• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    التنبيه الثالث: في الشبهه غير المحصوره.

    سئوال: چرا مرحوم آخوند شبهه‌ي غير محصوره را قبل از ملاقي شبهه‌ى محصوره متذكر شده، و حال اينكه حقش اين بود كه اول، تنبيهات ملاقي(احد الاطراف) شبهه‌ي محصوره را بيان كند وسپس وارد شبهه‌ي غير محصوره شود؟ علتش اين است كه از نظر مرحوم آخوند محصوره بودن و غير محصوره شبهه، تأثيري ندارد، يعني محصوره و غير محصوره، موءثر در اختلاف حكم نيست. بلكه ميزان اين است كه اگر حكم، فعليت دارد و فعلي است، بايد در شبهه‌ى تحريميه از حرام اجتناب كنيم ، و در شبهه‌ي وجوبيه هم بايد واجب را امتثال كنيم(خواه شبهه، محصوره باشد و خواه غير محصوره.)

    و اما اگر حكم فعلي نبود، در چنين فرضي نه در شبهه‌ي وجوبيه، امتثال قطعي واجب است، و نه در شبهه‌ي تحريميه، اجتناب واجب است، بلكه ميزان فعلي بودن و فعلي نبودن حكم است، نه اينكه ميزان محصوره بودن و غير محصوره بوده باشد، منتهي گاهي اگر اطراف غير محصوره شد، ممكن است كه يك عواملي از قبيل(عسر، حرج، ضرر و...) حكم را غير فعلي كند.- مثلاً گاهي اگر اطراف شبهه، زياد شد امتثالش يا اجتنابش مشكل مي‌شود، همچنين گاهي به خاطر كثرت اطراف، اجتناب مايه‌ي ضرر است، يا گاهي كثرت اطراف، سبب مي‌شود كه برخي از اطراف از محل ابتلاء خارج شوند.- ايشان مي‌فرمايدكه من هم قبول دارم كه گاهي كثرت اطراف، سبب مي‌شود كه (رافع الفعليه التكليف)- از قبيل ضرر، حرج و خروج از محل ابتلاء- بيايد و فعليت حكم را برطرف كند..

    اما گاهي اطراف كثير هست، ولي هيچكدام از اين سه عنوان(ضرر، حرج و خروج از محل ابلاء) در آنجا نيست. فلذا معيار، كثرت اطراف و قلّت اطراف نيست، بلكه معيا،(رافع التكليف الفعلي) است ، وسه عامل داريم كه رافع تكليف فعليه هستند :

    1- ضرر

    2- حرج

    3- خروج از محل ابتلاء

    گاهي در كثرت اطراف، اين سه عامل هست، وگاهي اطراف كثير است، اما اين سه عامل نيست، اگر اين سه عامل بودند حكم،فعلي نيست (چه اطراف شبهه، محصوره باشد، يا غير محصوره،). و اما اگر اين سه عامل نبودند، حكم فعلي است، پس ما بايد‌در(شبهه‌ي وجوبيه) امتثال كنيم، و از(شبهه‌ي تحريميه) هم بايد اجتناب كنيم (سواء كانت اطراف قليلاً او كثيرا)، بدين جهت آخوند قبل از آنكه بحث شبهه‌ي محصوره را به اتمام برساند، وارد شبهه‌ي غير محصوره شده، زيرا كه ايشان ارزشي براي (محصوره بودن، و غير محصوره بودن) قائل نيست،و مي‌فرمايد كه من فقط (فعليه الحكم، عدم الفعليه الحكم، رافع الفعليه او عدم رافع الفعليه) را مي‌پذيرم، يعني درصورت حرجي بودن و ضرري بودن حكم، و يا خاج بودن حكم از محل ابتلاء، حكم فعلي نيست، و امتثال قطعي واجب نيست و اجتناب قطعي هم لازم نيست.

    اما اگر اين سه عامل(حرج، ضرر و خروج از محل ابتلاء) نبودند، شما بايد( شبهه‌ى وجوبيه) را همه را بياوريد و امتثال كنيد، و در(شبهه‌ي تحرميه) هم بايد همه را ترك كنيد و در اين جهت فرقي هم بين محصوره و غير محصوره نيست، سپس مي‌فرمايد اگر درموردي شك كرديم كه آيا ِرافع التكليف هست يا رافع التكليف نيست، حرجي هست يا حرجي نيست، ضرري هست يا ضرري نيست، خارج از محل ابتلاء هست يا نيست؟ مي‌فرمايد: در مورد شك، اگر اطلاق هست به اطلاق عمل مي‌كنيم، يعني به اطلاق (اجتنب عن النجس) عمل مي‌كنيم، و اما اگر اطلاقي وجود ندارد، در اين صورت به اصل برائت تمسك مي‌كنيم. اين خلاصه‌ي كلام آخوند در كتاب( كفايه الاصول) است.

    اما ساير- خلافاً للكفايه- محققين از زمان شيخ بهبهاني تا زمان ما، فصلي را هم به نام شبهه‌ي غير محصوره دارند، ولذا ما به تبع از ساير مشايخ، شبهه‌ي غير محصوره را مستقلاً بحث مي‌كنيم چنانچه كه شبهه‌ي محصوره را مستقلاً بحث نموديم.

    التنبيه الثالث: في الشبهه غير المحصوره.

    در شبهه‌ي غير محصوره، در دو مقام بايد بحث كنيم:

    1- ما هو حد الشبهه غير المحصوره. حد وتعريف شبهه‌ي غير محصوره چيست؟

    2- ما هو حكم الشبهه غير المحصوره. حكم شبهه‌ي غير محصوره چيست؟

    المقام الاول: في تعريف الشبهه غير المحصوره.

    شبهه‌ي غير محصوره را تعريف مي‌كنيم.

    فنقول عرفت الشبهه بتعاريف المختلفه:

    الاول: (الشبهه غير المحصوره عباره عمايعسر عدها). شبهه‌ي غير محصوره، شبهه‌ي است كه شمارش وحسابش مشكل باشد.

    يلاحظ عليه:

    اگر واقعاً ميزان،(عسر العد) است، پس هزار تا هم غير محصوره نيست، چون شمردن هزار تا مشكل نيست. لااقل صدتا كه شمردنش آسان است، و حال اينكه علماء مي‌گويند صد تا از قبيل( شبهه‌ي غير محصوره) است. مثلاً درشهر( قم) صد تا بقال است كه ماست يكي ازآن‌ها نجس است، و شما مي‌توانيد از همه‌ي آن‌ها ماست بخريد، با اينكه شمارشش آسان است، در عين حال مي‌گويند كه از قبيل( شبهه‌ي غير محصوره) است.

    الثاني: (ما يعسر عده في زمان قصير)، يعني شمردنش وحسابش در زمان كوتاه و كم مشكل است.

    الثالث:(كون الاطراف في نظر العرف غير محصوره)، بعضي‌ها گفته‌اند كه ما بايد به عرف مراجعه كنيم، اگر عرف گفت محصوره است ما هم مي‌گوييم (محصوره) است. و اگر عرف گفت (غير محصوره است)، ما مي‌گوييم (غير محصوره) است، يعني نسبت به مفاهيم، به لغت رجوع مي‌كنيم، ولي در( مصاديق)، رجوع به عرف مي‌كنيم نه لغت.

    الرابع: ما ذكره الشيخ الاعظم- في الفرائد – وتبعه شيخ مشايخنا العلامه الحائري: من ان الميزان هوأ‌ن تكون الأطراف علي حد توجب ضعف احتمال كون الحرام في طرف خاص بحيث لا يعتني به العقلاء ويعاملون معه معامله الشك البدوي. شيخ مي‌فرمايد: مقياس در محصوره بودن و غير محصوره بودن (اعتناء العقلاء و عدم اعتنائهم) است. اگر يك حادثه‌اي اتفاق افتاد، اگر ديديم كه عقلاء نسبت به آن، واكنش نشان مي‌دهند و اهتمام به خرج مي‌دهند، اين علامت( محصوره بودن) است.

    اما اگر ديديم كه عقلاء در چنين جريان‌هايي عكس العمل و اهتمام نشان نمي‌دهند، ازاين روش عقلا مي‌فهميم كه اين شبهه، غير محصوره است.- حضرت امام(ره) در مسجد(سلماسي) اين مثال را زد و گفت اگر به ما خبر بدهند كه يك نفر در تهران بر اثر تصادف ماشين فوت كرده و فرزند شما هم در تهران است، در اينجا شما هيچ عكس العملي نشان نمي‌دهيد، چرا؟ مي‌گوييد ميليون‌ها نفر در تهران زندگي مي‌كنند، و احتمال اينكه فرزند من در اين تصادف كشته شده باشد، اين احتمال از قبيل يك احتمال در مقابل چند ميليون احتمال است.- اما مثال شيخ اين است كه مثلاً: مولا به شما فرموده كه كه در غياب( زيد) نسبت به او بدگويي نكنيد. گاهي سه نفر هستند كه يكي از آن‌ها( زيد) است، ومن اگر پشت سر هر سه تاي شان بدگويي‌كنم، و يا لااقل پشت سر يكي‌شان بدگويي كنم، مولا نارحت مي‌شود و عقلاء اهميت مي‌دهند و مي‌گويند از اين سه نفر، يكي از آن‌ها محبوب مولا است، مگر مولا نگفته كه پشت سر زيد بدگويي نكنيد، و شما چگونه نسبت به يكي از اين سه نفر بدگويي نموديد، در حالي كه احتمال دارد كه او( زيد) باشد.

    اما گاهي اهل يك شهري را (همانند شهر تهران) و يا اهل قريه‌اي را بدگويي مي‌كنم، ومي‌گويم كه بعضي از مردم اين شهر و يا قريه آدمي خوبي نيست، و مي‌دانم كه محبوب مولا هم در اين شهر واين قريه زندگي مي‌كنند، در چنين جاي عقلاء اهميت نمي‌دهند، بنابراين ميزان اين است كه اگر مولا امري كرد و مبغوض و مطلوب مولا هم در آنجا باشد، گاهي عقلاء نسبت به امر و نهي مولا اهميت مي‌دهند و گاهي اهميت نمي‌دهند، اگر اهميت دادند از همه اجتناب مي‌كنيم، ويا همه را امتثال مي‌كنيم، اما اگر اهميت ندادند، گاهي از اوقات نه امتثالش مي‌كنيم و نه اجتناب.- اين تعريف، تعريفِ بدي نيست.-

    الخامس: محقق عراقي مي‌فرمايد كه ميزان در محصوره و غير محصوره- علاوه بر اهتمام عقلا و عدم اهتمام عقلا - اين است كه اگر تكليف، نسبت به هر تك تك موهوم باشد، اين شبهه‌ي غير محصوره است، (لو كان التكليف في كلّ واحد واحد موهوماً فهو الشبهه غير المحصوره،). مثلا:ً در شهر(قم) صد تا بقال است كه ماست يكي ازآن‌ها نجس است، به هر بقالي مراجعه كنيم، نجاست نسبت به ماست او موهوم است. بنابراين اگر حكم در (كل واحد واحد) موهوم است، يعني ظن به( عدم نجاست) داريم، اين شبهه، شبهه‌ي غير محصوره است.

    اما اگر تكليف، در (كل واحد واحد) موهوم نيست، بلكه مظنون است، مثل جاي كه بيش از دو، و يا سه (اناء) وجود ندارد، در اينجا نسبت به هر كدام (تكليف) موهوم نيست، بلكه تكليف مظنون است، اين شبهه‌ي محصوره است.

    اشكال عراقي بر خودش:

    فان قلت :( نقيض السالبه الكليه، الموجبه الجزئيه.)

    مثال: (ما جاء احد،. اين سالبه‌ي كليه است، اگر يك نفر بيايد -كه موجبه‌ي جزئيه هست- اين سالبه‌ي كليه منتفي مي‌شود. من به احدي كمك نكرده‌ام، اين سالبه‌ي كليه است، اگر به يك نفر كمك كنم، اين سالبه‌ي كليه منتفي مي‌شود (الموجبه الجزئيه، نقيض السالبه الكليه)، اشكال اين كه چطور شما مي‌گوييد كه تكليف (في كلّ واحد) موهوم است، يعني ظن به عدم تكليف داريم. از يكسو نسبت به هرتك تك، ( في كل واحد واحد) ظن به عدم تكليف داريم و حال اينكه از سوي ديگر هم علم به تكليف داريم، يعني مي‌دانيم كه ماست يكي از اين صد تا( بقال) نجس است، علم به تكليف كه همان موجبه‌ي جزئيه است، چگونه باسالبه‌ي كليه( يعني ظن به عدم تكليف) جمع مي‌شود؟، هر تك تك بقال‌ها ( مظنون العدم) است، چگونه علم به تكليف، با سالبه‌ي كليه،- يعني با (كل واحد واحد) كه مظنون العدم هستند - جمع مي‌شود.

    قلت: مي‌فرمايد كه دراينجا دو مقام است. اگر مجموع را ملاحظه كرديد، يعني صد بقال را يكجا ملاحظه كرديد، اينجا جاي موجبه‌ي جزئيه است، و يكي از اين صد بقال نجس است.

    و اما دومي كه سالبه‌ي كليه است، يعني (كل واحد واحد) مظنون العدم هستند، در آنجا يكجا ملاحظه نمي‌كنيم، بلكه هر يك را تك تك ملاحظه مي‌كنيم. پس دو مقام است:

    الف) لحاظ الجميع كتله واحده.يعني همه را يكجا ملاحظه‌كنيم،

    ب) لحاظ كل واحد برأسه و باستقلاله.

    اولي كه يكجا ملاحظه كنيم، جايگاه موجبه‌‌ي جزئيه مي‌شود، مثل اينكه در اين صد تا يـكي نجس است. اما اگر تك تــك ملاحظه كنيـم

    جايگاه سالبه‌ي كليه است،- اين هم حرف بدي نيست.-

    خلاصه:

    تا اينجا براي شبهه‌ي غير محصوره، پنج تعريف را متذكر شديم:

    1- مايعسر عده، 2- ما يعسر عده عرفاً، 3- المرجع هو العرف. 4- ما لا يعتني العقلاء بالتكليف. 5- ما يكون التكليف فيه موهوناً.

    اشكالات مرحوم نائيني بر شيخ:

    مرحوم نائيني نسبت به كلام شيخ عراقي، و هم فكرانش اشكال مي‌كند و مي‌فرمايد: اينكه مي‌گوييد تكليف موهوم باشد، بايد بدانيم كه(وهم) مراتبي دارد، يك مرتبه‌ى وهم همان است كه امام(ره) مثال زد، يعني در( شهري) كه چند ميليون نفر هستند، اگر خبر بياورند كه يك نفر در تصادف ماشين كشته شد، اين يك مرتبه‌ي از وهم است و هيچ كس فكر نمي‌كند كه فرزند من كشته شده است. يك مرتبه‌ي متوسط داريم، يك مرحله‌ي نازله داريم. مثلاً از چهل تا بقال، ماست يكي ازآن‌ها نجس است، يا از ميان صد تا بقال، ماست يكي از آن‌ها نجس است، يا از ميان دويست تا بقال، ماست يكي از آن‌ها نجس است.

    اينكه مي‌گوييد تكليف موهوم باشد، مرحله‌ي وهم را شما تعيين نكرديد، همينطوري مي‌گوييد كه تكليف موهوم باشد ، چه تكليف به وجوب وچه تكليف به حرمت،- اين يك اشكال- . اشكال ديگري كه مرحوم نائيني نسبت به شيخ وامثال عراقي دارد اين است كه اگر ميزان، ( واقعاً) وهم است، بايد در شبهه‌ي محصوره هم شما بايد از آن انائي كه موهوم است اجتناب نكنيد، فرض كنيد كه دوتا( اناء) بود، و سگي هم از كنار آن دو(اناء) رد شد ،يقين دارم كه آب دهان سگ به يكي از اين دو اناء افتاد، ولي نسبت به يكي 90% احتمال مي‌دهم ، اما نسبت به ديگري 10% احتمال مي‌دهم، پس بايد از دومي اجتناب نكنم، چرا؟ چون دومي موهوم است.

    يلاحظ عليه:

    هر دو اشكال ايشان مورد مناقشه و نظر است، اما اشكال اولي كه كرد و گفت( وهم) مراتب دارد، كدام مرتبه را مي‌گوييد؟ جواب اين اشكال اين است كه مراتب نمي‌خواهد، همه‌ي مراتب رامي‌گوييم، هم مثال‌هايي كه حضرت امام(ره) و شيخ ذكر نمودند، هم ديگران، در هر صورت همين مقدار كافي است كه عقلاء نسبت به اين تكليف، عكس العمل و واكنش نشان ندهند، به قول عوام الناس، انسان دل واپسي نداشته باشد، حالا مي‌خواهد هر مرتبه‌اي باشد، مرتبه‌اي نمي‌خواهد.

    اما اشكال دوم كه مي‌فرمايد اگر مقياس(وهم) است، پس در شبهه‌ي محصوره هم گاهي بايد اجتناب نكنيم، يعني در جاي كه احد الاطراف 90% احتمال است و طرف ديگر 10% است، پس بايد از( اناء) ديگر هم اجتناب نكنيم؟

    جواب اين اشكال اين است كه مقياس (وهم) نيست، بلكه مقياس، (الوهم الناشي عن كثره الاطراف) است، هر وهمي مقياس نيست، بلكه وهمي مقياس است كه ناشي از كثرت اطراف باشد، مقياس وهم نيست، بلكه مقياس (الوهم الناشي عن كثره الاطراف) است. در انائين وهم هست اما وهمش، ناشي از كثرت اطراف نيست.