محرك من چيز ديگري است و آن كدام است؟ مي‌گويد (نفس الامر بالكل)، يعني همان امري كه گفته برو مسجد بساز، به نيت همان امر به (كل), من آجر ، گچ ، بنا و مهندس مي‌آورم، دعوت به اجزاء (نفس الدعوه الي الطبيعه) است، اصلاً مسجد ساختن اين است كه خاك برداري كنيم و جاي ستون‌ها را مشخص كنيم و يكي يكي شروع كنيم تا به آخر برسيم. بنابراين اجزاء را كه مي‌آورم, اجزاء را به همان امر اول مي‌آورم، يعني به نيت امر نفسي مي‌آورم، منتهي اين امر نفسي (تدريجي الامتثال) است، امتثالش تدريجي است.

    حضرت امام(ره) معتقد است بر اينكه اين اوامر, خيالي است، يعني اينكه اجزاء, هر جزئش امر مستقلي دارد صحيح نيست, امر ضمني نيز درست نيست, چون من هيچ وقت به امر ضمني فكر نمي‌كنم، امر انحلالي هم قابل قبول نيست, بله! امر عقل هست, ولي امر عقل در اينجا مطرح نيست بلكه همان امر نفسي در اينجا مطرح است. همان مولا كه به من فرموده (ابن مسجداً), همان امر نفسي مرا تحريك كرد و هلم داد تا اين مسجد را به مدت ده سال بسازم – بالفرض-.

    ايشان مي‌فرمايد انسان وقتي كه (وجداناً) اجزاء را كه مي‌آورد، هر جزء را كه مي‌آورد، نه اينكه خود جزء امر دارد، بلكه اين جزء در حقيقت به خاطر همان امر( كل) است، آن امر كل حركتش تدريجي است، امتثالش تدريجي است و آوردنش هم تدريجي است.

    مقدمه پنجم:

    تصحيح العنوان. مي‌گويد در اين مقدمه‌ي پنجم مي‌فرمايد اصوليون, اين مسئله را چنين عنوان كرده‌اند كه (اذا دار الواجب بين الاقل والاكثر)، طرح اين مسئله با اين عنوان, درست نيست، بلكه غلط است, چرا غلط است؟ چون واجب, عنوان است، و عنوان امرش دائر بين اقل واكثر نيست (العنوان لم يدور بين الاقل والاكثر)، اجزائي كه محقِّق اين عنوان هستند، اجزائي كه باعث مي‌شود - در حقيقت- اين عنوان را در لباس كثرت ‌ببينيم, آن اجزاء دائر است بين اقل و اكثر. پس اين تعبير كه (اذ دار الواجب بين الاقل والاكثر) تعبيرِ فني نيست, چرا؟ زيرا ظاهر تعبير اين است كه اجزاء واجب است و حال اينكه به عقيده‌ي ما, اجزاء واجب نيست بلكه عنوان, واجب است, يعني مولا فرموده: (اقم الصلاه), ونفرموده (اقم الحمد والسوره والركوع و...) پس اين تعبير, تعبير فني نيست، بلكه واجب, عنوان است (والواجب هو العنوان والعنوان غير مردد بين الاقل والاكثر)، عنوان كه مردد نيست, بلكه عنوان همانند يك لباسي است روي اين اجزاء، پس بايد تعبير را عوض كنيم و بگوييم:

    (اذا دار اجزاء العنوان بين الاقل والاكثر)؟, يعني اگر اجزاء عنوان, امر شان دائر بين اقل واكثر شد, در اينصورت آيا اكثر احتياطش واجب است يا واجب نيست, ولي خود واجب, اقل و اكثر ندارد، بلكه اجزاء اين عنوان, اقل و اكثر دارد.

    وقتي اين مقدمات پنجگانه روشن شد, ايشان مي‌فرمايد جريان برائت خيلي روشن است، ولي به شرط اينكه اين پنج مقدمه‌ي مرا به ياد داشته باشيد.