• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    مرحوم آخوند سه صورت را بيان كردند، در صورت اول با مشهور موافقت نمودند وفرمودند كه ملاقي واجب الاجتناب نيست، و اين در جاي است كه علم اجمالي قبل باشد وملاقات بعداً صورت گرفته باشد، در اينجا فرمودند كه ملاقي واجب الاجتناب نيست، در صورت دوم،(كه صورت سوم آخوند است وما صورت دوم قرار داديم) از هرسه اجتناب واجب است, متن كفايه اين است كه ملاقات قبل است، علم بعداست، ولي طبق مثالي كه من بيان كردم هر سه باهم هستند، علم به ملاقات با علم اجمالي باهم هستند، يعني وقتي كه علم اجمالي منعقد مي‌شود هرسه را باهم مي‌گيرد، اشكال مرحوم اصفهاني اين بود كه مثالي را كه كفايه ذكر كرده، ملاقات را قبل گفته، علم را بعد گفته. وما عرض مي‌كنيم هردو درست است, يعني اگر ملاقات قبل باشد، علم بعد باشد، حكم اين را دارد كه باهم انجام بگيرد، چون ملاقات كه قبل شد، ملاقي هم كه با (ملاقا) حكمش يكي است، علم كه مي‌آيد هرسه را با هم مي‌گيرد.

    صورت سوم: تمام اشكالات ما نسبت به صورت سوم است, صورت سوم هم دو مورد داشت، ايشان در مورد اول، ودر مورد دوم معتقد است كه از ملاقي اجتناب واجب است، اما از ملاقا اجتناب واجب نيست، واين در نظر انسان بعيد مي‌آيد كه چطور مي‌شود كه فرع واجب الاجتناب باشد اما اصل واجب الاجتناب نباشد، پس صورت سوم دو مثال داشت، مثال اول را در يك فرش پياده كرديم، يعني گوشه‌ي سمت راست فرش وگوشه‌ي چپ فرش، ملاقات در وسط بود، دستم اصابت نمود به جانب راست فرش، علم اجمالي پيداكردم كه يا دستم نجس است، پس طبق اينكه دوعلم است وملاقات هم در وسط است، مثال اين است:

    علم اجمالي پيداكردم كه يا دستم نجس است يا گوشه‌ي راست فرش نجس است, سپس دستم با گوشه‌ي راست فرش ملاقات كرد، بعداً علم اجمالي پيداكردم كه يا گوشه‌ي راست نجس بوده، يا گوشه‌ي چپ فرش، مرحوم آخوند فرمود كه در اينجا اجتناب از دست واجب است، از گوشه‌ي چپ فرش هم اجتناب واجب است، اما از سمت راست فرش اجتناب واجب نيست، چرا؟ زيرا هنگامي كه علم اجمالي دوم پيداشد كه يا گوشه‌ي سمت راست فرش نجس است يا گوشه‌ سمت چپش، اين علم اجمالي منجز نيست، چرا؟ چون قبلاً گوشه‌ي سمت چپ بوسيله‌ي علم اجمالي اول( علم اجمالي اين بود كه يا دستم نجس است يا سمت چپ فرش نجس است) واجب الاجتناب شده بود و چون سمت چپ فرش وجوب اجتناب پيداكرده بود، فلذا گفتن اين جمله -كه علم اجمالي دارم براينكه يا سمت چپ فرش واجب الاجتناب است، يا سمت راستش واجب الاجتناب مي‌باشد- صحيح نيست، چرا؟ چون گوشه‌ي سمت چپ فرش قبلا باعلم اجمالي اول واجب الاجتناب شده بود.

    خلاصه اينكه دوتا علم لازم است اما ملاقات در وسط است، يعني علم اجمالي پيداكردم كه يا دستم نجس است يا گوشه‌ي چپ فرش، سپس دستم به جانب راست فرش اصابت نمود و ملاقات حاصل شد، بعداً علم اجمالي پيداكردم كه يا گوشه‌ي سمت چپ فرش نجس است يا سمت راستش ، مرحوم آخوند مي‌فرمايد كه اين علم اجمالي دوم منجز نيست، چرا؟( لان المنجز لا يتنجز ثانيا) چون قبلاً سمت چپ واجب الاجتناب بود به بركت علم اجمالي اول. (اين حاصل كلام آخوند بود در كفايه).

    يلاحظ عليه:

    من از آقاي آخوند سئوال مي‌كنم كه اين مورد شما دوتا تصوير دارد. تصوير اول اين است كه اين ملاقتي كه در وسط است، هيچ نقشي در نجاست دستم نداشته باشد، يعني اصلاً اين ملاقات هيچ اثري نداشته باشد، گويا فقط علم اجمالي اول، وعلم اجمالي دوم است، در وسط هم كه ملاقات حاصل شده، اين ملاقات هيچگونه تاثيري در اين دستم نداشته باشد، مثلاً علم اجمالي دارم كه يا دستم نجس است، يا گوشه‌ي چپ فرش،( اين يك علم). سپس دستم ملاقات كرد با جانب راست فرش، اين ملاقات در دستم اثر نگذاشته است، بعداً علم اجمالي پيداكردم كه يا گوشه‌ي راست فرش واجب الاجتناب است يا گوشه‌ي چپ فرش واجب الاجتناب است،‌ يعني بگونه‌ي باشد كه اصلاً ملاقات هيچ نقشي در اين دستم نداشته باشد، اگر اينگونه باشد حق با جناب آخوند است، يعني علم اجمالي دوم عقيم است، چرا عقيم است؟ چون موقعي متولد شد كه به بركت علم اجمالي اول, طرف چپ فرش واجب الاجتناب بود، فلذا ديگر نمي‌توانيم بگوييم كه يا سمت چپ فرش واجب الاجتناب است يا سمت راست فرش واجب الاجتناب است، چرا نمي‌توانيم بگوييم؟ چون طرف( ايسر) به بركت علم اجمالي اول واجب الاجتناب بود، قهراً طرف(ايمن) مي‌شود شبهه‌ي بدويه.

    اما اگر اين تصوير نيست، بلكه اگر در علم اول دستم واجب الاجتناب است سببش ملاقات است، و اين ملاقات سبب نجاست شده،‌ منتهي علم به( سبب) متأخر است و لي ملاقات متقدم است، علم به سبب، متأخر است ولي علم به مسبب ومعلول متقدم است، در علم اجمالي اول مي‌گوييم يا دستم واجب الاجتناب است يا طرف چپ فرش, ولي سببش معلوم نيست، اينكه مي‌گوييد يا دستم واجب الاجتناب است يا طرف چپ فرش، اينكه دستم ( هر چند بصورت علم اجمالي) واجب الاجتناب است سبب اين وجوب الاجتناب چيست؟ دوتا تصوير داشت:

    الف) اين ملاقاتي كه بعداً فهميديم اين ملاقات هيچ نقشي در اين وجوب اجتناب دستم نداشته باشد، اگر اين باشد، اين خارج از محل بحث است، يعني به اين معني كه دوتا علم اجمالي مستقلي است، واين ملاقات در وسط (كالحجر في جنب الانسان) است.

    مثال دوم براي تصوير اول: يا اين( اناء)صغير نجس است يا آن(اناء) كبير نجس است (اين يك علم اجمالي)، بعداً يك علم اجمالي ديگر پيداكردم كه يا اين(اناء) كبير نجس است يا آن (طشت) نجس است، مسلماً علم اجمالي دوم منجز نيست، چرا؟ چون قبل از آنكه علم اجمالي دوم بيايد، اناء كبير واجب الاجتناب شده بود، اگر تصوير شما اين باشد مسلماً علم اجمالي اول مانع از آنست كه علم اجمالي دوم منجز باشد، در مانحن فيه نيز اگر ملاقتي كه نقشي نداشته باشد مثلاً يا دستم واجب الاجتناب است يا گوشه‌ي چپ فرش،( اين يك علم اجمالي) ملاقات هم كه بعد است، بعداً هم كه مي‌فرماييد براينكه علم اجمالي ديگر پيداكردم كه يا طرف (ايمن) واجب الاجتناب است، يا طرف (ايسر)، البته اين علم اجمالي دوم منجز نيست، چرا؟ چون وقتي كه علم اجمالي اول أيسر را واجب الاجتناب كرد، ديگر( ايمن) نمي‌تواند دو مرتبه طرف علم واقع بشود.

    اما اگر اين ملاقات علمش متأخر است‌ خودش متقدم است، ملاقات علمش متأخر است، اما خود ملاقات متقدم است، به اين معني كه اگر دستم واجب الاجتناب است به خاطر اين ملاقات واجب الاجتناب است ، اگر اينگونه شد پس بايد علم متأخر باشد اما ملاقات متقدم باشد، يعني بگونه‌ي باشد كه ملاقات در اين دستم تأثير گذار باشد، نه اينكه ملاقات نسبت به اين دستم هيچ نقشي نداشته باشد، اگر اينگونه شد علم اجمالي دوم انقلاب پيداكند، علم اجمالي دوم كه بين (أيسر) وبين (أيمن) منعقد است، اين علم اجمالي انقلاب پيدامي‌كند،‌يعني مثل اين ميماند كه قبلاً علم اجمالي پيدامي‌كنم كه يا(أيسر) نجس بوده يا (أيمن)، واگر دستم هم واجب الاجتناب است، به خاطر همان ملاقات با(لأيمن) است، اگر ملاقات اثر داشته پس علم اجمالي دوم منقلب مي‌شود به اينكه (واقعاً) دستم عدل (أيسر) نبوده‌، بلكه عدل (أيسر), طرف (أيمن) بوده، ومن خيال مي‌كردم كه عدلش دستم بوده وحال اينكه‌عدل واقعي (أيسر) طرف (أيمن) بوده، گويا چنين بوده كه يا (أيسر) نجس است ويا(أيمن)،‌ واگر دستم هم واجب الاجتناب است به خاطر همان ملاقات است، اگر اينگونه شد، بايد از هرسه اجتناب كنيد، چرا؟ چون اجتناب از (أيسر) و(أيمن) به خاطر اين است كه آن دواطراف علم اجمالي هستند, از دست چرا اجتناب كنيم؟ چون ملاقات قبل از انقلاب علم اجمالي دوم بود، يعني هنوز انقلاب رخ نداده بود كه علم به ملاقات داشتيم،‌موقع انقلاب علم اجمالي دوم كانّه هر سه در رتبه‌ي واحده هستند، در يك طرف(أيسر) قرار گرفته در طرف ديگر هم (أيمن) وملاقي.

    بنابراين در اين مورد اول دو تصوير داشتيم، تصوير اول خارج از محل بحث است كه ملاقات هيچ نقشي در اين دستم نداشته باشد، بحث ما در تصوير دوم است يعني در جاي كه ملاقات در وجوب اجتناب دستم نقشي داشته،‌ اگر نقش داشته باشد علم اجمالي اول, (‌جهل ما بالعرض مكان بالذت) است، يعني من تخيل كردم كه يا(أيسر) نجس است ويا دستم وحال اينكه ‌اين درست نيست بلكه در واقع اين بوده كه يا(أيمن) نجس است، يا(أيسر)، واگر دستم هم وجوب اجتناب دارد به بركت ملاقات, وجوب اجتناب دارد، اگر مطلب از اين قرار شد پس بايد از هر سه اجتناب كرد، چرا ازهر سه اجتناب كنيم؟ زيرا كه (أيسر) و(أيمن) طرف علم اجمالي هستند فلذا بايد از آن دو اجتناب نماييم. از دست چرا بايد اجتناب كنيم؟ چون قبل از انقلاب, علم به ملاقات داشتم و ملاقات چون قبل از انقلاب علم دوم است، علم كه بال مي‌گشايد بالش راتنها روي (أيمن) نمي‌گستراند بلكه هم روي طرف (أيمن) مي‌‌گستراند وهم روي ملاقي و (ملاقا).

    ان قلت: اگر كسي بگويد كه حكم اين صورت مثل حكم صورت دوم شد؟

    قلت: ما در جواب مي‌گوييم كه بله! حكمش مثل حكم صورت دوم شد، يعني از هرسه بايد اجتناب كنيم.

    صورت سوم كه دو مورد داشت، اين مورد را ما از آخوند سئوال كرديم كه جناب آخوند! اينكه مي‌فرماييد دوعلم است وملاقات هم در وسط است، آيا اين ملاقات علماً ووجوداً متأخراست يا اينكه علماً متأخر است، اما وجوداً متقدم است؟ اگر بگوييد كه اين ملاقات در وسط علماً ووجوداً متأخر است پس معلوم مي‌شود كه اين ملاقات, هيچ نقشي در وجوب اجتناب ملاقي نداشته، فلذا شما ناچاريد كه بفرماييد براينكه ملاقات علماً متأخر است اما وجوداً متقدم است، در چنين صورتي اگر دستم هم واجب الاجتناب است، سببش ملاقات قبلي است كه وجودش متقدم است اما علمش متأخر است، اگر اين چنين شد معلوم مي‌شود كه علم اجمالي اول من صورت سازي بوده،چطور صورت سازي بوده؟ چون مي‌گفتيم يا طرف (أيسر) نجس است يا دستم، گفتن اين جمله درست نيست, چرا؟ زيرا واقع اين بود كه يا(أيسر) واجب الاجتناب است يا (أيمن) ، اگر دستم هم واجب الاجتناب است به خاطر ملاقات است. پس در واقع عدل واقعي علم اجمالي دست نبوده، بلكه عدل واقعي علم اجمالي همان (أيمن) بوده و دست فرع بوده، پس بايد از هر دو اجتناب كنيم، طرف علم (أيمن) و(أيسر) هستند, اگر طرف علم(أيمن) و(أيمن) هستند پس چرا از دست اجتناب كنيم؟ چون قبل از انقلاب علم دوم, ملاقات حاصل شده بود و ملاقي و ملاقا حكم واحدي دارند، علم وقتي كه منقلب مي‌شود يك دستش را روي (أيسر) مي‌گذارد و دست ديگرش روي هر دو، يعني هم روي ملاقي و هم روي ملاقا.

    ان قلت: تا زماني كه علم به علم اجمالي دوم كه سبب است نداشته باشيم چگونه شك در نجاست مسبب مي‌كنيم كه دست باشد؟

    قلت: گاهي انسان علم پيدا مي‌كند اما غفلت مي‌كند از ملاقات قبلي، فلذا مي‌گويد كه يا دستم نجس است ويا طرف(أيسر) فرش، وحال آنكه توجه ندارد كه اگر احتمال نجاست دست را مي‌دهد به خاطر ملاقات بوده ولي غافل شده از آن ملاقات, فلذا مي‌گويد: يا طرف (أيمن) نجس بوده يا طرف (أيسر).-

    مورد ومثال دوم آخوند يك فرشي نبود بلكه دوفرشي بود، يا دوذرعي نجس است و يا سه ذرعي. تصويرش اين بود كه قبلاً دستم به اين به اين دوذرعي اصابت كرده بود، بعد از آنكه ملاقات حاصل شده بود, علم اجمالي پيدا كرده بودم كه يا دو ذرعي نجس است و يا سه ذرعي، ولي موقع حدوث علم اجمالي سارق و دزد اين فرش را از خانه‌ي من برده بود، علم اجمالي (انعقد)، و حال اينكه لنگه‌اش محل ابتلاء نيست. پس (فلاقا اولاً, حدث العلم الاجمالي ثانياً)، ولي موقع حدوث علم اجمالي, قالي درخانه‌ي من نبود بلكه دزد آن را برده بود، ولي دزد از عملش پشيمان شد و قالي را دوباره آورد. مرحوم آخوند مي‌فرمايد بايد از دست و قالي سه ذرعي اجتناب بكنيم، اما اجتناب كردن از اين قالي دوذرعي واجب نيست، چرا؟ چون علم اجمالي كه آمد دو ذرعي از محل ابتلاء بيرون بود، فلذا طرف علم واقع نمي‌شود, طرف علم اجمالي دستم و قالي سه ذرعي هستند و اجتناب از اين دوتا (يعني ‌ملاقي و طرف آخر) واجب مي‌شوند.- اين هم مورد ومثال دوم آخوند بود.-

    يلاحظ عليه:

    ما قبول نداريم كه دزديدن فرش، به معني خروج از محل ابتلاء باشد، درست است كه هنگام انعقاد علم اجمالي فرش, در خانه‌ي من نبوده است، اما مجرد نبودن به معني خروج از محل ابتلاء نيست، چرا؟ علّت اينكه خروج از محل ابتلاء, مانع از تنجيز است اين است كه چون اصل در آن جاري نمي‌شود، و چون اصل در آن جاري نمي‌شود قهراً در آن ديگري اصل, بلامعارض جاري مي‌شود، يا اين فرش نجس است و يا آن فرشي كه در لندن و در خانه‌ي سلطنتي است، اين دو تا با هم معارض نيستند، در اين اصاله‌الطهاره جاري مي‌شود ولي در آن فرش جاري نمي‌شود چون اثر شرعي ندارد. اما اگر چنانچه در همان خارج از محل ابتلاء اصل جاري بشود, اثر شرعي داشته باشد مثل اينجا، در اينجا ولو فرش ديشب در خانه‌ي من نبود، ولي اصل در هر دو جاري مي‌شود، اصل طهارت اين فرش سه ذرعي است،‌اين معارض است با اصل طهارت در فرش دو ذرعي.

    ان قلت: كه فرش دو ذرعي اصاله‌الطهاره‌اش اثر ندارد.

    قلت: مي‌گويم چرا اثر دارد،‌(يظهر الاثر في الملاقي). اگر اصاله‌الطهاره در اين فرشي كه ديشب دزد برده است, از آن اصل طهارت جاري مي‌كنيم، اثرش اين است كه اگر چنانچه فرش دو ذرعي پاك باشد پس دستم هم پاك است (لو كان فرش دو زرعي طاهراً فاليد طاهره) دستم هم پاك است. بنابراين اين خروج از محل ابتلاء مضر نيست،و بازهم تعارض اصلين پيش مي‌آيد، اصاله‌الطهاره در فرش سه ذرعي معارض با اصاله‌الطهاره در فرش دو ذرعي است.

    ان قلت: فرش دو ذرعي خارج از محل ابتلاء است و اصل شرعي بايد اثر شرعي داشته باشد.

    قلت: مي‌گوييم خدا بركت بدهد به ملاقي، ولو خود فرش نيست‌اما ملاقي‌اش در اختيار است، قهراً اصاله‌الطهاره در اين فرش سه ذرعي معارضه مي‌كند با اصاله‌الطهاره در آن فرش دو ذرعي چون اثر شرعي دارد (يتعارضان‌ يتساقطان)، فلذا هر دو محكوم به وجوب الاجتناب مي‌شود. پس (ملاقا) نيز واجب الاجتناب شد، چون شما خيال مي‌كرديد كه اين خروج از محل ابتلاء اثر ندارد، ولي ما مي‌گوييم كه اين خروج از محل ابتلاء اگر اصاله‌الطهاره جاري كنيم بي اثر نيست بلكه اثرش در ملاقي ظاهر مي‌شود. در هر دو ( الاصلان يجريان يتعارضان و يتساقطان) و به حكم علم اجمالي كه وجوب اشتغال يقيني برائت يقيني مي‌خواهد عقل مي‌گويد هر دو واجب الاجتناب است. ملاقي كه دست من باشد واجب الاجتناب هست يا نيست؟ در كتاب (الارشاد) آمده كه واجب الاجتناب نيست، ولي بعيد است كه بگوييم اين واجب الاجتناب نيست، چون در همان شبي كه دزد برد ما دو تا اصل را در هر دو جاري كرديم، هم در فرش سه ذرعي و هم در دوذرعي. آن‌ها تعارض و تساقط كردند، اما دستم اصاله‌الطهاره‌اش بلامعارض است. (تا اينجا سه صورتي را كه آخوند فرموده بود تمام شد.) (ثم اعلم انُّ لنا ضابطه اخري لتمييز موارد وجوب الاجتناب عن الملاقي عما لا يلزم). تا اينجا بحث‌هاي ما روي فرمايشات شيخ، آقاي آخوند و ديگران بود، من خودم يك ضابطه‌ي ديگري دارم كه كجا بايد از ملاقي اجتناب كرد و كجا نبايد ازملاقي اجتناب كرد كه اين ضابطه‌ي من ارتباطي به فرمايش شيخ و آخوند ندارد.-