بحث ما در بارهي ملاقي احد الاطراف بود، نظريهي ابن زهره بيان شد، اگر نظريه ايشان تمام باشد بايد از ملاقي احد الاطراف (مطلقا) اجتناب كرد، نظريهي مرحوم شيخ انصاري را كه ميفرمود اجتناب واجب نيست (چون ملاقي فرد مستقلي است وطرف علم نيست) بيان نموديم، سپس نظريه محقق خراساني را كه قائل به تفصيل بود نقل كرديم.
نظريه استاد سبحاني راجع به ملاقي احد الاطراف:
قبل از نظريه خودم يك ضابطي را بيان كنم ومثالهاي راهم راجع به اين ضابط نقل كنم، ضابط در اينكه از ملاقي اجتناب كنيم يا نكنيم اين است كه اگر در همان زمان كه علم اجمالي منعقد ميشود ملاقي هم طرف علم باشد اجتناب از ملاقي هم واجب است، واما اگر هنگام انعقاد علم اجمالي ملاقي طرف علم نباشد، بلكه فرد مستقلي باشد, اجتناب از چنين ملاقي واجب نيست، همه مطالب در اين جمع است كه ملاقي طرف علم اجمالي باشد يا اينكه طرف علم اجمالي نباشد، فلذا روي اين مطلب تكيه ميكنيم كه اگر ملاقي طرف علم اجمالي است، همان موقع كه اين علم پيداشد اين علم مانند يك مرغ بالهاي خودرا ميگشايد و گاهي اين علم اجمالي بالهاي خود را روي دو گوشهي فرش ميگستراند ، وگاهي اين علم اجمالي پرهايش را روي سه چيز(يعنيهم روي دو گوشهي فرش وهم روي دستم كه ملاقي است) ميگستراند, اگر ملاقي طرف علم اجمالي شد واجب الاجتناب ميشود، واما اگر طرف علم اجمالي نشد, يعني هنگامي كه علم اجمالي منعقد ميشود, ملاقي طرف علم اجمالي نباشد, درچنين فرضي ملاقي واجب الاجتناب نيست.
بنابراين در اينجا چهار صورت داريم ومن اين صورت ها را بيان ميكنم تا مسئله روشن بشود كه گاهي ملاقي طرف علم اجمالي است، و گاهي ملاقي طرف علم اجمالي نيست.
الصوره الاولي:
اذاحدث العلم الاجمالي بان احد الاطراف نجس ثم حصل الملاقات. علم اجمالي پيداكردم كه يا گوشهي سمت راست فرش نجس است يا گوشهي سمت چپ فرش نجس است، چند روزي گذشت ودستم به يكي از دوگوشهي فرش اصابت كرد آيا اين دستم وجوب اجتناب دارد يا وجوب اجتناب ندارد؟ جواب اين سئوال بستگي دارد به اينكه ببينيم كه آيا آن موقعي كه علم اجمالي منعقد شد اطراف علم اجمالي ثلاثي بوده يا ثنائي ؟ ثنائي بوده، بعداً ثلاثي شده، پس موقعي كه علم اجمالي منعقد شد اطراف علم اجمالي ثنائي بود يعني دوطرف داشت، يعني علم اجمالي داشتم كه يا گوشهي سمت راست فرش نجس است، يا گوشهي سمت چپ فرش، ودستم (اصلاً ) طرف علم اجمالي نبود، درچنين فرضي اجتناب از دستم واجب نيست, چرا؟ چون دوتا اصلي كه در آن دو گوشهي فرش (يعني اصاله الطهارهها) جاري مي شوند و باهم تعارض ميكنند ودر اثر تعارض تساقط مي نمايند و اصاله الطهاره در جانب ملاقي (يجري بلا معارض)، اين صورت اول بود كه ابتداء علم اجمالي است، وعلم پيدا ميكنم به نجاست احد الجانبين، وسپس علم به ملاقات حاصل ميشود، چون در اينجا دستم طرف علم نيست، واز قلمرو علم اجمالي خارج است، فلذا در اين فرض نظريه مرحوم شيخ- كه ميفرمود( الاصلان يجريان في الطرفين ويتساقطان) و نوبت به اصل در جانب ملاقي ميرسد واصل در ملاقي (بلا معارض) جاري ميشود - نظريه خوبي ميباشد .
الصوره الثالثه:
اذا حصل العلم الاجمالي والملاقات معاً في زمان واحد. صورت دوم اين است كه دستم تر بود وروي گوشهي سمت راست فرش قرار داشت، در همان زمان كه دستم تر بود وروي گوشهي سمت راست فرش قرار داشت علم اجمالي پيداكردم كه يكي از دو گوشهي فرش نجس بوده، آيا در اينصورت دستم (طبق ضابطهي كه بيان كرديم) واجب الاجتناب است يا واجب الاجتناب نيست؟ ضابطه اين بود كه بايد ببينيم هنگام تولد علم اجمالي، ملاقي طرف علم است يا طرف علم نيست (در صورت اول, ملاقي طرف علم اجمالي نبود، يعني هنگام انعقاد علم اجمالي از ملاقي خبري نبود فلذا فقط آن دو گوشهي فرش طرف علم اجمالي بودند، ولي در اينصورت دوم, مرغ علم اجمالي وقتي كه ميآيد پرهايش را روي سه تا ( يعني هم روي آن طرف وهم روي ملاقا وهم روي ملاقي) ميگستراند وهر سه تا, طرف علم اجمالي واقع ميشوند،يعني در همان زماني كه دست ترم روي آن گوشهي فرش قرار گرفته بود علم اجمالي پيداكردم كه احد الاطراف نجس بوده، در اينجا نميتوانم ملاقي را جداكنم چون علم اجمالي دراينجا ثنائي الاطراف نيست، بلكه ثلاثي الاطراف است، بدين معني كه علم اجمالي پيداكردم يا گوشهي سمت چپ فرش نجس است ويا ملاقي وملاقا (يعني گوشهي سمت راست فرش با دستم). در صورت اولي علم اجمالي بالش روي دوتا گسترانيد، اما در صورت دوم چون ملاقات با علم اجمالي همزمان بوده ودر يك (آن) بوده اين يك (آن) بودن سبب ميشود كه علم اجمالي ثلاثي الاطراف بشود، يعني يك طرفش سمت چپ فرش وطرف ديگرش گوشهي سمت راست فرش همراه دستم.
الصوره الثانيه:
اذا حدثت النجاسه يوم الخميس بلا علم ثم علمت الملاقات لاحد الجانبين يوم الجمعه ثم حصل العلم الاجمالي بنجاسه احد الطرفين يوم السبت،روز پنج شنبه يكي از گوشههاي فرش نجس ميشود، اما من نميدانستم كه نجس بوده، در اينجاست كه ميگويند كه معلوم متقدم است وعلم متأخر، روز جمعه هم دستم تربود و به يكي از گوشههاي فرش اصابت نمود وروز شنبه متوجه شدم كه يكي از دو گوشهي فرش نجس بوده.(در اينجا بايد دقت كنيم كه آيا ملاقي طرف علم است يا طرف علم اجمالي نيست؟)
صورت سوم اين است كه روز پنج شنبه سگي عبور كرد و يكي از دو گوشهي فرش را نجس نمود ومن اطلاع نداشتم، روز جمعه دستم را به يكي از گوشههاي فرش زدم ، روز شنبه(بينه) قائم شد كه فلاني! روز پنج شنبه سگي رد شد درحالي كه قطرات آب از روي او, بر روي يكي از دوگوشه فرش ميچكيد، نجاست متقدم است، حدوث نجاست اجمالي روز پنج شنبه است، نجاست اجمالي متقدم است،علم به ملاقات در درجهي دوم است، علم به نجاست در درجهي سوم است، پس اصل نجاست متقدم است(يعني يوم الخميس يكي از دو گوشهي فرش نجس شده است، نجاست متقدم است) اما علمش متقدم نيست، علم به ملاقات در درجهي دوم است, اما علم به نجاست (احد الطرفين) در درجهي سوم است، يعني روز سوم علم اجمالي پيداكردم و بينه قائم شد بر اينكه روز پنج شنبه, سگ يكي از دوگوشههاي فرش را نجس كرده، آيا اجتناب از اين ملاقي كه روز جمعه ملاقات كرده واجب است يا واجب نيست؟ در اينجا بايد طبق ضابطه ببينيم كه آيا موقعي كه علم متولد ميشود, اين علم اجمالي ثنائي الاطراف است يا اينكه ثلاثي الاطراف ميباشد؟ ثلاثي الاطراف است، نجاست اجمالي روز پنج شنبه بوده ، علم به ملاقات روز جمعه بوده، علم به نجاست هم روز شنبه بوده (علمت علماً اجمالياً بان احد الجانبين يوم الخميس كان نجساً)، آيا از اين ملاقي اجتناب بكنيم يا اينكه اجتناب نكنيم، آيا ثنائي است ياثلاثي است؟ ثلاثي است، چرا؟ چون معلوم هرچند كه متقدم است، يعني نجاست احدالطرفين ولو متقدم است، اما علم به نجاست متأخر است، وميزان تقدم المعلوم نيست، بلكه ميزان تقدم العلم است، ودر اينجا علم متقدم نيست بلكه علم متأخر است، مثلاًُ روز پنج شنبه يكي از دو گوشهي فرش را سگ نجس كرده بود ومن نميدانستم، روز جمعه آگاهانه دستم را به گوشهي راست فرش زدم، روز شنبه هم بينه قائم شد برا ينكه روز پنج شنبه سگ يكي از دو گوشهي فرش را نجس كرده، در همان حالت كه بينه قائم ميشود, علم اجمالي پيدا ميكنم كه احد الطرفين نجس است، قبل از اين علم اجمالي روز شنبه, يك علم قبلي بوده، آن علم قبلي چيست؟ العلم بالملاقات، علم به ملاقات داشتم كانّه مثل صورت دوم ميماند، هنگامي كه روزشنبه بينه ميگويد احد الطرفين نجس است، علم من ثلاثي الاطراف است ، يك طرفش گوشهي سمت چپ فرش است، طرف ديگرش گوشهي سمت راست فرش وملاقي است كه دستم باشد، پس ميزان, تقدم المعلوم نيست بلكه ميزان تقدم العلم است ودر اينجا علم متقدم نيست بلكه علم متأخراست، يعني روز شنبه بينه به من خبر كه روز پنج شنبه يكي از دو گوشهي فرش را سگ نجس كرد، واين بينه زماني قائم ميشود كه دستم (قبلا)ً به اين گوشهي فرش اصابت نموده, پس يا گوشهي راست فرش نجس است يا گوشهي چپش، پس علم من ثلاثي الاطراف شد نه ثنائي الاطراف.
نظريه ما اين شد و ما ضابطه را اين ميدانيم كه هنگام انعقاد علم اجمالي, اگر اطراف علم اجمالي ثنائي شد، ملاقي واجب الاجتناب نيست، اما اگر اطراف علم اجمالي ثلاثي شد ملاقي واجب الاجتناب است، وبه تعبير بهتر اگر ملاقي طرف علم است واجب الاجتناب است، اما اگر ملاقي طرف علم نيست واجب الاجتناب نيست، در اولي طرف علم نيست،اما در دومي وسومي طرف علم است. خلاصه سه صورت قبلي اين شد كه در صورت اولي علم اجمالي بود اما از ملاقا ت خبري نبود، ملاقات بعداً حاصل شد، در اينصورت قطعاً ملاقي واجب الاجتناب نيست، چون طرف علم نيست، صورت دوم هم اين بود كه ملاقات با علم اجمالي باهم متولد ميشوند، همان موقعي كه علم اجمالي هست دستم هم در گوشهي فرش قرار داشت، در اينصورت قطعاً ملاقي واجب الاجتناب است، چون مرغ علم اجمالي وقتي مينشيند روي سه تا مينشيند نه روي دو تا.
الصوره الثالثه:
معلوم متقدم است، يعني روز پنج شنبه نجاست به يكي از دو گوشهي فرش عارض شده، معلوم متقدم اما علم متأخر، معلوم يعني (احد الطرفين) كه نجس شده در روز پنجشنبه نجس شده است، علم به ملاقات روز جمعه است، علم به حدوث نجاست روز سوم است، يعني روز شنبه فهميدم كه روز پنجشنبه سگ يكي از دو طرف را نجس كرده است، همهي علما ميگويند كه در اينجا اجتناب از ملاقي واجب است،چرا؟ زيرا معلوم ولو متقدم است، اما علم متأخر است، يعني روز پنج شنبه و جمعه نيست بلكه روز شنبه است، مرغ علم وقتي بالش را ميگشايد يك بالش را روي آن گوشهي فرش ميگستراند, وبال ديگرش را روي هردوتا(يعني هم روي ملاقا و هم روي ملاقي) قرارميدهد.
الصوره الرابعه:
الف) حدث النجاسه الاجماليه يوم الخميس بلا علم .
ب) تحققت الملاقات يوم الجمعه بلا علم.
ج) حصل العلم بوجود النجاسه الاجماليه يوم السبت.
د) حصل العلم بالملاقات يوم الاحد.
فرق اين صورت با سومي چيست؟ صورت سومي اين بود كه نجاست اجمالي بوده ولي علم نبوده بعداً علم به ملاقات بوده، سپس علم به علم به نجاست اجمالي پيداشده ، اما در چهارمي هردو بلا علم است، يعني هم نجاست روز پنج شنبه عارض شده ومن نميدانستم، دستم تر بود وبه يكي از اين دو گوشهي فرش اصابت كرد ومن نميدانستم، نه از نجاست اجمالي آگاه بودم ونه از ملاقات، از هيچكدام آگاه نبودم، بعداً روز شنبه علم به نجاست اجمالي پيداكردم كه روز پنجشنبه يكي از دوگوشههاي فرش نجس شده، روز يكشنبه هم علم به ملاقات پيداكردم كه روز جمعه دستم تر بود و به يكي از دوگوشهي فرش اصابت كرد ومن آگاه نبودم، پس فروع نجاست اجمالي بلاعلم است، ملاقات بلا علم است، روز شنبه علم به نجاست اجمالي بين طرف وملاقا پيدا ميكنم ، روز يك شنبه هم ميفهمم كه روز جمعه دستم تر بود وبه يكي از دوگوشهي فرش اصابت نمود، آيا دستم در اينجا طرف علم اجمالي است يانيست؟ پس صورت چهارم اين شد كه (يوم الخميس طرئت النجاسه بلا علم، يوم الجمعه حصل الملاقات بلا علم)، فرقش باسومي اين است كه در سومي، اولي بلاعلم بود اما دومي مع العلم بود، اما در اينجا هم نجاست انجام گرفته ومن نميدانستم، روز جمعه هم ملاقات انجام گرفته ومن نميدانستم، روز شنبه بينه به من گفت كه سگ يكي از دوگوشهي فرش را نجس كرد، روز يك شنبه هم خبر دار شدم كه روز جمعه دستم تر بود و به يكي از اين دوگوشهي فرش اصابت كرد, بحث در اين است مرغ علم اجمالي كه روز يك شنبه فرود ميآيد روي ملاقا وطرف آخر مينشيند يا علم اجمالي روي سه طرف مينشيند ؟ اگر ظاهر امر را نگاه كنيم روي دو طرف(يعني روي طرف آخر وملاقا) مينشيند، چرا؟ چون درست است كه ملاقات روز جمعه بوده است، ولي روز شنبه من كه از ملاقات آگاه نبودم، آگاهي من از ملاقات روز يكشنبه خواهد شد، اگر ازاين ديدگاه نگاه كنيم، طرف علم اجمالي دوتاست(يعني الطرف الآخر والملاقا)، ولي روز يك شنبه فهميدم كه من اشتباه ميكردم كه علم اجمالي من دوطرف دارد، بلكه كاشف به عمل آمد كه علم اجمالي من (عند الله) سه طرف داشت ومن نميدانستم، يعني چون من از ملاقات خبر نداشتم فلذا خيال ميكردم كه علم اجمالي طرفش دوتا است(يعني الطرف الآخر والملاقا), پس روز شنبه جاهل هستم وخيال ميكنم كه طرف علم اجمالي دوتا است، ولي روز يكشنبه كه فرا ميرسد ميفهمم كه روزجمعه دستم به يكي از دوگوشهي فرش اصابت كرده بود، يعني ميفهمم كه علم روز شنبهي من علم صحيحي نبوده ومن خيال ميكردم كه علم من دوطرف دارد، كاشف به عمل آمد كه علم من دو طرف نداشته بلكه سه طرف داشته، وقبلاً هم اين مطلب روشن گرديد كه ميزان تقدم العلم است (ولقد علمت ان الميزان هو تقدم العلم)، علم روز يكشنبه من، علمش متأخر است اما همين علم روز يكشنبهام جنبهي كاشفيت دارد، يعني هرچند علم من روز يك شنبه است،اما علم من موضوعي نيست بلكه علم من طريقي است، يعني ميفهمم كه روز شنبه من اشتباه ميكردم كه خيال ميكردم طرف علم من دوتا است ولي در واقع طرف علم دوتا نبوده بلكه طرف علم سه تا بوده.
فهیهنا وجهان:
اگر ظاهر نگر باشيم بايد بگوييم علم اجمالي من كه روز شنبه متولد ميشود دوتا طرف بيشتر ندارد يعني ثنائي الاطراف است، اما اگر از نظر ديگر كه روز يكشنبه من علم پيداميكنم وعلم من جنبهي كاشفيت وطريقيت دارد، ميفهمم كه علم روز شنبهام خطاء بوده و ثنائ الاطراف نبوده، بلكه علم من سه طرف داشته، يكي طرف آخر ، ديگري هم الملاقي والملاقا.
علي الظاهر قول دوم اقوي است كه علم جنبهي موضوعي ندارد،بلكه جنبهي طريقي دارد، علم دوم انقلاب ايجاد ميكند، علم اجمالي اول كه خيال شده بود ثنائي الاطراف است، علم دوم انقلاب ايجاد كرد وطرف علم اجمالي را ثلاثي الاطراف كرد، ماداميكه علم اجمالي سوم حاصل نشده بود ثنائي الاطراف بوده ، با آمدن علم دوم انقلاب حاصل شد، وعلم من ثلاثي الاطراف شد ، از مجموع آنچه كه تا كنون گفتيم اين مطلب بدست آمد كه(ان الميزان في الاجتناب وعدمه هو كون الملاقي طرفاً للعلم عند حدوثه اولا، فعلي الاول يجب، وعلي الثاني لا يجب ، اگر در چهارمي گفتيم اجتناب بكن، ولو موقع علم اول، ملاقي طرف نبود اما بعد از علم دوم ملاقي طرف شد، چون علم دوم، انقلاب در علم اول ايجاد كرد.