• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    الحديث الثالث: حديث السعه: (الناس في سعه ما لايعلمون).

    استدلال با اين حديث بر اصل برائت بستگي دارد به شناخت (ما)يي كه در اين حديث آمده است، در اين (ما)دو احتمال هست:

    الف) احتمال دارد كه اين (ما ) موصوله باشد.

    ب) احتمال دارد كه (ما) مصدريه باشد.

    ماي (مصدريه) هم بر دو قسم است: زمانيه و غير زمانيه.

    خداوند مي‌فرمايد: ( و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عندالله) (سوره بقره/110)، (ما) در اين آيه موصوله است به معناي (الذي).

    گاهي (ما) مصدريه است نه موصوله، (ما)ي مصدريه هم بر دو قسم است: زماني و غيرزماني. (ما)ي غير زماني مثل اين آيه، سوره توبه، آيه 118 ( و علي الثلاثه الذين خلّفوا حتي اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت)، ما در اين آيه زماني است و معناي آيه اين مي‌شود كه ( حتي اذا عليهم الارض بما رحبت، اي برحبها).

    گاهي (ما) مصدريه‌ي زمانيه است، مثل: ( و اوصاني بالصلاه والزكاه ما دمت حياً، اي مده حياتي) (سوره مريم/31).

    كلمه‌ي(ما) در حديث (الناس في سعه ما لايعلمون) دو احتمال دارد:

    الف) موصوله باشد

    ب) مصدريه‌ي زمانيه باشد و غيرزماني در اينجا نيست.

    اگر (ما) موصوله باشد معناي حديث اين مي‌شود كه (الناس في سعه ما) در گشايش چيزي هستند كه (لا يعلمونه)، ضمير برمي‌گردد به (ما)ي موصوله، البته ضمير در اينجا محفوظ است. اگر (ما) در اينجا (ما)ي موصوله باشد، اين دليل بر برائت است. يعني مردم از ناحيه‌ي مجهول در گشايش هستند، چيزي را كه نمي‌دانند، از آن راه براي آنان گشايشي است و تنگي برايشان نيست، و مفاد اين حديث مي‌شود مفاد حديث رفع، چون اين حديث مي‌فرمايد كه مردم در گشايش هستند، معناي اينكه در گشايش هستند اين است كه احتياط بر آنها واجب نيست، والاّ اگر احتياط واجب باشد، در گشايش نخواهند بود، بلكه در تنگنا خواهند بود. اگر اينگونه معنا كنيم با ادلّه‌ي اخباري معارض است.

    اما اگر (ما) را مصدريه‌ي زماني بـگيريم نه موصــوله، و كلمـه‌ي

    سعه را اضافه به سوي (ما) نكنيم، (الناس في سعه) يعني مردم در گشايش هستند (ما لا يعلمون، اي مادام كونهم جاهلين). ما معتقد هستيم كه اگر (ما) را مصدريه‌ي زمانيه هم بگيريم، باز هم مفادش قبح‌عقاب بلابيان نيست، بلكه مفادش همان مفاد حديث رفع است، چرا؟ چون مي‌فرمايد مردم در گسترش و گشايش هستند ماداميكه جاهل هستند، معناي اينكه مردم در گسترش و گشايش هستند اين است كه احتياط واجب نيست، والاّ اگر احتياط واجب باشد، آنوقت مردم در گشايش نخواهند بود.

    ((ثم ان المحقق النائيني قال: لان لفظه(ما) لو كانت مصدريه يكون مفاده مفاد قاعده القبح بلابيان و علي ذلك يكون دليل الاخباري وارداً عليه و هذا نصه: انّما تتم دلالته و يكون معارضاً لدليل الاخباري اذا افترضنا انّها موصوله دون ما اذا كانت ظرفيه (اي مصدريه) فيكون معناه الناس في سعه مادام لم يعلمون، فيكون الحديث هو مفاد قاعده قبح العقاب بلابيان و تكون ادله الاحتياط حاكمه عليه))

    مرحوم محقق نائيني فرموده است كه اگر (ما) را موصوله بگيريم، مفادش همان مفاد حديثِ رفع است، اما اگر (ما) را مصدريه بگيريم، اين با قاعده‌ي قبح عقاب بلابيان فرق نمي‌كند، بلكه ادلّه‌ي اخباري وارد مي‌شود.

    در هر صورت مرحوم نائيني فرق مي‌گذارد بين اينكه (ما) را موصوله بگيريم و يا اينكه (ما) را مصدريه بگيريم. در صورت اول، يعني اگر (ما) را موصوله بگيريم، مفادش مي‌شود مفاد حديث رفع. اما اگر (ما) را مصدريه بگيريم مفادش همان مفاد قاعده‌ي قبح‌عقاب بلابيان است و ادلّه‌ي اخباري وارد است، چرا؟ چون مي‌گويد (مادام لم يعلمون)، اخباري مي‌گويد من مي‌دانم اما نه به عنوان اولي، بلكه به عنوان ثانوي، يعني به عنوان مشتبه الحكم.

    اقول:

    (قد اشار المحقق الخراساني في‌الكفايه الي ذالك الاشكال و اجاب عنه، و قال: لا يقال قد علم به وجوب الاحتياط الخ...). بنابراين اشكال مرحوم محقق نائيني كه فرق مي‌گذارد بين (ما)ي موصوله و بين (ما)ي مصدريه در كفايه هم هست و آخوند هم از آن جواب داده است و نيازي به طرح دوباره‌‌ي آن نبود.

    جواب صاحب كفايه اين است كه مراد از (علم) در اين حديث اين است كه حكم شئي را (بماهوهو) بداند، (الناس في سعه مادام لم يعلمون، يعني مادام لم يعلمون الحكم الواقعي)، متعلّق علم حكم واقعي است و ما حكم واقعي توتون را نمي‌دانيم، مراد از علم و جهل، علمِ به حكم شئي است (بماهوهو لا بما هو مشتبه الحكم). مرحوم صاحب كفايه مي‌فرمايد اين علمي كه در اينجا هست، متعلّق علم حكم واقعي است و ما كه الآن سيگار يا توتون مي‌كشيم جاهل به حكم واقعي توتون و سيگار هستيم، بايد حكم واقعي را بدانيم نه حكم ظاهري را.

    توضيح: گاهي حكم، حكمِ نفسي است و گاهي هم حكم، حكمِ نفسي نيست، بلكه حكم وقائي، حفاظي و غيري است.

    حكم گاهي نفسي است، مانند: (الخمر حرام)، و گاهي هم حكم هست، اما حكمش حكم واقعي نيست، بلكه حكمش پيشگيرانه است، يعني وقائي، حفاظي و غيري است. اگر وجوب احتياط ثابت شد، وجوب احتياط وجوب نفسي نيست، ولذا اگر احتياط نكرديم و در واقع هم حلال شد، ما را عقاب نمي‌كنند، معلوم مي‌شود كه وجوب احتياط نفسي نيست، اگر آدمي احتياط نكرد و در واقع هم حلال بود، هيچوقت عقابش نمي‌كنند، ولو مخالفت احتياط كرد، اما احتياط واجب نفسي نيست، بلكه احتياط وجوبش وقائي است، يعني پيشگيري مي‌كند بر اينكه مخالفت واقع نكنيد. اگر ادلّه‌ي احتياط تمام شود، وجوبش يا وقائي، يا حفاظي است و يا غيري, ولي ظاهر حديث اين است كه حكم نفسي را بدانيم، (الناس في سعه مادام لم يعلمون الاحكام الواقعيه النفسيه)، بنابراين اين روايت اگر تمام شود با ادلّه‌ي احتياط در تعارض است، چون اين حديث مي‌گويد بايد واقع را (بماهوهو) بدانيم، اما ادلّه‌ي احتياط مي‌گويد يا واقع را بدانيد و يا حكم وقائي، حفاظي و غيري را، فلذا با هم تعارض مي‌كنند.

    بنابراين اشكال محقق نائيني وارد نيست و مرحوم آخوند در كفايه از اين اشكال جواب داده است.

    بنابراين دلالت آيه بر اصل برائت تمام است، چه (ما) را موصوله بگيريم و چه (ما) را مصدريه بگيريم.

    اما اينكه آيا اين (ما) موصوله است يا مصدريه، بايد در ادبيات جستجو كرد، و در ادبيات عرب هيچ‌وقت (ما)ي مصدريه بر سر مضارع داخل نمي‌شود، بلكه (ما)ي مصدريه يا بر سر فعل ماضي داخل مي‌شود، مثل (ما دمت حيا) و يا چيزي كه تأويل به ماضي بشود، مانند: (ما لم يعلمون)، (لم يعلمون) فعل ماضي نيست، اما معناي مضارع را به معناي ماضي تبديل مي‌كند و در اينجا هيچكدام نيست، يعني نه ماضي است و نه موءول به ماضي.

    نكته:

    من در جوامع حديثي، حديثي به اين صورت نديده‌ام. آنچه كه در احاديث ما هست به اين صورت است، ((عن علي بن ابراهيم قمي، عن ابيه، عن النوفلي و عن السكوني، عن ابي عبدالله(ع) ان اميرالمومنين(ع) سئل عن سفره وجدت في الطريق مطروحه كثير لحمها و خبزها وجبنها و بيضها و فيها سكين، فقال اميرالمومنين(ع): يقوم ما فيها ثم يوكل لأنّه يفسد و ليس له بقاء فان جاء طالبها غرموا له الثمن قيل: يا امير المومنين: لا ندري سفره مسلم أو سفره مجوسي؟ قال: هم في سعه حتي يعلموا)) ( وسائل، ج16، از ابواب ذبائح، باب38، حديث2)

    اگر حديث اينگونه باشد، اين هيچ ارتباطي به مسئله‌ي ما ندارد، چرا؟ زيرا بحث ما درشبهات حكميه است و اين حديث مربوط به شبهه‌ي موضوعيه است. علاوه بر اين يك مشكل ديگر هم دارد و آن اين است كه هميشه اصول موضوعيه بر اصول حكميه حاكم است، (اصاله البرائه) اصل حكمي است، اما (اصاله عدم التذكيه)اصل موضوعي است و حاكم است بر (اصاله الحل و اصاله البرائه)، چرا؟لحكومه الاصل الموضوعي علي الاصل الحكمي.

    يك روايت ديگر هم در مستدرك داريم: ( الناس في سعه ما لم يعلمون) (مستدرك، ج18، باب 12، از ابواب مقدمات حدود). كلمه‌ي (ما) در اين حديث مصدريه است و مدخولش هم ماضي موءول است، اين حديث خوب است، ولي هر كدام از اين دو حديث يك حسن و قبحي دارند، حديث اول از نظر سند خوب است، ولي دلالتش خوب نيست، چون مربوط به شبهه‌ي موضوعيه است و علاوه بر اين اصل برائت در اينجا محكوم به اصل موضوعي است. دومين حديث از نظر دلالت بسيار عالي است، اما از نظر سند مشكل دارد، اين حديث را مرحوم نوري در مستدرك نقل كرده و مستدرك هم از غوالي اللألي ابن ابي جمهور گرفته است و اصلاً سند ندارد.